چه دنیایه عجیبیه صد سال پیش همه اسب داشتند وفقط افراد ثروتمند ماشین داشتند الان همه ماشین دارند و فقط افراد ثروتمند اسب دارن 🤔
استاد درس فارسی می داد. شاگردی دست بلند کرد و گفت: استاد چند تا سوال دارم. چرا کلمه خمسه از چهارحرف تشکیل شده، ولی کلمه اربعه از پنج حرف؟ و چرا کلمه «با هم» از هم جداست، ولی کلمه «جدا» با هم هست؟
استاد گریه اش گرفت و تدریس را رها کرد و مغازه فلافلی باز کرد. شاگرد رفت سراغ مغازه استاد و پرسید: استاد؟ میگم مفرد کلمه فلافل چی میشه؟ (مفرد ندارد) استاد دیوانه شده و برایش نوبت بستری شدن درآسایشگاه روانی گرفتند.
الان شاگرد سه روزه که دنبال استاد می گرده که بپرسه: آیا روان همان روح است؟ اگر هست، پس چرا به دیوانه میگن روانی و نمیگن روحانی
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
#ما_چقدر_فقیر_هستیم ....❗️
✿ روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
〽️ پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست!
〽️ با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
🔹 اصغر فرهادی به فرانسه مالیات میدهد اما به ایران نه!
فیلم «همه میدانند» ساخته اصغر فرهادی، محصول مشترک اسپانیا، فرانسه و ایتالیا است که فروش جهانی آن تا رقم ۱۸ میلیون دلار بوده است. البته این فیلم با بودجه ۱۲ میلیون دلار ساخته شده است و میتوان گفت جزء آثار ضررده سینمای جهان بوده است.
با وجود اینکه رقم قرارداد اصغر فرهادی برای این فیلم اعلام نشده، اما قطعا فرهادی همانطور که از پرداخت مالیات در ایران معاف است در کشوری همچون فرانسه اینگونه نیست و باید تا ۶۰ درصد درآمد شخصیاش را برای مالیات بپردازد. این نکته درمورد کشوری همچون اسپانیا هم صدق میکند. ۵۶ درصد از درآمد شخصی افراد مشمول دریافت مالیات خواهد بود. این نکته درمورد سایر بازیگرانی که در کشورهای غیر از ایران فعالیت میکنند نیز صدق میکند. مثلا پیمان معادی که این روزها جزء بازیگران پردرآمد سینمای ایران است هم در سالهای اخیر در فیلمهای هالیوودی همچون «۶ Underground» بازی کرده است و واضح است که از معافیت مالیاتی در آمریکا برخوردار نیست. مالیات بر درآمد شخصی در آمریکا حدود ۴۰ درصد است.
🚩 پاسخ شبهات ف. مجازی👇
🆔 @shobhe_shenasi
به روحانی گفتن چرا در مراسم روز دانشجو شرکت نکردی؟.
گفت؛ من خبر نداشتم.
امروز صبح از خواب بیدار شدم گفتن دیروز روز دانشجو بوده.😀
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 در نماز سوره حمد بخوانید!
#تصویری #نماز
#پناهیان
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
🔻خندههای روحانی از سوز دل بود!
سخنگوی دولت درباره علت خنده روحانی در جلسهای بعد از گران شدن بنزین گفت: گاهی خندههایی به لب میآید که از سوز دل است!
اما من متاسفم برای کسانی که خندههای سرمستی سردادند و گفتند خداراشکر که برای این دولت این مسائل پیش آمد!
🔹آقای ربیعی نشان داد که در #توجیه کردن نه تنها از نوبخت هیچ کم ندارد، بلکه به زودی از عراقچی هم سبقت میگیرد و مرزهای آن را کیلومترها جابجا می کند!!!
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همشو بده ....!
#ازدواج
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
از پله های سن بالا آمد، جایزه ی قلم طلایی ونیز را از هیئت داوران تحویل گرفت و برای سخنرانی پشت جایگاه ایستاد.
کاملا میدانست که قرار است چه جملاتی را به زبان بیاورد. کلمه به کلمه ی جملاتش را بارها با خودش تکرار کرده بود.
گفت:«یه روز معلممون بهم گفت هدف اون چیزیه که اگه تلاش کنی بهش میرسی. آرزو اونه که اگه علاوه بر تلاش، کمی خوش شانس هم باشی بهش میرسی. ولی رویاها ساخته شدن واسه نرسیدن.» مکث کرد و دوباره ادامه داد:«بین تموم روزهای هفته همیشه جمعه هارو بیشتر دوست داشتم. جمعه ها پدرم استراحت میکرد، سر کار نمیرفت.
من کمتر عذاب وجدان سربار بودن داشتم.
تو تموم اون روزایی که بابا هنوز آفتاب طلوع نکرده از خونه میزد بیرون، فقط یه رویا داشتم. اینکه یه روز از در خونه بیام تو، تو صورتش زل بزنم و بگم:
دیگه کار نکن،من به اندازه ی هممون پول در میارم، به اندازه ی خودم، مامان و تو. دیگه نیازی نیست بری سر کار.
دیگه میتونی صبح ها تا هروقت دلت میخواد بخوابی»
بغضش را قورت داد و ادامه داد:«حق با معلممون بود. من تو همه ی این سالها تموم تلاشم رو کردم که ثابت کنم حق با اون نیست، اما نشد. رویاها انگار واقعا ساخته شده بودن واسه نرسیدن.
پدرم هیچ وقت زیر دِین کسی نرفت.
زیر دِین منم نرفت.
خیلی زودتر ازاینکه اون روز برسه، خوابید. اینبار اما برای همیشه.»
بعد سرش را دور تا دور سالن چرخاند و گفت:«میدونم که اینجایی، میدونم که صدامو میشنوی. پولی که با بردن این جایزه بهم میرسه، از قیمت تموم میوه ها و غذاهایی که نخوردیم، از تموم قسط های ماشین و خونه، از هزینه ی تموم سفرهایی که با هم نرفتیم، بیشتره. اما نمیتونه منو به رویام برسونه. نه این، و نه حتی بیشتر از این. نویسنده خوبی شدن هدف من بود، بردن این جایزه آرزوی من، اما رویام هنوزم همون رویای بچگی هامه».
بعد پله های سن را به آرامی پایین آمد و از سالن خارج شد.
محمدرضا_جعفری
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
از عالمی پرسیدند: چگونه میتوان به میزان عقل کسی پی برد؟
جواب داد از حرفی که میزند.
پرسیدند: اگر چیزی نگفت چه؟
جواب داد: هیچکس آنقدر عاقل نیست که همیشه سکوت کند!
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند
پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود )و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسیست؟"
پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است
راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است
راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز"
پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟
راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم
ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید بمن امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس
راهب سه سوالش را مطرح کرد:
1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟
چه چیزاست که از آن خدا نیست؟
2)ما هو شئ لیس عندالله؟
چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟
3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟
آن چیست که خدا آن را نمیداند؟
پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند
راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد
سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع) (أمیرالمؤمنین ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند.
پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند
ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس!
راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسید نامت چیست؟
امام علی (ع) فرمودند نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است
پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟
امام (ع )فرمود (او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم)
پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی
پس به سوالاتم پاسخ بده
و دوباره سوالاتش را مطرح کرد
امام علی (ع) پاسخ دادند:
آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است
آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است
و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است
(فإن ا لله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا
فلیس من الله ظلم لأحد
و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک)
پس راهب با شنیدن این پاسخها کمربندش را باز کرده و روی زمین انداخت ، امام علی ع را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت:
"أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة"
به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری ص ، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
💝نعمتی به نام همسر
دیدگاه برخی افراد نسبت به روابط عاطفی همسران این است که مثلا اگرمردی به همسر خود محبت کندواحترام بگذارد ،زن ذلیل است واز همسرخود می ترسدو یا اگر زنی همسرش را با احترام صدا کند،قصدش جلب توجه و خودشیرینی است و...❗️
💌درحالیکه طبق دیدگاه پیامبر مهربانی ها حضرت محمد(ص) ، محبت زیاد به همسر از نشانه های فزونی ایمان است ۱وبعد از ایمان به خدا ،نعمتی بالاتر از همسرموافق و سازگار نیست۲.پس همانگونه که انسان در حفظ امانت کوشاست و قدرنعمتهای دیگرخود را می داند ،باید قدر همسرش را نیز دانسته و همواره در حفظ این نعمت بزرگ ،تلاش کند.
