فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از برج اسرارآمیز چهل دختر دامغان چه میدانید؟
برج چهل دختر دامغان مربوط به سده ۵ ه.ق است و در دامغان، پشت امامزاده جعفر واقع شده است. این برج آجری در سال ۴۴۶ هجری (۱۰۵۴ میلادی) به فرمان ابوشجاع اصفهانی با بلندای تقریبی ۱۵ متر و محیط بیرونی ۲۳ متر و قطر درونی ۵/۵ متر ساخته شده است.
در بیرون این برج کتیبهای به خط کوفی قرار دارد که خواندن آن بسیار مشکل میباشد. فقط «امر ببناء هذا القبة الامير الجليل ابوشجاع» و در آخر کتیبه «ثلثمائه» از آن خوانده می شود. به علت استحکام بنا خوب دوام آورده است، بطوری که هیچگونه آثار خرابی در آن مشاهده نمی شود. در بالای درِ کوچک این برج که به جانب جنوب باز می شود کتیبه ای است از گچ به خط کوفی گویا نام بانی آن را نوشتهاند.
@Damghan_nama_ir
خاطره بازی با دامغان قدیم
عملیات خاکبرداری بلوار دامغان
عکس از ارشیو مرحوم حاج غلامحسین برناکی
@Damghan_nama_ir
خاطره بازی با دامغان قدیم
مراسم کلنگ زنی ساختمان مرکز برق دامغان ۱۳۴۵/۸/۹
عکس از آرشیو مرحوم حاج غلامحسین برناکی
@Damghan_nama_ir
خاطره بازی با دامغان قدیم
رژه پرسنل ژاندارمری دامغان
عکس از آرشیو مرحوم حاج غلامحسین برناکی
@Damghan_nama_ir
خاطره بازی با دامغان قدیم
پرسنل ژاندارمری دامغان دهه ۵۰
عکس از آرشیو مرحوم حاج غلامحسین برناکی
@Damghan_nama_ir
خاطره بازی با دامغان قدیم
پرسنل ژاندارمری دامغان دهه ۵۰
عکس از آرشیو مرحوم حاج غلامحسین برناکی
@Damghan_nama_ir
خاطره بازی با دامغان قدیم
پرسنل ژاندارمری دامغان دهه ۵۰
عکس از آرشیو مرحوم حاج غلامحسین برناکی
@Damghan_nama_ir
گرفتار شدن یک خانواده در جاده جندق؛ معلمان
هفته قبل همراه با خانواده به قصد مسافرت به جنوب استان فارس راهی شدیم. جاده ها شکر خدا خوب بودند مخصوص آزاد راه جدید اصفهان_شیراز که از نزدیکی یاسوج میگذرد. این دومین آزاد راه شیراز به اصفهان است. از شیراز به سمت فسا و داراب رفتیم. خدا واری جاده های خوبی دارند. پیش خود میگفتیم احسن بر باعث و بانیان و مدیران فارسی!! بی اختیار به یاد جاده گلوگاه به جندق و حرم تا حرم افتادم که سالهاست رها شده، بگذریم. به چشمه گلابی داراب رفتیم آب خنک گوارای اون چشمه در آن هوای گرمسیری من را وسوسه کرد که تنم را به آب بزنم. در داخل مردی از من پرسید کجایی هستی؟ گفتم دامغانی؛ گفت خاطره بدی دارم!! گفت: با شنیدن اسم دامغان آن خاطره بد در من تداعی میشود. بعد از تعریف اتفاقی که برایش افتاده بود او را به صرف چایی و کشیدن قلیان در جایگاه مان دعوت کردم. به هر حال به هر دویمان خوش گذشت. تا به بعد خاطره بد از ما نداشته باشد. گفتیم و خندیدیم تا جایی که گفت مثل اینکه شما دامغانی ها شاد و دل زنده اید اما آن سیرجانی نمی دانست که در پسا پرده دلهای اکثر مان چه می گذرد!!
اونها از استان کرمان عازم مازندران بودند.
