🔴 نشانه های پذیرش نماز
✍ از امام صادق (ع) نقل شده است: «کسی که دوست دارد بداند آیا نماز او پذیرفته شده یا نه، باید بنگرد و ببیند آیا نماز، او را از فحشا و منکر بازداشته است؟ پس به آن اندازه که او را از فحشا و منکر بازداشته، از او پذیرفته شده است.»
نماز از مهمترین آثارش جلوگیری از منکر و گناه و آلودگی هاست. خداوند در قرآن فرموده است: «اِنَّ الصَّلاةَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ، نماز از کار زشت و ناپسند باز میدارد.»
حال اگر کسی نماز خواند، ولی از گناه ابایی نداشت، از ظلم ابایی نداشت، از ضایع کردن حق ديگران ابایی نداشت، آیا این نماز، نماز مقبول بوده است؟ بیتردید چنین نیست.
📚 کتاب صراط و شفاعت
@Dastan1224
💌 عقل و عشق
انسان اگر عاشق نباشد زود پیر میشود و صفای جوانی را از دست میدهد و اگر عاقل نباشد دیر بزرگ میشود و در جهالت کودکی باقی میماند. عشق نابجا عقل را میگیرد و عقل نابجا عشق را نابود میکند. عقل نابجا این است که دائماً در اندیشه دنیا باشد و عشق نابجا این است که به غیر خدا علاقمند باشد.
«استاد پناهیان»
@Dastan1224
🔔 غربالمردم در آخرالزمان
🌿 آیتالله حقشناس(ره) :
غربالشدن مردمدر آخرالزمان
مثل غربال شدن اصحاب امام
حسین(ع)در شبعاشوراست!
➫@Dastan1224
❤️امام صادق علیه السَّلام :
چون معرفت به خداوند پیدا کردی هر چند کم یا زیاد، از عمل صالح که انجام دهی، انجام ده که از تو پذیرفته خواهد شد.
📚 برگرفته از اصول
@Dastan1224
🔰سلامت نفس رفیقت را امتحان کن!
✍️امام صادق علیهالسلام فرمود: چون خواستی سلامت نفس برادرت را دریابی، او را به خشم آور. اگر در رفاقت با تو استوار ماند، او برادر تو است، وگرنه برادرت نیست.
📚 تحفالعقول، ص۳۵۷
@Dastan1224
🔰اهمیت نماز از زبان پیامبر
✍️پیامبر اکرم (ص)می فرمایند: هيچ مؤمنى نيست كه به نماز ايستد، مگر آن كه در فاصله بين او تا عرش، نيكى بر او فرو ريزد و فرشتهاى بر وى گماشته شود كه آواز دهد: اى فرزند آدم! اگر بدانى از نمازت چه بهرهاى مىبرى و با چه كسى راز و نياز مىكنى هرگز خسته و روی گردان نمىشدى.
📚بحار الأنوار
🔸عارف کبیر آیت الله قاضی: بهترین وسیله برای رسیدن به مراتب عالیه معنویت، نماز اول وقت است. هرکس نمازهایش را اول وقت بخواند اگر به کمالات نرسید من را لعن کند.
➫
@Dastan1224
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا... لا تَجَسَّسُوا...
ای کسانی که ایمان آورده اید!... هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید...
📚آیه 12 سوره حجرات
➫
@Dastan1224
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ هر کسیکه به مقام قرب الهی رسیده است، با یک عمل آن درب بر روی او گشوده شده و معمولا با اتفاقی همراه بوده است.
مانند دوری از یک موقعیت گناه، یا یک بخشش، یا یک صبر و... که به آن تغییر مبدا میل میگویند؛ که امری آسمانی است.
مثال: کسیکه میداند، کبوتر بازی بد است، ولی نمیتواند این کار را رها کند، در لحظهای کار نیکی میکند که مقبول خدا میافتد و خدا مبدا میل او را عوض میکند و در یک روز از کبوتر متنفر میشود و آن را رها میکند. طوری که امروز به کار دیروز خود میخندد.
یکی از اساتید اخلاق حقیر که از اولیاالله بود پرده از راز زندگی خود برداشت. گفت: روزی در ایام جوانی از کوچهای رد میشدم، جوانی را دیدم که با حالتی آشفته به من رسید و یقه مرا گرفت؛ و بر سینهی من کوبید و فحش داد و گریه کرد. فهمیدم دلش از جایی پر است. سکوت کردم تا مشت خوردم و فحش شنیدم. بعد فهمیدم، چند جوان به او توهین کرده و او را زده بودند٬ از دست آنها فرار کرده و چون دلش پر بود، به من حمله کرد و ته دلش را به من خالی کرد. بهخاطر خدا صبر و سکوت کردم تا خالی شد و رفت. از آن روز به مقام صبر عظیمی دست یافتم که هرچه به من توفیق شد٬ از اتفاق آن روز بود.
➫
@Dastan1224
روباه در حادثهای دمش را از دست داد.
روباههای گله از او پرسیدند دمات چه شد؟ روباه دمبریده با حیلهگری گفت که خودم قطعاش کردم! همه با تعجب پرسیدند چرا؟ دم نداشتن بسیار بد است و اکنون زیباییت را از دست دادی. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک.
احساس راحتی میکنم! وقتی راه میروم فکر میکنم که دارم پرواز میکنم. یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمیتوانست تحمل کند، نزد روباه دمبریده رفت و گفت: تو که گفته بودی سبک شدهام و احساس راحتی میکنم. منکه بسیار درد دارم!
دمبریده گفت: صدایش را درنیاور!
اگر نه تمام روز روباههای دیگر به ما میخندند! هرلحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ والا تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت... همان بود که تعداد دمبریدهها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباههای دمدار میخندیدند و این حکایتی بسیار آشناست...
وقتی در یک جامعه افراد مفسد، دزدها اختلاسگر ها و خلافکارها زیاد میشوند
آنگاه به افراد باشرف و باعزت میخندند.
گاهی هم آنها را دیوانه میدانند.
@Dastan1224
📚#داستان_آموزنده
روزي امام علی علیهالسلام به مسجد رفتند. در مسجد شخصی ايستاده بود؛ حضرت دهنه اسب را به او سپرد تا به مسجد برود و برگردد.
هنگام خارج شدن از مسجد حضرت دو دينار در دست گرفت تا به عنوان مزد به آن مرد بدهد؛
اما وقتی برگشت، ديد آنمرد دهنه اسب را دزديده و رفته است!
حضرت دو دينار را به قنبر داد و فرمود: به بازار برو و يك دهنه اسب خريداری كن.
قنبر به بازار رفت، اتفاقاً به آن شخص دزد برخورد و ديد يك دهنه اسب در معرض فروش گذاشته است. قنبر فرمود: چند میفروشی؟
آن شخص گفت: دو دينار.
قنبر دو دنيار را داد و افسار را خريد.
وقتي برگشت حضرت فرمود: اين افسار دزديده شده است، به چند دينار خريدی؟ قنبر گفت: دو دينار.
حضرت فرمود: ببين كه اين شخص چگونه رزق حلال خود را كه برايش تعيين شده بود، حرام كرد!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Dastan1224
روزی پادشاهی به وزیر خود گفت:ای وزیر برای اینکه به من ثابت شود که تو وزیربالیاقتی هستی از تو جواب سه سوال را میخواهم..
خداوند چه میپوشد چه میخورد وچه کارمیکند؟؟
وزیر نمیدانست چه بکند وبه فکر فرو رفت به خصوص که پادشاه گفته بود اگر جواب را نیافتی اعدام خواهی شد .خلاصه وزیر شب و روزبه دنبال جواب بود .دیگرمهلتش تمام شده بود اما جواب را نیافته بود .سردرگم و کلافه در اتاق نشسته بود که غلامش احوال را جویا شد وزیر گفت چه فایده ای دارد که به تو بگویم من که وزیر این مملکت هستم نمیدانم آنوقت تومیدانی!! خلاصه ماجرا رو براش تعریف کرد وغلام هم به دو سوال آن جواب داد:
خداگناهان بنده هایش را میپوشاند ،وغصه آنها را میخورد. وزیر که شگفت زده شده بود گفت خب خب جواب آخر راهم بگو اما غلام گفت برای نجات جانت همین دو کافیست .فردا صبح وزیر به نزد شاه رفت و جوابها را به اوگفت پادشاه که خوشحال شده بودازاینکه وزیربالیاقتی دارد گفت جواب اخر؟؟
اما وزیرگفت :قربان هنوز پیدانکرده ام واین دو را نیز غلاممم میدانست پادشاه سریع دستور داد که غلام رانزد اوبیاورند . شاه به غلام گفت ای غلام من میخواهم به خاطر دانش خاصی که داری تو را وزیر کنم و به این ترتیب او وزیر شد و وزیر غلام گردید . روزی پادشاه از وزیر جدیدش پرسید ::خب بگو ببینم جواب سوال آخر را بلدی (خدا چه کار میکند) گفت بله قربان کارخدا اینست که
(خدا در یک لحظه وزیری راغلام میکند وغلامی را وزیر)
@Dastan1224
✨﷽✨
#داستان_های_اخلاقی
🌼امیر نگاهت باش تا اسیر گناهت نشوی
✍در بنیاسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به #گناه آلوده میشد! درب خانهاش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به #دام میکشید، هرکس به نزد او میآمد، باید ده دینار برای انجام حاجتش به او میداد! عابدی از آنجا میگذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچهای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد کهای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبیهایم از بین خواهد رفت!
رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند میترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند. گفت: ای زن! من از خدا میترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش تأسف و حسرت میخورد و سخت میگریست! زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که میخواست مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سالهاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید #ترس من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال #توبه کرد و در را بست و جامه کهنهای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج میدهم، شاید با من #ازدواج کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد.
بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین #خدا شدند!!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی، ج 13، نوشته استاد حسین انصاریان
@Dastan1224
📚 داستان کوتاه
💔چقدر ساده میشه دل کسی رو شکست!؟!!!....
✍️مراسم تشیع جنازه یکی از آشنایان در یک روز سرد پاییزی در گورستان بودم. نوه متوفی اصلا گریه نمیکرد و محزون هم نبود. سالها این موضوع برای من جای سوال بود با اینکه او سنگدل هم نبود.
بعدها از او علت را جویا شدم، گفت: پدر بزرگ من هر چند انسان بدی نبود ولی روزی یاد دارم، عید نوروز بود و به نوههای خود عیدی میداد و ما کودک بودیم، ما نوه دختری او بودیم و او به نوه های پسریاش 1000 تومنی عیدی داد ولی به ما 200 تومنی داد و در پیش آنها گفت: پدربزرگ اصلی شما فلانی است و بروید و از او شما 1000 تومنی عیدی بگیرید. این حرکت او برای همیشه یاد من ماند و من تا زندهام او را پدربزرگ و خودم را نوه او هرگز نمیدانم.
برای نفوذ در دلها شاید صد کار نیک کم باشد ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است. و بدانیم کودکان هرچند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت میکشند و در برابر تندی و بیاحترامی ما، از ترس ما توان عکسالعمل ندارند و سکوت میکنند، ولی آنها تمام رفتار ما را میفهمند و محبتها و بدیهای ما را میبینند و میدانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ میکنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی میکنند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼داستان جالبی از شیوه تربیتی در دانمارک!
✍️در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم. بچهای بسیار شلوغ میکرد. خواستم او را آرام کنم به او گفتم اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید. آن بچه قبول کرد و آرام شد. قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم. ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه به این بچه دروغ گفتهای.
به او گفتهای شکلات میخرم ولی نخریدی! با کمال تعجب بازداشت شدم! در آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد و قاچاقچی! آنها با نظر عجیبی به من مینگریستند که تو دروغ گفتهای آن هم به یک بچه! به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامهام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد!
آنها گدای یک بسته شکلات نبودند. آنها نگران بدآموزی بچهشان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند او باور نکند! اما در کشور ما، گول زدن به عنوان روش تربیتی استفاده
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼داستان زیبای راننده تاکسی خوش رو
✍️چندی پیش سوار تاکسی شدم. راننده تاکسی مرد محترمی بود که 60 سال سن داشت و بسیار شاد بود. او با مسافران با شادی برخورد میکرد. یکی از مسافران از او پرسید با وجود ترافیک و شغلی که خستهکننده است چطور میتواند شاد باشد؟ جواب راننده برایم جالب بود. گفت من 4 فرزند دارم 2 دختر و 2 پسر که همه تحصیل کردهاند در حالی که هرگز به درسشان رسیدگی نکردم. گفت رمز موفقیتش این بوده که به شدت هوای همسرش را داشته و به او توجه و محبت خاص میکرده و فقط نیازهای همسرش را برآورده کرده است. گفت همسرش را همیشه خوشحال و راضی نگه میداشت و در عوض همسرش همیشه پرانرژی بود و با تمام قوا به بچهها و منزل و هر کار دیگری رسیدگی میکرد.
میگفت زنها تواناییهای موازی دارند و میتوانند چند کار را در منزل باهم مدیریت کنند. کافیست آنها را راضی و خوشحال و تحت توجه و محبت کافی نگهداری تا هر کاری از آنها بربیاید. او معتقد بود اگر باطری قلب همسرتان را شارژ نگه دارید میتوانید با آرامش به کارتان رسیدگی و با خوشبختی زندگی کنید. چون همسرش از جان و دل، بقیه امور را سرپرستی خواهد کرد. به نظر من حق با اوست. رمز موفقیت او میتواند، رمز موفقیت بسیاری از مردها باشد.
زن! موی مش کرده، ابروی برداشته، لبانِ قرمز نیست. زن! لباسِ سفید شب باشکوه عروسی، بوی خوشِ قرمه سبزی نیست. زن! پوکی استخوان، یک زنِ پا به ماه، حال تهوع، استفراغ دردهای زایمان، مادر بچهها نیست. زن! عصایِ روزهای پیری، پرستار وقتِ مریضی نیست. زن! وجود دارد؛ روح دارد؛ پا به پای یک مرد، زور دارد. زن همیشه همه جا حضور دارد و اگر تمام اینها یادت رفت، تنها یک چیز را به خاطر داشته باش: که هنوز هیچ مردی پیدا نشده که بخواهد در ایران جایِ یک زن
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼اعمالت را نسوزان
✍️کارت بانکیام رو به فروشنده دادم و با خیال راحت منتظر شدم تا کارت بکشه، ولی در کمال تعجب، دستگاه پیام داد: موجودی کافی نمیباشد! امکان نداشت، خودم میدونستم که اقلاً سه برابر مبلغی که خرید کردم، در کارتم پول دارم. از فروشنده خواستم که دوباره کارت بکشه و این بار پیام اومد: رمز نامعتبر است. این بار فروشنده با بیحوصلگی گفت: آقا لطفا نقداً پرداخت کنید، پول نقد همراهتون هست؟ فکر کنم کارتتون رو پیش موبایلتون گذاشتین کلاً سوخته.
در راه برگشت به خانه مرتب این جمله فروشنده در سرم صدا میکرد؛ پول نقد همراهتون هست؟ خدایا! ما در کارت اعمالمان کارهای بسیاری داریم که به امید آنها هستیم مثلاً عبادتهایی که کردیم، دستگیریها و انفاقهایی که انجام دادیم و.. نکند در روز حساب و کتاب بگویند موجودی کافی نیست و ما متعجبانه بگوییم: مگر میشود؟ این همه اعمالی که فکر میکردیم نیک هستند و انجام دادیم چه شد؟
و جواب بدهند: اعمالتان را در کنار چیزهایی قرار دادید که کلاً سوخت و از بین رفت! کنار «بخل»؛ کنار «حسد»؛ کنار «ریا»؛ کنار «بیاعتمادی به خدا»؛ کنار «دنیادوستی»؛ نکند از ما بپرسند: نقد با خودت چه آوردهای؟ و ما کیسههایمان تهی باشد و دستانمان خالی. خدایا! از تمام چیزهایی که باعث از بین رفتن اعمال نیکمان میشود، به تو پناه میبریم.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼تکفیریها و معجزه امام رضا
✍️همسر سرلشکر پاسدار شهید حسین همدانی: گفت: قراره 48 اسیر ایرانی معاوضه بشن، باید برم. اسرا رو که آوردن همهشان نحیف و لاغر شده بودند. قیافه اسرای ایرانی رو داشتن که بعد 8 سال اسارت از زندانهای صدام آزاد شدن اما اینا فقط چندماه تو اسارت تکفیریها بودن. اسرا از آنچه به اونا گذشته بود گفتن. از اینکه هرروز شکنجه میشدن و از غذایی که بهاندازه زنده نگه داشتنشون به اونا میدادن.
یکی تعریف کرد: وقتی اسیر شدیم توی لباسهام کارت عضویت سپاه رو پیدا کردن. چندبار لب حوض درازم کردن و تبر روی گردنم گذاشتن و گفتن بگو غیر از تو کی نظامیه. به حضرت زینب متوسل شدم و شهادتین رو گفتم. برای تکفیریها گردن زدن یه کار عادی بود اما میخواستن من بقیه رو لو بدم. یکیشون که سرکرده بود و فحش میداد برای آخرین بار از من خواست اقرار کنم. حرف نزدم.
منتظر بودم با تبر گردنم رو بزنه که خمپارهای نزدیکش منفجر شد. ترکش به سرش خورد و افتاد. تکفیریها عصبی شدن و جنازه فرماندهشون رو از جلوی ما دور کردن و از اون به بعد روزانه فقط سهمیه کتک خوردن داشتیم تا یه شب تو خواب امام رضا علیه السلام رو جایی دیدم که برف سنگینی میاومد. حضرت اومد و گذرنامه ما رو امضا کرد و فرمود شما آزاد خواهید شد. فردا از خواب بیدار شدم، خبر آزادی رو شنیدم؛ در حالی که همون برفی که تو خواب دیدم میاومد.
📚کتاب خداحافظ سالار، ص84-85
@Dastan1224
📚#داستانآموزنده
واقدی میگوید: در یکی از زمانها تنگدستی بمن رو آورد، ناگزیر شدم از یکی از دوستانم که علوی بود در خواست قرض کنم مخصوصاً که ماه رمضان نزدیک شده بود.
نامهای برای آن دوستم نوشتم؛ و او کیسه ای که هزار درهم در آن بود برایم فرستاد.
.
اندکی گذشت که نامهای از دوست دیگری بمن رسید که تقاضای قرض نمود. من آن کیسه هزار درهمی که قرض گرفته بودم را برایش فرستادم تا کمک کارش شود و خداوند گشایشی فرماید.
.
روز دیگر آن دوست علوی و این دوست که کیسه پول را به او دادم، نزدم آمدند و آن علوی پرسید: پولها را چه کردی؟ گفتم در راه خیری صرف کردم. او خندید و کیسه پول را نزدم گذاشت؛ بعد گفت نزدیک ماه رمضان جز این پول نداشتم که برایت فرستادم و از این دوست درخواست پول کردم دیدم همان پول را که برایت فرستادم به من داد که به مهر خودم به کیسه پول زده بودم.
.
حال آمدیم با هم پولها را قسمت کنیم تا خداوند گشایشی فرماید. پول را سه قسمت کردیم و از یکدیگر جدا شدیم.
چند روز از ماه رمضان گذشت پولها تمام شد روزی یحیی بن خالد مرا طلب کرد، چون نزدش رفتم گفت: در خواب دیدم که تو تنگدست شدی، حقیقت حال خود را بیان کن؛ من هم قضایای گذشته خود را نقل کردم، او متعجب از این قضایا شد و دستور داد سی هزار درهم به من بدهند و به دوست علوی و دیگری هم هر کدام ده هزار درهم بدهند و همگان بخاطر قضاء حوائج برادران گشایشی در کارمان شد
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼شیعه واقعی از نظر امام جواد (ع)
✍️یکی از شیعیان که بسیار خوشحال به نظر میرسید، به حضور امام جواد (ع ) آمد، حضرت به او فرمود: چرا این گونه تو را شادمان مینگرم؟ او عرض کرد: ای پسر رسول خدا(ص) از پدرت شنیدم میفرمود: سزاوارترین روز برای شادی کردن، آن روزی است که خداوند به انسان توفیق نیکی کردن و انفاق نمودن به برادران دینی دهد، امروز ده نفر از برادران دینی که فقیر و عیالمند بودند از فلان جا و فلان جا نزد من آمدند و من به هر کدام فلان مقدار پول و خوار و بار دادم، از این رو خوشحال هستم. امام جواد (ع ) فرمود: سوگند به جانم، سزاوار است که تو خوشحال باشی، اگر عمل نیک خود را حبط و پوچ نساخته باشی و یا بعدا حبط و پوچ نکنی. او عرض کرد: با اینکه من از (شیعیان خالص) شما هستم، چگونه عمل نیکم را حبط و پوچ میکنم؟
🍁امام جواد (ع) فرمود: همین سخنی که گفتی، کارهای نیک و انفاقهای خود را حبط و پوچ نمودی (یعنی ادعای شیعه خالص بودن، کار سادهای نیست). او عرض کرد: چگونه؟ توضیح بدهید. امام جواد (ع ) فرمود: این آیه را بخوان: یا ایهاالذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن والاذی؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، بخششهای خود را با منت و آزار، باطل نسازید؛ او عرض کرد: من به آن افراد یکه صدقه دادم، منت بر آنها نگذاشتم و آنها را آزار ننمودم. امام جواد (ع) فرمود: خداوند فرموده: لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی؛ بخششهای خود را با منت و آزار، باطل و پوچ نسازید؛ نفرموده تنها منت و آزار بر آنان که میبخشید، بلکه خواه منت و آزار بر آنان باشد یا دیگران، آیا به نظر تو آزار به آنان (بخشش گیرندگان) شدیدتر است ، یا آزار به فرشتگان مراقب اعمال تو فرشتگان مقرب الهی و یا آزار به ما؟
او عرض کرد: بلکه آزار به فرشتگان و آزار به شما، شدیدتر است، امام جواد (ع ) فرمود: تو فرشتگان و مرا آزار دادی و بخشش خود را باطل نمودی! او عرض کرد: چرا باطل کردم؟ و شما را آزار دادم؟ امام جواد (ع) فرمود: این که گفتی «چگونه باطل نمودم با اینکه من از شیعیان خالص شما هستم» همین ادعای بزرگ، ما را آزار داد. سپس فرمود: وای بر تو! آیا میدانی شیعه خالص ما کیست؟ شیعه خالص ما (حزبیل! مؤمن آل فرعون، و (حبیب نجار) صاحب یس (126) و سلمان (ره) و ابوذر (ره) و مقداد (ره) و عمار(ره) هستند، تو خود را در صف این افراد برجسته قرار دادی و با این ادعا فرشتگان و ما را آزردی. آن مرد به گناه و تقصیر خود اعتراف کرد و استغفار و توبه نمود و عرض کرد: اگر نگویم شیعه خالص شما هستم پس چه بگویم؟ امام جواد (ع) فرمود: بگو من از دوستان شما هستم، دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن دارم. او چنین گفت و از گفته قبل، استغفار کرد. امام جواد (ع) فرمود: اکنون پاداش بخششهای تو به تو بازگشت نمود و حبط و بطلان آنها برطرف گردید.
📚بحارالانوار، ج68، ص159
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼چهار بار که شیطان به شکل انسان ظاهر شد!
✍️به یاد آورید هنگامی را که شیطان، اعمال مشرکان را در نظرشان جلوه داد و گفت: هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمیگردد و من همسایه شمایم، اما هنگامی که دو گروه (جنگجویان و حمایتِ فرشتگان از مؤمنان) را دید، به عقب بازگشت و گفت: از شما بیزارم. چیزی را میبینم که شما نمیبینید (انفال آیه 48) از ظاهر این آیه به دست میآید که شیطان میتواند به صورت آدمی نمودار شود. (تفسیر نمونه، ج7، ص201، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1329ه.ش)؛ قریش هنگامی که تصمیم برای حرکت به سوی میدان بدر گرفتند، از حمله طایفه بنیکنانه ترس داشتند، زیرا قبلاً با هم دشمنی داشتند. در این هنگام ابلیس در چهره «سراقه بن مالک» که از سرشناسان قبیله بنیکنانه بود، به سراغ آنها آمد و اطمینان داد که با شما موافق و هماهنگم. کسی بر شما غالب نخواهد شد، اما به هنگامی که نزول ملائکه را دید، عقبنشینی نمود و فرار کرد. (شیخ صدوق، امالی، مجلس پانزدهم، حدیث10)؛
ابلیس چهار بار به صورت چهار نفر مجسم شد. اول به صورت سراقه؛ در جنگ بدر به صورت سراقه در آمد و به کفار قریش گفت: امروز هیچ کس بر شما غالب نخواهند شد؛ زیرا شما با داشتن این همه نفرات و ساز و برگ جنگی ارتشی شکستناپذیر هستید. وانگهی من نیز در کنار شما هستم و به وقتش، چون یک همسایه وفادار و دلسوز از هیچ گونه حمایتی دریغ ندارم. دوم به صورت منبه بن حجاج؛ در روز عقبه به قیافه او در آمد و فریاد کرد: ای یاران! محمد و کسانی که از دین برگشتند کنار عقبهاند. آنها را دریابید. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به انصار فرمود: نترسید! چون صدای او به کسی نمیرسد. سوم به صورت پیرمردی از اهل نجد؛ روزی که کفار مکه در"دارالندوه" برای مشورت در مورد قتل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اجتماع کردند، شیطان به صورت پیرمرد نجدی وارد مجلس شد و دستورهای لازم را در این باره داد.
چهارم به صورت مغیره بن شعبه؛ روزی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم رحلت فرمود، آن لعین به صورت مغیره در آمد و در میان مهاجر و انصار فریاد زد: ای مردم! خلافت را مانند پادشاهان ایران و قیصران روم قرار دهید. هر کس بعد از خود آن را به فرزندان یا خویشانش وصیت کند و آن را در اختیار بنیهاشم قرار ندهد تا آنها هم در اختیار فرزندان خود قرار دهند. آن ملعون برای این که با پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت نماید و ایشان را از بین ببرد، در این چهار جا به صورت انسان در آمد. شیطان به صورت پیامبر و امامان ظاهر نمیشود، بلکه به صورت شیعیان پاک و اولیای الهی هم ظاهر نمیشود.
📚تفسیر نمونه، ج7
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@Dastan1224
#یک_داستان_یک_پند
✍مرد مؤمنی بود پارسا، و او را پسری بود که بسیار او را آزار میداد. چند سالی گذشت و آن مرد صاحب دو پسر شد که یکی صالح بود و دیگری ناصالح و ناسازگار!!! روزی پدر مرد مؤمن به فرزند خویش روی کرد و گفت: پسرم! تو میدانی که ناصالح بودی و ناسازگار، پس خداوند یکی از پسرانت را ناسازگار کرد تا تقاص گناهان ناسازگاری با پدرت را بدهی و دیگری را صالح کرد. گمان نکن صالح بودن فرزند دوم تو به خاطر اعمال صالح توست، بلکه آن به خاطر صالح بودن اعمال پدر توست، که خداوند اراده فرموده است از او ذریۀ صالح را تداوم بخشد؛ و چنین است اسرار خداوند که کمتر کسی بر آنها قدرت وقوف و آگاهی دارد.
@Dastan1224
📚دانستنیهـــاے مـذهبـے
در مسجد امیربیگ دو جوان با هم در حال بحث بودند که آیا فلان خلیفه چنین کاره بوده است یا نه؟ آخر امر نتیجه گرفتند به عالِم مسجد سؤال خود را ارجاع دهند.
عالِم مسجد مرحوم میرحسن گفت: در ایام جوانی و طلبگی از مسیر مکتب که به حجره و منزل میرفتیم، مردی در راه به ما یک سهم گوشت قربانی داد. من و دوستم با هم در یک حجره بودیم و از دیدن گوشت خیلی خوشحال شدیم. در مسیر با هم توافق کردیم با آن گوشت برای شام «قیله» درست کنیم. در املایِ قیله ماندیم که آیا با «غ» نوشته میشود یا با «ق».
در همان خیابان نشستیم و کتاب لغت از کیف خود درآوردیم و دنبال املایِ لغت میگشتیم، که یافتیم اما چه سود که چون سر برگردانیدیم دیدیم گربه گوشت را برده و ما گوشتی نداریم که قیله درست کنیم.
میرحسن به دو جوان ادامه داد، وقتی دانستید حضرت علی (ع) حق است، دیگر بروید دنبال علیشناسی و عمل به راه علی (ع). مواظب باشید که مانند برخی نشوید که عمر و ابوبکرشناسیشان بیش از علیشناسیشان است.
حضرت علی (ع) فرمودند:
عمر کوتاه است و آموختنی بسیار، پس بهترینها را بیاموزید.
همچنین نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند:
علم چیزی است که از دانستنِ آن سود کنی و ندانستنِ آن ضرر به تو داشته باشد.
#دانستنیهای_مذهبی
@Dastan1224
🔵 بهشت قابل وصف نيست
✍ خداوند مى فرمايد: براى هيچ كس قابل تصوّر نيست كه ما براى سحر خيزان نيايشگر چه مقام و نعمت هايى را كه سبب روشن شدن چشم آنان است، پنهان و ذخيره كرده ايم، فَلا تَعلَمُ نَفسٌ ما اُخفِىَ لَهُم مِن قُرَّةَ اَعيُنٍ
چنانكه در كتاب هاى آسمانى گذشته مى خوانيم كه خداوند مى فرمايد: اءعدَدتُ لِعِبادِى ما لا عَينَ رَاءَت وَلا اُذُنَ سَمِعَت وَلا خَطَرَ بِقَلبِ بَشَرٍ، براى بندگان صالح خود چيزهايى را آماده كردهام كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه به فكر انسانى آمده است.
📚 کتاب معاد، استاد قرائتی
@Dastan1224
❤️ #در_محضر_بزرگان
🔔 قدمی برای آخرت
✅ آیــت اللـہ بهجـــت (ره) :
تعجــب است از ڪسی که برای خوابش ڪه مـدت ڪوتاهیاست جای نرم تـهیـہ میکند اما برای آخرت قدمی برنمیدارد.
➫
@Dastan1224
❣ #عند_ربهم_یرزقون
🕊 #کبوتر_زخمی
🌹 شهید سید مجتبی علمدار
✅ علامه حسن زاده آملی:
سید مجتبی، همچون کبوتری که یک بالش را زخمی کردند با یک بال اینقدر بال بال زد تا مقامش از برخی از علمای ۸۰ ساله ما، بالاتر رفت.
➫
@Dastan1224
✨﷽✨
✅هرگز برای این امور عذرخواهی نکنید
✍️از آنجا که هیچ کس کامل نیست، پس عذرخواهی کردن امری کاملا طبیعی است. عبارت کوتاه «معذرت میخواهم» بسیار قدرتمند است، فقط نباید در به کار بردن آن زیادهروی کنید. چیزهایی که نباید به خاطرشان عذرخواهی کنید:
هرگز برای پایان دادن به یک رابطه سمی عذرخواهی نکنید؛ شما هرگز نباید برای پایان دادن رابطه با کسی که شما را آزار میدهد از او عذرخواهی کنید. درک اینکه یک رابطه ناسالم شما را از دستیابی به پتانسیلهای کاملتان بازمیدارد، یک گام بسیار بزرگ رو به جلو است. به خودتان افتخار کنید و بهخاطر این شجاعت جشن بگیرید.
هرگز برای نه گفتن عذرخواهی نکنید؛ احترام گذاشتن به محدودیتهای خودتان نشانهای از عزتنفس است. اگر نمیتوانید در جواب چیزی از بله گفتن ۱۰۰ درصد اطمینان داشته باشید هرگز نباید به خاطر نه گفتن عذرخواهی کنید. توانایی نه گفتن از نشانههای رهبران مقتدر است.
هرگز برای دنبال کردن رویاهایتان عذرخواهی نکنید؛ زندگی کردن با حسرت و پشیمانی انتخاب خود انسان است. هرگز برای دنبال کردن رویاهایتان عذرخواهی نکنید، چون دنبال کردن آنها به زندگی شما معنا میدهد. طعم شادی و خوشبختی را احساس نمیکنید مگر اینکه رویای خودتان را زندگی کنید، نه اینکه فقط رویای آن را در سر داشته باشید. هرگز برای وقتی که به خودتان اختصاص میدهید عذرخواهی نکنید.
هرگز به خاطر دوست داشتن کسی از او عذرخواهی نکنید؛ از این حقیقت که قادر به دوست داشتن هستید به خودتان ببالید. افراد زیادی در دنیا وجود دارند که از شدت ترس شانس دوست داشتن را به خودشان نمیدهند. فرقی نمیکند چه کسی را دوست دارید یا آیا او هم شما را دوست دارد یا نه. مهم این است که شما از این توانایی برخوردارید.
هرگز برای اولویتهایتان عذرخواهی نکنید؛ هرگز به هیچکس اجازه ندهید به خاطر اهمیت دادن به اولویتهایتان به شما احساس گناه را تحمیل کند. همیشه به اولویتهای خودتان اهمیت بدهید. اگر این موضوع برای خود شما مهم باشد دیگران هم به اولویتهای شما احترام خواهند گذاشت.
هرگز بهخاطر نقصهایتان عذرخواهی نکنید؛ شما با وجود نقصهایتان زیبا و منحصر به فرد هستید. این نقصها را بپذیرید. هرگز بهخاطر کیفیتی که شما را در بین این تعداد هم نوع منحصر به فرد کرده ابراز تاسف نکنید.
هرگز به خاطر ایستادن سر تصمیم درست خود عذرخواهی نکنید؛ هرگز به خاطر دفاع از ارزشها، اصول اخلاقی و اعتقادات مذهبی یا معنوی خود عذرخواهی نکنید.
هرگز برای ندانستن پاسخ عذرخواهی نکنید؛ جستجوی مداوم شناخت و آگاهی مغز ما را پویا و فعال نگه میدارد. هنگام رویارویی با فرصت یادگیری در هر سنی هرگز ابراز تاسف نکنید. گفتنِ «نمیدانم» نشانه قدرت و فروتنی است.
هرگز به خاطر خریدن یک چیز باارزش برای خودتان عذرخواهی نکنید؛ این کار نشانه عزتنفس است. انسانهای شاد و موفق برای داشتن حس رضایتمندی از زندگی به تمایلات خودشان اهمیت میدهند.
هرگز بهجای شخص دیگری عذرخواهی نکنید؛ هرکسی مسئول اعمال و رفتار خودش است. نیاز نیست به خاطر کاری که فرد دیگری انجام داده عذرخواهی کنید، حتی اگر اعمال او به واسطه همکاری، همنشینی یا رابطهتان روی شما اثر بگذارد.
هرگز بهخاطر تاخیر در پاسخ دادن عذرخواهی نکنید؛ انسانهای موفق میدانند که گاهی اوقات اولویتبندی به معنای تاخیر در پاسخگویی به ایمیلها و تماسهای تلفنی است. هرگز به خاطر رسیدگی به مسائل مهمتر زندگیتان و تاخیر در پاسخگویی به ایمیل، پیام یا تماس کسی عذرخواهی نکنید.
هرگز بهخاطر گفتن حقیقت عذرخواهی نکنید؛ انسانهای قدرتمند از گفتن حقیقت ابایی ندارند. هرگز به خاطر داشتن این قدرت و توانایی شک به دلتان راه ندهید. همانطور که گفتهاند و شنیدهایم «حقیقت تلخ بهتر از دروغ شیرین است».
نسبت به خودتان صادق باشید و نگران فکر دیگران نباشید. عذرخواهی بیش از اندازه یا ابراز تاسف غیرضروری به مرور زمان عزت نفس شما را از بین میبرد. «متاسفم» را زمانی بهکار ببرید که واقعا مرتکب اشتباه شدهاید.
📚منبع: lifehack، ترجمه زهرا ذوالقدر
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانه
🔴عادات اشتباهمان را کنار بگذاریم
✍روزی لویی شانزدهم در محوطه کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید.
از او پرسید:
چرا تو اینجا قدم میزنی و برای چه نگهبانی میدهی؟
سرباز دستپاچه جواب داد:
قربان! من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!
لویی، افسر گارد را صدا زد و پرسید:
چرا این سرباز اینجاست؟
افسر گفت:
قربان! افسر قبلی نقشه قرار گرفتن سربازها سر پستها را به من داده، من هم به همان روال کار را ادامه دادم!
مادر لویی که شاهد این صحنه بود، او را صدا زد و گفت:
من علت را میدانم، زمانی که تو سه سالت بود، این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارند تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود! از آن روز ۴۱ سال میگذرد و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند!
آیا شما هم این نیمکت را در روان خود، خانواده و جامعه مشاهده میکنید؟ چقدر از این نیمکتها (کارها و عادتهای بدون منطق) داریم؟
↶【به ما بپیوندید 】↷
@Dastan1224
✍حضرت محمد صلوات الله در آخرین روزهای زندگی و در حجّهالوداع، فرمودند:
از نشانه هاى نزديك شدن قيامت، تباه ساختن نماز، پيروى از شهوتها، تمايل به هوسها، بزرگ داشت ثروت و فروختن دين به دنياست.
در آن شرايط، همچنان كه نمك در آب حل مىشود، قلب مؤمن در درونش آب مىشود؛ به خاطر منكراتى كه مىبيند و توانِ تغيير دادن وضعیت را ندارد.
📚وسائل الشيعه، ج ۱۱ ص۲۷۶
@Dastan1224
✍ آیتالله بهجت(ره) :
این احساس لذت در نماز، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سری مقدمات در خود نماز. آن چه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که: انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند. و معصیت، روح را مکدّر می کند و نورانیّت دل را می برد.
و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند.
📚 برگی از دفتر آفتاب، ص۱۳۳
➫
@Dastan1224
✨﷽✨
#داستان_کوتاه_پندآموز
🌼قول دوران کودکی
✍در عالم کودکی به مادرم قول دادم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید و گفت: «نمیتوانی عزیزم!» گفتم: «میتوانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.»
مادر گفت: «یکی میآید که نمیتوانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.» نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر میکردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفتهاش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمیتوانم به قول کودکیام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم: «کدام یک را بیشتر دوست داری؟» باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد.
سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت: «دیدی نتوانستی.» من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر میخواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود. من نمیخواستم و نمیتوانستم به قول دوران کودکیام عمل کنم.
💥آخر من خودم مادر شده بودم!
📚داستانهای کوتاه
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
➫
@Dastan1224