eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ امروزهمه ی مرد وزن مملڪٺ راه افتاده اندبه دنبال نخودسیاه! نخودسیاه یعنی ڪارهایی ڪه سرفا سرگرمےاسٺ نڪندبروی دنبال نخودسیاه وازاصل عقب بیفتی؟ خودٺ راخدامیخواهد @Dastan1224
🍃آیت الله بهجت : علت عقب ماندگی ما در سیر و سلوک چیست؟ شاید ترک مستحبات باشد. شیخ انصاری با آن همه مشغله هر روز زیارت عاشورا و یک جز قرآن میخواند. 📚در محضر بهجت ، ج ۱ @Dastan1224
📚 اهمیت وضو از نظر آیت الله بهجت (ره) آقای قدس می گوید: « روزی چند دقیقه زودتر برای درس به خانهٔ آقا (یعنی آقای بهجت) رفتم، دیدم پیرمردی نشسته و آقا به او توجهی خاص دارد، بعد از دقایقی آقا فرمود: ایشان (آن پیرمرد) هرگز بی وضو نمی خوابد، اگر شب ها چندین بار هم بیدار شود ، باید حتماً وضو بسازد». @Dastan1224
😠از کوره در رفتن وقتی کوره‌های آهنگری برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن روشن می‌شود، لازم است که درجه حرارت کم‌کم بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهنی که ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب می‌شود، یعنی "از کوره در می‌رود". از این رو برای توصیف رفتار افرادی که به سختی خشمگین شده و از کوره اعتدال خارج شده و به طور غیر طبیعی و سریع خشمگین می‌شوند از این اصطلاح استفاده می‌شود. @Dastan1224
༻﷽༺ 💠هشت ویژگی مؤمن 🔸شایسته است مؤمن هشت ویژگی داشته باشد: ① در ناملایمات روزگار، سنگین(باوقار) باشد ② در هنگام نزول بلا بردبار باشد ③ هنگام راحتی شڪرگزار باشد ④ به آنچه خداوند به او داده قانع باشد ⑤ به دشمنان خود ظلم نڪند ⑥ بار خود به دوش دوستانش نیفڪند ⑦ بدنش از او خسته ⑧ مردم از دست او آسوده باشند. @Dastan1224
امام سجّاد علیه السلام عده ای فحشاطلب را به خوک تشبیه کرده و فرمودند: خوک، همان مردهاى مخنّث و امثال انها هستند كه وقتى از انان دعوت به فحشايى شـود پاسـخ مثبت می‌دهـند @Dastan1224
🌺 مَجــــازی، مُجــــــازیم⁉️ خودش چادریه ها. اومده توی گروه مختلط❗️☹️ پروفایلـشم یه عکس عاشقانه چادری گذاشته❗️ چنان توی جمـع گروه های مجازی گرد و خاک میکنـه که بیا و ببین❗️😏 کلا یادش مـیره نامحـرم، مجازی و غیر مجازی نـداره همه جا خدا هست. ناز و ادا و خنده و استیکر و چاکریم و مخلصیم، هم که بماند‼️ "حجــــاب"، با حیا و عفت معنا میـشه. حتی در محیــط مجــازی❗️ ⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️ @Dastan1224
🙄🙄🙄🙄🙄 💫زن و شوهری نشسته بودند و یک لحظه شوهر به همسرش گفت : میخوام بعد از چندین ماه پدر و مادرم و برادرانم و بچه هایشان فردا شب به صرف شام دور هم جمع کنم و زحمت غذا درست کردن را بهت میدم . زن با کراهیت گفت : ان شاءالله خیره میشه . مرد گفت : پس من میرم به خانواده ام اطلاع بدم . روز بعد مرد سرکار رفت و بعد از برگشتن به منزل به همسرش گفت : خانواده ام الان میرسن شام آماده کردی یا نه؟ زن گفت : نه خسته بودم حوصله نداشتم شام درست کنم آخه خانواده تو که غریبه نیستند یه چیز حاضری درست میکنیم . مرد گفت : خدا تو رو ببخشه دیروز به من ميگفتی كه نمیتونم غذا درست کنم آخه الان میرسن من چيکار کنم .... زن گفت : به آنها زنگ بزن و از آنها عذر خواهی کن اونها که غریبه نیستند . مرد با ناراحتی از منزل خارج شد . و بعد از چند دقیقه درب خانه به صدا در اومد و زن رفت در را باز کرد و پدر و مادر و خواهر و برادرانش را دید که وارد خانه شدند. پدرش از او پرسید پس شوهرت کجا رفته ؟ زن گفت : تازه از خانه خارج شد . پدر گفت : دیروز شوهرت اومد خونمون و ما رو برای شام امشب دعوت کرد مگه میشه خونه نباشه ؟ و زن متحیر و پریشان شد و فهمید که غذایی که باید می پخت برای خانواده خودش بود نه خانواده شوهر ؟ و سریع به شوهر خود زنگ زد و بهش گفت که چرا زودتر بهم نگفتی که خانواده منو برای شام دعوت کرده بودی ؟ مرد گفت : خانواده من با خانواده تو فرقی ندارند . زن گفت : خواهش میکنم غذا هیچی تو خونه نداریم زود بیا خرید کن. مرد گفت : جایی کار دارم دیر میام خونه اینها هم خانواده تو هستند فرقی نمیکنه یه چیزی حاضری درست کن بهشون بده همانطور که خواستی حاضری به خانواده ام بدی .. و این درسی برای تو باشه که به خانواده ام احترام بگذاری . 🎈 پس با دیگران همانطوری رفتار کن که دوست داری دیگران باتورفتارکنند‍🎈 ht @Dastan1224
