🍃🍂🍃🍂🍃🍂
❣#سلام_امام_زمانم❣
مولای مهربانم تو بیا!
بیا برای پریشانی زینب،
بیا برای بیپناهی رقیه،
بیا برای چشمانتظاری سکینه!
بیا که فقط با آمدن تو، غم از دل عزیزان حسین (ع) خواهد رفت!
#امام_زمان
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🦋🦋بيابانگردان دانشمند
بيابانگردى، رسول (ص) را گفت: يا رسول الله!حساب خلق كه كند فردا؟
گفت: حق تعالى.
گفت: اين حساب، خود كند يا به ديگران واگذارد و آنان از بنده حساب كشند؟
رسول (ص) گفت: خود كند .
اعرابى بخنديد .
رسول (ص) گفت: (( بخنديدى اى اعرابى!))
گفت: آرى، كه كريم چون دست يابد عفو كند، و چون حساب كشد، سخت نگيرد.
رسول (ص) گفت: راست گفتى، كه هيچ كريم نيست از خداى تعالى كريمتر.
پس گفت: اين اعرابى، فقيه است .
تو مگو ما را بدان شه بار نيست - - با كريمان، كارها دشوار نيست
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆توجیه بدیها
⚡️امام صادق علیهالسلام شنید که مردی شهرت به تقوی پیدا کرده است. روزی آن مرد را مشاهده کرد که جمع زیادی از عوام مردم اطراف او را گرفته بودند.
⚡️پس آن مرد از مردم کناره گرفت و تنها به راهی حرکت کرد؛ امام علیهالسلام ناظر کارهای او بود.
⚡️پس از زمانی کوتاه امام علیهالسلام دیدند او جلو یک دکان نانوایی ایستاد و دو نان مخفیانه برداشت و به راه افتاد. پس از چند قدمی از دکان میوهفروشی دو عدد انار برداشت و به راهش ادامه داد.
⚡️پس از پیمودن مسافتی نزد مرد مریضی رفت و نانها و انارها را به وی داد و به مقصد خود خواست برود، امام علیهالسلام خود را به آن مرد رساند و فرمود: امروز از تو عمل شگفتانگیزی دیدم و آنچه را دیده بود برایش نقل کرد!
⚡️آن مرد گفت: گمان میکنم تو امام صادق علیهالسلام هستی؟ فرمود: آری، گفت: «باآنکه فرزند پیامبری، افسوس که چیزی نمیدانی؟»
فرمود: «چه جهلی از من دیدهای؟» گفت: مگر نمیدانی خداوند در قرآن فرموده:
⚡️«هر که کار نیکی انجام دهد ده حسنه دارد و هر که گناهی کند جز یک گناه برایش ننویسند».(1)
⚡️ازاینجهت به حساب من دو نان و دو انار دزدیدهام، مجموعاً چهار گناه محسوب میشود و آنها را در راه خدا دادهام میشود چهل حسنه.
چهار گناه را از چهل حسنه کم کنند سیوشش حسنه برایم باقی میماند و تو از این حسابها نمیدانی!
⚡️امام فرمود: خدا مرگ دهد مگر این آیه از قرآن را نشنیدی که میفرماید:
«خدا از پرهیزگاران قبول اعمال کند»؟!*تو چهار گناه کردی و مال مردم را دزدیدی و چهار گناه دیگر کردی که بدون اجازه به دیگران دادی، پست هشت گناه نمودی و هیچ حسنهای هم نداری.
