🌹 متنی زیبا ،
و اندکی تفکر ...🌹
کارت بانكيم رو به فروشنده دادم و با خيال راحت منتظر شدم تا كارت بكشه، ولى در كمال تعجب، دستگاه پيام داد :
"موجودى كافى نميباشد! "
امكان نداشت، خودم مي دونستم كه اقلا سه برابر مبلغى كه خريد كردم در كارتم پول دارم.
با بيحوصلگى از فروشنده خواستم كه دوباره كارت بكشه و اين بار پيام آمد:
"رمز نامعتبر است".
اين بار فروشنده با بيحوصلگى گفت :
آقا لطفا نقداً پرداخت كنيد، پول نقد همراهتون هست؟
فكر كنم كارتتون رو پيش موبايلتون گذاشتين كلاً سوخته...
در راه برگشت به خانه مرتب اين جمله ى فروشنده در سرم صدا ميكرد؛
"پول نقد همراهتون هست"؟
خدايا...
ما در كارت اعمالمان كارهاى بسيارى داريم كه به اميد آنها هستيم مثلا عبادت هايى كه كرديم ، دستگيرى ها و انفاق هايى كه انجام داديم و ... .
نكند در روز حساب و كتاب بگويند موجودى كافى نيست و ما متعجبانه بگوييم :
مگر ميشود؟ اين همه اعمالى كه فكر مي كرديم نيك هستند و انجام داديم چه شد؟؟
و جواب بدهند :
اعمالتان را در كنار چيزهايى قرار داديد كه كلاً سوخت و از بين رفت... !
كنار «بخل»
كنار «حسد»
كنار « ريا»
كنار «بى اعتمادى به خدا»، كنار «دنيا دوستى» و ...
نكند از ما بپرسند :
نقد با خودت چه آورده اى؟ و ما كيسههایمان تهى باشد و دستانمان خالى... .
خدايا !
از تمام چيزهايى كه باعث از بين رفتن اعمال نيكمان مي شود به تو پناه مي بریم .
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
#داستانکهای_پندآموز
دريا باش نه یک ليوان آب!
روزي شاگرد يک استاد از او خواست که يک درس به ياد ماندني به او بدهد.
استاد از شاگردش خواست کيسه نمک را بياورد، بعد يک مشت از آن نمک را داخل ليوان نيمه پري ريخت و از او خواست آن آب را سر بکشد.
شاگرد فقط توانست يک جرعه کوچک از آب داخل ليوان را بخورد، آن هم به زحمت.
استادپرسيد: «مزه اش چه طور بود؟»
شاگرد پاسخ داد: «بد جوري شوره، اصلا نمي شه خوردش!»
در ادامه استاد از شاگردش خواست يک مشت نمک بردارد و او را همراهي کند. رفتند تا رسيدند کنار درياچه. استاد از او خواست تا نمک ها را داخل درياچه بريزد، بعد يک ليوان آب از درياچه برداشت و داد دست شاگرد و از او خواست آن را بنوشد.
شاگرد به راحتي تمام آب داخل ليوان را سر کشيد.
استاد اين بار هم از او مزه آب داخل ليوان را پرسيد.
شاگرد پاسخ داد: «کاملا معمولي بود.»
استاد گفت:
«رنج ها و سختي هايي که انسان در طول زندگي با آن ها روبه رو مي شه همچون يه مشت نمکه و اما اين روح و قدرت پذيرش انسان است که هر چه بزرگ تر و وسيع تر بشه، مي تونه بار اون همه رنج و اندوه رو به راحتي تحمل کنه، بنابراين سعي کن يه دريا باشي تا يه ليوان آب!»
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
🌹زنى خدمت پیامبر اکرم (ص) آمد و گفت:می خواهم ازدواج کنم، مرا از وظیفه زن نسبت به همسرش آگاه کنید.
فرمودند:
💜 در مسئله زناشویى مطیع همسرباش.
💙 در خانه دست کج و دو رو نباش و بدون اطلاع شوهرش کارى را که نمى پسندد انجام نده.
💚 درصورت بروز اختلاف به خواب نرو،مگر اینکه همسرت از تو راضی شود. آن زن پرسید:حتى اگر تقصیر مرد باشد؟ فرمود:آرى اگرچه تقصیر او باشد.
📚بحار،ج ١٠٣،ص390
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
❤️
°•کپی با ذکر #صلوات آزاد است•°
#تلنگرانه
🌟 "امام زمان آمدنی نیست، آوَردَنیست"
🌟حاج اسماعیل دولابی میفرماید: ظاهرا میگوییم آقا می آید ولی در حقیقت ما به خدمت حضرت میرویم. ما به پشت دیوار دنیا رفتیم و گم شدیم، باید از پشت دیوار بیرون بیاییم تا ببینیم که حضرت از همان ابتدا حاضر بودند. امام زمان گم و غائب نشده است. ما گم و غائب شده ایم.
📚 مصباح الهُدی ص ۳۱۹
از حضرت فاطمه روایت شده که پیامبر اکرم فرمودند: امام همچون کعبه است که (مردم) باید به سویش روند، نه آن که (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید.
📚 بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳
تا ما نخواهیم، او نمی آید...
کافیست از خودمان شروع کنیم..
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
❖
خدایا
تو زیباترین " ﺣﻀﻮﺭ " ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻨﯽ
ﻭ ﻣﻦ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ...
ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ؛ ﺑﻪ ﺁﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻫﺎﯼ بی شماﺭﺕ
ﺑﻪ ﺑﺨﺸﺶ ﻫﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭتمندانه ات
ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ
ﺑﻮﯾﯿﺪﻥ گلهاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﯽ
ﺑﻪ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺪﯾﻪ می دﻫﯽ
ﺧﺪﺍﯾﺎ !
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﻭ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ، ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺩﻟﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﻧﻪ ﻏﺼﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ براﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎ
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﭼﺸﻤﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻋﻠﻔﻬﺎ ﺩﺭ ﺳﺒﺰ ﺷﺪﻥ ﻣﻌﻨﯽ پﯿﺪﺍ می کنند.
ﮐﻮهها ﺑﺎﻗﻠﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﻮﺝ، ﺯﻧﺪﮔﯽ پیدا می کنند. ﻭﻫﻤﻪ ﺍﻧﺴﺎنها ﺑﺎ ﻋﺸﻖ
ﭘﺲ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﺍ پذیرﺍ ﺑﺎﺵ ﻭ
ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ پیش ﺩﺭ آﻥ ﺟﺎﯼ ده
آمین
💕💕شب خوش💕💕
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
🍂🍂🍂
🍂🍂
.
🌹ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺳﻠﻮﮎ ﺍﺳﺖ!
🌼ﯾﮏ ﻧﯿﺎﺯ ، ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺩﻡ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﻣﺮﻭﺯ
🌹ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺍﺳﺖ!
🌼ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺣﺮﻣﺖ ﺍﺳﺖ،
🌹ﻣﻨﻔﻌﺖ ﻧﯿﺴﺖ!
🌼ﺧﻠﻮﺹ ﺍﺳﺖ، ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ!
🌹ﺻﻔﺎﯼ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻼﻫﺖ ﻧﯿﺴﺖ!
🌼ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﯾﻢ.
🌹ﺑﯽ ﺭﯾﺎ، ﭘﺎﮎ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ...
🌼ﻻﯾﻖ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ...
💗تقدیم میکنم به شما
🌸لبخند ...
💗عشـق و ...
🌸مهربانی را ...