🖇رهبرمعظم انقلاب می فرمایند:
ازدواج هم یک نعمت خدادادی است .خدای متعال این همسرخوب را برای شمافراهم کرده است ،پس بایدبه شایستگی شُکر این نعمت را بجا آورید۳.زن و شوهر هرچه بیشتربه هم محبت کنند،زیادی نیست .آنجایی که محبت هرچه زیاد شود،ایرادی ندارد،محبت زن و شوهر است .۴
📚۱.برگرفته ازبحارالانوار ج ۱۰۳
📚۲.مستدرک ج ۲
📚۳.خطبه عقد۷۹/۱/۱۶
📚۴.خطبه عقد۷۸/۱/۱۵
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
انسانهای عجیبی هستیم
وقتی به دستفروش فقیری میرسیم که جنس خود را به نصف قیمت می فروشد با کلی چانه زدن او را شکست میدهیم و اجناسش را به قیمت ناچیز می خریم ...
اما وقتی به کافی شاپ لوکس شخص ثروتمندی میرویم و یک فنجان قهوه را ده برابر قیمت نوش جان میکنیم و انعامی اضافه نیز روی میز میگذاریم و شادمانیم!!
شادمانیم که فقیران را فقیر تر میکنیم؛
شادمانیم که ثروت مندان را ثروتمندتر میکنیم.
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
واقعاازیباست👌👌
مردي وارد داروخانه شد وبالهجه اي ساده گفت:
کرم ضد سيمان دارين؟
متصدي داروخانه با لحني تمسخر آميز گفت:
بله که داريم کرم ضد تيرآهن و آجرم داريم حالا خارجي ميخواي يا ايراني؟
خارجيش گرونه ها گفته باشم!
مرد نگاهي به دستانش کرد و روبه روي فروشنده گرفت و گفت:
ازوقتي کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده نميتونم دخترمو نوازش کنم...
اگه خارجيش بهتره، خارجيشو بده !
لبخند روي لبان متصدي يخ زد!!!
واقعا چه حقير و کوچک است آن که به خود مغرور است
چراکه نمي داند بعد از بازي شطرنج
شاه وسرباز را دريک جعبه مي گذارند...
انسانيت و تقواست که سرنوشت ساز است ...
جايگاه شاه و گدا و دارا و ندار همه " قبر "است...
مواظب باشيم که «تقوا»بايک «تق» «وا» نرود!!!!!
براي رسيدن به کبريا بايد نه "کبر"داشت نه"ريا"!!!!
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
غفلـت از یـــار گرفتـــار شـــدن هم دارد | از شما دور شدن ، زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد، محلش ندهند | عبد آلوده شده خوار شدن هم دارد
عیب از ماست که هر صبح نمیبینیمت | چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
همه با درد به دنبال طبیبی هستیـــم | دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد
ای طبیب همه انگار دلـــــت با ما نیـست | بد شدن، حس دل آزار شدن هم دارد
آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده | این همه عقده تلنبار شدن هم دارد
از کریمان، فقرا جود و کرم می خواهند | لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد
نکنــــد منتــــــظر مــــردن مـــــایی آقـــا | این بدی مانع دیدار شدن هم دارد
ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیــــــــــم | غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
#یا_صاحب_الزمان
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
🔹گنجشکی به خدا گفت؟ لانه کوچکی داشتم ، آرامگاه خستگیم و سر پناه بی کسیم بود ، طوفان تو آن را از من گرفت ! کجای دنیای تو را گرفته بودم؟... خدا درجواب گفت : ماری در راه لانه ات بود تو خواب بودی باد را گفتم لانه ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین مار پر گشودی . چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخواستی...
🔹مردی در حالی كه به قصرها و خانه های زيبا مينگريست به دوستش گفت : وقتی اين همه اموال رو تقسيم ميكردن ما كجا بوديم . دوست او دستش را گرفت و به بيمارستان برد و گفت : وقتی اين بيماریها رو تقسيم ميكردن ما كجا بوديم !!!
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
❌ سواد رسانه ای نداشتن یعنی، پذیرفتن هر چیزی بدون تحقیق!
🚩 پاسخ شبهات ف. مجازی👇
🆔 @shobhe_shenasi
يک روز مردی دست بچه اي را گرفت و به سلماني برد.
به سلماني گفت: من عجله دارم، اول سر مرا بتراش بعد هم موهاي بچه را بزن.