چهار نفری در یک خودرو پژو ۲۰۶ که سرنشینان عبارت بودند از زن و شوهر به همراه دو فرزند خرد سالشان از سیرجان به سمت شمال از مسیر جاده جندق_معلمان؛ راه افتاده بودند؛
سر شب به شهر جندق رسیدند، بعد از کمی استراحت به مسیر خود به سمت دامغان ادامه دادند؛ در طی مسیر چون در روی تابلوهای آگاهی دهنده کنار جاده ای اسم دامغان را مخدوش کرده بودند و از این رو مسافرانی که در این مسیر تردد میکنند نمی فهمند که در چه موقعیتی از جاده قرار دارند؛ به خصوص اینکه جاده کویری و یکنواخت؛ و نبود هیچ آبادی و حتی نشانی از یک درخت یا تپه و کوهی به جهت آگاهی از موقعیت مکانی فاصله تا شهر بعدی در آن باشد. مثل این است که وسط دریا باشی!! و ندانی که ساحل از کدام سو میرود!
این بندگان خدا در مسیر این جاده خوفناک ماشین شان خراب میشود میگفت که صفحه کلاچ خرد کرده به امداد خودرو زنگ زد اونها آدرس مسیر را خواستند گفت نمی دانم ما در جاده جندق ماندهایم! اونها گفتند حتماً باید موقعیت مکانی جاده را بدهی!! تا بتوانیم به شما خدمات بدهیم؛ گفت: چطوری؟ گفتند از روی تابلو های راهنمای فاصله ها تا مسیر پیش رو؛ مردِ میانِ راه مانده گفت: در طی مسیر فاصله تا شهر پیش رو با پاشیدن رنگ مخدوش شده، امداد خودرو گفت: شرمنده ایم؛ حتماً باید آدرس جاده را بدهید. سه ساعت تمام معطل ماندند ؛ در حالیکه ساعت دو بعد از نیمه شب و آن جاده تاریک ترس وحشت بر او و خانوادهاش غالب شده بود حرص نوشیدن آب در آن فضای روانی تنها بطری آبشان هم خالی شد !! او لعنت می فرستاد بر اون کسانیکه با هر غرض و مرضی تابلوها را با رنگ مخدوش نموده بودند تا اینکه خانواده مظلومی را در این مسیر گرفتار کنند اگر خدایی نکرده تصادف می شد چه؟ اگر در آنجا گیر سارقان و آدمهای بد می افتادند...
به هر حال ساعت از دو بامداد گذشته بود که یک ماشین سنگین ایستاد و راننده کامیون گفت متأسفانه کاری از دستم بر نمی آید گفت به امداد جاده ای زنگ بزنید. گفت: زنگ زدیم اونها موقعیت جاده را می خواهند راننده کامیون گفت: شما تقریبا در موقعیت ۱۴۰ کیلومتری دامغان هستید. زنگ زدیم و بالاخره ساعت ۵ صبح امداد خودرو تشریف آوردند، دستشان درد نکند خودروی ما را بکسل کردند به دامغان رفتیم و در آنجا ماشین ما تعمیر شد. مسافر سیرجانی متعجب از این شده بود که چرا اسم دامغان بر روی تمام تابلوهای کنار جادهای رنگ خورده مخدوش گردیده!!
حق دارد که شگفت زده شود؛
چون او نمی داند که در این استان کوچک و یا کویری چه میگذرد؛ چه رقابتهای ناسالم و کثیفی!! اگر چه به زیان کل کشور تمام شود تا کوتاه ترین و بهترین مسیر شمال به جنوب را که از دامغان میگذرد را فدای زیاده خواهی های خود کنند که چه؟ میخواهند شهر هایشان پر رونق تر و در نهایت بزرگتر و پر جمعیت تر شوند؛ به چه قیمتی؟ به قیمت وقت مسافر! استهلاک خودرو؛ مصرف سوخت و خطرات جاده ای به دلیل بدی مسیر که در نهایت جان و مال مسافر را تهدید میکند.
از مسؤولین محترم اداره راه شهرستان دامغان تقاضامندیم که ایرادات و نواقص جاده و تابلوها را بر طرف کنند چون جاده خرابی است و مردم به اجبار به خاطر کوتاه شدن راه این مسیر را انتخاب میکنند.
