eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
✉️ عملیات بزرگ رسانه‌ای اربعین معرفی بعنوان تنها الگوی تمدنی سبک زندگی صلح‌آمیز با هشتگ 💥 ؛ تقارن روز جهانی صلح، و اربعین، فرصتی استثنایی است! https://twitter.com/m_shojae1/status/1439632964845965316?s=20 💥 ؛ سستی نکنید که نظیر چنین فرصتی، هیچگاه در اختیار شیعه نبوده است! https://twitter.com/A_raefipur/status/1439225892912369665?s=19 @fateme_madarm
✨﷽✨ 📚داستان حبه انگور ✍حاج اقای قرائتی نقل میکند: روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد ، برایتان تعریف کنم: روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود ، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگویدلطفا انگور را بیاور تا دور هم با بچه ها انگوربخوریم. همسرش باخنده میگوید: من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوش مزه و شیرین بود... مرد با تعجب میگوید: تمامش را خوردید... زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را... مرد ناراحت شده میگوید: یک من(سه کیلو)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید الان هم داری میخندی جالب است خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود... ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود... همسرش که از رفتارش شرمنده شده بوداو را صدا میزند...ولی هیچ جوابی نمی شنود. مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته... به او میگوید:یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآنرا نقدا خریداری میکند ، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته ، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند...و میگوید:بی زحمت همراه من بیایید...او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید: میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید.... معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند...تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند...، مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد. همسرش به او میگوید: کجا رفتی مرد... چرا بی جواب چرا بی خبر؟؟؟؟ مرد در جواب همسرش میگوید..: هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است ، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. همسرش میگوید چطور...مگه چه شده؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم.... مرد با ناراحتی میگوید: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم،چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟؟؟وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند.... امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده، 400سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت... ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد، محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند... ⏳از الان بفکر فردایمان باشیم. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @Dastan1224
در زمانهای قدیم، حاکم ظالمی بود که هیزم کارگرهای فقیر را به بهای اندک می خرید و آن را به قیمت زیاد به ثروتمندان می فروخت. صاحبدلی (یکی از اهل باطن) از نزدیک او عبور کرد و به او گفت: ماری تو که کرا ببینی بزنی یا بوم که هر کجت نشینی نکنی زورت از پیش می رود با ما با خداوند غیب دان نرود زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعایی بر آسمان برود حاکم ظالم از نصیحت آن صاحبدل، رنجیده خاطر شد و چهره در هم کشید و به او بی اعتنایی کرد، تا اینکه یک شب آتش آشپزخانه به انبار هیزم اوفتاد و همه دارایی او سوخت و به خاکستر مبدل شد. از قضا روزگار، همان صاحبدل روزی از نزد آن حاکم عبور می کرد، شنید حاکم می گوید: (نمی دانم این آتش از کجا به سرای من افتاد؟) به او گفت: (این آتش از دل فقیران به سرای تو افتاد.) (یعنی آه دل تهی دستان رنجدیده، خرمن هستی تو را بر باد داد.) @Dastan1224
✨﷽✨ 🌼گاهی یک شوخی اثرش از چند برهان بیشتر است! ✍ از آن شاهکارهای سیاسی مرحوم سید حسن مدرس نقل می‌کنند که در همان دوره یک موجی پیدا شده بود - که هر چند وقت یک بار هم پیدا می‌شود و آن وقت این موج شدیدتر از امروز بود - که ما باید لغات بیگانه (به قول اینها) را از زبان فارسی بیرون بریزیم و اصلًا نباید هیچ لغت عربی در زبان ما وجود داشته باشد. این موج در مجلس هم راه پیدا کرده بود و می‌خواستند آن را به صورت یک قانون در بیاورند. مرحوم مدرس با این فکر مبارزه می‌کرد. گاهی یک شوخی، یک متلک، یک هو کردن اثرش از چند برهان بیشتر است. گفته بود بسیار خوب، حالا ببینیم چی می‌‏شِد! (به قول خودش؛ اصفهانی بود) و چه از آب در می‌آید! رو کرده بود به رئیس مجلس و گفته بود آقای رئیس مجلس! اسم من حسنِس، اسم جنابعالی هم حسینِس. حالا این اسمها را می‌خواهند تبدیل کنند به فارسی. پس من می‌شوم «نیک»، حسین هم که تصغیر حسن است می‌شود نیکچه، پس بعد از این من نیکم شما نیکچه، مثل دیگ و دیگچه! چند تا از اینها را با همدیگر جور کرد، مجلس خندید و لایحه با همین [شوخی] از بین رفت. 📗 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج6، ص195 @Dastan1224
