🔴ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻣﻴﻔﻬﻤﻴﺪﻧﺪ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺩﺭﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ،
ﻧﺎﻣﺤﺪﻭﺩ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻴﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ❗️
ﺑﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ
"تاﺭﻳﺦ ﺗﻮﻟﺪ _ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻣﺮﮒ"
ﺁﻧﻬﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺧﻂ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ،
ﻫﻤﻴﻦ ﺧﻂ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻛﻮﭼﻚ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺪﺗﻴﺴﺖ
ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﻭﻱ ﻛﺮﻩ ﺯﻣﻴﻦ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ،
ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻳﻚ " ﺧﻂ ﻓﺎﺻﻠﻪ " ﺯﻧﺪﮔﻲ
ﻣﻲ ﻛﻨﻴﻢ ❗️
ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﮒ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺛﺮﻭﺗﻲ ﻛﻪ
ﺑﺎﻗﻲ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻳﻢ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺧﻂ ﻓـــــﺎﺻﻠﻪ ﺍﺳﺖ....
ﺑﻴﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ،
ﺑﻪ یاد خـدا باشیم
ﺩﻳﺮﺗﺮ ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ ﺷﻮﻳﻢ،
ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻗﺪﺭﺩﺍﻧﻲ ﻛﻨﻴﻢ،
ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻴﻢ
ﻭ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ڪه
ﺍﻳﻦ " ﺧﻂ ﻓﺎﺻﻠﻪ " ﺧﻴﻠﯽ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ . . .
#کانال_دارالقران_فاطمیون_ملارد
@darolghoranfatemion
🔴🔴🔴🔴🔴🔴
#تفکر #نکته
🎁به هدیه یا سوغاتی، "چشمروشنی" میگوییم.
عبارت زیبایی است که خودش، خودش را معنا میکند.
کاری که با لطف و مهربانی انجام میدهیم و قرار است طرف مقابلمان این محبت را احساس کند و دلهایمان به هم نزدیکتر شود.
👈اما گاهی زحمت تهیۀ آن را میکشیم، ولی نیتمان آنطور که باید صاف نیست و با خودخواهی و حسابگری، آن را سمی میکنیم. ⚠️
آنقدر سود و زیانهای مادی و معنوی را میسنجیم که کارمان بیشتر شبیه معامله میشود تا مهرورزی!
🔰گاهی ارزش مادی آن را به رخ میکشیم و همه را از کارمان باخبر میکنیم!
🔰گاهی بخشش و بزرگواریمان را پر رنگ جلوه میدهیم!
🔰گاهی قیمت هدیه را با کادویی که قبلاً همان شخص برایمان آورده، میسنجیم تا مبادا گرانتر باشد!
🔰گاهی ارزش هدیهمان را بر مبنای شأن طرفمان تعیین میکنیم و برای کسی که ثروتمندتر است، با توجیه حفظ آبرو، کادوی گرانتری میبریم؛ اما برای کسی که نیاز بیشتری دارد، کادوی بیارزش تهیه میکنیم! 😔
👈اینها محبتمان را سمی میکند و کارمان را بیتأثیر.
در حالی که باید دلمان با این کار لطیفتر میشد و روابطمان پر مهرتر!
👌 اصولاً دادن هدیه، برای ایجاد الفت بین قلوب است.
و اگر بنا باشد هدیه ای بدهیم که خودمان از آن خوشمان نمی آید و میخواهیم کمد خود را خالی کنیم، بهتر است آن را به یک مرکز خیریه بدهیم نه به یک دوست و فامیل !
زیرا چنین هدیه ای نه تنها محبت و الفت ایجاد نمیکند بلکه بذر #کینه و نفرت را میکارد⚠️⚠️
کانال دارالقرآن فاطمیون ملارد
👇👇👇
https://eitaa.com/Darolghoranfatemion
#التماس_کمی_تفکر😔
همسرم سرما خورده ..برای اداره استعلاجی گرفته و در خانه مانده ..از صبح تا شب دراز کش رو به روی تلویزیون است یا در اتاق خواب میخوابد...بنده خدا بدجور چاییده ..
برایش پتو می آورم و رویش میگذارم.
روز اول سوپ ،روز دوم آش شلغم ،روز سوم آش گوشت و روز چهارم آبگوشت بار گذاشتم ..
حواسم هست غذا پختنی باشد ...مرتب برایش چای میآورم..چون مایعات گرم خیلی موثر است...خلاصه خدا رو شکر بعد از سه روز حالش مساعد شد ...
پسرم مدرسه رو است..
یکروز به خانه آمد و سرفه میکرد...شب تا صبح تب داشت...چند بار تبش را کنترل کردم که در خواب بالا نرود ..روز بعد او را مدرسه نفرستادم...برایش سوپ بار گذاشتم..شیر داغ و عسل با تخم مرغ پخته برای صبحانه اش بود .آب پرتقال و لیمو گرفتم ..ویتامین سی برای سرماخوردگی خیلی خوب است....
دو روز تمام مراقبش بودم ...و بیشتر از قبل به او محبت میکردم و قربان صدقه اش میرفتم ..چون محبت درمان را تکمیل میکرد ..
تا خدا رو شکر او هم سرپا شد ..
ای وای ....انگار سرما خورده ام...صبح که پاشدم گلو درد داشتم و کمابیش سرفه هم میکردم..استخوانهایم هم درد میکند خصوصا کتف هایم..ولی چاره ای نیست ..
بلند شدم صبحانه را گذاشتم همسر و فرزندم باید به کارشان برسند..
آنها که رفتند ..نهار را بار گذاشتم ..آنها که دیگر سوپ نمیخورند..اشکالی ندارد ..دو غذا میپزم..یک سوپ کوچک برای خودم و لوبیا پلو برای آن ها....مرتب چای میخورم ...باید زود سرپا شوم ..وگرنه کار خانه میماند ..تازه فصل امتحانات پسرم شروع شده.باید در درس خواندنش بیش از پیش حواسم جمع باشد..
ظهر میشود ..همسر و فرزندم می آیند .. سفره را میگذارم و مثل روزهای قبل و قبل تر غذا میخورند ....ولی من سوپ خوردم ..انگار متوجه نشدند غذایم پرهیزی است..صدای سرفه هایم هم کسی نشنید...
بعد از نهار حتی فکر شستن ظرف ها برایم عذاب آور بود...بیخیال شدم...به اتاق خواب رفتم و پتو رویمگذاشتم که بخوابم...
همسرم وارد اتاق شد و گفت...امروز بعد از نهار از اون چایی های همیشگی ندادی خاااانم...
همان لحظه به یاد مادرم افتادم .....اینجور مواقع نهار و شامم را میپخت و به دست برادرم میفرستاد.به همراهه یک سوپ لذیذ برای خودم..
گاهی خودش هم می آمد و کمی برایم جمع و جور میکرد ...اگر خانه اش هم میماند چندین بار تماس میگرفت و جویای احوالم میشد...
مادربزرگم قبل رفتن به خانه ی بخت دم گوشمگفت : دست مادرت را ببوس و بدون برای یک زن فقط مادر در لحظه ی ناخوشی کارساز است.
وارد مغازه ميشوم و يك سرى استكان نعلبكى و قورى سبز رنگ اسباب بازى انتخاب مى كنم. فروشنده ميگويد:خانم صورتيشو ببريد دخترونه تره. ميگم: برا پسرم مى خوام.
با تعجب به من نگاه ميكنه و ميگه: اگه پسره ماشين بگيريد يا جعبه ابزار، هواپيما يا چراغ قوه. پسر كه آشپزى نميكنه.
با خودم مرور ميكنم در دنيايى كه زنهايش پا به پاى مردها كار مى كنند مردهايش بايد ياد بگيرند خستگى را با چاى از تن همسرشان درآورند. در دنيايى كه زنهايش با مفهوم چك و قسط و وام عجين شده اند، شرم دارد مردهايش با دستور قورمه سبزى و ته ديگ ماكارونى بيگانه باشند.
من براى فرزندم همسرى قدرتمند آرزو ميكنم . زنى كه تمام لذتش در خريد خلاصه نشود. زنى كه سياست را بفهمد، شعر ببافد، كتاب بخواند و از دنياى اطرافش بى خبر نباشد.
براى انكه پسرم شايسته چنان زنى باشد بايد ياد بگيرد چاى دارچينى درست كند. ياد بگيرد آشپزى كند. لالايى بخواند. نوازش كند و جملات عاشقانه بگويد.
دانيال سه ساله ام استكان اسباب بازى سبز رنگ را به طرفم مى گيرد. من نگاهش مى كنم و او مى گويد: بخور چاى دارچينى برات دم کردم .
کانال دارالقرآن فاطمیون ملارد
👇👇👇
https://eitaa.com/Darolghoranfatemion
✍پیامبراکرم(ص):
مردگانتان را که درقبرها آرمیده اند
از یاد نبرید. مردگان شما امید احسان
شما را دارند. آنها زندانی هستند و به کارهای نیک شما رغبت دارند. شما صدقه و دعایی به آنها هدیه بدهید.
#فاتحه
دعای پر فیض کمیل در هر #شب_جمعه
#دارالقرآن_فاطمیون_ملارد
ساعت:۲۰
التماس دعای فرج