💗الهی زندگیتون مملو از
🌸لبخند و عشق و مهربانی باشه
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
#مهر_و_مهتاب
#تکین_حمزه_لو
#قسمت_صد_و_پنجم
وقتی گوشی را می گذاشتم بی اختیار شروع به خواندن دعا کردم. صبح کلاس داشتم و از اینکه چند ساعتی سرگرم می شدم خوشحال بودم. شادي هم لنگ لنگان آمد. پایش هنوز ورم داشت و تا چشمش به من افتاد گفت : تقصیر عروسی نحس داداشت است هنوز پام قد متکاست.بین دو کلاس لیلا پرسید : چی شد ؟شانه اي بالا انداختم : قرار امروز با پدر و مادرم صحبت کنه اما مامان هنوز کوه آتشفشانه !شادي خندان گفت:این چند روزه که من نبودم به سلامتی شوهر کردي ؟ لیلا زد زیر خنده و گفت : آره بچه اولش هم مدرسه می ره .با حرص گفتم : زهرمار هی بخند خوبه خودت هم به مصیبت من گرفتاري ها !شادي عصبانی گفت : یکی به من هم بگه چی شده مسخره ها !لیلا نگاهی به من کرد و گفت : آقاي ایزدي رو که می شناسی ؟... می خواد بره خواستگاري مهتاب پدر و مادرش هم می خوان براي شام کبابش کنن !
دوباره به قهقهه خندید . شادي هاج و واج به من خیره شد: این چی می گه ؟ ایزدي آمده خواستگاري تو ؟عصبانی گفتم : چیه ؟ حتما به تو هم باید حساب پس بدم ؟شادي با پوزخند گفت : اصلا به اون قیافه مظلومش نمی آمد ها حالا طوري نمی شه که چرا عصبانی شدي ردش کن بره پی کارش چقدر خودش رو تحویل گرفته آمده خواستگاري تو !از شدت عصبانیت بلند شدم و از کلاس بیرون آمدم . چرا همه فکر می کردند حسین براي من شوهر مناسبی نیست ؟حوصله ماندن در دانشگاه را نداشتم ناراحت و نگران به طرف خانه راه افتادم. عاقبت صداي زنگ در خانه پیچید. با آنکه در ماههاي تابستان به سر می بردیم، اما لرز عجیبی سر تا پاي وجودم را دربر گرفته بود. دوباره شروع کردم به فرستادن صلوات، صداي پدرم را که خشک و رسمی با حسین تعارف می کرد، می شنیدم. دعا می کردم که مادرم حرفی نزند که دل حسین را بشکند. تمام وجودم گوش شده بود و چسبیده بود به در اتاق،منتظر مانده بودم.عاقبت صداي مادرم بلند شد:- خوب، آقاي ایزدي بفرمائید.صداي حسین، جدي و مصمم به گوشم رسید:- عرض شود به خدمتتان که بنده با آقاي مجد صحبت کردم و در خواستم رو با ایشون در میون گذاشتم. امروز هم به خدمت رسیدم تا اگر سوالی، حرفی، قراري باقی مونده بشنوم و پاسخگو باشم. مادرم با لحن تحقیر آمیزي گفت: شما انگار خیلی به خودتون مطمئن هستید، نه؟ معمولا قول و قرارها وقتی گذاشته می شه که خانواده دختر پاسخ مثبت داده باشن، اما ما هنوز جوابی به شما ندادیم... یعنی بهتره بگم صد در صد مخالف هستیم.صداي آرام حسین پرسید: چرا خانم مجد؟ در من چه عیب و ایرادي هست؟ مادرم عصبی جواب داد: بحث این چیزا نیست، اصولا ما طرز زندگی و عقایدمون با شما فرق داره، شما که نمی خواي خدایی نکرده باعث بدبختی مهتاب بشی؟ مهتاب به این طرز زندگی عادت داره، ولی شما تا جایی که من فهمیدم عقاید دیگه اي داري که البته براي خودتون محترمه، در ثانی شما چرا با بزرگتري، کسی نیامدي؟ فکر نمی کنی این کار یک آداب و و رسومی داشته باشه!؟قلبم تیر کشید. مادرم چه می دانست که حسین در این دنیاي بزرگ، هیچ پشت و پناهی جز خدا ندارد. صداي پدرم بلند شد: در این مورد من بهتون توضیح دادم. گویا آقاي ایزدي کسی را ندارن!