◀️روزی پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: 🌹اى على! ششصد هزار گوسفند مى خواهى يا ششصد هزار دينار يا ششصد هزار جمله؟ 💠امیرالمؤمنین علیه السلام عرض كرد: ◀️اى رسول خدا! ششصد هزار جمله. ⁦❤️⁩ پيامبر فرمود: [آن ]ششصد هزار جمله را در شش جمله جمع (خلاصه) می كنم👇 🔶اى على! ۱. هرگاه ديدى مردم به فضايل و مستحبات مى پردازند، تو به كامل كردن فرايض و واجبات بپرداز ۲. و هرگاه ديدى مردم به كار دنيا مشغولند، تو به كار آخرت مشغول شو ۳. و هرگاه ديدى مردم به عيبهاى یکدیگر مى پردازند، تو به عيبهاى خودت بپرداز ۴. و هرگاه ديدى مردم به آراستن دنيا مى پردازند، تو به آراستن آخرت بپرداز ۵. و هرگاه ديدى مردم به زيادى عمل مى پردازند، تو به خالص كردن عمل بپرداز ۶. و هرگاه ديدى مردم به خلق متوسّل مى شوند، تو به خالق متوسّل شو. 📚منبع :المواعظ العددیه ص۲۹۳ @Dastan1224
اعمال، همه بر باد است، مگر آنچه از روی اخلاص باشد. @Dastan1224
مغازه دار‌ محل، هر روز، صبح زود ماشین سمندش را در پیاده رو پارک میکند، مردم مجبورند از گوشه خیابان رد شوند. سوپرمارکتی، نصف بیشتر اجناس مغازه اش را بیرون چیده، راه برای رفت و آمد سخت است. کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا صبحانه میل میکند، یا به ناهار و نماز میرود و یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع کانالهای تلگرام و اینستاگرامش را چک میکند. بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور میبیند، لوله ها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب میزند در حالی که پولش را پیشتر گرفته است. کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند به فلان آشنای خود اشاره میزند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد تا کارش راه بیوفتد! استاد دانشگاه، هر جلسه بیست دقیقه دیر میاد و قبل از اتمام ساعت، کلاس را تمام میکند جالبتر اینکه مقالات پژوهشی دانشجویان را بنام خودش چاپ میکند. دانشجو پول میدهد، تحقیق و پایان نامه را کپی شده میخرد و تحویل دانشگاه میدهد تا صاحب مدرک شود. پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمیکند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس میدهد تا بیمار جیب خالی از درمانگاه خارج شود. همه اینها شب وقتی به خانه می آیند، هنگامی که تلگرام را باز میکنند از فساد، رانت، بی عدالتی، تبعیض و گرانی سخن میگویند و در اینستاگرام پستهای روشنفکری را لایک میکنند. همه هم در ستایش از نظم و قانونمداری در اروپا و آمریکا یک خاطره دارند اما وقتی نوبت خودشان میرسد، آن میکنند که میخواهند. جامعه با من و تو، ما میشود، قبل از دیگران به خودمان @Dastan1224
🔆 🔸عارفی به شاگردانش گفت: بر سر دنیا کلاه بگذارید (دنیا را فریب دهید) 🔹پرسیدند: چگونه؟ 🔸فرمود: نان دنیا را بخورید ولی برای آخرت کار کنید @Dastan1224
🌺🍃روزی حضرت موسی (ع) در كوه طور، به هنگام مناجات عرض كرد: ای پروردگار جهانیان! جواب آمد: لبیك! سپس عرض كرد: ای پروردگار اطاعت كنندگان! جواب آمد:‌ لبیك! سپس عرض كرد:‌ ای پروردگار گناه كاران! موسی علیه السلام شنید: لبیك، لبیك ، لبیك! حضرت گفت: خدایا به بهترین اسمی صدایت زدم، یكبار جواب دادی؛ اما تا گفتم: ای خدای گناهكاران، سه مرتبه جواب دادی؟خداوند فرمود: ای موسی! عارفان به معرفت خود و نیكوكاران به كار خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند؛ اما گناهكاران جز به فضل من پناهی ندارند. اگر من هم آنها را از درگاه خود ناامید گردانم به درگاه چه كسی پناهنده شوند؟🍃🍃🍃 📚 کتاب قصص التوابین (ص @Dastan1224
🔴 پوستر| هفته دفاع مقدس گرامی باد رهبر معظم انقلاب : 🔹هشت سال دفاع مقدس ما صرفاً یک امتداد زمانی و فقط یک برهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زمانی نیست؛ گنجینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عظیمی است که تا مدتهای طولانی ملت ما میتواند از آن استفاده کند، آن را استخراج کند و مصرف کند و سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاری کند. @Dastan1224
♦️ زندگی شیرین‌تری خواهیم داشت اگر... اگر محدودیت‌های دنیا را باور کنیم، زندگی راحت‌تری خواهیم داشت. اگر تلخی‌های دنیا را باور کنیم، زندگی شیرین‌تری خواهیم داشت. اگر قیامت و حساب و کتاب را باور کنیم،شدیدا سرگرم تنظیم پرونده اعمالمان خواهیم شد و دائما به دنبال افزایش امتیازاتمان می‌شویم و از این سرگرمی لذت خواهیم برد. استاد @Dastan1224