eitaa logo
داستانک
1.8هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
80 ویدیو
4 فایل
داستان های کوتاه حکمت ها حکایات و سخنان گوهربار از بزرگان و نویسندگان اینستاگرام instagram.com/allah_almighty_photo
مشاهده در ایتا
دانلود
آخر سوره ي فجر مي فرمايد : صاحب قلب مطمئن کسي است که بهشت براي او کم است و خدا مي فرمايد که بسوي پروردگارت بازگرد و او از خدا راضي و خدا هم از او راضي است . الان در مردم غالبا بي رضايتي و شِکوه مي بينيد. کسي که ماشين او مدل پايين است مي گويد که اي کاش مدل بالا بود ، اي کاش خانه ام فلان بود ، اي کاش فلان رشته قبول مي شدم ، اين شکوه و نارضايتي از وضعيت موجود ، يکي از صفات منفي است که باعث غم و افسردگي انسان مي شود و باعث ميشود که انسان شاداب نباشد. روايت داريم که راحتي و شادي در صفت رضاست . همه ي ما داريم زندگي مي کنيم ، در مسير اين ناملايمات سختي ها ، کمبودها ،مشکلات ، فراز و نشيب هست. یک اصل را در زندگی فراموش نکنید باشيد ، 🌿💗مثلا آقا يک بيماري دارد ، دستش درد مي کند ولي در کنار آن قلب ، چشم ،گوش او سالم است . يک آقايي از بيماري مي ناليد . به او گفتم که دو تا برگ کاغذ بياور ، روي يکي بيماري و روي يکي اعضاي سالم بدنت را بنويس ، ببين کدامش بيشتر است . 🌿❤️مثبت انديش يعني اين که شما نيمه ي خالي ليوان را نبينيد . در واقع در هر اتفاقی میتوان جنبه های مثبت قضیه را دید و از انها برای رشد و پیشرفت و موفقیت در زندگی استفاده کرد. دکتر رفیعی 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
ای چاره هر کار یا باب الحوائج کار دلم شد زار یا باب الحوائج با کوله بار حاجتم رو بر تو کردم غم از دلم بردار یا باب الحوائج 🥀 (ع)💔 🏴🥀 ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفِر لِهذا بحَقِّ الحُسَین... مرحوم دولابی نقل میكنه: می گفت:تو محله ی ما یه جوانی بود، این جوان گنهكار بود،اهل فسق و فجور بود، اما یه عادت داشت ،یه كاری می كرد ملكه اش شده بود، از مادرش داشت، میگه: مادر بهش گفته بود:شیرم رو حلالت نمی كنم، گفته بود:باید این كارو بكنی. چیكار كنم؟ گفت:هرجا رفتی دیدی یه 🚩پرچم زدند روش نوشته یا حسین،باید بری ادب كنی جلو 🚩پرچم به احترامش دستت رو روی سینه بذاری،عادتش شده بود، هر جایی می رفت می دید یه🚩 پرچم یا حسین زدند دستش رو می گذاشت روی سینه میگفت:✋السلام علیك یا اباعبدالله. میرزا اسماعیل دولابی میگه: این جوان از دنیا رفت، میگه:دیدنش در عالم برزخ دست و پاش رو بستن دارند می برندش سمت عذاب،یه مرتبه توی اون تاریكی و تو اون وانفسا دید ⛺ خیمه ای وسط بیابونه، نور سبزش همه ی بیابون رو روشن كرده،اومد جلو. \"ببین هركاری توی دنیا بكنی و ملكه ات بشه، توی قیامت هم همون كارو میكنی\" میگه:تا رسید جلوی خیمه دید یه پرچم جلوی خیمه زدند روش نوشتند یا حسین، به ملكه های عذاب گفت:یه دقیقه دستام روباز كنید، گفتند:چرا؟گفت:من عادت دارم،هر جا ببینم بگند یا حسین،منم دستم رو روی سینه ام می ذارم، دستش رو گذاشت روی سینه اش، تا گفت:السلام علیك یا اباعبدالله، دیدند یه آقایی از خیمه خارج شد، اومد جلو ملكه های عذاب به احترامش عقب وایستادند،حضرت گفت: 🍃🌺 بدید پرونده اش رو ببینم، دو دستی پرونده رو تقدیم كردند، مرحوم دولابی میگفت:حضرت پرونده رو باز كرد،یه سری به علامت تأسف تكون داد. 😔\"آی جوان مواظب باش پرونده ات دست اربابت می اُفته، آقات به جای تو خجالت نكشه،زشت ِ،آدم كاری بكنه آقاش سر تكون بده\" یه نگاه به جوان كرد گفت: تو چرا؟ تو كه مارو دوست داری چرا؟ میگه:جوان شروع گرد گریه كردن 🍃🌺 \"همین گریه های شماست كه فرمود:آتیش جهنم رو یه قطره اش خاموش میكنه،اینها تعارف نیست اینها كلام معصوم ِ برو توی كامل الزیارات بخون\" میگه:حضرت یه نگاهی به پرونده كرد،پرونده رو زیر بغلش گذاشت،دو سه قدم با این جوان راه رفت ،بعد برگشت پرونده رو داد به ملكه های عذاب ،میگه:ملكه های عذاب پرونده رو باز كردند،دیدند نوشته:بسم الله الرحمن الرحیم، یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفِر لِهذا بحَقِّ الحُسَین ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
موسی بن جعفر ای امام عشق و ایثار شد آخر سال و ما گرفتار محتاج بر فضل توئیم و یک دعایت تا احسن الاحوال گردد شهر بیمار 🏴 (ع)🥀 🏴 ⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱 🔹امام موسی کاظم(ع): چیزی نیست که چشمانت آن را بنگرد، مگر آن که در آن پند و اندرزی است. ⏳امروز سه‌شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۹ ۲۵ رجب ۱۴۴۲ ۹ مارس ۲۰۲۱ ⚫⚫⚫⚫ @Dastaanak
‌ چه کنم ؟ دل به که بندم؟ به کجا روی کنم؟ باز گو ای به کنار دگری خفته ی من...!! 👤 سیمین بهبهانی ⚫⚫⚫⚫ @Dastaanak
در آب های جهان قایقی است و من،مسافر قایق ، هزار ها سال است سرود زندهٔ دریانوردهای کهن را به گوش روزنه های فصول می خوانم و پیش می رانم مرا سفر به کجا می برد...؟ ⚫⚫⚫⚫ @Dastaanak
این همه اندوه عادی نیست این همه گلدانهای خالی عادی نیست مرگ عادی نیست زندگی عادی نیست من اما، سرگرم عادی جلوه دادن همه چیزم... ✍سمانه‌مقصودی ⚫⚫⚫⚫ @Dastaanak
گر تو با بَد ، بَد کنی پس فرق چیست...؟! ⚫⚫⚫⚫ @Dastaanak
می‌گویند آدم‌های خوب به بهشت می‌روند ؛ اما من می‌گویم آدم‌های خوب هر کجا که باشند آنجا بهشت است ...! ⚫⚫⚫⚫ @Dastaanak
این چه حرفی ست که در عالم بالاست بهشت هر کجا وقت خوش افتاد همان جاست بهشت... 👤 صائب تبریزی ⚫⚫⚫⚫ @Dastaanak
برای دقیقه هایت چای دم کن در فنجان ثانیه های تلخ شکر بریز شاید لحظه های دلخوشی آنقدر نباشد که فرصت حتی یک تبسم را به نگاهمان وصله بزنن صبحتون بخیر❤️ ⚫⚫⚫⚫ @Dastaanak
اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی، باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای… پس نیکی را بکار، بالای هر زمینی و زیر هر آسمانی برای هر کسی... تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت! که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند اثر زیبا باقی می ماند، حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد. ‌ گلهایی که در انتهای جنگل می رویند عطر خودشان را منتشر میکنند چه کسی آنجا باشد تا از آنها قدردانی کند چه نباشد چه کسی از کنارشان بگذرد چه نگذرد... معطر بودن ذات و طبیعت گلهاست درست مثل آدمهایی که وجودشان سراسر عشق و محبت است آنهایی که بی هیچ توقعی لبخند می زنند و مهربانند... 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