⚡️بعد حضرت به اصحابش فرمود: «اینگونه تفسیرها و توجیههاست که اینان هم خودشان و هم دیگران را گمراه میسازند.»(2)
📚سورهی انعام، آیهی 160
نمونه معارف، ج 4، ص 275 -وسائل الشیعه، ج 2، ص 57
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
#داستان_آموزنده
💥💥💥سیرهی زینت عبادتکنندگان
🌳روایت شده که چون شب فرامیرسید و چشمها به خواب میرفت، امام زینالعابدین علیهالسلام آنچه را از خوراکی در خانه زیاد میآمد، در کیسهای کرده بر دوش میگرفت و به خانههای فقرا میبرد و فقرا در خانهها به انتظار بودند و به هم بشارت میدادند و میگفتند:
🌳«صاحب ابنان (کیسه) رسید.» امام، صد خانواده از فقرای مدینه را کفالت مینمود و دوست میداشت که یتیمان و کوران و مساکینی که برای معیشت خود تدبیری ندارند بر طعام آن حضرت حاضر شوند. آن بزرگوار با دست خویش به ایشان اطعام مرحمت میفرمود و هرکدام که صاحب عیال بودند، برای آنها نیز طعام روانه میفرمود و هیچ طعامی میل نمیفرمود مگر آنکه مثل آن را تصدّق میفرمود.
📚منتهی الآمال، ج 2، ص 7
✾📚 @Dastan 📚✾
باور
دنیای شما همان قدر بزرگ یا کوچک است که باور دارید. می توانید دنیایتان را براساس عقاید و باورهای محدود کننده برپا کنید و مدام به دنبال دلیل و برهانی بر ادعایتان باشید.
بر عکس، می توانید دنیایتان را بر پایه ی فراوانی و نعمت بسازید، در نتیجه فراوانی و نعمت دریافت کنید.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قرعهکشی_برای_رفتن_به_قربانگاه_کومله!!
🌷وقتی به سقز رسیدیم، صدای خواندن دعای کمیل ما را به سمت خود کشید. کسی که دعا میخواند، در بین دعا خاطرهای از آن منطقه تعریف کرد و گفت: «کومولهها ده نفر از سربازهای ارتش را اسیر کردند و گفتند: ما به شرطی گروگانها را پس میدهیم که یک پاسدار به ما بدهید. یکی از برادران سپاه داوطلب شد و گفت: من حاضرم بروم. برادران دیگر اعتراض کردند و گفتند: ما هم میخواهیم برویم. قرعهکشی شد و قرعه به نام همان داوطلب اولی درآمد. او رفت و ما....
🌷و ما با دوربین نگاه میکردیم. منافقین آن پاسدار را گرفتند و به غیر از یک سرباز، نه اسیر را آزاد کردند. با چشمانمان دیدیم که اول لباس فرم آن سپاهی را سالم درآوردند و بعد مثل وحشیها با چاقو بر سر او ریختند و هر کدام تکهای از بدنش را کندند. هر کسی این منظره را با دوربین نگاه میکرد، حالش بد میشد. بعد کومولهها بدن تکهتکه شده را داخل پلاستیک گذاشتند و لباس سپاه را رویش قرار دادند و به آن سرباز گفتند: این هم پاسدار شما، حالا برو.»
#راوی: جانباز سرافراز سعید بلوری از رزمنده گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
📚 کتاب "روزهای جنگی سعید"
❌️❌️ امنیت اتفاقی نبوده و نیست!!
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینطورشیعهبودن بهدرد نمیخورد!!
‼️ خاطره عجیب حجتالاسلام راجی از یک فرد هیئتی!
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅
#داستان_آموزنده
🔆علی عابد در زندان
🌼در میان فرزندان امام حسن مجتبی علیهالسلام که منصور دوانیقی آنها را زندانی کرد و در زندان فوت شد، یکی «علی عابد» (علی بن حسن مثلث) بود که از نظر عبادت و یاد خدا و صبر ممتاز بود.
🌻هنگامیکه منصور، سادات و بنی الحسن را در زندان حبس کرد، بهقدری زندان تاریک بود که روز و شب معلوم نمیشد مگر بهواسطهی اذکار و مستحبّاتِ همین علی عابد بود، زیرا چنان مرتّب و متوالی بود که دخول وقت نمازها را میفهمیدند.
🌼یک روز «عبدالله بن حسن مثنی» از سختی زندان و سنگین بودن زنجیر بیاندازه ناراحت شده و به علی عابد گفت: «ابتلاء و گرفتاری ما را میبینی، از خدا نمیخواهی ما را از این بلا نجات دهد؟»
🌻علی عابد کمی مکث کرد و آنگاه فرمود: عمو جان برای ما در بهشت درجهای است که به آن نمیرسیم مگر صبر به این بلاها و یا شدیدتر از اینها؛ و برای منصور جایگاهی است در جهنّم که به آن نمیرسد مگر آنچه درباره ما روا میدارد.
🌼اگر بر این گرفتاری و شداید صبر کنیم، بهزودی راحت خواهیم شد، چون مرگ ما نزدیک شده است. اگر میل داری، برای نجات خود دعا میکنیم، لکن منصور به آن مرتبهای که در جهنّم دارد، نخواهد رسید؛ عبدالله گفت: صبر میکنیم.
🌻سه روز نگذشت که علی عابد در حال سجده از دنیا رفت. عبدالله گمان کرد که در خواب است، گفت: پسر برادرم را بیدار کنید، همینکه او را حرکت دادند دیدند بیدار نمیشود و فهمیدند از دنیا رفته است.
📚پند تاریخ، ج 2، ص 172 -مقتل خوارزمی، ج 2، ص 108
✾📚 @Dastan 📚✾
☀️🌳☀️🌳☀️🌳☀️🌳☀️🌳
#داستان_آموزنده
🔆بر درب خانهی برادر
🪴امام باقر علیهالسلام فرمود: یکی از فرشتگان از درب خانهای عبور میکرد، مردی را دید که درب آن خانه ایستاده است. از وی پرسش نمود: چرا در اینجا ایستادهای؟ آن شخص گفت: در این خانه برادری دارم میخواهم بروم سلام کنم.
🪴فرشته سؤال کرد: «آیا از خویشاوندان تو است یا آنکه به وی نیازمندی و میخواهی عرض حاجت کنی؟»
🪴گفت: «هیچیک از اینها نیست، جز آنکه بین ما حرمت برادری اسلامی است و تازه کردن عهد و سلام کردن من بروی در راه خشنودی خداست.»
🪴فرشته گفت: من فرستاده خدایم بهسوی تو؛ خدایت درود میفرستد و میفرماید:
🪴ای بنده من تو به دیدار من آمدی و مرا اراده کردی، اینک به پاداش حفظ حقوق برادری و نگاه داشتن حرمت برادری اسلامی، بهشت را بر تو واجب نمودم و از خشم و آتش خود، تو را دور ساختم.
📚نمونه معارف، ج 1، ص 81 -جامع الاخبار، ص 118
✾📚 @Dastan 📚✾
پیامرسان خدا
آیت الله جوادی آملی
🔹 این چنین نیست كه انسان نتواند سلام خدا را تلقّی كند، انسان به جایی می رسد كه می تواند سلام خدا را به دیگری برساند!
ما به سیدالشهداء چه میگوییم؟
می گوییم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه» این سلام خودمان است؛ گاهی هم می گوییم: «عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ الله»؛ این كم مقام نیست، به حضرت عرض میكنیم من آمدم سلام خدا را به شما عرض كنم!
خب چه كسی ما را به اینجا رسانده؟
چطور شده كه ما این لیاقت را پیدا كردیم كه سلام خدا را بخواهیم به سیدالشهداء برسانیم؟ در اینجا باید تامل کرد!!!
🔹 پس مؤمن این قدر را دارد و این دستور هست كه اگر خودش را نبیند و در حوزه نورانیت اهل بیت وارد بشود، سلام خدا را تلقّی می كند (یك) و به پیشگاه سالار شهیدان تقدیم می كند (دو): «عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهار» و این مقام آن چقدر والا و شیرین است.
✾📚 @Dastan 📚✾
از بزرگ فکر کردن نترس
عظمت خودت را بشناس
به اندازه بزرگی خودت
رویاهایت را انتخاب کن
نترس
پیش برو
موفق می شوی
✾📚 @Dastan 📚✾
خدایا
صمیمیتر ازهمیشہ
سر بر آستان ملڪوتیت میگذارم
ودر دل دعا میڪنم
و ازتو میخواهم ڪہ
آرامش،برڪت وسلامتی
رابرای خودم،
همہی مردم،
عزیزان،دوستانم
وخانوادہام ارزانی داری
🌙شب بخیر🌙
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅
✨✨ابوسعيد خراسانى حكايت كند:
💫روزى دو نفر مسافر از راه دور به محضر امام رضا عليه السلام وارد شدند و پيرامون حكم نماز و روزه از آن حضرت سؤ ال كردند؟
💫امام عليه السلام به يكى از آن دو نفر فرمود: نماز تو شكسته و روزه ات باطل است و به ديگرى فرمود: نماز تو تمام و روزه ات صحيح مى باشد.
وقتى علّت آن را جويا شدند؟
💫حضرت فرمود: شخص اوّل چون به قصد زيارت و ملاقات با من آمده است ، سفرش مباح مى باشد؛ ولى ديگرى چون به عنوان زيارت و ديدار سلطان حركت نموده ، سفرش معصيت است .
📚تهذيب شيخ طوسى : ج 4، ص 220، ح 17.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆خبر از غيب و خريد كفن
❄️علىّ بن احمد وشّاء - كه يكى از اءهالى كوفه و از دوستان و مواليان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام است - حكايت كند:
❄️روزى به قصد خراسان عازم مسافرت شدم و چون بار سفر بستم ، دخترم حُلّه اى آورد و گفت : اين پارچه را در خراسان بفروش و با پول آن انگشتر فيروزه اى برايم خريدارى نما.
پس آن حُلّه را گرفتم و در ميان لباس ها و ديگر وسائل خود قرار دادم و حركت كردم ، وقتى به شهر مرو رسيدم در يكى از
❄️مسافرخانه ها اتاقى گرفتم و ساكن شدم .
هنوز خستگى راه از بدنم بيرون نرفته بود كه دو نفر نزد من آمدند و اظهار داشتند: ما از طرف حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام آمده ايم ، چون يكى از دوستان ما فوت كرده و از دنيا رفته است ، براى كفن او نياز به حُلّه اى داريم كه شما همراه آورده اى ؟
❄️و من به جهت خستگى راه آن را فراموش كرده بودم ، لذا گفتم : من چنين پارچه و حُلّه اى همراه ندارم و آن ها رفتند؛ ولى پس از لحظاتى بازگشتند و گفتند: امام و مولاى ما، حضرت رضا عليه السلام سلام رسانيد و فرمود: حُلّه مورد نظر ما همراه تو است ، كه دخترت آن را به تو داده تا برايش بفروشى و انگشتر فيروزه اى تهيّه نمائى ؛ و تو آن را در فلان بسته ، كنار ديگر لباس هايت قرار داده اى .
❄️پس آن را از ميان وسائل خود خارج گردان و تحويل ما بده ؛ و اين هم قيمت آن حُلّه است ، كه آورده ايم .
❄️پس پول ها را گرفتم و آن حُلّه را بيرون آوردم و تحويل آن ها دادم ، آن گاه با خود گفتم : بايد مسائل خود را از آن حضرت سؤ ال نمايم و سؤ ال هاى خود را روى كاغذى نوشتم و فرداى آن روز، جلوى درب منزل حضرت رفتم كه با جمعيّت انبوهى مواجه شدم و ممكن نبود كه بتوانم از ميان آن جمعيّت وارد منزل حضرت شوم .
❄️در نزديكى منزل حضرت رضا عليه السلام كنارى ايستادم و با خود مى انديشيدم كه چگونه و از چه راهى مى توانم وارد شوم و نوشته خود را تحويل دهم تا جواب آن ها را مرقوم فرمايد؟
❄️در همين فكر و انديشه بودم ، كه ناگهان شخصى كه ظاهرا خدمت گذار امام رضا عليه السلام بود نزديك من آمد و اظهار داشت :
اى علىّ بن احمد! اين جواب مسائلى كه مى خواستى سؤ ال كنى .
❄️وقتى نوشته را دريافت كردم ، ديدم جواب يكايك سؤ ال هايم مى باشد كه جواب آن ها را برايم ارسال نموده بود، بدون آن كه آن ها را تحويل داده باشم ، حضرت از آنها اطّلاع داشته است .
📚مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 341، كشف الغمّة : ج 2، ص 102، الثّاقب فى المناقب : ص 479، ح 406.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆آرایشگر و امام رضا علیه السلام
🥀هنگامیکه امام رضا علیه السلام به سمت مرو میآمدند بعد از نیشابور کاروانسرایی رسیدند و کاروان متوقف شد.
🥀بر اساس دستور مأمون، ماموران اجازه ارتباط گیری مردم با امام را نمیدادند تا اینکه پیرمردی عاشق امام رضا ـ علیهالسلام ـ شغل و هنر خود را بهانه کرد تا امام زمان خویش را ببیند. او به بهانه اصلاح و آرایش سر و صورت امام رضا ـ علیهالسلام ـ خود را به حضرت رساند و توفیق دیدار امام زمانش را به دست آورد و امام رخصت دادند و مشغول کار شد. پیرمرد هنگام آرایش موهای امام، از اشتیاق دیدن آن حضرت صحبت میکرد که یک لحظه فکر کرد:
🥀 ای کاش از امام تقاضای اجرت کند تا این فکر به ذهنش رسید، در همان لحظه امام رضا ـ علیهالسلام ـ با اشاره به سنگی که بهوسیله آن قیچی خود را تیز میکرد آن را تبدیل به طلا کردند.
🥀این پیرمرد بامعرفت به امام عرض کرد: ای امام رئوف، من اجرت دنیوی نمیخواهم من صباحی بیش زنده نیستم؛ چرا که عمر خود را گذراندهام ؛ من پیراهنی از شما میخواهم که با آن نماز خواندهاید و عبادت خدا را کردهاید تا کفنم باشد و خداوند بهواسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد.
🥀امام رضا ـ علیهالسالم ـ دستور دادند که یکی از لباسهایشان را به پیرمرد بدهند، در این لحظه پیرمرد به ذهنش رسید تا درخواست دیگری داشته باشد پس گفت: ای مولی! من از سکرات موت میترسم و بزرگواری کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند.
🥀پیرمرد با خوشحالی لباس و وسایل سلمانی خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظی کرد. آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم
پس نمیگیریم.
🥀(این خاندان، خاندان کرم هستند تا کسی را راضی نکنند دست از بخشش و کرم
برنمیدارند مخصوصاً که لقب رضا ـ علیهالسلام ـ را خداوند متعال به ایشان عنایت
فرموده است.)
🥀روزی اطرافیان امام دیدند حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ فرمودند: »لبیک لبیک لبیک« و بعد از آن هرچه به دنبال آن حضرت گشتند ایشان را نیافتند تا اینکه آن حضرت آمد و ماجرای این پیرمرد سلمانی را تعریف کردند و فرمودند اکنون لحظه جان دادن او بود. من هم بر بالینش حاضر شدم تا به آسانی جان داد.
