🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱
🔹امام علی علیهالسلام: خوش بينى، اندوه را مىكاهد و از افتادن در بند گناه مىرهاند.
#صبح_نو
⏳امروز جمعه
۲۴ بهمن ۱۳۹۹
۲۹ جمادیالثانی ۱۴۴۲
۱۲ فوریه ۲۰۲۱
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
عمر زاهد همه طى شد
«به تمناى بهشت»
او ندانست که در
«ترک تمناست بهشت»
این چه حرفیست که در
«عالم بالاست بهشت»
هر کجا وقت خوش افتاد
همانجاست بهشت ...!
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت...!
صائب تبریزی
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
امام على عليه السلام:
لَيسَ لِمُتَوَكِّلٍ عَناءٌ
براى هيچ توكّل كننده اى رنجى نيست
غررالحكم حدیث7451
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
برایم مهم نیست
از بیرون چگونه به نظر می آیم
کسانی که درونم را می بینند
برایم کافیند ...
برای آن هایی که از روی ظاهرم
قضاوت میکنند حرفی ندارم
با خود می گویم بگذار همان بیرون بمانند...
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
خدا از هرچه بگذرد، از حق الناس نمی گذرد
حواسمان باشد:
ﺑﺎ " ﺯباﻥ " میشود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ " ﺯباﻥ " میشود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ
ﺑﺎ " ﺯباﻥ " میشود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ
با " ﺯباﻥ " میشود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ
با " ﺯباﻥ " میشود ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ
با " ﺯباﻥ " میشود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ
با " ﺯباﻥ " میشود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ
ﺑﺎ " ﺯباﻥ " میشود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ
ﺑﺎ " ﺯباﻥ " میشود جدایی انداخت
با " زبان " میشود آشتی داد
با " زبان " میشود آتش زد
با " زبان " میشود آتش را خاموش کرد ...
حواسمان به دل و زبانمان باشد: "آلوده اش نکنیم" "غیبت نکنیم"
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
منتظر حمله کسی باش که زیادی بهش محبت کردی ...
زیاد که باشی زیادی میشی ...
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
نفس را هر نفس
رد می کند دل
هوای این چمن
پر ناگوار است....
👤 بیدل دهلوی
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
غم مخور جانا در این عالم
که عالم هیچ نیست...
👤 ملک الشعرای بهار
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
#حکایت
💠عیادت ناشنوا از مریض💠
✍ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود.
با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود را طراحی کند و جواب های بیمار را حدس بزند.
پس در ذهنش گفتگویی بین خودش و بیمار را طراحی کرد. با خودش گفت « من از او می پرسم حالت چه طور است و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است . من هم شکر خدا می کنم و می پرسم برای بهتر شدن چه خورده ای . او لابد غذا یا دارویی را نام می برد. آنوقت من می گویم نوش جانت باشد پزشکت کیست و او هم باز نام حکیمی را می آورد و من می گویم قدمش مبارک است و همه بیماران را شفا می دهد و ما هم او را به عنوان طبیبی حاذق می شناسیم.
مرد ناشنوا با همین حساب و کتاب ها سراغ همسایه اش رفت و همین که رسید. پرسید حالت چه طور است ؟ اما همسایه بر خلاف تصور او گفت دارم از درد می میرم. ناشنوا خدا را شکر کرد. ناشنوا پرسید چه می خوری ؟ بیمار پاسخ داد زهر ! زهر کشنده ! ناشنوا گفت نوش جانت باشد. راستی طبیبت کیست؟ بیمار گفت عزرائیل ! ناشنوا گفت طبیبی بسیار حاذق است و قدمش مبارک. و سرانجام از عیادت دل کند و برخاست که برود اما بیمار بد حال شده بود و فریاد می زد که این مرد دشمن من است که البته طبیعتا همسایه نشنید و از ذوقش برای آن عیادت بی نظیر کم نشد.
💥مولانا در این حکایت می گوید بسیاری از مردم در ارتباط با خداوند و یکدیگر ، به شیوه ای رفتار می کنند که گرچه به خیال خودشان پسندیده است و باعث تحکم رابطه می شود اما تاثیر کاملاً برعکس دارد.
📚 مجموعه شهر حکایات
🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak