🔴 کمیت و کیفیت عبادت
🔹 حاج اسماعیل #دولابی ره:
🔺 در بازار چوب فروشها، در هر حجره روزی چند كاميون چوب معامله میشود، ولی در پايان روز كه سؤال كنی چقدر كاسبی كرده ايد، میگويند مثلاً ده هزار تومان. امّا يك منبّت كار تكّهی كوچكی از آن چوبها را میگيرد و حسابی روی آن كار میكند و بر روی آن نقش میاندازد و همان تكّه چوب را صد هزار تومان يا بيشتر میفروشد.
گاهی اوقات آن قدر نفيس میشود كه نمیتوان روی آن قيمت گذاشت. در اعمال عبادی هم زياد عبادت كردن چندان ارزش ندارد بلكه روي عمل حسابی كار كردن و آن را خوب از كار درآوردن و حقّ آن را ادا كردن نتيجه بخش
@Dastan1224
⚜پیـــر پاره دوز (پالان دوز) و میــرداماد
روزی از روزها سید محمد باقر (میرداماد) و شیخبهایی در گذرگاهی به پیرمردی پاره دوز (پاره دوز اصطلاح مشهدی ها به کفاش بوده است که به غلط پالان دوز شهرت یافته است)
برخورد میکنند. تصمیم میگیرند نعلین را جهت مرمت به پیر بسپارند.
در حین کار هر دو - که از مستثناهای قـــرن بودند - متوجه میشوند که پیر در حین کار مشغول به ذکر گویی است و همه ذکــــــــــرها هم مورد عنایت حق تعالی قرار میگیرد.
شیخ بهایی به میرداماد اشاره میکند که بواسطه ی تقوای پیرمرد فقیر چیزی به او عطا کند -
چون این نوع کار از تخصص های میرداماد بود -
میرداماد دست میبرد و مشته ی فولادی پاره دوز را که مخصوص کوبیدن روی بخیه ها بود با خواندن دعایی به طلا تبدیل میکند.
پیر متوجه میشود و به میرداماد میگوید این به کار من نمی آید مشته ی خــودم را برگردان.
از این دو بزرگوار اصرار که به دردت میخورد و از پیر پاره دوز انکار که به کارم نمی آید تا اینکه نهایتا میرداماد ابراز عجز میکند که برگردان مشته به فولاد کار من نیـــست.
پیر بدون برداشتن مشته و تنها با نگاه کردن به آن ۳ مرتبه تغییرش میدهد:
آهن میشود
طلا میشود
و دوباره آهــــــــــن!!❗️
سپس رو به میرداماد میکند و میگوید دلــــــــــت را کیمیا کن!
هر دو بزرگوار با دیدن صحنه خم شده و زانوی پیر را میبوسند و از مریدانش میشوند.
👈اینجاست که خـــدای رحمان در حدیث قدسی میفرماید :
(( يا عبدي اطعني اجعلك مثلي انا اقول كن فيكون انت تقول كن فيكون ))
✨بنــــده مـــــن
مــــــــــرا اطاعت ڪن تا تو را مانند خـــود ڪنم
مــــــــــن مي گويم باش پس بوجود مي آيد تــــــــــو هم مي گويي باش پــــــــــس مي شود .
@Dastan1224
درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و میخواهم برادرانه سهم مرا بدهی.
خواجه به غلام خود گفت یک فلوس (سکه سیاه) به او بده.
درویش گفت ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟
خواجه گفت:
ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدرهم به تو نمیرسد...
📙کشکول شیخ بهائی
@Dastan1224
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📿 ماه شعبان از اول تا آخرش عید است
🔻رهبر انقلاب: از ماه شعبان نباید غفلت کرد. ماه شعبان از اوّل تا آخرش #عید است، مثل ماه رمضان. ماه رمضان هم از اوّل تا آخرش عید است، عیدِ اولیاءالله. هر روزی که در آن موقعیّتی وجود داشته باشد که انسان بتواند به صفای نفسِ خود، به نورانیّتِ دلِ خود بپردازد، آن روز، روزِ مغتنم و روزِ عید است.