✍️اگر قفلی در زندگیت می‌بینی شک نکن اون قـفل کلیدی داره... هیچکس قفل بدون کلید نمی‌سازد اگر قفلی در زندگیت می‌بینی شک نکن اون قـفل ڪلیدی هم دارد... ✅کلید خیلی از قضاوتهای زندگی پـنج چیز است: ➊صـبر ➋توکل ➌تـلاش ➍آرامـش ➎ایمان به خدا @Dastan1224
حتما بخون خیلی قشنگه پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محله های شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگش ت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد. آرزوتوازخدابخواه،بعدآیه زیروبخون: بسم الله الرحمن والرحیم لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم❣ @Dastan1224
✅میدونی قشنگترین جای زندگی کجاست؟ اونجاست که به دلت فرصت میدی بهش این جرئتو میدی که دوباره به زندگی اعتماد کنه ، بدیارو فراموش کنه..... دوباره منتظر یه اتفاق ناگهانی خوب باشه ؛ منتظر یه آدم تازه بهش فرصت میدی که گذشته رو با همه بدیاش ببخشه و بذاره اتفاقات گذشته تو گذشته بمونن اینجا قشنگ ترین جای زندگیه جایی که از صفر شروع میکنی جایی که دوباره متولد میشی ... @Dastan1224
- وقتی نمی‌بخشید - وقتی به کاری که دوست ندارید ادامه می‌دهید - وقتی وقتتان را تلف می‌کنید - وقتی از خودتان مراقبت نمی‌کنید - وقتی از همه چیز شکایت می‌کنید - وقتی با پشیمانی و افسوس زندگی می‌کنید - وقتی شریک نادرستی برای زندگی‌تان انتخاب می کنید - وقتی خودتان را با دیگران مقایسه می‌کنید - وقتی فکر می‌کنید پول برایتان خوشبختی می‌آورد - وقتی شکرگزار و قدرشناس نیستید - وقتی در روابط اشتباه می‌مانید - وقتی بدبین و منفی‌گرا هستید - وقتی با یک دروغ زندگی می‌کنید - وقتی درمورد همه چیز نگرانید قدم به قدم به نابودی روح و روان خودتان نزدیک تر می شوید @Dastan1224
✨﷽✨ ⚜ حکایت‌های پندآموز⚜ 🔹پادشاه و تخته سنگ🔹 ✍ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﺨﻔﯽﮐﺮﺩ .ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﺪﯾﻤﺎﻥ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ .ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﻏﺮﻭﻟﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺷﻬﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪﻧﻈﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ .ﺣﺎﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻋﺠﺐ ﻣﺮﺩ ﺑﯽ ﻋﺮﺿﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ..… ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺷﺖ .ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻏﺮﻭﺏ، ﯾﮏ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺘﺶ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﻮﻩ ﻭﺳﺒﺰﯾﺠﺎﺕ ﺑﻮﺩ، ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺳﻨﮓ ﺷﺪ، ﺑﺎﺭﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ . ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩﺑﻮﺩ، ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺳﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﻃﻼ ﻭ ﯾﮏﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. 👑ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭﺁﻥ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : ﻫﺮ ﺳﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻌﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﯾﮏ ﺷﺎﻧﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ!!زندگی عمل کردن است .این شکر نیست که چای را شیرین میکند بلکه حرکت قاشق چای خوری است که باعث شیرین شدن چایی میشود.....! @Dastan1224
📚جمله علامه امینی و سکوت علمای اهل سنت علامه امینی که در زمان خودش دارای شهرت خاصی بود مشرف شد به مکه، علما و حافظان حدیث اهل سنت او را به ضیافت شام دعوت نمودند تا به این بهانه سر بحث را وسط بکشند و او و مذهب تشیع را مغلوب نمایند. وقتی اصرار نمودند علامه امینی پذیرفت اما به این شرط که بحثی در میان نباشد. زمان ضیافت که فرا رسید علمای اهل سنت سخن را آغاز نمودند اما علامه امینی یادآور شرطی که گذاشته بود شدند، قرار بر این شد که هرکسی حدیثی بگوید، علامه امینی فرمودند به این شرط که اگر حدیثی میخوانیم باید هر دو طرف آن را قبول داشته باشند. علمای اهل سنت که تعدادشان به 79-80 نفر میرسید قبول کردند علامه امینی گفت: پیامبر (ص) فرمودند که هر کس امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است، و سپس از علمای اهل سنت پرسید که آیا این حدیث صحیح است یا خیر، همه صحت آن را تایید کردند. علامه امینی سپس فرمود که حضرت زهرا سلام الله علیها هنگام حیاتشان و شهادت، امامش چه کسی بود؟ همه علمای اهل سنت ساکت شدند، زیرا امام حضرت زهرا امام علی علیه السلام بود و همگی قبول داشتند که پیامبر (ص) بارها فرموده بودند که حضرت فاطمه زهرا س سیده زنان اهل بهشت است و هرکس او را بیازارد مرا آزرده، و میدانستند که در منابع خودشان ذکر شده که حضرت زهرا (س) هنگام شهادت به شدت از عمر و ابوبکر خشمگین بوده است، پس غیر ممکن است به مرگ جاهلیت از دنیا رفته باشند. لعنت خدا بر دشمنان حضرت زهرا سلام الله علیها @Dastan1224
✨﷽✨ ‍وقتی نانوا خمیر نان سنگک را پهن میکند... و درون تنور میگذارد را دیدی که چه اتفاقی می افتد؟ خمیر به سنگها می چسبد... اما نان هر چه پخته تر می شود، از سنگها جدا میشود!! حکایت آدم‌ها همین است... سختی های دنیا ، حرارت تنور است... و این سختی هاست که انسان را پخته تر می کنند... و هر چه انسان پخته تر میشود سنگ کمتری بخود می گیرد... سنگها تعلقات دنیایی هستند... ماشین من.. خانه من..من.. من !! آنوقت که قرار است نان را از تنور خارج کنند سنگها را از آن می گیرند!! خوشا بحال آنکه در تنور دنیا آنقدر پخته میشود... که به هیچ سنگی نمی چسبد!! ما در زندگی به چه چسبیده ایم ؟ سنگ ما کدام است ؟ 💠http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312 ☑️ داستانک 📚
📚مرگ ناگهانی و اهمیّت صلوات مرحوم قطب الدّین راوندی رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابوهاشم جعفری حکایت نماید: روزی شخصی به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام وارد شد و اظهار داشت: یاابن رسول اللّه! پدرم سکته کرده و مرده است و دارای اموال و جواهراتی بسیار می باشد، که من از محلّ آن ها بی اطّلاع هستم. و من دارای عائله ای بسیار سنگین هستم، که از تامین زندگی آن ها عاجز و ناتوان می باشم. و سپس اظهار داشت: به هر حال من یکی از دوستان و علاقه مندان به شما هستم، تقاضامندم به فریاد من برسی و مرا از این مشکل نجات دهی. امام جواد علیه السلام در پاسخ به تقاضای او فرمود: پس از آن که نماز عشای خود را خواندی، بر محمّد و اهل بیتش علیهم السلام، صلوات بفرست. پس از آن، پدرت را در عالم خواب خواهی دید؛ و آن گاه تو را نسبت به محلّ ثروت و اموالش آگاه می نماید. آن شخص به توصیه حضرت عمل کرد و چون پدر خود را در عالَم خواب دید، به او گفت: پسرم! من اموال خود را در فلان مکان و فلان محلّ پنهان کرده ام، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام برسان. هنگامی که آن شخص از خواب بیدار گشت، صبحگاهان به طرف محلّ مورد نظر حرکت کرد. و چون به آن جا رسید، پس از اندکی جستجو اموال را پیدا نمود و آن ها را برداشت و خدمت امام جواد علیه السلام آورد و جریان را برای حضرت بازگو کرد. و سپس گفت: شکر و سپاس خداوند متعال را، که شما آل محمّد علیهم السلام را این چنین گرامی داشت؛ و از شما را از بین خلایق برگزید، تا مردم را از مشکلات و گرفتاری ها نجات بخشید. @Dastan1224