قشنگ ترین متن مردونه ای بود که خوندم: ((برگی از دفترچه خاطرات جهان پهلوان تختی)) از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد ، خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید ... تعجب کردم و پرسیدم : داداش واسه کی میخری ؟ ما که تازه از حموم در اومدیم ، اونم اینهمه !!! گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ، وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !!! پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه، برگشت تو حموم و صدا زد:نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ... !!! ... 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره . دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد . امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است. اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند. پس از این گفته امیر دستور داد سر ان مرد را بزنند 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
مرحوم کلینی در کتاب روضه کافی از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود: در بنى اسرائیل مرد عابدى بود كه به هیچ وجه به دنیا آلوده نشده و گرد آن نگشته بود، شیطان كه از وضع او رنج می برد، از بینى خود فریادی كشید، لشكریانش به دور او جمع شدند، بدانها گفت: كدام یك از شما می تواند این شخص را از راه به در كند؟  یكى گفت: من. گفت: از چه راهی به سراغش می روى؟ پاسخ داد: از راه زنها.  شیطان گفت: تو حریف او نیستى، چون او زنان را نیازموده (و لذتى از آنها نبرده كه گول بخورد). دیگرى گفت: من.  پرسید: تو از چه راهی گولش می زنى؟ گفت: از راه باده‏گسارى و خوشی ها. بدو گفت: تو هم مرد این كار نیستى چون او اهل اینها نیست.  سومى گفت: من او را گمراه می كنم، پرسید: از چه راهی؟ گفت: از راه كار خیر.  شیطان گفت: برو كه تو حریف او هستى.  شیطانك بیامد و در برابر او جایى را انتخاب و شروع به نماز خواندن كرد.  و آن عابد چنان بود كه شبانه‏روز قدرى می خوابید و استراحت می كرد، ولى شیطانك هیچ نمی خوابید و استراحت نداشت و یكسره نماز می خواند.  آن مرد عابد كه خود را در برابر او كم ارزش دید و عبادتش را كوچك شمرد، به نزد آن شیطانك رفت و بدو گفت: اى بنده خدا چه چیز تو را بر این همه نماز خواندن نیرو داده است؟  پاسخش را نداد.  بار دوم پرسید، باز هم پاسخش را نداد. تا بار سوم كه پرسید گفت: اى بنده خدا من گناهى كرده‏ام‏  و از آن توبه نموده‏ام و هر گاه آن گناه را به خاطر مى‏آورم به نماز خواندن نیرو می گیرم.  مرد عابد گفت: آن گناه را به من هم بگو تا انجام دهم و دنبالش توبه كنم و در نتیجه (مانند تو) بر خواندن نماز نیرو بگیرم. شیطانك بدو گفت:  به شهر برو و سراغ فلان زن فاحشه را بگیر و دو درهم به او بده و با او درآویز و كام خود برگیر (و سپس توبه كن تا مانند من بر عبادت نیرو بگیرى).  عابد گفت: دو درهم را از كجا بیاورم؟ من كه نمی دانم درهم چیست؟ شیطان از زیر پاى خود دو درهم بیرون آورده به او داد. عابد برخاست و با همان جامه و لباس خود كه در آن عبادت می كرد به شهر درآمد و سراغ منزل آن زن را گرفت، مردم او را به خانه آن زن راهنمائى كردند و گمان كردند براى موعظه او آمده است.   عابد به نزد آن زن رفت و دو درهم را پیش او انداخت و بدو گفت: برخیز. زن برخاست و به درون اطاق خود رفت و به مرد عابد گفت: داخل شو.  عابد به درون اطاق رفت. آن زن بدو گفت: اى مرد تو در وضع و لباسى به خانه من آمده‏اى كه معمولا كسى با این وضع و لباس نزد من نمی آید، شرح حال خود را براى من بگو، عابد سرگذشت خود (و شیطان) را براى آن زن تعریف كرد.  