eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله العظمی جوادی آملی: گزینش ابتدایی دین و گام نهادن در مسیر آن، به تنهایی برای رسیدن به مقصد نهایی کافی نیست،بلکه باید این راه روشن را تا پایان عمر رفت و در این مسیر تابناک، ثبات و استقامت داشت. بنابراین، سالک مجاهد باید ملازم بزرگراه نورانی شریعت باشد تا در ادامه مسیر دچار انحراف و لغزش نشود. 📚سلونی قبل ان تفقدونی (تحریر نهج البلاغه) ج۴ ص۵۴۲ ✾📚 @Dastan 📚✾
❣تا به روی زندگی لبخند نزنی زندگی به تو لبخند نخواهد زد این قانون الهی ست که هر چه بکاری همان را درو خواهی کرد تا میتوانید خوب بکارید....🍃🍃🍃 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆دوازده خصلت امام صادق علیه‌السلام فرمود: «در سفره 12 خصلت هست که لازم است هر مسلمانی آن را بشناسد. چهار تای آن لازم و ضروری است و آن معرفت (به صاحب نعمت که خداوند است)، خشنود بودن (به آنچه خدا به تو اطعام کرده)، بسم‌الله گفتن و شکر نمودن می‌باشد. چهار تای آن مستحب و سنّت است: شستن دست قبل و بعد از طعام، به طرف چپ بدن تکیه کردن (متورک مثل وقت نماز)، با سه انگشت غذا خوردن، انگشتان را لیسیدن. چهار تای آن از ادب است: از جلوی خود خوردن، لقمه را کوچک برداشتن، زیاد جویدن و به دیگران کم نگاه کردن.» مکارم الاخلاق، ج 1، ص 284 - 266 🍃🍃امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خدا پرخوری را دشمن می‌دارد.» 📚وسائل الشیعه، ج 16، ص 407 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ماجراى پيدا شدن قبر على عليه السلام   پس از شهادت اميرالمؤمنين على عليه السلام ، فرزندانش شبانه جنازه آن حضرت را در زمين بلندى مخفيانه به خاك سپردند. سالها گذشت . جز ائمه عليهماالسلام و نزديكان آنها نمى دانستند قبر آن حضرت كجا است . تا اينكه در زمان خلافت هارون الرشيد حادثه اى سبب پيدا شدن قبر حضرت گرديد و آن حادثه چنين بود؛ عبدالله بن حازم مى گويد: روزى براى شكار همراه هارون از كوفه خارج شديم ، به ناحيه غريين (نجف رسيديم ، در آن محل آهوانى را ديديم ، بازها و سگهاى شكارى را به سوى آنها فرستاديم . آهوان پا به فرار گذاشته خود را به تپه اى كه در آنجا بود رساندند و بالاى آن تپه ايستادند. بازها و سگهاى شكارى از تپه بالا نرفته و برگشتند. آهوان از آن تپه پايين آمدند، بازها و سگهاى شكارى آنها را تعقيب كردند، آهوان دوباره به آن تپه پناهنده شدند و بازها و سگها دوباره بازگشتند و اين حادثه بار سوم نيز تكرار شد. هارون از اين ماجرا در شگفت شد كه اين چه قضيه است كه وقتى آهوان به آن تپه پناه مى برند. بازها و سگها جراءت رفتن و آنجا را ندارند. هارون گفت : برويد به كوفه و شخصى را كه از همه بيشتر عمر كرده باشد، پيدا كرده پيش ‍ من بياوريد. پيرمردى از طايفه اسد را پيدا كرده نزد هارون الرشيد آوردند. هارون گفت : پيرمرد! اين تپه چيست ؟ ما را از حال اين تپه آگاه ساز! پيرمرد پاسخ داد: پدرم از پدرانشان نقل كرده كه آنها مى گفتند: اين تپه قبر شريف على عليه السلام است كه خداوند آنجا را حرم امن قرار داده است و هر كس به آنجا پناه ببرد در امان است . لذا آهوان در پناه آن حضرت از خطر محفوظ ماندند. هارون الرشيد از اسبش پياده شد و آب خواست و وضو گرفت و در كنار آن تپه نماز خواند، دعا كرد، گريه نمود، صورت را به زمين گذاشت و به خاك ماليد. و سپس دستور داد بارگاهى روى قبر آن حضرت ساختند. به اين گونه قبر مبارك حضرت على عليه السلام تقريبا پس از صد و سى سال آشكار گرديد.   📚ب : ج 100، ص 252. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆تيرانداز ماهر  يك سال هشام (خليفه وقت ) به مكه رفت . در همان سال امام محمد باقر عليه السلام و فرزندش حضرت صادق عليه السلام نيز به مكه مشرف شدند. روزى حضرت صادق سخنرانى كرد و در ضمن آن فرمود: سپاس خداى را كه محمد صلى الله عليه و آله را به مقام رسالت برانگيخت و ما را نيز به وسيله آن حضرت امتياز داد، ما برگزيدگان خداوند در ميان مردم و نخبه بندگان و خلفاء مى باشيم ، خوشبخت كسى است كه از ما پيروى كند و بدبخت كسى است كه با ما دشمنى و مخالفت نمايد. حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: مسلمه برادر هشام اين جريان را به او خبر داد. وى در مكه به ما متعرض ‍ نشد، وقتى كه به شام رفت و ما به مدينه برگشتيم ما را از مدينه به شام جلب نمود. هنگامى كه وارد شام شديم سه روز به ما اجازه ورود نداد و روز چهارم كه وارد شديم ، هشام روى تخت نشسته بود و امراى لشكر غرق در سلاح در اطراف او ايستاده بودند، نشانه اى گذاشته بودند، تير مى انداختند و مى خواستند بدانند كه چه كسى دقيق به هدف مى زند. هشام در حال ناراحتى به امام باقر عليه السلام گفت : شما نيز در اين مسابقه شركت كنيد و با بزرگان مملكت نشانه رويد. پدرم فرمود: من پير شده ام و موقع تيراندازيم گذشته ، مرا معاف دار. هشام قسم خورد كه ممكن نيست و اصرار كرد امام حتما در مسابقه شركت كند. سپس به يكى از بزرگان بنى اميه گفت : تير و كمانت را به ايشان بده . امام عليه السلام ناچار كمان را از او گرفت و تيرى در چله آن گذاشت و كمان را كشيد تير با سرعت از كمان پر كشيد و در مركز نشانه خورد. تير دومى را كمان گذاشت و نشانه رفت ، تير از كمان خارج شد و در وسط چوب تير اول قرار گرفت و آن را شكافت . امام عليه السلام ديگر فرصت نداد، پياپى تير افكند هر تير به وسط تير قبلى مى نشست و تا نزديك به انتها فرو مى رفت ، تعداد تيرهايى كه توسط امام افكنده شده ، به نه عدد رسيد. در اين وقت هشام خيلى مضطرب و خشم آلود شد، نتوانست خود را كنترل كند صدا زد چه نيكو تير انداختى ، شما ماهرترين تيرانداز عرب و عجم هستى و از كرده خود پشيمان شد. سپس سرش را پايين انداخت و ما همچنان ايستاده به وضع او مى كرديم . ايستادن ما طول كشيد، پدرم از آن وضع بسيار خشمگين شد. وقتى پدرم ناراحت مى شد به آسمان نگاه مى كرد، طورى كه هر بيننده كاملا خشم او را درك مى كرد. هشام هنگامى كه ناراحتى پدرم را ديد، ايشان را به نزد خود خواست . حضرت نزد او كه رسيد، هشام از جاى برخاست امام را به آغوش كشيد، احترام نمود و در كنار خود نشاند. سپس روى به امام كرد و گفت : يا محمد! مادامى كه شما در ميان قريش هستى ، بر عرب و عجم امتياز خواهند داشت . حالا بگو ببينم اين تيراندازى را چه كسى به شما ياد داد و در چند مدت ياد گرفتى ؟ امام عليه السلام فرمود: در نوجوانى مقدارى تمرين كردم . سپس هشام گفت : من در دوران عمرم چنين تيرانداز ماهر نديده بودم گمان نمى كنم كسى در جهان مانند شما تيرانداز باشد. آيا فرزندت (امام جعفر) نيز در تيراندازى مثل شما ماهر است ؟ امام عليه السلام فرمود: البته ! نسل بعدى ما كمالات و امتيازات جهان را از نسل قبلى ارث مى برد و كمالاتى كه خداوند بر پيامبرش عطا كرده به طور ارث به ما مى رسد و ما كمالات را كه ديگران از آن محرومند از يكديگر به ارث مى بريم و مادامى كه جهان برپاست نسل بعدى ما همواره وارث كمالات نسل قبلى هستند... 📚ب : ج 46، ص 306. ✾📚 @Dastan 📚✾
🏝 تلنگر❗️ ❓چرا در این روزگار نفس‌گیر غیبت، دامن امام زمان را نمی‌گیریم و او را از خدا طلب نمی کنیم؟❗️ 🔹حضرت باقر علیه السلام فرمودند: پدرم علی بن الحسین علیه السلام می‌فرمود: ⬅️ «سزاوار ترین مردم به پارسایی و کوشش کردن در آنچه که مایه دوستی و خشنودی خداوند است، اوصیا و پیروان آنهایند. ⬅️ آیا راضی نیستید که گاهی که حادثه ترسناک از آسمان پدید آید و هر گروهی به پناهگاه خود روند، شما به ما پناه آرید و ما به پیامبر؟! زیرا پیغمبر ما به پروردگارش پناهنده شود و ما دامن آن حضرت را گیریم و شیعیان ما دامن ما را گیرند. » 📕 المحاسن ،ص ۱۸۲ 📗بحارالانوار، ج۶۵،ص۳۱،ح۶۲ ♨️دعا برای تعجيل فرج یک وظیفه مهم منتظران 🔸يكی از وظايف مهمی كه بنا به تصريح حضرت صاحب الامر عليه السلام بر عهده همه منتظران گذاشته شده، دعا برای تعجيل فرج است. 🔸 عليه السلام در توقيعی كه خطاب به اسحاق بن يعقوب صادر شده است، می‌فرمايد: «براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد كه فرج شما همان است». 🔸امام حسن عسكری عليه السلام نيز دعا برای تعجيل فرج را شرط رهايی از فتنه‌های دوران غيبت دانسته است و می‌فرمايد: «به خدا سوگند، [ او] غيبتی خواهد داشت كه در آن تنها كسانی از هلاكت نجات می‌يابند كه خداوند آنها را بر قول به امامتش ثابت قدم داشته و در دعا برای تعجيل فرجش موفق كرده است. 🔸دعا برای تعجيل فرج چنان اهميتی دارد كه امام صادق عليه السلام می فرمايد: هر كس پس از نماز صبح و نماز ظهر بگويد: «خداوندا! بر محمد و خاندان او درود فرست و در فرج ايشان تعجيل كن»، نميرد تا قائم را دريابد. 🔸در روايت ديگری نيز آمده است كه هر كس چنين كند، خداوند، شصت حاجت او را برآورده می‌سازد؛ سی حاجت از حوائج دنيا و سی حاجت از حوائج آخرت. 📌بنابراين، همه شيعيان بايد در طول شبانه روز، در و ايامی كه در آنها دعا سفارش شده است، دعا برای تعجيل فرج را به عنوان يك تكليف و وظيفه مهم عصر غيبت فراموش نكنند. همچنين اين دعا را بر همه دعاهای خود مقدّم كنند تا خداوند به بركت اين دعا، آنها را از همه فتنه‌ها و آشوب‌های زمان غيبت در امان نگه دارد و همه گرفتاری‌ها و غم و غصه‌های آنها را برطرف سازد. 📚معرفت امام زمان و تکلیف منتظران ص ۳۱۴ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷هم‌سنگر ما یک نفر بود به نام کافیان‌ موسوی که من و معین با او غذا می‌خوردیم. او خیلی هیکل درشتی داشت یک روز سر صبحانه بر عکس هر روز که خیلی شوخی می‌کرد، آرام بود. گفتم: «چرا امروز ساکتی؟» گفت: «دیشب خواب دیدم عروسیم است و بعد رفتم تو آسمان!» زدیم زیر خنده، گفتیم: «با این هیکل چاق و سنگین چه طور رفتی بالا و نیفتادی؟!» بعد از صبحانه تصمیم گرفتیم برویم یک دست‌شویی درست کنیم. 🌷رفتیم و مشغول کار شدیم، حدود پنج نفر بودیم. نزدیکی‌هایی ساعت یازده روز ۱۳۵۹/۹/۴ تعدادی نیروی جدید آمدند به محور و مشغول احوال‌پرسی بودیم که ناگهان دو گلوله خمپاره یکی دورتر و دومی نزدیک ما اصابت کرد. با صدای سوت دومی همه سریعاً خوابیدیم ولی کافیان موسوی که کمی چاق بود دیر خوابید زمین. وقتی ترکش‌ها تمام شد، من بلند شدم ولی چهار نفر دیگر روی زمین ماندند؛ یکی از آن‌ها کافیان بود. وقتی آمدم بالای سرش، دیدم.... 🌷دیدم یک ترکش بزرگ پشت سر او را برده و مغز او بیرون پاشیده بود. سرش را بلند کردم و روی زانویم گذاشتم و چفیه‌ای را گرفتم دور سرش، ولی او چند لحظه بعد همان‌گونه که خواب دیده بود به آسمان رفت. معین هم پاهایش ترکش خورد. یکی از تازه واردها نیز به نام محمدعلی معین هم انگشتانش قطع شد. یکی هم ترکش به مچ دستش خورد. کافیان را سریعاً با برانکارد بردند. معین را من و یک نفر دیگر با برانکارد از خط تا ساحل رودخانه بردیم و از آن‌جا او را به بیمارستان بردند. 🌷عراقی‌ها فاصله‌ی بین خط و رودخانه که معین را از جنگل می‌بردیم را شدیداً زیر آتش گرفته بودند. لذا چند بار مجبور شدیم او را روی زمین بگذاریم و یکی_دو بار به علت خستگی از دست‌مان رها شد روی زمین. شبِ آن روز تنها شدم. فردا یا پس فردای آن روز رفتم بیمارستان شوش و سری به معین زدم. اتفاقاً او را ترخیص کردند تا نجف‌آباد برود و پای او را گچ گرفته بودند. به همراه او آمدم و این مرحله به پایان رسید.... 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز کافیان‌ موسوی : سردار شهید حاج غلامرضا یزدانی ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆راز احترام پيامبر صلى الله عليه و آله به خواهر  رسول خدا صلى الله عليه و آله خواهر رضاعى (شيرى ) داشت ، روزى خدمت حضرت آمد. پيامبر چون او را ديد شادمان شد و عباى خود را براى او به زمين پهن كرد و او را روى آن نشانيد، سپس به او رو كرد، با گرمى و لبخند با وى به گفتگو پرداخت ، تا خواهرش برخاست و رفت . اتفاقا همان روز برادر رضاعى اش نيز آمد. ولى پيغمبر با او مثل خواهرش ‍ رفتار نكرد. شخصى پرسيد: يا رسول الله ! چرا به خواهر بيشتر از برادر احترام نموديد؟ با اين كه او مرد بود. (يعنى او سزاوار به احترام بيشتر بود). حضرت فرمود: چون خواهر نسبت به پدر و مادرش بهتر از برادر خدمت مى كند. بدين جهت خواهر را بيشتر از برادر محبت كردم . 📚بحار : ج 74، ص 56. ✾📚 @Dastan 📚✾