#کلام_رهبر
@Dastan1224
✨﷽✨
🔸 ملامت جاهلانه 🔸
✍🏻 محمد پسر منكدر، يكى از دانشمندان اهل سنت مى گويد: روزى در وقت شدت گرماى هوا به بيرون از مدينه رفته بودم. ديدم امام باقر عليه السلام با اندام توانمند و فربه خود به دو تن از غلامانش تكيه كرده و مشغول كشاورزى است.با خود گفتم: پيرمردى از بزرگان قريش در اين وقت در هواى گرم در طلب مال دنياست ! تصميم گرفتم او را موعظه كنم.
نزديك رفته، سلام كردم و گفتم:
آيا سزاوار است مرد شريفى مثل شما در اين هواى گرم با اندام سنگين در پى دنيا طلبى باشد؟ اگر در اين موقع و در چنين حال مرگت فرا رسيد، چه خواهى كرد؟ حضرت دستهايش را از دوش غلامها برداشت و روى پا ايستاد و فرمود: - به خدا سوگند! اگر در اين حال بميرم، در حال فرمانبردارى و طاعت خداوند جان سپرده ام.
تو خيال مى كنى عبادت فقط نماز و ذكر و دعا است؟ تأمين مخارج زندگى از راه حلال خود نوعى عبادت است. زيرا من مى خواهم با كار و كوشش، خود را از تو و ديگران بى نياز سازم .آري! فقط آن گاه از فرا رسيدن مرگ بترسم كه در حال انجام دادن گناه باشم و در حالت نافرمانى خدا از دنيا بروم. خداوند ما را موظف كرده بار دوش ديگران نباشم و اگر كار نكنيم، دست نياز بسوى تو و امثال تو دراز خواهيم كرد.
💥محمد بن مكندر عرض كرد:
خدايت رحمت كند ! من مى خواستم شما را موعظه كنم، شما مرا موعظه كرديد.
📚 بحار الأنوار ، ج 46 ، ص 287
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼 اى كاش
✍ از مرحوم شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى نقل گرديده كه فرمود: من مى توانم كارى انجام دهم كه مردم با كوبيدن درب خانه ام مشكلاتشان حل شود، بدون اينكه آن را به من بگويند! چون موجب سست شدن اعتقاد مردم به حضرت رضا (ع) مى شود آن را انجام نمى دهم.
ايشان از كودكى تمام ختومات و اعمالى كه انجام داده، يادداشت كرده بود و اسرار و نكات مهم را در آن درج كرده بود، به همين خاطر صلاح نمى دانستند در اختيار همگان قرار دهند.
مؤلف كتاب صحيفه مهديه گويد: پدرم فرمودند: مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى در اواخر حيات خود آن كتاب را به مرحوم آيت الله حاج سيد على رضوى از علماى ربانى مشهد دادند.
حاج شيخ در آخر آن كتاب چنين نوشتند كه :
بايد درس مهمى براى همه كسانى كه در راه معنويات و سير و سلوك شرعى سعى مى كنند باشد... اى كاش اين اذكار و ختومات و اين اوراد و زحمات را در راه نزديك شدن و تقرب به امام زمان (ع) انجام مى دادم.
📚 تحفه معلم
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼سیر از گرسنه خبر ندارد
✍️اشرافزادهای، در راه پیرمردی دید که بار سنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند، لنگ لنگان قدم برمیداشت و نفس نفس صدا میداد. به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی میبری. هر کسی را بهر کاری ساختهاند. گاری برای بار بردن است. پیرمرد خنده ای کرد و گفت: این گونه هم که فکر میکنی نیست. به آن طرف جاده نگاه کن. چه میبینی؟
اشرافزاده با لبخندی گفت: پیرمردی که بار هیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است. پیرمرد گفت: میدانی آن مرد، اولادش از من افزونتر است ولی فقرش از من بیشتر است؟ اشرافزاده گفت: باور ندارم، از قرائن بر میآید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد.
پیرمرد گفت: اعلی حضرت! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است. او گاری نداشت و هر شب گریه کودکانش مرا آزار میداد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد. بار سنگین هیزم، با صدای خنده کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک میشود. آنچه به من فرمان میراند خنده کودکان است.
@Dastan1224
✅داستان کوتاه مهمان خدا
✍️در زمان یکی از پیامبران گذشته، سه نفر از مؤمنین در مسافرتی در محلی شبگیر شدند، و راه به جایی نبردند، نه محلی برای استراحت و نه قوت و غذایی. بالاخره یکی از آنها گفت، من اینجا یک آشنای دوری دارم میروم شاید بتوانم امشب سربار او شوم. دیگری هم فکر کرد و به یادش آمد یک همکاری اینجا دارد، گفت میروم شاید بشود امشب را مهمان او بشوم. سومی هر چه فکر کرد چیزی به یادش نیامد. گفت: ما هم میرویم مسجد و مهمان خدا میشویم.
فردا صبح که آمدند تا سفر را ادامه دهند، آن دو نفر هر کدام از خوبیهای طعامی که در شب خوردند و از نوع پذیراییها صحبت کردند. ولی سومی گفت: حقیقتش ما مهمان خدا شدیم ولی تا صبح گرسنگی کشیدیم. به پیامبر آن زمان ندا رسید برو و به این مؤمن بگو، حقیقتاً ما میزبانی تو را پذیرفتیم، و پذیرفتیم که تو مهمان ما باشی، ولی هر چه گشتیم خورشت و طعامی بهتر از «گرسنگی» نبود که با آن از تو پذیرایی کنیم.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Dastan1224
🟣شیطان به حضرت یحیی گفت: می خواهم تو را نصیحت کنم.
حضرت یحیی فرمود: من میل به نصیحت
تو ندارم؛ ولی می خواهم بدانم طبقات مردم
نزد شما چگونه اند.شیطان گفت: مردم از نظر
ما به سه دسته تقسیم می شوند:
1- عده ای مانند شما معصومند، از آنها مأیوسم
و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند.
2- دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی
هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم.
3- دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج
می برم؛ زیرا فریب می خورند؛ ولی سپس از
کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند
و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر
نزدیک است که موفق شویم؛ اما آنها به یاد خدا
می افتند و از چنگال ما فرار می کنند... ما از
چنین افرادی پیوسته رنج می بریم...
📚کشکول ممتاز، ص 426
@Dastan1224
📚علی علیه السلام و داوود نبی
نام مقدّس حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام در زبور داوود علیهالسلام چون خورشید می درخشد. داوود علیه السلام از متولد شدن امیرالمؤمنین علیهالسلام با صراحت و دقت در جزئیات، خبر می دهد. حكیم سیالكوتی در كتاب "علی و پیامبران" نوشتهای را از نسخه بسیار قدیمی زبور كه نزد "احسان الله دمشقی" پیشوای دینی مسیحیان شامات موجود بوده، نقل می كند كه به شرح زیر است:
« مطعنی شل قثو تینمر قث پاهینوا فی وز "ایلی" متازه امطع ملغ شلو شمائت پزانان همنیقته خلذ وقث فل "حدار" كمرتوه شیهو پلت انی قاة بوتاة خزیماه رث جین "كعاباه" بنه اشود كلیامه كاذو قثوتی قتمر عند و بریما برینم فل خلذ ملغ خایوشنی پم مغلینم عت جنحاریون ».
امام علی علیه السلام
ترجمه : «اطاعت آن بزرگواری كه "ایلی" نام دارد، واجب است و فرمانبرداری از او تمام كارهای دین و دنیا را اصلاح می كند. آن شخصیت والامقام را "حدار" (حیدر) نیز میگویند، او دستگیر و مددكار بی كسان و شیر شیران باشد. نیرو و قدرتش بسیار و تولدش در "كعابا" (كعبه) خواهد بود. بر همه واجب است كه دامن آن بزرگوار را بگیرند و همانند غلام حلقه به گوش اطاعتش كنند. بشنود هر كه گوش شنوا دارد، بفهمد هر كه عقل و هوش دارد، بیندیشد هر كه دل و مغز دارد، كه چون وقت بگذرد، دوباره باز نمی گردد».
✍️عباد محمدتبار (عضو گروه علمی ادیان ابراهیمی حوزه های علمیه کشور)
#ادیان
#علی ع
@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانه
✅بندگی خدا کن
✍پادشاهی را وزیری عاقل بود که از وزارت دست برداشت. پادشاه از دگر وزیران پرسید: وزیر عاقل کجاست؟ گفتند: از وزارت دست برداشته و به عبادت خدا مشغول شده است.
پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید: از من چه خطا دیدهای که وزارت را ترک کردهای؟ گفت: از پنج سبب؛
اول: آنکه تو نشسته میبودی و من به حضور تو ایستاده میماندم، اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا در وقت نماز هم، حکم به نشستن میکند.
دوم: آنکه طعام میخوردی و من نگاه میکردم، اکنون رزاقی پیدا کردهام که او نمیخورد و مرا میخوراند.
سوم: آنکه تو خواب میکردی و من پاسبانی میکردم، اکنون خدای چنان است که هرگز نمیخوابد و مرا پاسبانی میکند.
چهارم: آنکه میترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد، اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید.
پنجم: آنکه میترسیدم اگر گناهی از من سر زند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که گناهانم را
@Dastan1224
‼️هنگام مرگ می آیند‼️
موسیبنیسار میگوید :
روزی به همراه #امام_رضا عليه السلام بودم .
هنگامى كه نزديك ديوارهاى شهر طوس رسيده بودند ، ناگهان صداى ناله و فريادى شنيدم و به دنبال آن صدا رفتم ، ديدم جنازه اى است !
همينكه چشمم به جنازه افتاد ، امام رضا علیه السلام را ديدم كه مى خواهد از اسب پياده شود ، سپس طرف جنازه آمد و آن را بلند كرد و همانند برّه اى كه مادرش را در برمى گيرد و به او مى چسبد ، جنازه را دربرگرفت .
آنگاه رو كرد به من و فرمود :
اى موسى بن يسار ! هر كس جنازه ی دوستى از دوستان ما را تشييع كند از گناهان خارج مىشود مانند روزى كه از مادر متولّد شده است و هيچ گونه گناهى ندارد .
موسی بن یسار می گوید :
چون جنازه را كنار قبر نهادند ، ديدم آقا و سرورم جلو آمد و مردم را كنار زد تا ميت براى آن حضرت پديدار شد ، دست مبارك خود را بر روى سينه ی او نهاد و فرمود :
اى فلان بن فلان ! تو را بشارت باد به بهشت ، و بعد از اين ساعت ديگر هراس و وحشتى نخواهى داشت .
من كه اين رفتار حضرت و فرمايش او را درباره ی اين شخص شنيدم عرض كردم : فدايت شوم ! آيا اين مرد را مى شناسيد ؟ بخدا قسم اين سرزمينى است كه قبلاً در آن قدم نگذاشتهايد ؟!
حضرت فرمود :
اى موسى بن يسار ! آيا نمی دانى اعمال شيعيان هر صبح و شام به ما عرضه مى شود ؟
اگر در اعمال آنها تقصيرى مشاهده كنيم از خداوند گذشت و بخشش براى آنان طلب مى كنيم و اگر در پرونده ی او اعمال نيكو ثبت شده باشد ، توفیق شكرگزاری را براى آن فرد تقاضا مىکنیم .
📚منبع :
مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4 ، ص 341
بحارالأنوار ، ج 49 ، ص
@Dastan1224