زن گفت: اى بنده خدا ترك گناه آسانتر از توبه كردن است، و چنان نیست كه هر كس توبه كند بدان برسد (و توبه‏اش پذیرفته گردد)، به نظر می رسد كه آن كس (كه این راه را پیش پاى تو گذارده) شیطانى بوده در نظرت مجسم شده (تا تو را از راه به در كند) اكنون بازگرد كسى را (در آنجا) نخواهى دید. عابد برگشت و آن زن همان شب از این جهان رفت، و چون صبح شد دیدند بر در خانه ‏اش نوشته شده: بر سر جنازه این زن (براى دفن و كفن او) حاضر شوید كه او از اهل بهشت است. مردم همه در شك و تردید فرو رفتند، و به خاطر همان تردیدى كه در كار او پیدا كرده بودند تا سه روز جنازه‏اش را به خاك‏ نسپردند، خداى ـ عز و جل ـ به پیغمبر آن زمان وحى فرمود: بالاى جنازه فلان زن برو و بر آن نماز بخوان و به مردم بگو: بر او نماز بخوانند كه من او را آمرزیدم و بهشت را بر او واجب كردم چون فلان بنده مرا از گناه و نافرمانى من باز داشت.  منبع: کتاب روضه کافی، شیخ کلینی، ترجمه آیت الله رسولی محلاتی، ج 2 ص 242  🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
مرد خیاطی "کوزه ای عسل" در دکانش داشت. یک روز می خواست دنبال کاری برود. به شاگردش گفت: "این کوزه پر از زهر است! مواظب باش آن را دست نزنی!" "شاگرد" که می دانست استادش "دروغ" می گوید حرفی نزد و ... استادش رفت. شاگرد هم "پیراهن یک مشتری" را بر داشت و به "دکان نانوایی" رفت و آن را به مرد نانوا داد و دو نان داغ و تازه گرفت و بعد به دکان برگشت و تمام "عسل" را با "نان" خورد و کف دکان دراز کشید. خیاط ساعتی نگذشته بود که بازگشت و با "حیرت" از شاگردش پرسید: "چرا خوابیده ای؟!" شاگرد ناله کنان پاسخ داد: تو که رفتی من "سرگرم کار" بودم، "دزدی آمد" و یکی از پیراهن ها را دزدید و رفت. وقتی من متوجه شدم، از ترس تو، "زهر توی کوزه" را خوردم و دراز کشیدم تا بمیرم و از "کتک خوردن و تنبیه" آسوده شوم ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱 🔹حضرت امام علی (ع): هر كه نادان باشد، فريب نفس خود را بخورد و امروزش بدتر از ديروزش باشد. ⏳امروز چهارشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۹ ۲۶ رجب ۱۴۴۲ ۱۰ مارس ۲۰۲۱ 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
‏همیشه سعی کنین انتظارت خودتونو از آدما پایین نگهدارین از آدما انتظار نداشته باشین اینجوری خودتون راحت تر زندگی میکنین! 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
مغزِ کوچک و دهانِ بزرگ میلِ ترکیبیِ بالایی دارند کلماتی که از دهانِ شمابیرون می آید ویترینِ فروشگاهِ شعورِ شماست پس وای بر جمعی که لب را بی تامل وا کنند چرا که کم داشتن و زیاد گفتن مثلِ نداشتن و زیاد خرج کردن است 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
هیچوقت حضورت را به کسی یاد آوری نکن اگه سراغی ازت نگرفت بدون تو جز اولویت هاش نیستی ... 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
اشک هایت را پاک نکن اشخاصی را پاک کن که باعث ریختن اشک هایت می شوند ... 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
‌ ای جان به چه زنده ای...؟ 👤حافظ 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
‌ بیش از این؛ ما صبر نتوانیم آن ایوب بود....!! 👤 وحشی بافقی 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
‌ آن رفیقی که به هنگام غمم دور نرفت زیر شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت... 👤 لا ادری 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak