✨﷽✨
#داستان_آموزنده
✍مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت: در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.
هر چه غلام او را از این کار بر حذر میداشت مرد توجه نمیکرد..
تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش، آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد.
وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند.
آن مرد از ترس جان، خیکها را یکی یکی به دریا میانداخت.
*در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی
@Dastan1224
#پند
از امام رضا(عليه السلام) سوال شد
بهترين بندگان خدا چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند:
کسانی هستند که وقتی کارهای نيک انجام می دهند، خوشحال می شوند،
و زمانی که کارهای بد انجام می دهند،
طلب مغفرت می کنند،
و زمانی که به آنها نعمتی عطا می شود، شکرگزارند،
و هنگامی که گرفتار می شوند، صبر می کنند،
و زمانی که خشمگین می شوند، عفو می کنند.
@Dastan1224
#حکیمانه
💰غصـه ی رزق فردایت را نخور !
خدا عبــادت وعده ی بعد را نخواسته است، ولی مـا روزی سال های بعد را هم میـخواهیم !!
در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم. اگر غلام خانه زادی پس از سالــها بر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید:
فردا من چه بخورم؟
این توهین به صاحبش است❗️
بعد از عمری روزی خـدا را خوردن،
جا ندارد برای روزی فـردا غصه دار
و نگران باشیم.
@Dastan1224
#داستان
📚بابا مرا بر زمين بگذار
جناب حجهالاسلام و المسلمين آقاي سيداحمد قاضوي در تاريخ 26 صفر الخير 1417 ق نقل كردند كه مرحوم آيه الله حاج شيخ محمد ابراهيم نجفي بروجردي ميفرمودند:
زماني كه در عراق بوديم، يك روز در صحن مطهر حضرت اباالفضل العباس عليه السلام با عدهاي از رفقا نشسته بوديم، كه ناگهان ديديم عربي وارد صحن مطهر شد. وي پسر بچهاي 6 - 7 ساله را بر روي دست حمل ميكرد كه به نظر ميرسيد جان خود را از دست داده و مرده است. پدر بچه اشاره به ضريح مطهر حضرت كرده و گفت: اي عباس بن علي عليهما السلام، اگر شفاي پسرم را از خداوند نگيري شكايت شما را به پدرت علي عليه السلام ميكنم.
با ديدن اين صحنه، به ذهن ما رسيد كه به او بگوييم اگر درخواستي هم داري بايد با حضرت مؤدبانه صحبت كني و اين گونه عتاب و خطاب با اين بزرگوار درست نيست. هنوز فكر كردن ما به پايان نرسيده بود كه ديديم بچه چشمانش را باز كرده، به پدر گفت: بابا مرا بر زمين بگذار!
همة ما از مشاهدة اين صحنه بسيار منقلب شديم و به چشم خود ديديم كه بچه شفا يافته است.
@Dastan1224
#پند
روزی عده ای در حضور پیامبر(ص)نشسته بودند و آن حضرت با شور و شوقی دعا میکردند و میفرمودند:
خداوندا مشتاق دیدار برادران عزیزم هستم و این جمله تکرار نمودند. اصحاب گفتن مگر ما برادران تو نیستیم؟آن حضرت فرمودند نه شما یاران من هستید برادرانم مردمی هستند که.... در آخر الزمان به من ایمان دارند، در حالی که هیچگاه مرا ندیده اند. ثابت ماندن یکی از آنها بر دین خود، از صاف کردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانی، دشوار تر است و همانند کسی هستند که آتش سرخ را در دست گرفته است. آنها چراغ های فروزان هستند. پروردگار، آنان را از هر فتنه تیره و تاری نجات می دهد.
@Dastan1224
#پند
فقط یک مجسمه سنگی
میتواندبگوید
من همینی ام که هستم
ما هرروز باید بهتر و
منعطف تر از دیروز باشیم
تغییر لازمه زندگی پویاوجاریست
زندگی آبتنی درحوضچه اکنون است
گذشته درگذشته ست
چالش كنيد...
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حکیمانه
(ارزش) جوانى را
جز پيران نمى شناسند؛
(ارزش) آرامش را
جز گرفتاران نمى شناسند؛
(ارزش) سلامت را
جز بيماران نمى شناسند،
(ارزش) زندگى را
جز مُردگان نمى دانند
@Dastan1224
#داستان
📚نمرود و پشه
نمرود همچنان با مرکب #سلطنت و #غرور، تاخت و تاز می کرد و به شیوه های طاغوتی خود ادامه می داد. خداوند برای آخرین بار #حجت را بر او تمام کرد تا اگر باز بر خیره سری خود ادامه دهد، با ناتوانترین موجوداتش به زندگی ننگین او پایان بخشد.
خداوند فرشته ای را به صورت انسان برای #نصیحت، نزد نمرود فرستاد. این فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنین گفت:
اینک بعد از آن همه خیره سریها و آوازها و سپس سرافکندگیها و شکستها، سزاوار است که از مرکب سرکش غرور فرود آیی و به خدای #ابراهیم علیه السلام که خدای آسمان ها و زمین است ایمان بیاوری، و از #ظلم و #ستم و #شرک و #استعمار، دست برداری، در غیر این صورت فرصت و مهلت به آخر رسیده، اگر به روش خود ادامه دهی، خداوند دارای سپاهی فراوان است و کافی است که با ناتوانترین شان تو و ارتش عظیمت را از پای در آورد.
نمرود خیره سر این نصایح را به باد #مسخره گرفت و با کمال گستاخی و پررویی گفت: در سراسر زمین، هیچ کس مانند من دارای #نیروی_نظامی نیست، اگر خدای ابراهیم علیه السلام دارای #سپاه هست، بگو فراهم کند ما آماده جنگیدن با آن سپاه هستیم.
فرشته گفت: اکنون که چنین است سپاه خود را آماده کن.
نمرود سه روز مهلت خواست و در این سه روز آنچه توانست در یک بیابان بسیار وسیع، به مانور و آماده سازی پرداخت و سپاهیان بیکران او با نعره های گوشخراش به صحنه آمدند و بعد نمرود، ابراهیم را طلبید و به او گفت: این لشکر من است.
ابراهیم علیه السلام جواب داد: شتاب مکن هم اکنون سپاه من نیز فرا می رسند.
در حالی که نمرود و نمرودیان، سر #مست کیف و غرور بودند و از روی مسخره قاه قاه می خندیدند، ناگاه از آسمان، انبوه بی کرانی از پشه ها ظاهر شده به سپاهیان نمرود حمله ور شدند. (آنقدر زیاد بودند که مثلا هزار پشه با یک انسان و آنقدر گرسنه بودند که گویی ماهها غذا نخورده اند) طولی نکشید که ارتش عظیم نمرود درهم شکسته شد و به طور مفتضحانه ای به خاک هلاکت افتادند.
شخص نمرود در برابر حمله برق آسای پشه ها، به سوی #قصر محکم خود گریخت، وارد قصر شد و در آن را محکم بست و #وحشت زده به اطراف نگاه کرد؛ پشه ای ندید، احساس آرامش کرده با خود می گفت: نجات یافتم، آرام شدم، دیگر خبری نیست...
در همین لحظه، باز همان فرشته ناصح، به صورت انسانی نزد نمرود آمد و او را نصیحت کرد و به او گفت: لشگر ابراهیم را دیدی! اکنون بیا و #توبه کن و به خدای ابراهیم ایمان بیاور تا نجات یابی! نمرود به نصایح مهرانگیز آن فرشته ناصح اعتنایی نکرد؛ تا این که روزی، یکی از همان پشه ها از روزنه ای به سوی نمرود پرید و لب پایین و بالای او را گزید، لبهای او ورم کرد و سرانجام همان پشه از راه بینی به مغز او راه یافت و همین موضوع به قدری باعث درد شدید و ناراحتی او شد که گماشتگان سر او را می کوبیدند تا آرام گیرد و طومار زندگی ننگینش بسته شد.
@Dastan1224
#پند
مِن سَعادَةِ الرَّجُلِ أن يَكونَ القَيِّمَ عَلى عِيالِه
از نيك بختى مرد، اين است كه تكيه گاه خانواده اش باشد
@Dastan1224
#حکیمانه
✅ خرما , آفتاب , شراب ....
مردعربی از حضرت علی (علیه السلام) پرسيد :
اگر من آب بنوشم حرام است؟
فرمودند : نه
گفت: اگر خرما بخورم حرام است؟
فرمودند: نه
گفت: پس چطور اگه ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم تا شراب شود خوردنش حرام است !
اميرالمومنين (علیه السلام) فرمودند :
اگر آب به روي سرت بپاشم دردي احساس ميكنی؟ گفت : نه
فرمودند: اگر مشتی خاك بپاشم چطور ؟
گفت : نه
💠فرمودند : اگر ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم آنگاه به سرت بزنم چطور ؟
گفت : فرق سرم شكافته ميشود.
حضرت فرمودند : حكايت آن نيز اينگونه است
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حکیمانه
مردی اعرابی گفت:
ای رسول خدا!
در روز رستاخیز چه كسی
حساب خلق را محاسبه می كند؟
فرمود: خدای بلند مرتبه.
اعرابی گفت:
به پروردگار كعبه سوگند كه نجات یافتیم.
پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:
ای اعرابی! چگونه چنین است؟
عرض كرد:
👈🏻كریم هر گاه قدرت [بر انتقام] یابد گذشت
@Dastan1224
#حکیمانه
روزی با پدر میخواستيم برويم بهیک
مجلسمهم.. وقتیآمدند بيرون خانه،
ديدم بدون عبا هستند! گفتم عبايتان
ڪجاست؟! گفتند مــادرتان خوابيده
بود و عبـا را رويشان ڪشیده بودم!
به ايشان گفتم: ولی بدون عبـا رفتن
آبــروريزی است!! ايشــان گفتند: اگر
آبـــروی من در گــروی آن عبـاست و
برداشتنآن عبا هم به بهای از خواب
پريدن مــادرتان است، نه آن عبـا را
میخواهم نه آن آبــرو را
@Dastan1224