در بنی اسرائیل عابدی بود که پس از سالیان دراز عبادت و بندگی از خداوند درخواست کرد مقامش را به او نشان دهد و گفت: خدایا! اگر کارهایم را می‌پسندی در کار نیک تلاش بیشتری کنم و اگر مورد رضایت تو نیست قبل از مرگ جبران کنم و به عبادت بپردازم. در خواب به او خبر دادند که تو نزد خدا هیچ عمل خوبی نداری. گفت: خداوندا! پس اعمال من کجا رفت؟ گفتند: تو عملی نداشتی؛ زیرا هر گاه کار خوبی میکردی به مردم خبر می‌دادی و جزای عملت همان خوشحالی تو از اطلاع مردم بر کار خوبت است؛ این وضع بر عابد دشوار آمد و محزون شد. برای مرتبه ی دوم در خواب دید که به او خبر دادند: اکنون جان خود را از ما بخر، در روزهای آینده هر روز به تعداد رگهای بدنت صدقه بده! عابد گفت: خدایا! چگونه با دست تهی انفاق کنم؟ جواب شنید: ما هر کسی را به قدر طاقتش تکلیف می‌کنیم، هر روز سیصد و شصت مرتبه بگو: «سبحان الله و الحمد لله ولا إله إلا الله والله أکبر ولا حول و لا قوة إلا بالله» هر کلمه ای از آن صدقه ای از رگ بدن است. عابد چون این سخن را شنید شادمان شد و گفت: خدایا! بیش از این بفرما، به او در خواب گفتند: اگر زیادتر بگویی، جزای بیشتری خواهی برد. 📙یکصد موضوع، پانصد داستان 291/1 ؛ به نقل از: پند تاریخ 35/1. @Dastan1224
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم . . . گاهی آرامش داریم، خودمان خرابش میکنیم . . گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هایمان میشویم. . . گاهی حالمان خوب است اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم . . . گاهی میشود بخشید اما با انتقام ادامه اش میدهیم . . . گاهی میشود ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدهیم . . . گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدهیم . . . و گاهی . . . گاهی . . . گاهی . . . تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدانیم یا نمیخواهیم بدانیم. . . . کاش بیشتر مراقب خودمان، تصمیماتمان و گاهی . . . گاهی های زندگیمان باشیم . . . کاش یادمان نرود که فقط: یکبارزنده ایم وزندگی میکنیم فقط یکبار @Dastan1224
‍ ☘ دستور مرحوم علامه طباطبایی (ره) به شاگردانشان : 🌱 بیایید با امام حسین (علیه السلام) یک قراری بگذارید، تصمیم بگیرید هر معصیتی که در نماز برای شما مشغولیت ایجاد می کند (ذهنتان را مشغول میکند) را ترک کنید، مطمئن باشید به چله نرسیده آثارش و نورانیت اش را خواهید دید! @Dastan1224
دزدی مرتبا به دهکده ای میزد. روزی ردپایی از او جا مانده بود که شبیه کفش های کدخدا بود. یکی میگفت: دزد کفش های کدخدا را دزدیده است. دیگری میگفت: کفشهایش شبیه کفشهای کدخدا بوده. خلاصه هرکسی به طریقی واقعیت را توجیه میکرد. در آن میان دیوانه ای فریاد بر آورد: که ای مردم! دزد خود کدخداست... مردم پوزخندی زدند و به کدخدا گفتند: به دل نگیر این مرد دیوانه است. ولی فقط کدخدا فهمید که تنها عاقل این آبادی آن مرد به ظاهر دیوانه بود. از فردای آن روز کسی آن دیوانه را ندید. وقتی احوالش را جویا میشدند، کدخدا میگفت: دزد او را کشته است. کدخدا واقعیت را گفت. اما درک مردم از واقعیت، فرسنگ ها فاصله داشت. @Dastan1224