صداي مادرم بی رحمانه گفت: چرا؟ خانواده طردتون کرده ان؟صداي حسین آرام و منطقی در گوشم نشست: خیر خانم، من در یک حادثه پدر و مادر و اکثر فامیل درجۀ یکم رو از دست داده ام.مادرم پوزخندي زد و گفت: حالا از ما انتظار داري دخترمون رو دست شما بدیم؟ اصلا شما کی هستی، چه کاره اي؟خونه و زندگی ات کجاست؟ فکر نمی کنم پسر بی کس و کاري مثل شما بتونه از عهده خرج و مخارج خودش بربیاد،چه برسد به...صداي حسین دوباره بلند شد. موج بی قراري اش را فقط من می توانستم حس کنم: - ببینید خانم مجد، من براي همین خدمت رسیدم که اگر سوالی از من و سابقه و کار و زندگی من دارید، بپرسید. من همسایگان و همکارانی هم دارم که تا حدودي با زندگی و شخصیت من آشنایی دارن. پدرم با صداي گرفته اي پرسید: خوب از خودتون بگید...
#کانال داستان و رمان مذهبی
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💐🍃🌿🌸🍃🌾
🍃🌺🍂•┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••┈•
🌿🍂
🌸 •┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••┈•
❣
💠آیا آرزوی مرگ #گناه است؟💠
✅طلب #مرگ به خودی خود گناه نیست، اما باید دقت کرد علت طلب مرگ چه میتواند باشد؟
🔲اگر کسی مرگ را بشناسد و طلب مرگ کند نشان از این است که آمادگی لازم برای مردن را کسب کرده و برای دیدار خدا و آزادی از زندان دنیا بیقراری میکند.
🔲اما اگر کسی مرگ را نشناسد و برای راحتی از مشکلات و سختیهای دنیا، آرزوی مرگ کند این شخص نمیداند که اگر آمادگی لازم را کسب نکرده باشد، بعد از مرگ در چه دردسر عظیمی میافتد.
حضرت علی ع میفرمایند:
وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلاَّ بِشَرْط وَثِیق
هرگز آرزوى مرگ مكن مگر آنگاه كه صددرصد به رضایت الهى مطمئن باشی(نامه ۶۹ نهچ البلاغه)
کسانی که برای رهایی از گرفتاریهای دنیا میخواهند به آغوش مرگ پناه ببرند، اینها اصلا نمیدانند مرگ چیست؟ قبر کجاست؟ عالم برزخ چه عالمیست؟
که اگر فقط یک روایت و یا یک آیه را درست بفهمند، هیچگاه آرزوی مرگ را نخواهند کرد...
🍁http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃
💚🌸💚🌸💚🌸💚🌸💚🌸💚🌸💚🌸
🍀حکایت پند آموز🍀
❇️تنها راه ورود بشر به بهشت
✳️روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت: «برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشید، کارهای خوبی را که در دنیا انجام دادهاید، بگویید تا من به شما امتیاز بدهم.»
مرد گفت: «من با همسرم ازدواج کردم، 50 سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به او خیانت نکردم.»
فرشته گفت: «این سه امتیاز.»
مرد اضافه کرد: «من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت میکردم.»
فرشته گفت: «این هم یک امتیاز.»
مرد باز ادامه داد: «در شهر نوانخانهای ساختم و کودکان بیخانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.»
فرشته گفت: «این هم دو امتیاز.»
مرد در حالی که گریه میکرد، گفت: «با این وضع من هرگز نمیتوانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند.»
فرشته لبخندی زد و گفت: «بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!»
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💙🌼💙🌼💙🌼💙🌼💙🌼💙🌼💙🌼