🔴شعار هفته ملی سلامت بانوان ایرانی
🔷️ شعار هفته ملی سلامت بانوان ایرانی ۱۴۰۲ با عنوان « بانوی سالم، خانواده سالم، جامعه سالم » اعلام شد.
🔷️روز شمار هفته ملی سلامت بانوان ایرانی نیز به این شرح است:
🔹شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲ مزایای فردی، خانوادگی و اجتماعی مادری
🔹یکشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲ خانه داری، خانه نشینی نیست
🔹دوشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۲ فضای مجازی و سلامت بانوان
🔹سه شنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۲ سواد سلامت بانوان با رویکرد سلامت فردی، خانوادگی و اجتماعی
🔹چهارشنبه ۲۴ آبان/۱۴۰ سلامت باروری زنان و آسیب های ناشی از جراحی های زیبایی
🔹پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۲ طب ایرانی و سلامت بانوان
🔹جمعه ۲۶ آبان ۱۴۰۲ یافته های جدید علم پزشکی در سلامت خانواده و مادران
🌐روابط عمومی شبکه بهداشت و درمان دامغان
#به_خدمت_میاندیشیم
#همراه_با_مدافعان_سلامت
باید از وجود خود گرما بگیرم که همگان دست سرد دارند و توان دستگیری ندارند.
باید خود آتش افروزم از شعلههای عشق درون خویش که کسی در این حوالی، آتش به سر و سینه ندارد.
باید خودم کاری کنم کارستان تا بار اقبال به کوچه توفیق ببرم که کسی بار مرا به دوش نخواهد کشید.
باید خود را آماده کنم که کسی به حمایت من سربرنخواهد داشت.
باید خودم نقش بزنم که کسی نقشه برای حرکتم فراهم نخواهد کرد.
و باید در خلوت خود جلوه یابم و به کشف و شهود خویش راه یابم و ارکان وجود را به رمز سجود بشناسم که هیچ کس راه بلد من نخواهد بود و زمانه، مراد را به قاب نقاب نشانده تا مرید به ضربت تنهایی راه بگشاید و خدایا دست دلم را بگیر تا به آتش جمال تو بیش از پیش گرم شوم و دستهای عاطفه ام گرما یابد فقط از تو !!!
سیدرضا جزءمومنی
22.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 مورد حادثه : حریق خودرو پراید
🔸محل حادثه : پارک معلم جنب مسجد ابراهیم خلیلالله
▪️ اطفاءحریق خودرو پراید توسط تیم عملیاتی آتش نشانی دامغان انجام شد.
علت حادثه در دست برسی می باشد .
🕜 ساعت ۲۰:۲۴
یک شنبه ۲۱ آبان
#آتشنشانی_۱۲۵
#سازمان_آتشنشانی_دامغان
#روابط_عمومی_شهرداری
#روابط_عمومی_شورای_اسلامی_دامغان
ما برای ...
ما برای این
مُلک پاک
خون دلها ، خورده ایم
گاه دست
گاه پا
گاه چشم
گاهی تن و جان
داده ایم .
پدر
نازنین برادر
برادر ترین ، رفیق
داده ایم
داغ ها
برده ایم ، اما
دل ، به پاییز
نسپرده ایم
#جانباز_حاج_علی_قریب_بلوک
🔸برگی از دفتر خاطرات جانباز حاج علی قریب بلوک
دندانهای سفید
هزینه های من و پنج خواهرم، سبب شده بود، پدرم علاوه بر کشاورزی، ادارۀ حمام روستا را به عهده بگیرد. در آن سالها هیچکس در خانه اش حمام نداشت و همه از حمام عمومی روستا استفاده می کردند. سوخت حمام ذغالسنگی بود که باید خودمان آن را از معدن استخراج می کردیم.
غیرت مردانه پدر سبب شده بود حتی یکبار از مشکلات کارش برایمان چیزی نگوید ولی من آنقدر باهوش بودم که متوجۀ مسائل باشم برای همین از بچگی از او می خواستم من را هم به معدن ذغالسنگ ببرد. کاری که اقلاً هفته ای یکبار انجام می شد.
اولین بار که با کمک طناب، سی متر در معدن پایین رفتم، قدری ترسیده بودم ولی با وجود پدر اخم به ابرو نیاوردم. وقتی در یک نقب چند متر جلو رفتیم و پدر با کلنگ مشغول کندن ذغال شد، غرق غرور شدم؛ و به آن همه توانایی پدر آفرین گفتم. من هم دلو را پر از ذغال می کردم و آنرا تا چاه اصلی می کشیدم تا یک نفر که در بالا پای چرخ ایستاده بود، آنرا بالا بکشد.
دو سه ساعت که کار کردیم برای استراحت و خوردن صبحانه از معدن بیرون آمدیم، وقتی به چهرۀ خیس از عرق پدر چشم دوختم از پس آن همه سیاهی ذغالسنگ فقط سفیدی دندانها و چشمهای پدر برق می زد. صورت خودم را نمی دیدم چه قیافه ای شده ام.
بعد از خوردن چای و صبحانه دو مرتبه داخل معدن رفتیم. باید آنقدر ذغالسنگ بیرون می آوردیم که تریلی یک تراکتور را پُر کنیم.
وقتی عرق ریختن پدر را دیدم، تصمیم گرفتم همیشه عصای دست او باشم هر چند که جرأت نمی کردم به او چیزی بگویم؛ یعنی سینۀ ستبر و بازوان قوی او و نگاه نافذش به من اجازۀ آنرا نمی داد.
از وقتی که به خاطر می آوردم، پدرم خادم مسجد روستا بود. او بدون هیچ چشم داشت مسجد را آب و جارو می کرد و در زمستان و تابستان برای برگزاری نماز و دیگر مراسم آنرا آماده می کرد.