📚داستان حبه انگور حاج اقای قرائتی نقل میکند: روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد ، برایتان تعریف کنم: روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود ، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگویدلطفا انگور را بیاور تا دور هم با بچه ها انگوربخوریم. همسرش باخنده میگوید: من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوش مزه و شیرین بود... مرد با تعجب میگوید: تمامش را خوردید... زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را... مرد ناراحت شده میگوید: یک من(سه کیلو)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید الان هم داری میخندی جالب است خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود... ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود... همسرش که از رفتارش شرمنده شده بوداو را صدا میزند...ولی هیچ جوابی نمی شنود. مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته... به او میگوید:یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآنرا نقدا خریداری میکند ، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته ، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند...و میگوید:بی زحمت همراه من بیایید...او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید: میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید.... معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند...تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند...، مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد. همسرش به او میگوید: کجا رفتی مرد... چرا بی جواب چرا بی خبر؟؟؟؟ مرد در جواب همسرش میگوید..: هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است ، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. همسرش میگوید چطور...مگه چه شده؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم.... مرد با ناراحتی میگوید: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم،چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟؟؟وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند.... امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده، 400سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت... ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد، محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند... ⏳از الان بفکر فردایمان باشیم. @Dastan1224
✅‍ پند به حضرت شیطان به حضور حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت: میخواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم فرمود: آنچه که مےدانی من بیشتر مےدانم، نیازی به پند تو ندارم. جبرئیل امین، نازل شد و عرض کرد: یا موسی خداوند مےفرماید: هزار پند او فریب است اما سه پند او را بشنو. حضرت موسی به شیطان فرمود: سه پند از هزار و سه پندت را بگو. شیطان گفت: ❶ چنانچه در خاطرت انجام دادن کار نیکی را گذراندی، زود شتاب کن وگرنه تو را پشیمان میکنم. ❷ اگر با زن بیگانه و نامحرم نشستی، غافل از من مباش! که تو را به زنا وادار میکنم. ❸ چون غضب بر تو مستولی شد، جای خود را عوض کن وگرنه فتنه به پا میکنم. اکنون که تو را سه پند دادم تو هم از خدا بخواه تا مورد آمرزش و رحمتش قرار گیرم. موسی بن عمران خواسته وی را به عرض خداوند رسانید، ندا رسید : یا موسی! شرط آمرزش شیطان این است که برود روی قبر آدم و او را سجده کند. حضرت موسی امر پروردگار را به وی فرمود. شیطان گفت: یا موسی من موقع زنده بودن آدم وی را سجده نکردم، چگونه حالا حاضر میشوم، خاک قبر او را سجده کنم!؟ 📚‍ کتاب قصص الله، جلد ۱ @Dastan1224