سلماني سر او را تراشيد.
مرد به سلمانی گفت تا موهاي بچه را اصلاح كني برمي گردم.
سلماني سر بچه را هم اصلاح كرد ولي خبري از آمدن مرد نشد.
به بچه گفت: چرا پدرت نمي آيد؟
بچه جواب داد: اون پدرم نبود.
سلماني گفت: پس كي بود؟
گفت: نمیدانم. در كوچه مرا دید و به من گفت بيا دونفري برويم مجاني اصلاح كنيم.😐😜😁😂
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
🔵خدا روزی رسونه
دیروز رفته بودیم بیمارستان، ملاقات. موقع برگشت من زودتر اومدم که برم ماشین رو بیارم، یه پسر جوانی جوراب میفروخت، دنبالم راه افتاد آقا توروخدا جوراب بخر ازم، گفتم نمیخوام ممنون، چون روز قبلش چهارتا جوراب از همین دستفروشا خریده بودم. گفت توروخدا یکی. کلی التماس. گفتم اینطوری دنبال مردم راه نیفت، یه جا وایسا، جوراباتو دستت بگیر، خدا خودش روزیت رو میرسونه.
نباید که التماس کسی رو کرد. اینطوری شبیه گدایی میشه. خدا خودش روزی رو میده
خلاصه رسیدم دم ماشین دیدم پسرم داره دنبالم میاد، گفت بابا، بابا یه 20 تومن بده. گفتم برای چی. گفت مامان جوراب خریده.
بله خدا روزیش رو رسوند😆😭
از طریق ما باید روزیش میرسید خلاصه
حسین_دارابی
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
🔴مرتاض هندی و امام زمان(عج)
استاد ما حجت الاسلام صنیعی تهرانی میگفت دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم این داستان رو زبان خود ایشون شنیدیم
آیت الله کشمیری میفرمود در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زندهس یا مرده و کجا دفنه. ازش چند نفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زندهس یا مرده، گفت مرده. آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود
این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلا فاطمه. ولی این شخص میفهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک
آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان(عج) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه. گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهرا(س)
به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس. دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یکم جا خورد و کمی عقب رفت چندبار گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟
اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن
به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست. گفت هرجای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه
(👈داستان مقابله علامهطباطبایی با مرتاضهندی هم جالبه، درمطالب بعدی تقدیم خواهم کرد)
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
شعر زیبایی در برائت از فتنه گران مهر ۹۸ و حمایت از رهبر معظم و انقلاب از فرزند استاد صغیراصفهانی
نابخردان که دشمن دین را رضا کنند
خواهند ملت از ره رهبر جدا کنند
کوشند روز و شب که به صد حیله و فریب
این ملک و ملتش به فنا مبتلا کنند
دیدی که دشمنان قسم خورده تا کجا
استاده اند تا که به مردم جفا کنند
راضی نگشته اند که آنان مسم اند
کاین انقلاب را ز ره خود جدا کنند
بفشرده اند دست هم از کینه در خفا
تا نهضت عظیم خدا بی بها کنند
چون خورده اند سیلی سختی ز انقلاب
از سوز ساز تهمت و هم افترا کنند
بنگر چگونه رهبر آگاه انقلاب
اسرار فتنه خیز ددان بر ملا کنند
نازم به ملتی که به رهبر ز روی عشق
در هر کشاکش ز خلوص اقتدا کنند
یار به حق خون شهیدان به پای دار
آنانکه که جان و مال به نهضت فدا کنند
باری ضمیر غم مخور از بهر انقلاب
مهدی مدام بهر بقایش دعا کنند
حسن صغیراصفهانی متخلص به ضمیر
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوزن فوتبالیست😳
شادی پس از گل هم داره😄
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
معروفترین نماز باران در تاریخ معاصر
بعد از شهریور 1320،در جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین، ایران و بخصوص شهرهایی که در مسیر انتقال مهمات از جنوب به شمال برای کشور شوروی بودند، دستخوش فتنه و فساد متفقین شده بود. در شهر قم سربازان متفقین مخصوصأ آمریکاییها حضور بیشتری داشتند. دو ماه از عید نوروز گذشته بود و کشاورزان قم و اطراف آن از آمدن باران ناامید گشته بودند. خشکسالی، جدّا مزارع و کشتزارهای قم را تهدید می کرد. مردم دست از کار کشیدند و جهت اقامه نماز باران به سوی منازل مراجع تقلید حرکت کردند و بالاخره حضرت آیةالله خوانساری که از صفای دل و تقوای خدایی سرشار بود برای خواندن نماز باران از خانه بیرون رفت، پابرهنه و با عبای وارونه و حال ذکر و توجه به خدا درمیان مردم به حرکت درآمد. جمعیت در حالیکه رفته رفته زیادتر می شد به خارج از شهر قم حرکت کرد.
آمریکاییها در خارج شهر اردو زده و توپ و تانک آماده کرده بودند. فرمانده نظامیان آمریکایی، وقتی حرکت مردم را دید، خیال کرد که مردم برای جنگ با آنها حرکت کرده اند. دستور آماده باش داد و خود نیز در مقّر فرمان آتش قرار گرفت. جمعیت بر خلاف انتظار او مسیر را عوض کرد، به طرف خاک خلج (زمینی در اطراف قم) حرکت کردند و با صف های منظم آماده نماز شدند. فرمانده آمریکایی از مترجم می پرسد : اینها چه می کنند؟
مترجم می گوید: برای درخواست باران از خداوند به صحرا آمده اند و می خواهند نماز باران بخوانند.
فرمانده و اطرافیان او به شگفت آمدند و پرسیدند: مگر با خواندن نماز باران می بارد؟!
آن روز، نماز خوانده شد، در حالیکه از جمعیت سی هزار نفری شهر قم، حدود سیزده هزار نفر در نماز شرکت کرده بودند، بعد از نماز به قم بازگشتند ولی از باران خبری نشد.
روز بعد آیتالله خوانساری با حدود هفتاد نفر از طلاب به طور خصوصی جهت اقامه نماز باران، برای دومین بار پشت قبرستان نو، به نماز باران ایستادند. باز از باران خبری نشد. بهاییان و توده ای ها در شهر قم به راه افتادند و علیه اعتقادات مردم شروع به تبلیغات کردند و با طعنه و تمسخر می گفتند: چرا امروز چترهایتان را نیاوردید؟! و یا به مردمی که از داخل رودخانه خشک شده می گذشتند، می گفتند: مواظب باش الان سیل می آید.
روز سوم، مجلس روضه ای به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در مدرسه فیضیه برگزار شد. مراسم روضه تازه شروع شده بود که ناگهان آسمان آکنده از ابر گردید و رحمت خدا باریدن گرفت. باران عجیب و بی سابقه ای که مردم خطر سیل را محتمل دانستند.
فرمانده آمریکایی که از بیکاری دربیابان به تنگ آمده بود، وقتی از جریان با خبر شد، به مرحوم خوانساری پیغام داد: شما که اینقدر پیش خدا محبوبید.،بیایید دعا کنید جنگ زودتر تمام شود و ما به کشورمان باز گردیم.
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
🔴 گرگها ما را ول کردند شما ول نمی کنی؟‼️
🆔 @dastanak_ir
🔻 این داستان را شنیده اید؟
🔹 شخصی تعریف کرد که در حال عبور از صحرایی بودیم که ۷۰ گرگ به ما حمله کردند. در ادامه تعریف داستان و سفر دیگر به گرگها اشارهای نمی کرد. مخاطب هراز گاهی صحبت طرف را قطع می کرد که خب گرگ ها چی شد؟ طرف که از ابتدا لاف آمده بود عصبانی شد و گفت: بابا گرگها ما را ول کردند شما ول نمی کنی؟!!
حالا داستان تلویزیون های معاند ماهوارهای و اپوزسیون نگون بخت خارج نشین همین است.
یعنی اغتشاشگران، ۲۲روز پیش ول کردند اما اینها ول نمی کنند. کاسه های داغتر از آش!!
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
مادرش میگوید:
یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت.
پرسیدم احمدرضا که بود؟!
گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟!
گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را دردانشگاه داد!
گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید دانشگاه رتبه اول راکسب کردهای!
باخوشحالی من و پدرش گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چرا خوشحال نیستی؟
احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم
.در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
پ.ن: شهید احمدرضا احدی دانشجوی نمونه رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران و رتبه یک کنکور تجربی سال ۱۳۶۴
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir