منازعه «سبک زندگی» در ایران مضمون گفتمانی دارد نه طبقاتی
#دکتر_علیرضا_شجاعی_زند
‼️ جامعه ایران مثل بسیاری از جوامع دیگر، درگیر شکاف است؛ انواع شکافهای بالفعل و بالقوه. این از مشخصات دنیای کنونی است که هم شکافهای جدیدی را پدید آورده و هم به شکافهای مزمن و کهن جوامع دامن زده است. با وصف این هنوز از غنیترین بنیانهای ایجاد و تقویت همبستگی و انسجام اجتماعی برخورداریم. میدانید که «همبستگی» و «غیریتسازی» دو روی یک سکهاند و مکمل هم. تا بدان حد که یکی بدون دیگری اساسا بیمعناست. چنان نسبتی میانشان برقرار است که هرچه در اولی بدمید، در دومی نمایان میشود و به تعبیر دیگر، هر چه در اولی بکارید در دومی برداشت میکنید.
🔱 همبستگی، مشیر به مناسبات درونی جامعه است و غیریت و شکاف، مربوط به مناسباتی که یک جامعه منسجم با بیرون از خود برقرار میکند. حال اگر شرایط بهگونهای رقم بخورد که مرزهای هویتی و مرامی جامعه که جداکننده بیرون و درون و ما و آنهاست، جابهجا شوند یا بههم بریزند؛ شکافهایی که قرار بود بیرون باشد، به درون منتقل میشوند و غیریتسازی دشوار میگردد.
🔅 این صورتبندی البته مربوط به موضوعاتی است که صبغه هویتی و اعتقادی و ارزشی دارند و لزوما قابل تطبیق به شکافهای طبقاتی نیست. در باب شکافهای نسلی و جنسی هم وقتی صادق است که ماهیت اعتقادی- ارزشی پیدا کنند. پس مساله در بود و نبود شکاف نیست، بلکه در ماقبل و مابعد آن است، یعنی از یکسو منبعث از مباینتهای ایدئولوژیکی است و از سوی دیگر ناشی از تاثیرات و مداخلات بیرونی یک جامعه که موجب شکاف یا موجب تشدید آنها میشود.
‼️ شکاف بنیادی و اصلی جامعه ما که شکافهای دیگر را نیز فعال میسازد، شکاف اسلام و مدرنیته است. اعتراض و آشوبهای اخیر را نیز بر پایه این شکاف، بهتر از شکافهای قومی و نسلی و جنسیتی میتوان تحلیل کرد.
🔰 منازعه «سبک زندگی» در ایران بیش از آن که ماهیت طبقاتی داشته باشد، مضمون گفتمانی دارد و بیش از آن که بنیانهای معرفتی- اعتقادی داشته باشد، ریشههای نفسانی دارد؛ همان که وبلن هم از آن با عنوان «تنآسایی» یاد کرده است. متوسطین اقتصادی و اجتماعی اتفاقا در جامعه ما از بیشترین حجم جمعیتی برخوردارند. از جنبههای دیگر هم چنین است. یعنی از توزیع نسبتا نرمال (زنگولهای شکل) برخوردار است.
🌐 جامعه ما بهشدت متاثر از امواج و عوامل تاثیرگذار بیرونی است. چیزی که پیشتر هم بوده است. اینک اما با دو تفاوت: یک، همان که شما هم اشاره کردید. غرب در مقوله «زندگی»، درحال پوستاندازی است. این اتفاق اینبار، بهصورت آنلاین و در مرآ و منظر جهانی قرار گرفته است و تاثیرات و بازخوردهایش را بلافاصله منتقل میکند. دوم اینکه بهموازات و همپای آن، مقاومتهایی نیز وجود دارد؛ در اشکال و اندازههای مختلف و در تمامی ساحات. این دو ویژگی است که صحنههای نسبتا بدیع و متفاوتی را رقمزده و نیروهای بعضا جدیدی را بهمیدان آورده است. سمتوسویی که غرب در سالهای اخیر درپیش گرفته، علیه زندگی و علیه فرهنگ است و حتی علیه بخش مهمی از ارزشهایی است که مدرنیته با آن آغاز کرد.
🗞 تفصیل گفتگو را در روزنامه فرهیختگان بخوانید
http://fdn.ir/75093
💠 به کانال "دانش اجتماعی مسلمین" بپیوندید
🆔 @DaneshMoslemin
⁉️ درنگی در فلسفۀ اجتماعی
#دکتر_علیرضا_شجاعی_زند
💠 یکی از ملتقاهای فلسفه و علم، همین فلسفههای مضاف است و آنچه آن را به جامعهشناسی مربوط میکند، «فلسفۀ اجتماعی» است. با وجود ضرورت و فواید بسیاری که فلسفۀ اجتماعی برای جامعهشناسی دارد، این فلاسفه هستند که بحث آن را پیش میکشند و جامعهشناسان را بدان فرامیخوانند.
♻️ اینکه چرا چنین است، سرگذشتی درازدامن و پرماجرا دارد و ما نیز در مقدمات، اشاراتی بدان خواهیم داشت؛ در عین حال، تمرکزِ اصلی بحث بر اِفراز آن خواهد بود تا با رفع برخی خلطها و سوءتفاهمات، چشم و نظر جامعهشناسی بهسوی آن جلب گردد و موردامعانِ لااقل آن دسته از جامعهشناسانی قرار گیرد که صِباغ نظری بیشتری دارند.
🔆 آنچه موجب بدگمانی و بیاعتنایی به فلسفۀ اجتماعی شده، همین خلطی است که میان ساحتهای معرفتیِ مختلف و در عین حال نزدیک به هم وجود دارد. این خلط ناشی از نوعی کاهلی و سهلانگاری است؛ بهاضافۀ بیمبالاتی در نامگذاری و بیدقتی در بهکارگیریِ درست و بجای آنها. سوگیریِ خواسته یا ناخواسته بهنفع جامعهشناسیِ موجود و مقاومت در برابر هر نوع تغییرِ مبنایی در آن را هم البته نباید از نظر دور داشت.
⭕️ در حالی که «اندیشۀ اجتماعی»، بهجز «فلسفۀ اجتماعی» است و هر دو بهجز «فلسفۀ علوم اجتماعی» هستند، با سادهنگری، یکی قلمداد میشوند و موضع و نظر واحدی در قبال آنها اتخاذ میشود. تنها بدین سبب که جملگی مولودِ پیوند و ارتباط میان اجتماعیات و فلسفه هستند و کسانی آنها را مطرح کرده و دنبال میکنند که همزمان، پروژۀ اسلامیسازی علوم انسانی و جامعهشناسی را هم در دست دارند.
💢 بدگمانیهای ریشهدارِ جامعهشناسی نسبت به فلسفه از یک سو و نگرانیِ جامعهشناسان نسبت به مبادرات ایدئولوژیک برای دینیسازیِ علم در سوی دیگر موجب شده تا ضرورت و اهمیتِ معرفتیِ این حوزهها، خصوصاً فلسفۀ اجتماعی، چنان که باید، شناخته نشود.
✅ اِفراز و بازنماییِ درستی از فلسفۀ اجتماعی و توضیح و تشریح کمکهایی که به جامعهشناسی بهمثابۀ علم میکند، قادر است صفبندیهای جبههای حاکم بر فضای جامعهشناسی را تا حدی تلطیف نماید و زمینههای راهیابی آن به مجموعه دروس پایه و الزامی رشتههای نظریترِ علوم اجتماعی در مقطعِ کارشناسیارشد را فراهم آورد.
#فلسفه_اجتماعی
#دانش_اجتماعی_مسلمین
#فلسفه_علوم_اجتماعی
💠 به کانال "دانش اجتماعی مسلمین" بپیوندید
🆔 @DaneshMoslemin