📚همای سعادت، همائی واعظ، ص ۱۱
✾📚 @Dastan 📚✾
مداحی_آنلاین_آثار_زیارت_امام_رضا_حجت_الاسلام_مومنی.mp3
3.5M
🏴 #شهادت_امام_رضا(ع)
♨️آثار زیارت امام رضا(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #مومنی
✾📚 @Dastan 📚✾
♨️در راه برگشت صدای اذان آمد احمد گفت
"کجا نگه می داری تا نماز بخوانیم؟"
⚡️گفتم "۲۰دقیقه ی دیگر به شهر می رسیم
وهمانجا نماز می خوانیم"
✔️از حرفم خوشش نیامد و نگاه معنا داری به من کرد و گفت "من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقه ی دیگر زنده باشم! و نمی خواهم خدا را در حالی ملاقات کنم که نماز قضا دارم!!!!
🌺 دوست دارم نمازم با نمازامام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در همان وقت به سوی خدا برود"️
#شهیداحمد_مشلب
شادی روح مطهرشان صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ #منبرهای_کوتاه
📌ماجرای طلسم شیخ بهایی در ساخت حرم امام رضا علیه السلام
🔰حجت الاسلام عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
▪️روزی که حضرت آدم(ع)برای امام حسین (ع)گریست...
✨✨هنگام سیر حضرت آدم (ع) در زمین ٬ گذر آن حضرت به زمین کربلا افتاد . ناگهان نا خود آگاه سینه اش به تنگ آمد و غمناک شد چون به قتلگاه امام حسین (ع) رسید پایش لغزید و خون از پایش جاری گردید. پس سرش را بسوی آسمان بلند کرد و خدمت خداوند متعال عرض کرد :
✨✨« پروردگارا ! آیا من مرتکب گناه دیگری۱ شده ام که اینک مرا به کیفر می رسانی ؟ » خداوند فرمود : « ای آدم ! گناهی تازه ای نکرده ای بلکه در این سرزمین فرزند تو حسین (ع) به ظلم و ستم کشته می شود و خون تو نیز به خاطر همدردی و موافقت با او به زمین ریخته شد . »
✨✨ حضرت آدم (ع) فرمود : « قاتل او کیست ؟ » خداوند فرمود : « قاتلش ٬ یزید که مورد لعن اهل آسمانها و زمین است می باشد.» در این هنگام حضرت آدم (ع) به حضرت جبرئیل گفت : « حالا چه کار بکنم ؟ » جبرئیل گفت : « بر یزید لعنت بفرست . » پس حضرت آدم (ع) چهار مرتبه بر یزید لعنت فرستاد .
۱- گناه حضرت آدم (ع) ترک اولی بوده است .
📚بحارالانوار ٬ ج ۴۴ حسین بن علی (ع)
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
#داستان_آموزنده
🔆تواضع
🌻مردى از اهل بلخ مى گويد: در سفرى كه على بن موسى الرضا عليه السلام به خراسان مى رفت ، من با آن حضرت بودم . روزى در كنار سفره خود، تمام نوكرها و غلامان سياه و سفيد را براى صرف غذا جمع كرد.
🌻عرض كردم : بهتر بود براى غلامان و نوكرها سفره جداگانه اى مى گستردند.
فرمود: ساكت باش ! خداى همه يكى است مادر و پدر همه يكى ، پاداش و كيفر هر كس بسته به طور عمل اوست .
🌻روايات بسيارى نظير اين دو حديث به اخبار مذهبى رسيده و عموما حاكى از كمال تواضع رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه طاهرين عليهم السلام نسبت به تمام طبقات مردم است .
🌻پيشوايان اسلام عليهم السلام علاوه بر آن چه درباره فروتنى به پيروان خود گفته اند، عملا نيز اين درس اخلاق را به مردم آموخته اند.
📚كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 419.
✾📚 @Dastan 📚✾
روایت شنیدنی از امام رضا .mp3
1.64M
🔖منبر کوتاه 🔖
#امام_رضا علیه السلام
#استاد_عالی
💠 روایت شنیدنی از امام رضا علیه السلام 💠
#شهادت_امام_رضا علیه السلام
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه 🌹
✨﷽✨
چقدر این متن زیباست
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...
"مهربان خدایم دوستت دارم"ُ🌿🌹
✾📚 @Dastan 📚✾