eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
طرح کلی خلاصه عالی.pdf
2.05M
خلاصه کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن اثر مقام معظم رهبری حضرت آیت اله خامنه ای دام ظله (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اینم یه بازی که با وسایل بازیافتی و ارزون میشه ساخت و با اون بچه‌ها رو تو خونه سرگرم کرد. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
بزرگی درعالم خواب دید که کسی به او می گوید: فردا به فلان حمام برو وکار روزانه ی حمامی را از نزدیک نظاره کن. دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با زحمت زیاد و د ر هوای گرم از فاصله ی دوربرای گرم کردن آب حمام هیزم می آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است. به نزدیک حمامی رفت وگفت: کار بسیار سختی داری ،در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و... حمامی گفت:این نیز بگذرد. یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید ودوباره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده ودر داخل حمام از مشتری ها پول می گیرد. مرد وارد حمام شد و گفت: یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت تری داری، حمامی گفت: این نیز بگذرد. دوسال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد گفتند: او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه ای(پاساژی) دارد ویکی از معتمدین بزرگ است. به بازار رفت و آن مرد را دید گفت: خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می بینم معتمد بازار وصاحب تیمچه ای شده ای،حمامی گفت: این نیز بگذرد. مرد تعجب کرد گفت: دوست من ، کار و موقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟ چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود . مردم گفتند: پادشاه فرد مورد اعتمادی رابرای خزانه داری خود می خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم از نزدیکترین وزیر پادشاه شد و چون پادشاه او را امین می دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است. مرد به کاخ پادشاهی رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود جلو رفت خود را معرفی کرد وگفت: خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می بینم پادشاه فعلی وحمامی قبلی گفت: این نیز بگذرد. مرد شگفت زده شد و گفت: از مقام پادشاهی بالاتر چه می خواهی که باید بگذرد؟ ولی مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد. گفتند: پادشاه مرده است ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده حک کرده ونوشته است این نیز بگذرد. هم موسم بهار طرب خیز بگــــذ رد هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــذ رد گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــا خود را مساز رنجه که این نیز بگذ رد  (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
چرچیل و راننده تاكسی چرچیل (نخست وزیر سابق انگلیس) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC برای مصاحبه می‌رفت. هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت: آقا لطفا نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم. راننده گفت: نه آقا! من می خواهم سریعا به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم. چرچیل از علاقه‌ی این فرد به خودش خوشحال شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد. راننده با دیدن اسکناس گفت: چرچیل! کیه ولش کن اگر بخواهید، تا فردا هم اینجا منتظر می‌مانم. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
خرگوش کوچولو(ناخن حویدن) - @mer30tv.mp3
4.64M
هر شب یک قصه جذاب و آموزنده برای کودکان دلبند شما🥰 (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شوخی رهبر انقلاب با بازیگر‌ تیم ملی بسکتبال (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
💠درمسیر کربلا بودم که ... ✍️علامه حِلّی(ره) می گوید: شب جمعه ای به قصد زیارت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم. در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود! متحیر شدم که او کیست؟ که این همه آمادگی علمی دارد؟! در این حال به فکرم رسید از او بپرسم آیا این امکان وجود دارد که انسان حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) را ببیند؟ ناگهان بدنم را لرزشی گرفت و تازیانه از دستم افتاد. آن بزرگوار خم شد و تازیانه را در دستم گذاشت و فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نمی توانی ببینی در حالی که اکنون دستِ او در دستِ توست» 💥پس از شنیدن این جمله، بی اختیار خود را از روی چهارپا بر زمین انداختم تا پای امام را ببوسم اما از شدّتِ شوق، بی هوش بر زمین افتادم... پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم. 📚 عبقری الحسان، ج۲، ص۶۱ 📚 منتخب الأثر، ج۲، ص۵۵۴ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
. 📚 @dastanak_ir یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند،هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سروصداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند. روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می بینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. من هم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی هزار تومان به هر کدام از شما می دهم که بیائید اینجا و همین کارها را بکنید.» بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی توانم روزی صد تومان بیشتر به شما بدهم. از نظر شما اشکالی ندارد؟ بچه ها گفتند: «صد تومان؟ اگر فکر می کنی ما به خاطر روزی فقط صد تومان حاضریم این همه بطری نوشابه و چیزهای دیگر را شوت کنیم، کورخواندی. ما نیستیم.» و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد! (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سریال آقازاده را نمی‌بینید؟ 🙁 👈حاجی کم آوردم ! این پرونده‌ها، این خبرها ، این داستان‌ها... تو هر پرونده‌ای که باز می‌کنم عکس یکی است عین خودم ، عین آقام... همه ریش دارند ، بعضی‌هاشون جای مهر روی پیشانی دارند... (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
▪️همه از فرار مغزها و مهاجرت تحصیلی ایرانی‌ها می‌گویند، اما هیچ‌کس نمی‌گوید ۴۶ دانشگاه کشورمان دانشجوی خارجی می‌گیرند، نمی‌گوید طبق آمار ۴۰هزار دانشجوی خارجی در ایران داریم که ۴هزار نفرشان پزشکی می‌خوانند و ۱۶درصدشان در مقطع دکترا تحصیل می‌کنند عادت داریم خوبی‌های خودمان را نبینیم 💬 دانيال معمار ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
🚨 در منزل من، همه افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد ⚠️ همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند 📝 رهبر انقلاب: من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال خوابشان مى‌برد. خود من هم همين‌طورم. نه اين‌كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌كنم؛ تا خوابم مى‌آيد، كتاب را مى‌گذارم و مى‌خوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‌كنم كه همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند. توقّع من، اين است. 📚بايد پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّى بچه‌هاى كوچك بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. 📚بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى - مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و... -، به كتاب اهميّت بدهند. 📚اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. ۱۳۷۴/۰۲/۲۶ 📖 (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔺کشیش مسیحی تازه مسلمان شده و مدرس انجیل در دانشگاه: اسلام حقیقت ناب است. نمی خواستم رستگاری ابدی را به اشتباه ازدست بدهم... (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
📚 شک در وضو پس از نماز 💠 سؤال: اگر کسی بعد از کند که گرفته یا نه، وظیفه او چیست؟ ✅ جواب: نماز خوانده شده صحیح است ولی باید برای نماز های بعدی وضو بگیرد. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
با یک محاسبه ریاضی شگفت‌انگیز نشان داده می‌شود که خلق‌وخوی شما به انتخاب مکانی مناسب برای سفر ربط دارد. برای پیدا کردن بهترین مکان برای سفر شما، محاسبه زیر را انجام دهید. در ذهن خود عددی بین (1 و 9) قرار دهید. آن را در 3 ضرب کنید. به آن 3 اضافه کنید. آن را در 3 ضرب کنید. در مجموع دو رقم به‌دست می‌آید، آنها را با هم جمع کنید. عدد به‌دست‌آمده، شماره بهترین مکان برای مسافرت شما است😊😍 * شماره مکان‌ها: 1. سرعین 2. اردبیل 3. سنندج 4. همدان 5- کلیبر 6. تهران 7. جلفا 8. تبریز 9. در خانه بمانید 10. کاشان 11. قم 12. بندرعباس 13. قشم 14. شیراز 15. اصفهان 16. مشهد 17. بابلسر 18. گردنه حیران 19. انزلی 20. گیسوم نتیجه خارق‌العاده‌ای به‌دست می‌آید! جالب بود، نه؟! 😉🤔😅 😊كاری از وزارت بهداشت😅 (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
