💔ما چون دو دریچه روبروی هم
🍀آگاه زِ هَر بگو مگوی هم
💔هر روز سلام و پرسش و خنده
🍀هر روز قرار روز آینده
💔عمر آیینه بهشت اما آه
🍀بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
💔اکنون دل من شکسته و خسته ست
🍀زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
💔نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
🍀نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد
#مهدی_اخوان_ثالث
@Dariche1
🌊✨
چون سبوی تشنه...
از تهی سرشار،
جویبار لحظه ها جاریست.
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب،
واندر آب بیند سنگ،
دوستان و دشمنان را می شناسم من.
زندگی را دوست می دارم؛
مرگ را دشمن.
وای، امّا
- با که باید گفت این؟-
من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن.
جویبار لحظه ها جاری...
#مهدی_اخوان_ثالث
@Dariche1
💔💞
ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را
گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را
#مهدی_اخوان_ثالث
@Darache1
🌨☔️🌧☂🌫💞🌸
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و
لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای
جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان
بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ،
بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت
را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
#مهدی_اخوان_ثالث
@Dariche1
🌺❤️
ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را
گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را
#مهدی_اخوان_ثالث
@Dariche1
❤️📄✅
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
وای ! نپریشی صفای زلفم را، دست
آبرویم را نریزی دل
ای نخورده مست
لحظه دیدار نزدیک است
#مهدی_اخوان_ثالث
@Dariche1
💥💞🌪
نادر از هند نبرد ، آنچه تو بردی ز دلم
که تو مهری و مهاری و مهارت کردی
دلم ایران و تو اسکندر طائیس اطوار
زدی و سوختی و کشتی و غارت کردی
#مهدی_اخوان_ثالث
@Dariche1
💞
دلم تنگ است
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
#مهدی_اخوان_ثالث
@Dariche1