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌حکایت جالب عرضه کردن کشف و کرامات ، طی الارض و علم کیمیا به آیت الله محمد جواد انصاری همدانی(ره) و پاسخ جالب ایشان ! 🎤به کلام آیت الله (ره) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 🔆نفرين دل سوخته منهال مى گويد: پس از زيارت خانه خدا به مدينه برگشتم و در مدينه محضر امام زين العابدين عليه السلام بودم . امام عليه السلام فرمود: منهال ! حرمله در چه حال است ؟ من در پاسخ گفتم : او را در كوفه زنده گذاشتم و آمدم . در اين وقت امام دستهايش را به طرف آسمان بلند نموده و در حق او نفرين كرد و سه مرتبه فرمود: خدايا! حرارت آتش را به حرمله بچشان ! پروردگارا! حرارت آتش را به حرمله بچشان ! خداوندا! حرارت آتش را به حرمله بچشان ! منهال مى گويد: از مدينه برگشتم وقتى وارد كوفه شدم ، ديدم مختار قيام كرده است . من چند روز در خانه بودم تا رفت و آمد دوستانم تمام شد. سپس سوار بر مركبى شدم و به ديدن مختار رفتم . وقتى در بيرون منزل با مختار ملاقات كردم ، گفت : اى منهال ! چرا زير پرچم حكومت ما نمى آيى و با ما همكارى نمى كنى ؟ گفتم : مكه رفته بودم اينك در خدمت شما هستم . سپس با افتخار حركت كردم و در راه مشغول صحبت بوديم تا وارد كناسه كوفه شد. آنجا چند لحظه اى ايستاد. گويا در انتظار چيزى بود. مختار از مخفيگاه حرمله باخبر شده بود، چند نفر ماءمور براى دستگيرى او فرستاد. چندى نگذشته بود گروهى با شتاب آمدند و گفتند: امير! مژده باد! حرمله دستگير شد. اندكى گذشته بود حرمله را آوردند. هنگامى كه چشم مختار به حرمله افتاد، گفت : خدا را شكر كه مرا بر تو مسلط كرد. آنگاه گفت : شتر كش ، شتر كش ، بياوريد! وقتى كارد شتر كش را آوردند دستور داد دستهاى حرمله را قطع كنند. فورى دستهاى حرمله بريده شد. گفت : دو پاى او را نيز ببريد. دو پاى او را كه بريدند، فرياد زد: النار! النار! آتش بياوريد! آتش بياوريد! مقدارى نى آوردند، و حرمله را در ميان آنها گذاشتند و آتش زدند. من از روى تعجب گفتم : سبحان الله ! مختار گفت : سبحان الله گفتن خواب است ، ولى تو براى چه تسبيح گفتى ؟ گفتم : امير! من هنگام برگشت از مكه خدمت امام زين العابدين رسيدم . حضرت فرمود: حرمله در چه حال است ؟ گفتم : من او را در كوفه زنده گذاشتم . امام عليه السلام دستهاى خويش را به سوى آسمان بلند كرد و درباره حرمله نفرين كرد و فرمود: بار خدايا! حرارت آهن را به حرمله بچشان ! اين جمله را سه بار تكرار كرد. مختار گفت : تو شنيدى كه امام زين العابدين اين سخن را فرمود؟ گفتم : به خدا سوگند همين طور شنيدم . مختار از مركب خود پياده شد و دو ركعت نماز خواند و سجده طولانى به جاى آورد. سپس برخاست و سوار بر مركب شد. من نيز سوار شدم . در حالى كه حرمله در ميان آتش سوخته بود. 📚بحار : ج 45، ص 332. ✾📚 @Dastan 📚✾