دستشویی! در تابستان سال۷۷ با دوستانی به همدان رفتیم تا دو سه روزی در معیت استاد حاج شیخ حسین انصاریان باشیم، و قبل از ظهری ما را به سیاحتی در دره گنجنامه بردند، چون تابستان و تعطیلات بود جمعیت زیادی آمده بودند و متوجه شدیم مردم برای قضای حاجت مشکل دارند و به ما هم سرایت کرد چون سه چشمه توالت موجود در گنجنامه گرفته بود و با سنگ و کلوخ و ... کاسه آنها پر و لبریز از کثیفی شده بودند . ما که قصد داشتیم آنجا تا غروب استراحت کنیم با این وضع ممکن نبود .تصمیم گرفتیم کمی در تپه‌ها و باغات پیاده روی کنیم و برگردیم . ساعاتی بعد که به محل پارک ماشین‌ها کنار توالت‌های غیر قابل استفاده برگشتیم متوجه صف مردم برای قضای حاجت و وضو گرفتن بعضی مردم شدیم. تصور کردیم شهرداری یا سازمان گردشگری که پول ورودی می‌گیرند، بالاخره به وظیفه معطل مانده خود عمل کرده‌اند! اما در بین مردم صحبت از یک شیخ محترم بود که می‌گفتند به اینجا آمده برای دیدن گنجنامه و کار را ایشان درست کرده‌اند، راننده ما که آنجا مانده بود برایمان نقل کردند که یک روحانی آمد و وضع مستراح‌ها و مشکل مردم را که دیده اول سراغ مسئولین را گرفته و کسی حضور نداشته و به راننده و همراهانش گفته کاری بکنند و آنها هم دیده‌اند پر از تعفن و اشیاء هستند و به ایشان گفتند خیلی بوی بد می‌دهد و ابزاری نداریم و شیرهای آب هم خراب هستند و نمی‌توانیم کاری بکنیم ولی ایشان خودشان رفتند اوضاع را دیدند و لباس روحانی را در آوردند و آستین‌ها را بالا زدند و دست‌هایشان را در کیسه‌های پلاستیک میوه که در ماشین بود قرار دادند و خواستند هرچه کیسه پلاستیک در ماشین‌ها هست بیاورند. وی پارچه‌ای روی دهان و بینی خود بستند و شخصا تمام اشیاء و لجن‌ها و ... را با دست از کاسه توالت‌ها را بیرون کشیده و در کیسه پلاستیک‌ها ریختند و از راننده و محافظ‌ها که حالشان بهم میخورد خواستند که فقط از دره با دبه‌ها آب بیاورند و پس از تخلیه و باز کردن گرفتگی‌ها همه توالت‌ها را شسته و آماده استفاده مردم کردند . خرابی لوله‌ها و شیرهای آب را هم برطرف کردند و بعد خود را طاهر کرده و وضو گرفته و در گوشه باغچه‌ای در آن نزدیکی به نماز ایستادند . مایل شدم بروم و ایشان را ببینم و بدانم کدام روحانی هستند. از دور به ما نشانش دادند و تا آمدیم به ایشان برسیم سوار خودرو شده بودند، ماشین دور زد و از کنار ما رد شد و دیدم آیت‌الله حائری شیرازی نماینده ولی فقیه و امام جمعه شیراز است. بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم و به همراهان گفتم ای کاش رسیده بودیم و برای این عمل ایشان دستش را بوسیده بودیم . همراهم به شوخی گفت حالا نذر کن هر وقت دیدی ببوسی تا قضای دست بوسی را بجا بیاوری، من با جدیت گفتم نذر می‌کنم حتما برای بوسیدن هردو دستش به شیراز بروم . چند ماه بعد استاد حاج شیخ حسین انصاریان را به شیراز دعوت کردند برای منبر و من هم برای دیدن فامیل و دیدار ایشان و میزبانش آیت الله حائری به شیراز رفتم، هم فال بود و هم تماشا، وقتی به منزل آیت الله حائری رفتیم تعدادی روحانیون و مسئولین نشسته بودند، می‌دانستم آقای حائری به هیج وجه نمی‌گذارند کسی دستش را ببوسد، وسط مجلس ایستاده و اعلام کردم حاج آقا اجازه دست بوسی نمی‌دهند اما من چند ماه پیش در همدان برای کاری که کرده‌اند نذر شرعی کرده‌ام که در اولین دیدار هر دو دست ایشان را ببوسم، و بلا فاصله به سمتشان رفتم و با ذکاوت و هوشی که داشت متوجه علت شدند، تا آمدند دست‌ها را عقب بکشند گرفتم و هر دو را بوسیدم و بر دیده گذاشتم . به مطایبه و نکته پرانی همیشگی گفتند: شما فقط اهل تشویق کار خوب هستید یا اهل عمل به کارهای خوب هم هستید؟ عرض کردم: دعایمان کنید که اهل عمل بشویم چون قبل از جنابعالی ما هم گرفتاری مردم و خودمان را در آن تنگه دیده بودیم و رد شدیم، کمیت عمل ما لنگ است، امیدوارم از شما بیاموزیم . بعد آهسته‌تر فرمود: حالا نمی‌خواهد به این آقایان بگوئید بین خودمان باشد. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 هرگز اهل جهنم و اهل بهشت یکسان نیستند 🎧 به این آیات زیبا گوش کنید (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
▪️۲۵ آبان روز و مردم اصفهان 🔹آنچه همه‌ می‌دانند و تکرار می‌کنند: کجای دنیا رو سراغ دارین که مردمش در یک روز ۳۷۰ شهید رو تشییع کنن! 🔻آنچه کمتر می‌دانند و گفته نمی‌شود: عصر همان روز هزاران اصفهانی تازه نفس به جبهه‌ها اعزام شدند. به نظرم دومی از اولی عجیب‌تر است! 💬 محمد قربانی مقدم ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