سید ابراهیم برهانی
@Damghan_nama_ir
بیستسال است در مسیر بشاگرد توی پارکی از میناب توقف میکنیم. برای قهوه و خشکنشدن زانو و خستگی در کردن. عادتمان شده دیگر. نشده است بشاگرد بیایم و پارک نیاییم.
الان هم همینجایم. پیرمردی کارتنخواب چندمتر آنطرفتر دراز کشیده و دارد آب میخورد. از همان بیستسال پیش همیشه این گوشه از پارک میدیدیمش. مثل تمام کارتنخوابهاست. دو تا گونی بزرگ و یک کارتن ، موها و ریشهایی بلند و ژولیده با تنی نحیف از سوء تغذیه و احتمال زیاد ، اعتیاد.
پارسال کورش دو تا شلوار و پیراهن که نو بودند و برایش تنگ شده بود آورد برای پیرمرد. نپوشید. کردشان توی گونی. هفتهی بعد که دوباره دیدیمش همان لباسهای بیتار و پود را تنش کرده بود.
همیشه هم گردن کیسهگونیها را محکم توی دست میگیرد و به خودش میچسباند تا نکند کسی بدزدد دار و ندارش را.
امروز که وارد شدیم دیدیم لولهی شیر آبخوری ترکیده. آب شرب و زلال از بالا میریخت پایین و رفته بود گوشهای از زمین پارک جمع شده بود.
همان پیرمرد را دیدم که بطری خالی از کیسهگونیاش بیرون آورد و آرامآرام رفت از روی زمین آب جمع کرد و خورد.
یاد حکایت پشکلفروش و بازار عطاران مولانا افتادم. بعد از خودم پرسیدم دیوانه است که لباس نو را نپوشید؟ عقبماندهی ذهنیست که آب زلال را ول کرد و از روی زمین چرک آب خورد؟ نه. او عادت کرده.
دوران دانشجویی با صابر یک خمیردندان اورالبی خریدیم. دنگی. پول زیادی پایش دادیم. بعد از استفاده فهمیدیم بو و طعمی ترکیب از ویکس و نعناع و پلاستیکسوخته و شیرینبیان دارد. فکر کردیم اولش هست و عادت میکنیم. نصفش تمام شد و عادت نکردیم. آخر صابر رفت تیوپ را توی چاه مستراح خالی کرد و انتقام گرفتیم از اورالبی.
عادت و ذهن مدام در حال مچاندازیاند. تا کدام مچ دیگری را بخواباند؟ عادت زور ندارد. نیاز به زمان دارد. مثل ملات خیس. غافل شوی و زمان بدهی خشک میشود و بتن.
بدی عادت این است که دیگر همان کاری را که به آن عادت کردهای ، نمیبینی. فکر میکنی مثل بار اول شربت آبلیمو میخوری. مزهی آب میدهد. فرقی نمیکند قهوه باشد یا نماز یا پارک. مثل ما که از یکجایی به بعد پارک میرفتیم اما پارکی نمیدیدیم.
اما هزاربار بدترش این است که کارهای دیگر را نمیبینی. مثل ما که هزاربار پارک میناب رفتیم و بام میناب نه.
انجام ندهی یا دیر شود ذهن خودش را میخاراند و آنقدر سیخ میزند تا بروی انجام دهی.
همکاری داشتم سیزدهبهدر به سیزدهبهدر تریاک میکشید. از نظر علم او هم یک معتاد است. چون منتظر است وقتش برسد.
همینطور هاج و واج پیرمرد را نگاه میکردیم که چطور آب چرک میخورد. به کورش گفتم اگر کفش آن پیرمرد را میپوشیدیم بیستسال پیش ریق رحمت را سر کشیده بودیم.
برای پیرمرد میشود کاری کرد؟ فروید هم از توی قبر بیاید بیرون نمیتواند. اول فقر جزئی از او بود و حالا او جزئی از فقر شده. ثروت را کیسهگونی میبیند نه لباسهای نوی داخلش. عادت ، چشم ذهن را لوچ میکند. آب چرک را میبینی نه آب زلال دو متر آنطرفترش را.
خلاصه اینکه ترک عادت موجب مرض نیست ؛ داروست و درمان.
#ميثم_كسائيان
@Damghan_nama_ir
بہ نامـ خداے دلتنگ ها❤️🩹
✍به رسم ادب سلامی عرض میکنم که بوی ماه مهر و فصل پاییز و شروع مدارس را به همراه دارد.🎒🍂
من فرزند مادرے هستم که دیگر او را ندارم😭
من و خواهر و برادر کوچکم، مادرم را با اشکهایمان بدرقه کردیم تا در کنار پروردگارمان آرام بگیرد، 🤲
سال های گذشته مادرم کوله ی مدرسه ما را خودش حاضر می کرد و ما را راهی می کرد ، به امید اینکه سال تحصیلی خوبی را به پایان برسانیم😎
اما امسال، مشیت الهی اینگونه مقدرشد، که ما از سایه ی پرمهر مادری محروم شویم که هم نام خانم فاطمه معصومه (س) بود.
حال ما راضی به رضای خداوندی هستیم که بر احوال ما آگاه است و این، قلب شکسته ما را، تسکین است.
عزیزانم: پدر مهربان من، به سیره و سنت نبوی، از هزینه های زائد مراسمات ختم مادرم کاسته، و با خرید کیف و لوازم التحریر ، برای ما و ۱۰۰ نفر از بچه های عزیز و رفقایی را که شاید هیچ وقت نبینم و نشناسم اقدام نموده است تا دل همه ما را مثل سالهای گذشته شاد کند، تا شاید مرهمی بر دل، پردرد خود باشد 🎁
کوچولوهای عزیزم، از دور، دست تمام مادرانتان را میبوسم که اگر زمانی که شما را بدرقه میکنند با یک حمد و صلوات به یاد مادر رنج کشیده من هم باشند.
📝نگارنده: مبینا خواهر زینب جان و حسین کوچولو
بیاد مرحومه بانو معصومه طوسی
🖍پ ن: از اقدام خیرخواهانه و زیبای آقاي کیانی فر و تهیه و تقدیم ۱۰۰پک لوازم التحریر در روز سوم ختم همسرشان به جای هزینه های مراسم و اهداء آن به این مرکز (مرکز نیکوکاری شهید مدافع حرم سعید علیزاده) قدردانی می کنیم.
@Damghan_nama_ir
با حضور محمدتقی گلی دادستان کل استان برگزار شد؛
نشست بررسی مشکلات و رفع موانع واحدهای صنعتی و معدنی شهرستان دامغان
در این جلسه که در سالن بزرگ و مجهز کسب و کار شهرک صنعتی دامغان برگزار گردید، کلامی مقدم دادستان شهرستان دامغان، رجبی دادستان امیریه، باقری مدیرکل شرکت شهرکهای صنعتی استان و صالحی رئیس اداره صمت شهرستان دامغان حضور داشتند و مشکلاتی از قبیل تداوم قطعی برق، مشکلات حقوقی و بانکی، تامین سوخت مورد نیاز واحدهای تولیدی و تعطیلی قضایی برخی از معادن زغالسنگ مطرح گردید.
@Damghan_nama_ir
⭕ سقوط سمند از پل در جاده «چشمهعلی»
👤رئیس جمعیت هلالاحمر دامغان خبر داد:
🔹امروز گزارشی مبنی بر انحراف از جاده و سقوط یک دستگاه خودروی سمند از پل در کیلومتر ۴ جاده کلاته به چشمهعلی به مرکز کنترل و هماهنگی عملیات هلالاحمر سمنان اعلام شد.
🔺بلافاصله تیم امدادی پایگاه امداد و نجات چشمهعلی به محل حادثه اعزام شدند.
🔻این حادثه دو مصدوم برجای گذاشت که نجاتگران هلالاحمر پس از انجام اقدامات اولیه، با همکاری عوامل اورژانس ۱۱۵ مصدومان را جهت ادامه روند درمان به مرکز درمانی منتقل کردند.
@Damghan_nama_ir