eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸ســـــلام 🌺صبح زیبـاتون بخیر 🌸ان شاالله امروزتون 🌺پراز خیر و برکت باشه 🌸تنتون سلامت 🌺کسب و کارتون موفق و 🌸زندگیتون غرق درخوشبختی باشه 🌺الهی امروز یکی از 🌸بهترین روزای زندگیتون باشه 🌺حال دلتون خوب خوب 🌸شروع روز تون عالی وپُر برکت
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ✨داستان کوتاه پند آموز✨ 💭 ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ! ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ! ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ... 💭 ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ... ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ! ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ.. ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ! ﻫﻤﻪﯼ ﺧﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ؛ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺍﺳﺖ. 💭 ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘُﻠﻮی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ، ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺏ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 سید محمد باقر شفتی فقیر محض بود! یه مرتبه گوشت خرید، شب بیاد بار بزاره بعد از مدتها یه دلی از عزا دربیاره...! تو راه که داشت میومد، دید یه سگی کنار کوچه انقد لاغر هستش که اصلا انگار استخوناش از زیر پوست پیداست این توله هاش هم چسبیدن به سینه های مادرش! شیر نداره بده بی رمق افتاده...! ایشون این گوشتی که دستش بود صاف انداخت جلوی این سگ! یعنی واینساد که فکر بکنه و محاسبه بکنه، معامله بکنه باخدا! یعنی بگه من این رو میدم در عوض تو اونو بمن بده! از اون به بعد زندگی سید شفتی زیر و رو شد. این مجتهد مسلم حکومت داشت تو اصفهان. ثروتش به قدری بود که یک روز رو وقتی اعلام میکرد فقرا وقتی میومدن در خونش چنگه چنگه پول میداد بهشون...!!نمی شمرد..!! ثروت عجیبی خدا بهش داد.. مردم فوق العاده دوسش داشتن.. حکومت قاجار بدون اجازه ایشون تو منطقه اصفهان نمی تونست کاری بکنه انقدر محبوب بود...! این همون آدم فقیر یه لا قبایی بود تو نجف که هیچی نداشت! یه کار یه عمل صالح تو یه لحظه..اینجوری زیر و رو شد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 «همه را به يك چوب راندن»، از آن مثل‌هايي است كه جنبة نصيحت دارد و كاربرد آن وقتي است كه بخواهند به كسي بگويند كه در رفتار و كردارش بين دو يا چند نفر تفاوت قائل شود. پيدايي اين مثل به زماني مي‌رسد كه به جاي وانت‌بارهاي امروزي، خركچي‌ها انجام وظيفه مي‌كردند و خركچي‌ها افرادي بودند كه بر روي الاغ خود جوال مي‌انداختند و در دو طرف جوال بار مي‌گذاشتند. باري نظير آجر، سيمان، آهك و... و آن را به درِ خانه مردم حمل مي‌كردند بار خرها گاهي سبك و گاهي سنگين بود. خري كه بارش سنگين بود طبعاً آهسته حركت مي‌كرد و خري كه بارش سبك‌تر بود بايد تندتر مي‌رفت. خركچي غالباً چوبدستي خود را بر سر الاغي مي‌زد كه بارش سبك بود، ولي بر اثر تنبلي آهسته حركت مي‌كرد؛ يعني الاغ سبك‌بار را با زور چوبدستي به تحرّك بيشتر وا مي‌داشت. گاهي اوقات هم خركچيِ بي رحم، خرها را به يك چوب مي‌راند، يعني چوبدستي خود را بر سر خر سنگين بار و سبك‌بار ـ هر دو ـ فرود مي‌آورد. در اين وقت بود كه دل مردم با انصاف به رحم مي‌آمد و از باب نصيحت به خركچي مي‌گفتند: «مرد حسابي، همه را با يك چوب نران!»؛ يعني انصاف و مرّوت داشته باش و بين خرهايت فرق بگذار! از آن روز اين مثل در زبان مردم جاري گشت تا رسيد به روزگار ما. پس مي‌بينيد كه تبعيض قائل شدن ـ گاهي ـ بد نيست. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 از حموم عمومی شهر در اومدیم و نم نم بارون میزد _ خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود _ رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید _ تعجب کردم و پرسیدم : داداش واسه کی میخری ؟ ما که تازه از حموم در اومدیم _ اونم اینهمه ! گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره _ وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جای گرم تن فروشی و فاحشگی کنه ! پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه _ برگشت تو حموم و صدا زد : نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ( برگی از دفترچه خاطرات جهان پهلوان تختی ) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 خطاب شد بهش که یا موسی! شنیدی فرعون وقتی که وسط آب گیر کرده بود دید دیوارها داره بهم نزدیک میشه.. هی گفت: یا موسی...! گفت: خدایا بله شنیدم! خدا به اینجا بسنده نکرد. فرمود: یا موسی! شما که شنیدی دارن صدات میکنن چرا جواب ندادی!!؟؟ دیگه ساکت شد موسی! خدا فرمود: پس گوش کن من برات بگم چرا جواب ندادی! اون صدا میزنه یا موسی بگو بله! خدا فرمود: برای اینکه تو خلقش نکرده بودی! به جای اون سه بار اگر یک بار گفته بود یا الله من جوابشو میدادم!! به آب می گفتم نگیرش این منو صدا کرده!! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 ﺷﯿﺦ ﺭﺟﺒﻌﻠﯽ ﺧﯿﺎﻁ تعریف میکرد: ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﻮﺩﻡ٬اﻧﺪﯾﺸﻪ ﻣﻜﺮﻭﻫﯽ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﮔﺬﺷﺖ بلاﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﻗﺪﺭﯼ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺷﺘﺮﻫﺎﯾﯽ ﻗﻄﺎﺭ ﻭﺍﺭ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﻣﯽﮔﺬﺷﺘﻨﺪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺷﺘﺮﻫﺎ ﻟﮕﺪﯼ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﻧﻤﯽﻛﺸﯿﺪﻡ،ﺧﻄﺮﻧﺎک ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻓﻜﺮ ﻣﯽﻛﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺣﺴﺎﺏ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﻟﮕﺪ ﺷﺘﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ؟! ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺷﯿﺦ !ﺁﻥ ﻟﮕﺪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ی ﺁﻥ ﻓﻜﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ:آخرﻣﻦ ﻛﻪ ﺧﻄﺎﯾﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻨﺪ: خب ﻟﮕﺪ ﺷﺘﺮ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮐﺎﺭﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ تفکر منفی هم می تواند تاثیر منفی ایجاد کند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!! سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیده‌ای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بی‌عیب است، و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند. به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷۰ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 ﺷﯿﺦ ﺭﺟﺒﻌﻠﯽ ﺧﯿﺎﻁ تعریف میکرد: ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﻮﺩﻡ٬اﻧﺪﯾﺸﻪ ﻣﻜﺮﻭﻫﯽ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﮔﺬﺷﺖ بلاﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﻗﺪﺭﯼ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺷﺘﺮﻫﺎﯾﯽ ﻗﻄﺎﺭ ﻭﺍﺭ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﻣﯽﮔﺬﺷﺘﻨﺪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺷﺘﺮﻫﺎ ﻟﮕﺪﯼ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﻧﻤﯽﻛﺸﯿﺪﻡ،ﺧﻄﺮﻧﺎک ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻓﻜﺮ ﻣﯽﻛﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺣﺴﺎﺏ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﻟﮕﺪ ﺷﺘﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ؟! ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺷﯿﺦ !ﺁﻥ ﻟﮕﺪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ی ﺁﻥ ﻓﻜﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ:آخرﻣﻦ ﻛﻪ ﺧﻄﺎﯾﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻨﺪ: خب ﻟﮕﺪ ﺷﺘﺮ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮐﺎﺭﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ تفکر منفی هم می تواند تاثیر منفی ایجاد کند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد.هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی٬مردم جمع شدند. مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ،بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذای تو خورده است؟ آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت؟ ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر. آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است: کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 "كريم خان زند و حمايت از كالاى ايرانى" روزى كه نمايندگان انگلستان با كريم خان درباره صادرات و واردات صحبت ميكردند، كريم خان بشقاب چينى را كه بعنوان پيشكش تقديمش كرده بودند را به زمين زد و بشقاب ريز ريز شد. سپس بشقاب مسين كاشان را به زمين انداخت و بشقاب مسين سالم ماند! كريم خان گفت: "صلاح مردم ايران در اين است كه با همين ظروف مسين آشنا باشند! آنان مردمى فقيرند و ظروف چينى به دردشان نميخورد. ظروف مسين همه وقت سالم ميماند! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
‍ ‌ 📚چرا زکریای رازی نابینا شد علامه ابن‌خلکان در کتاب «وفيات الأعيان» از قول ابن‌جلجل اندلسی -در تاریخش- می‌نویسد: «رازی برای منصور [بن نوح سامانی] کتابی در اثبات صنعت کیمیا تألیف کرد و آن کتاب را برداشت از بغداد به نزد آن سلطان رفت و کتاب را به او تقدیم کرد. سلطان آن کتاب را بزرگ شمرد و رازی را بر تألیف آن ستایش کرد و 1000 دینار طلا به او داد و به وی گفت: می‌خواهم آنچه را که در این کتاب نوشته‌ای به مرحله‌ عمل درآوری! رازی به او گفت: این کار هزینه‌ بسیاری در بر دارد و به فراهم‌ساختن ابزار و داروها نیاز دارد و مراحل سخت و فراوانی باید انجام داد تا بتوان آن را به عرصه ظهور و عمل درآورد. منصور به او گفت: هرچه دارو و ابزار و وسایل لازم کار صنعت باشد، دستور می‌دهم همه را فراهم کنند تا تو با آرامش کار خود را به سرانجام رسانی. چون که همه چیز فراهم آوردند، رازی مشغول به کار شد، اما هر اندازه تلاش کردد راه به‌جایی نبرد و از این کار عاجز ماند. منصور به او گفت: من گمان نمی‌کردم مردی دانشمند و حکیم چند دروغی را در کتابی نوشته و آن را حکمت نام نهد و دل‌های مردم را به آن مشغول نماید و آنان را بیهوده به مشقت اندازد. آنگاه منصور به او گفت: چون تو در نوشتن این کتاب سختی کشیدی و به نزد ما آمدی و مشقت راه را بر خویشتن هموار نمودی ما نیز هزار دینار طلا به سبب این رنجی که متحمل شدی به تو بخشیدیم، اما اکنون باید تو را برای نوشتن و نشر دروغ مجازات کنیم. پس شلاق را بر سر او نشانیدند و دستور داد کتاب (صنعت کیمیا) را بر سر او بکوبند تا اینکه آن تکه و پاره شد و توشه سفر او را مهیا کرد و او را راهی بغداد نمود. همین زدن (کتاب بر سر او) موجب شد تا چشمانش آب آورد و اجازه نداد چشمانش را میل زنند و گفت: دنیا را دیده‌ام». همین مطلب را نیز علامه صفدی به اختصار در کتاب «الوافی بالوفيات» بازگو کرده است. معترض می‌گوید: «جهل مذهبی پهنایی به درازای تاریخ دارد. زکریای رازی در اواخر عمر به‌علت اعتقاداتش در دادگاه‌های مذهبی بارها محاکمه شد. اما ناراحت‌کننده است که بدانید در این محاکمه‌ها آن‌قدر کتاب‌هایش بر سرش کوبیده شد که بینایی خود را از دست داد و نابینا از دنیا رفت! می‌گویند شاگردانش به او گفتند حکیم شما بدتر از این را معالجه نمودی، پس چرا خود را معالجه نمی‌کنی. حکیم در جواب گفت: بینا شوم که چه چیز را ببینم، سیاهی جهل، قدرت فاسد و روزگار بد و سخت مردمان را؟ گمان کنم همان کور باشم کمتر زجر می‌کشم!» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