▪️|از زمان مرگ کریم‌خان، سلسله زندیه دچار هرج ‌و ‌حکومت چند‌پاره شد. در‌ نهایت لطفعلی خان، شاه شد به قول «سر هارفورد جونز بریجز»، نخستین وزیرمختار بریتانیا در ایران، لطفعلی خان «آخرین پادشاه دلاور ایرانی» بود. ▪️لطفعلی خان ۶ سال بر ایران حکومت کرد و تمام مدت برای حفظ یکپارچگی حکومت ایران جنگید. رقیب اصلی‌اش هم «آقا محمد خان» بود که یک بار سپاهیانش شیراز، پایتخت زندیه را محاصره کردند، ولی موفق نشدند. بعد ابراهیم خان کلانتر به میدان آمد و چه آمدنی! ▪️لطفعلی خان، ابراهیم خان را که حاکم ایالت فارس بود در شیراز گذاشت و رفت تا اصفهان را از چنگ قاجار درآورد که تاریخ ورق خورد! در راه، لشکریان لطفعلی خان فرار کردند. آخرین شاه زند به شیراز بازگشت اما ابراهیم خان راهش نداد، وی به نفع قاجاریه کودتا کرده بود. ▪️لطفعلی خان به کرمان رفت اما قاجاریان در بم او را دستگیر، کور و شکنجه کردند و کشتند. زندیه منقرض شد و ابراهیم‌خان به‌خاطر خوش‌خدمتی به قاجاریه وزیراعظم ایران شد. ▪️بعد از مرگ «آقا محمدخان» قدرت و نفوذ ابراهیمخان موجب بدگمانی فتحعلی‌شاه شد تا زمانی که او را در دیگ جوشاندند تا بمیرد. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
وقتے حرف از قدیما میشه میگن خیلے سرد بود ولے من هرچے فڪر میڪنم گرمای دلها خیلی بیشتر یادم میاد. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
از سقراط پرسیدند: کی ظلم و جور از عالم بر می افتد و عدالت حاکم می شود؟ سقراط گفت: عدالت زمانی حاکم می شود که وقتی ظلمی بر کسی وارد می شود آنها که ظلم بر ایشان وارد نشده هم همان قدر متغیّر و رنجیده شوند که شخصِ ستم دیده. 📚 در صحبت قرآن (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
tafssir_nessa150.mp3
3.21M
🎙هرشب یک آیه/ ۹۲ حجت‌الاسلام دکتر 🔹موضوع: مومنانی که کافرند (سوره نساء آیه ۱۵۰) 🎙درس‌ها و سخنرانی‌ها👇 ✅ @ghorbanimoghadam_ir
✨🔷بـــهلول و کمک به فـقــرا 🔷✨ ✍️روزی هارون الرشید به سربازانش دستور داد تا بهلول دیوانه را به نزد او بیاورند. سربازان پس از ساعتی گشت زدن در شهر بهلول دیوانه را در حال بازی با کودکان یافتند. و او را به نزد هارون الرشید بردند هارون الرشید با روی باز از بهلول استقبال کرد و گفت مبلغی پول به بهلول بدهند. که بین فقرا و نیازمندان تقسیم کند و از آنها بخواهد برای سلامتی و طول عمر هارون الرشید دعا کنند. بهلول وجه را از خزانه هارون الرشید گرفت و لحظه ای بعد دوباره به نزد خلیفه هارون الرشید رسید. هارون الرشید با تعجب به بهلول نگاه کرد و گفت ای دیوانه چرا هنوز اینجایی ! چرا برای تقسیم کردن پول به میان فقرا نرفته ای ؟ بهلول ( عاقل ترین دیوانه ) گفت : هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر در این دیار نیافتم. چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند. از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است لذا وجه را آورده ام تا به خودت بازگرداندم (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
این کانال با هدف تبیین و شناخت جریانات فکری، فرهنگی، سیاسی و اندیشه های متفکران، روشنفکران و فلاسفه غرب و ایران راه اندازی گردیده است و به لطف الهی قصد داریم در یک دوره کامل و به تدریج، سلسله ای از این مباحث از دوره قرون وسطا و رنسانس تا دوره معاصر در کشورهای غربی و سپس، آغاز این جریانات را در ایران، از عهد مشروطه تا دوره انقلاب اسلامی مرور نموده و نقد و بررسی نماییم. این مباحث جهت کادرهای دانشجویی و مربیان مساجد کاربرد بسیاری دارد. لطفا ما را به دوستان خود و علاقمندان این مباحث در ایتا معرفی کنید. با تشکر 🌹 https://eitaa.com/joinchat/2435711052C25a8fe6362
گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد در همین حین چند شکارچی قصد او کردند. گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کردو نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که ازان ها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند! 👈 عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ چه بسا شما از چیزى اکراه داشته باشید در حالى که براى شما مایه سعادت و خوشبختى است و گاه ممکن است چیزی خوشایند شما باشد در حالى که واقعاً چنین نیست چه بسا چیزى را دوست داشته باشید و آن براى شما شرّ است و خدا مى داند و شما نمى دانید (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b