eitaa logo
داستانک
1.6هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
80 ویدیو
4 فایل
داستان های کوتاه حکمت ها حکایات و سخنان گوهربار از بزرگان و نویسندگان اینستاگرام instagram.com/allah_almighty_photo
مشاهده در ایتا
دانلود
هنر خوب زندگی کردن به این معنی است که آدم بتواند روزهای خاکستریِ معمولی زندگی را با امور کوچک به رنگ شاد رنگ‌آمیزی کند... 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمانی که افکار منفی سراغ تان می آیند که صد در صد خواهند آمد همان طور که سراغ تک تک ما خواهند آمد، این که به آن ها توجه نکنید کافی نیست بلکه باید آن ها را با افکار مثبت جایگزین کنید. 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
‌ زندگی به من آموخت که همیشه منتظر حمله احتمالی ‌کسی باشم که به او خوبی فراوان کردم... 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
‌ زندگی به من آموخت که همیشه منتظر حمله احتمالی ‌کسی باشم که به او خوبی فراوان کردم... 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
قیمت تجربه  مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر داشت. او پس از۳۰ سال خدمت صادقانه با یاد و خاطری خوش باز نشسته شد. دو سال بعد، از طرف شرکت درباره رفع اشکال به ظاهر لاینحل یکی از دستگاه های چندین میلیون دلاری با اوتماس گرفتند. آنها هر کاری که از دستشان بر می آمد انجام داده بودند و هیچ کسی نتوانسته بود اشکال را رفع کند بنابراین.... نومیدانه به او متوسل شده بودند که در رفع بسیاری از این مشکلات موفق بوده است. مهندس، این ا مر را به رغبت می پذیرد. او یک روز تمام به وارسی دستگاه می پردازد. و در پایان کار، با یک تکه گچ علامت ضربدر روی یک قطعه مخصوص دستگاه می کشد. و با سربلندی می گوید: اشکال اینجاست. آن قطعه تعمیر می شود و دستگاه بار دیگر به کار می افتد. مهندس دستمزد خود را ۵۰۰۰۰ دلار معرفی می کند. حسابداری تقاضای ارائه گزارش و صورتحساب مواد مصرفی می کند و او بطور مختصر این گزارش را می دهد: بابت یک قطعه گچ: ۱ دلار و بابت دانستن اینکه ضربدر را کجا بزنم: ۴۹۹۹۹ دلار ! 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
داستان کوتاه پول دود کباب فقیری از کنار دکان کباب فروشی می گذشت.  مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخ ها کرده و به روی آتش نهاده باد می زد و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس براه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کباب فروش به سرعت از دکان خارج شده دست وی را گرفت و گفت:کجا می روی پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا ملانصرالدین از آنجا می گذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری می کند و تقاضا می نماید او را رها کنند. ولی مرد کباب فروش می خواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد. ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کباب فروش گفت: این مرد را آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است می دهم. کباب فروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رقتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین می انداخت به مرد کباب فروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.  مرد کباب فروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد خدا؟ ملا همان طور که پول ها را بر زمین می انداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آنرا بفروشد و بخواهد برای  آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آنرا تحویل بگیرد. 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
اصل موضوع را فراموش نکن مرد قوی هیکل ، در چوب بری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند . روز اول 18 درخت برید . رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد . روز بعد با انگیزه بیشتری کار کرد ، ولی 15 درخت برید . روز سوم بیشتر کار کرد ، اما فقط 10 درخت برید . به نظرش آمد که ضعیف شده است . نزدیکش رفت و... عذر خواست و گفت : نمی دانم چرا هر چه بیشتر تلاش می کنم ، درخت کمتری می برم رئیس پرسید : آخرین بار کی تبرت را تیز کردی ؟ او گفت : برای این کار وقت نداشتم . تمام مدت مشغول بریدن درختان بودم. 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
❤️💚 گرچه از لطف پدر وارِ علی سرشارم هرچـ‌ه دارم ز غلامی مـحمد دارم (ص) 🌺 (ع)🌺 ✨🌺 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
قسم به أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ تو آمدی که بگویی علی ولی الله (ص)🌺 (ع)💫 🌺 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
امشب سخن ازجان جهان باید گفت توصیف رسول انس و جان باید گفت در شـــــام ولادت دو قــطب عالم تبریک به صــاحب الزمان باید گفت 🌺 (ص)🌿🌺 (ع)🌺 🌿🌺 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak