🌷 آیت الله فاطمي نيا :
🌱 افرادي كه موفق نميشوند روز اربعين بر مزار سيدالشهداء (علیه السلام) حاضر شوند ، آيا در اين سفره ي وسيع خداوند ، مائده و توشه اي برايشان هست يا خير؟
☘ بله هست ، اين افراد هم روز اربعين از راه دور خدمت حضرت سيدالشهداء عرض ادب كنند وزيارت اربعين را بخوانند تا آثار وبركات اين زيارت براي آنها هم حاصل شود ، بُعدِ منزل نبود در سفر روحاني!
آ
@Dastan1224
#ضرب_المثل :
#یه_آشی_برات_بپزم .....
ناصرالدین شاه سالی یک بار (آن هم روز اربعین) آش نذری میپخت و خودش در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد. در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هر یک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک می کردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند. عدهای دیگهای بزرگ را روی اجاق می گذاشتند و خلاصه هر کس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود. خود اعلی حضرت هم بالای ایوان مینشست و قلیان می کشید و از آن بالا نظارهگر کارها بود. سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.
به دستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد و او میبایست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد. کسانی را که خیلی میخواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری میریختند. پر واضح است آن که کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد. به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد٬ آشپزباشی به او می گفت:
بسیار خوب! بهت حالی می کنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Dastan1224
🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
روزی یک معلم در کلاس ریاضی شروع به نوشتن بر روی تختهسیاه کرد:
9*1=7
9*2=18
9*3=27
9*4=36
9*5=45
9*6=54
وقتی کارش تمام شد به دانشآموزان نگاه کرد، آنها دیگر نتوانستند جلوی خود را بگیرند و شروع به خنده کردند. وقتی او پرسید چرا میخندید، یکی از دانشآموزان اشاره کرد که معادله اولی اشتباه است.
معلم پاسخ داد: "من معادله اول را عمدا اشتباه نوشتم، تا درسی بسیار مهم به شما دهم. دنیا با شما همینگونه رفتار خواهد کرد. همانطور که میبینید من 5 معادله را درست نوشتم، اما شما به آنها هیچ اهمیتی ندادید! همهی شما فقط به خاطر آن یک اشتباه به من خندیدید و من را قضاوت کردید. دنیا همیشه به خاطر موفقیتها و کارهای خوبتان از شما قدردانی نمیکند، اما در مقابل یک اشتباه سریع با شما برخورد خواهد کرد. پس قویتر از قضاوتهایی که همیشه وجود خواهند داشت باشید!"
🍃
@Dastan1224
🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃
چرا می گویند به هزار و یک دلیل!؟!
کاربرد ضرب المثل:
به افرادی گفته میشود که از فاجعه کار مطلع نیستند اما اصرار به گفتن آن دارند.
داستان:
در روزگار قدیم ساعت و رادیو و تلویزیون نبود که مردم هر وقت دلشان خواست بفهمند ساعت چند است. ماه رمضان که می شد، نبودن ساعت و رادیو و تلویزیون بیشتر معلوم می شد. به همین دلیل، ماه رمضان که می شد، توپ در می کردند. یعنی وقتی که اذان می رسید ، صدای توپ بلند می شد.
معمولاً روی یکی از تپه های دور و بر هر شهر یک توپ جنگی می گذاشتند و دو سه تا سرباز را مامور می کردند که وقت افطار و سحر، گلوله ای توی توپ بگذارند و شلیک کنند. گلوله ها فقط باروت داشتند و به جایی و کسی آسیب نمی رساندند. اما صدای انفجار آن ها آن قدر بلند بود که مردم می توانستند صدای توپ سحر و توپ افطار را بشنوند.
معروف است که در دوره ناصرالدین شاه قاجار شبی از شبهای ماه رمضان توپچی از شلیک توپ سحر خودداری کرد.مردم پای سفره های سحر نشسته بودند و سحری می خوردند همه منتظر بودند توپ سحر شلیک شود تا دست از خوردن و آشامیدن بکشند. اما انگار آن شب کسی نبود که توپ سحر را در کند.
مردم همان طور که مشغول خوردن سحر بودند، یک باره متوجه شدند تاریکی هوا از بین رفت و صبح روشن فرا رسید.
سر و صدای مردم بلند شد:
- این چه وضعی است؟ چرا توپ در نکرده اند؟
جمعیت زیادی جلو فرمانداری جمع شده بودند.
امیر توپخانه توپچی خطاکار را در برابر مردم احضار کرد و با خشم از او پرسید: چرا توپ در نکردی؟
توپچی با خونسردی پاسخ داد: قربان به هزار و یک دلیل! اول این که باروت نداشتیم.
امیر توپخانه فوری حرفش را قطع کرد و گفت: همین یک دلیل کافی است و هزارتای دیگر برای خودت باشد.
🍃
🌺🍃
@Dastan1224
✅ حضرت آیتالله #بهجت(ره):
آری، «نمیدانمِ راست» از «می دانمِ دروغ» که ندانسته جواب غلط و خلاف واقع فتوا بدهد، بالاتر است، چون راستگویی کسی را به چاه نمیاندازد.
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۹۴
@Dastan1224
📚 داستان کوتاه
در زمان های قدیم مرد جوانی در قبیله ای مرتکب اشتباهی شد .به همین دلیل بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا در مورد اشتباه جوان تصمیم بگیرند در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با پیر قبیله که تجربه بسیاری داشت مشورت کنند و هر چه که او بگوید عملی کنند.
پیر قبیله از انجام این کار امتناع کرد .بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادند و پیام دادند که شما باید تصمیم نهایی را در مورد اشتباه این جوان بگیرید .
پیر قبیله کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد سپس آن را از پشت خود آویخت و به سمت بزرگان قبیله حرکت کرد .
بزرگان قبیله بادیدن او پرسیدند : قصه این کوزه چیست؟
پیر قبیله پاسخ داد : گناهانم از پشت سرم به بیرون رخنه می کنند بی آنکه به چشم آیند و امروز آمده ام که درباره گناه دیگری قضاوت کنم. بزرگان قبیله با شنیدن این سخن چیزی بر زبان نیاوردند و گناه مرد جوان را بخشیدند.
عیب مردم فاش کردن بدترین عیب هاست
عیب گو اول کند بی پرده عیب خویش را
@Dastan1224
💠 علامه #حسن_زاده_آملی(رضوان الله علیه)🔻
🍃قدم اول در سلوک توبه و پاکی از گناه و دوری از گفتار ناپاک و کردار و اندیشه های ناشایسته و خویهای نکوهیده است.
☘ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ
♦️ سعی کن تا محبوب کردگار شوی
📚 کتاب هزار و یک کلمه ج۱ ص۲۸
@Dastan1224
2.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پند
صبوری کن
خدا هست
.
زندگی در دو جمله خلاصه میشه:
لذت بردن از روزهای خوب...
صبر کردن در روزهای بد...
اگه حالت خوبه،
شکر گزار باش و لذت ببر!
و اگه حالت بده،
صبر داشته باش روزهای خوب خواهد آمد...
@Dastan1224
#پند
خیلی حرف دارد. اگر خوابیده باشی و اگر بیدار شوی!* این یک مجسمه است ودر موزه ای در مادرید پایتخت اسپانیا قرار دارد نام مجسمه (یهودی مسیحی مسلمان)
یک روز یک جهانگرد یهودی از آن اعراض کرد. ازش پرسیدن علت اعراضت چیست؟ گفت اگر مسلمان بلند شود ما سقوط خواهیم کرد
پاسخش قابل تأمل است .
@Dastan1224
🌸 پیامبر خدا (ص)
بهترين خانه هاى مسلمانان،خانه اى
است كه در آن يتيمى باشد كه به او
#نيكى می شود و بدترين خانه هاى
#مسلمانان خانه اى است كه در آن
يتيمى باشد كه با او بدى می شود،
من و سرپرست یتیم در بهشت مانند
دو انگشت همراهيم...
.📚نهج الفصاحه /۱۵۱۰
@Dastan1224
🌹#داستان_آموزنده
«شیبانی» میگوید: امام صادق علیه السلام را دیدم که بیل به دست داشت
و مشغول کار بود و عرق از پشت وی میریخت. عرض کردم:
به من اجازه دهید تا این کار را من
انجام دهم، امّا ایشان فرمود:
من دوست دارم مرد در طلب معیشت
به گرمای آفتاب اذیت شود.
همچنین «فضل بن ابی قرّه» میگوید: امام را بیل به دست در حال کار دیدم
و عرض کردم:
بگذارید من یا غلامان این کار را
انجام دهند.
ایشان در پاسخ به من فرمود:
نه، رهایم کنید، میخواهم خدای متعال
مرا در حالیکه با دست خود کار کنم و
مال حلال را با اذیت نفس خویش تهیه
می نمایم، ببیند.
📙(وسايل
@Dastan1224
🔷 #طبیب_باش_و_برو
▫️گزیدهای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیتالله بهجت قدسسره
🔹رسیده بودم سر دو راهی انتخاب؛
یک طرف پیشنهاد رفتن به آذربایجان و تدریس در مدرسۀ دینی باکو بود؛ و طرف دیگر مسئولیتی سنگین و رنگین در همین قم خودمان.
اینکه از فضای معنوی قم دور شوم و در باکو که فضایش با قم زمین تا آسمان فرق داشت زندگی کنم، نگرانم میکرد.
برای مشورت پیش آقای بهجت رفتم.
توی دلم گفتم: «خُب معلوم است که میگوید بمان قم!»
حرفهایم را که شنید، گفت: «طبیب باید آنجا برود که مریض زیاد است؛ بروید باکو!»
دوباره تاکید کردم و گفتم: «اگر از امور معنوی دور شوم چه؟»
محکم گفت: «نخیر آقا! ویرانیهای آنجا را در نظر بگیرید. خیال میکنید سیر و سلوک به این است که تسبیحِ هزاردانه دست بگیرید و ذکر بگویید؟! این نیست آقا، بروید...»
📚 به شیوه باران، ص١٨ (بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان)
👈 کمی
@Dastan1224