eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای زیبا هفت یا هشت ساله بودم، به سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن! پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می‌ داد. پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره. گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه توسط من جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد وگفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه. دنیا رو سرم چرخ می‌خورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج آقا صبوری! مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من! ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست! بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟ چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه تحصیلات عالیه امروزی داشتن ونه ادعای خواندن كتاب های روان‌شناسی و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟ ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه وآبرویی نریزه...! @Dastan1224
🍂 علامه حسن زاده آملی : 👌 انقلاب اسلامی ایران ، بین الطلوعین حکومت جهانی امام زمان(علیه السلام) است. اگر ظهور دفعی واقع می شد ، بشریت ظرفیت تحمل نور وجودی ایشان رانداشت. 📷 تصویری دیده نشده از حضور علامه در عملیات کربلای ۵ در @Dastan1224
…❗️ 💠✨آیت الله بهجت (ره): چرا به این معرفت نرسیده ایم که هر حرفی می زنیم قبل از این که ما بشنویم به گوش امام زمان می رسد، اگر این مطلب را درک کردیم حضور و غیاب حضرت برای ما یکسان می شود @Dastan1224
  ‌ آیت الله بهجت (رحمه الله علیه) : 🍀 یک عده میگویند این اشک هیچ کاره است، درحالی که این اشک مربوط است به اعلی علییّن، از آنجا استیذان میکند ( اذن می طلبد) و از آنجا استجابت دعا میکند. ☘ لذا کسانی که حاجت مهمی دارند، باید بدانند، نمازها و عبادت هایی را که برای حاجت ذکر شده انجام دهند، برای اینکه چون تثبیت بکنند یا تأیید بکنند و به حاجت خودشان برسند، باید ملتفت باشند که بعد از طلب حاجت و دعا و نماز، به سجده بروند و سعی کنند به اندازه ی بال مگسی تر بشود. 🌸 اشک چشم علامت این است که مطلب تمام شد. --------------------------------- @Dastan1224
🌷 امام صادق (علیه السلام) : 👌 اگر می خواهی در جامعه مورد تکریم و احترام باشی ، با مردم به مدارا و نرمی برخورد کن. و اگر میخواهی با تحقیر و اهانت مردم مواجه شوی ، روش تندی و خشونت در پیش گیر. 📚 تحف العقول ، ص ۳۵۶ @faghatkhoda1397
👌 نگذار شیطان ما را از نماز اول وقت غافل کند! ◽علی باباخانی-خیاط لباس علما - می گفت: یک روز برای اندازه زدن لباس مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی به منزل ایشان رفته بودم. ◽وقتی به آن جا رسیدم وقت اذان شد و حضرت آقا در حال آماده شدن برای رفتن به نماز بود، عرض کردم: ◽آقا! یک دقیقه صبر کنید تا عبا را بر دوش تان انداخته، آن را اندازه بزنم، آقا دست من را گرفته ◽فرمودند: نگذار شیطان ما را از نماز اول وقت غافل کند، بیا به نماز برویم بعد که آمدیم اندازه بگیر! @faghatkhoda1397
📚ديوانه يا احمق اتومبيل مردي در هنگام رانندگي، درست جلوي حياط يک تيمارستان پنچر شد و مجبور شد همان‌جا به تعويض لاستيک بپردازد.هنگامي‌که سرگرم اين کار بود، ماشين ديگري به‌سرعت از روي پيچ‌هاي چرخ که در کنار ماشين بودند گذشت و آن‌ها را به درون جوي آب انداخت و آب پيچ‌ها را برد.مرد حيران مانده بود که چه‌کار کند.تصميم گرفت که ماشينش را همان‌جا رها کند و براي خريد پيچ چرخ برود.در اين حين، يکي از ديوانه‌ها که از پشت نرده‌هاي حياط تيمارستان نظاره‌گر اين ماجرا بود، او را صدا زد و گفت: از 3 چرخ ديگر ماشين، از هرکدام يک پيچ بازکن و اين لاستيک را با 3 پيچ ببند و برو تا به تعميرگاه برسي.آن مرد اول توجهي به اين حرف نکرد ولي بعد که با خودش فکر کرد ديد راست مي‌گويد و بهتر است همين کار را بکند.پس به راهنمايي او عمل کرد و لاستيک زاپاس را بست.هنگامي‌که خواست حرکت کند، رو به آن ديوانه کرد و گفت: خيلي فکر جالب و هوشمندانه‌اي داشتي، پس چرا تو را توي تيمارستان انداخته‌اند؟ ديوانه لبخندي زد و گفت: من اينجام چون ديوانه‌ام، ولي احمق که نيستم. @Dastan1224
‌ 📚سه انگشتر! سلطان صلاح الدین به فکر فریب یکی از رعایای یهودی ثروتمندش افتاد که پیشه اش صرافی بود.اگر میتوانست او را بفریبد پول خوبی نصیبش میشد.پس یهودی را به حضور فراخواند و پرسید کدام دین بهتر است؟ صلاح الدین با خود اندیشید:«اگر بگوید دین یهود،به او خواهم گفت که طبق دین من او یک گناهکار است و اگر بگوید اسلام،به او خواهم گفت پس تو چرا یهودی هستی؟» اما یهودی که مرد زیرکی بود،وقتی سؤال سلطان را شنید این چنین پاسخ داد:«عالی جناب ،روزی روزگاری پدر خانواده ای سه فرزند عزیز داشت و یک انگشتری بسیار زیبا که با سنگی قیمتی تزئین شده بود،بهترین سنگی که در دنیا وجود داشت.هر کدام از فرزندان از پدر میخواستند که در پایان عمر آن انگشتری را برای او بگذارد. پدر که نمیخواست هیچ کدام از آنان را برنجاند مخفیانه به دنبال زرگری ماهر فرستاد.به او گفت:استاد باید برایم دو انگشتری ،درست مثل این یکی برایم بسازی که روی هر کدام از آنها سنگی مشابه سنگ اصلی باشد؛زرگر خواسته او را انجام داد و دو انگشتری دیگر ساخت،آنقدر شبیه به اولی بودند که هیچکس نمیتوانست انگشتر اصلی را تشخیص بدهد؛هیچ کس جز پدر. پس پدر فرزندان را یک به یک فرا خواند و در خفا به هر کدام یک انگشتری داد،به طوری که آنها فکر میکردند خود صاحب انگشتری اصلی شده اند.هیچ کدام غیر از پدر از واقعیت خبر نداشت.ادیان نیز این گونه اند عالیجناب! تو میدانی که ما سه دین داریم،پدر که آنها را به فرزندانش بخشیده،خود به خوبی میداند کدام یک بهترین دین است. ولی ما که فرزندان او هستیم ،هر کدام فکر میکنیم بهترین دین مال ماست؛و پدر به همه ما لبخند میزند و میخواهد هر یک انگشتری ای را که برایمان مقدور شده است بر انگشت داشته باشیم.» @Dastan1224
✍ مرد جوانی از مشکلات خود به حکیمی گلایه می کرد و از او خواست که راهنمایی اش کند. حکیم آدرسی به او داد و گفت به این مکان که رسیدی ساکنان آن هیچ مشکلی ندارند، می توانی از آنها کمک بطلبی. مرد هیجان زده به سمت آدرس رفت، با تعجب دید آنجا قبرستان است. به راستی تنها مُردگانند که مشکل ندارند! "همانا انسان را در سختی ها آفریدیم @Dastan1224
📚قضاوت پیر قبیله در زمان های قدیم مرد جوانی در قبیله ای مرتکب اشتباهی شد .به همین دلیل بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا در مورد اشتباه جوان تصمیم بگیرند در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با پیر قبیله که تجربه بسیاری داشت مشورت کنند و هر چه که او بگوید عملی کنند. پیر قبیله از انجام این کار امتناع کرد .بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادند و پیام دادند که شما باید تصمیم نهایی را در مورد اشتباه این جوان بگیرید . پیر قبیله کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد سپس آن را از پشت خود آویخت و به سمت بزرگان قبیله حرکت کرد . بزرگان قبیله بادیدن او پرسیدند : قصه این کوزه چیست؟ پیر قبیله پاسخ داد : گناهانم از پشت سرم به بیرون رخنه می کنند بی آنکه به چشم آیند و امروز آمده ام که درباره گناه دیگری قضاوت کنم. بزرگان قبیله با شنیدن این سخن چیزی بر زبان نیاوردند و گناه مرد جوان را بخشیدند. عیب‌مردم فاش‌کردن بدترین‌عیب‌هاست عیب‌گو اول‌کند بی‌پرده عیب خویش را 📚حکایت‌های معنوی @Dastan1224
.گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد و گاهی برای به دست آوردن باید از دست داد... خواستن اگر با تمام وجود باشد هیچ سدی نمیتواند مانع @Dastan1224