خب نمیخوام زیاد توضیح بدم
همه میدونید داستان رو
اینکه آدم فریب میخوره و
از اون سیب ممنوعه میخوره و
از بهش رانده میشه و پشیمون میشه
یادتونه که اول بحث گفتم
خدا آدم رو خیلی دوست داشت
وقتی که آدم خواست توبه کنه
بهش گفت که ای آدم بیا این کلمات
رو که بهت یاد میدم تکرار کن
که توبه تو رو قبول کنم...!
وقتی ملائک گفتن
آدم موجود فسادگری هست
خدا یه چیز هایی بهش یاد داد
که جلوی ملائک رو سفید بشه..
به خودمون بیایم
یکم بشینیم فکر کنیم
ببینیم با خودمون چند چندیم...!
همین...!
البته این داستان خیلی نکته داره
مهمترین نکته اش که مورد بحث ماست اینکه هر چقدر هم که عبادت کنی
باز هم اگه تکبر بورزی و مغرور بشی و
فکر بکنی که یه کسی شدی واسه خودت
خدا تو رو ذلیلت میکنه و بهت میگه بشین سرجات
شیطان شش هزار سال عبادت خدا رو کرد
اینقدر خوب بود که خدا از توی رتبه ی اجنه
آوردش توی رتبه ملائک و اسمش رو گذاشت
عزازیل (یعنی عزیز شده ی خدا) اما با تکبری که کرد
همه ی اونچه به دست آورده بود رو از دست داد
ایناروهمبگیمخالیازلطفنیست
یا حمیدُ بِحق محمد
یا عالیُ بِحق علی
یا فاطرُ بِ حق فاطمه
یا محسن بحق الحسن
یا قدیم الاحسان بحق الحسین
انشاءالله که خداوند
همونطور که آدم رو به حق
این پنج شخصیت بزرگوار بخشید
ما رو هم جزء تائبین قرار بده! :)💙
راستی همه ی این حرفایی که زدیم
طبق آیات ۳۰ تا ۳۷ سوره بقره بود
اینم منبع اگه خواستید!