🍃﷽🍃 روایت تکان دهنده از عاقبت شیعه 🌹مرحوم آیت الله مجتهدی فرمودند: 🔸روزی فردی آمد خدمت امام معصوم (امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام که تردید از بنده است) و به ایشان عرض کرد: 🔹اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود؟ امام در پاسخ به وی فرمودند: خداوند به او یک بیماری عطا می نماید تا سختی های آن بیماری کفاره ی گناهانش شود. آن مرد دو مرتبه پرسید : اگر مریض نشد چه ؟ 💠امام مجدد فرمودند: 🔶 خداوند به او همسایه ای بد می دهد تا او را اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه، کفاره ی گناهانش شود. ☑️آن مرد گفت : اگر همسایه ی بد نصیبش نشد چه ؟ 💠امام فرمودند : خداوند به او دوست بدی می هد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفاره گناهان دوست ما باشد. 🔹آن مرد گفت : اگر دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟! 💠امام فرمودند : خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزار های آن همسر بد ، کفاره ی گناهانش شود. 🔸آن مرد گفت :اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟ 💠امام فرمودند : خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می فرماید. 🔺باز هم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت: و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه ؟ 💠امام فرمودند : به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد... @Dastan1224
مهر تو همان کیمیایی است.... که روزگار مرا ، قیمتی می کند! من، به اعتبار محبت تـو نفس می کشم .. سلام ، قرار دل بی قرار مـن .. @Dastan1224
اگر آسمان ها و زمين در برابر بنده اى سر به هم آورند و آن بنده تقواى خدا پيشه كند، حتماً خداوند از ميان آن دو، شكاف و راه خروجى برايش قرار خواهد داد لَو أنّ السَّماواتِ و الأرضَ كانَتا رَتقا على عَبدٍ ثُمّ اتَّقَى اللّهَ، لَجَعَلَ اللّهُ لَهُ مِنهُما فَرَجا و مخرجا @Dastan1224
‼مردی نزد فقیهی رفت وگفت: ای عابد سوالی دارم، عابد گفت بگو، گفت: نمازخودم را شکستم عابد گفت دلیلش چه بود؟ مردگفت: هنگام اقامه نماز دیدم دزدی کفش هایم را ربود و فرار کرد برآن شدم که نماز بشکنم و کفشم را از دزد بگیرم و حال میخواهم بدانم که کارم درست است یا نادرست؟ ⚜عابد گفت:کفش تو چند درهم قیمت داشت؟ مردگفت: ۵ درهم عابد گفت: ای مرد کار بجا و پسندیده ای کرده ای زیرا آن نمازی که تو میخواندی در حالی که حواست پیش کفشت بود ۲ درهم هم نمی ارزید @Dastan1224
نشست توی تاکسی دیــد راننده نوار قرآن گذاشته! گفـــت: آقـا کسی مُـرده راننده با لبخـند گفـت به دل مـــن و شــــما!! {قـرآن مال مـرده ها نیـست باقرآن اُنس‌بیشتری بگیریم} @Dastan1224
💠✨ ❣ گویند: ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا می‌ڪنند. 🔹به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد. 🔹یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند. 🔹🔹ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد. پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟ 🔻🔺گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا می‌ڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت. ⛔️ دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه می‌رویم. @Dastan1224
تو تهران یکی می گفت: خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد می‌زنند : 💢 آزادی 💢 آزادی 💢 آزادی 💠 و عابران خسته می‌پرسیدند: آزادی چند؟؟ ✅ من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد: آزادی کجاست ؟؟ و راننده با لحن معنی داری گفت: رد کردی؛ آزادی قبل از انقلاب بود. و من به او گفتم: 💢 آری ⬅️ از "غرب" که به میدان آزادی نگاه کنی، آزادی قبل از انقلاب است؛ ولی ✅ از میدان " امام حسین (ع) " که به آزادی نگاه کنی، می بینی آزادی درست بعد از انقلاب قرار دارد. ⬅️ پس بنگر که در کدام سو ایستاده ای؟ ♥️ طرف امام حسین (علیه السلام) 🔥 یا طرف "غرب" @Dastan1224