❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅السَّلامُ عَلیکَ یا خَلیفةَ اللّه وَ ناصِرحقّه
🌱سلام بر تو ای نماینده پروردگار بر روی زمین که آینه وجودت نمایانگر اوست.
🌱سلام بر تو ای مولایی که حق خدا به دست تو احیا خواهد شد و همه خلایق را زیر پرچم توحید جمع خواهی کرد...
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴 خواص بیماری از منظر دین
یا سلمان! انّ لک فی علتک إذا اعتلک ثلاث خصالٍ: أنت من الله بذکر، و دعاؤک فیها مستجاب، و لاتدع العلّة علیک ذنباً إلا حطّته عنک. متّعک الله بالعافیة إلی انقضاء اجلک.[1]
حضرت خطاب به سلمان می فرمایند: وقتی بیمار می شوی، خدای متعال سه امتیاز برای تو قرار می دهد، بیماری از امور نامطلوب زندگی انسان است، منتهی مانند همۀ پدیده های دیگر زندگی، گاهی بواطنی بوجود دارد که توجّه به آن بواطن قضاوت انسان را در مورد حادثه تغییر می دهد. بیماری در بادی نظر یک امر نامطلوبی است لکن این سه فایده را در خود دارد:
تو را به یاد خدا می اندازد، در حالت آسایش و رفاه انسان غفلت می کند ولی در حال سختی و بیماری انسان بطور طبیعی به یاد خدا می افتد. پس غفلت را از بین می برد.
دعایت مستجاب می شود، دعای بیمار چون با توجّه و از اعماق دل و با انگیزه است، دعای واقعی است، طبعاً چنین دعایی مستجاب است مگر موانعی برای استجابت باشد.
درد و بیماری گناهان تو را از تو می گیرد، خداوند هر چه سختی در کفّۀ انسان بگذارد، در مقابلش در آن کفّۀ دیگر اجر و ثواب است. در ترازوی اعطاء الهی تعادل و هماهنگی وجود دارد.
این سه خصوصیت در بیماری هست، امّا اینکه عافیت و صحّت را امر نامطلوب بدانیم، این طور نیست؛ لذا بعد حضرت دعا می کنند می فرمایند: خداوند هیچ بیماری ای متوجّه تو نکند تا زنده هستی.
بنابراین، بیماری هر چند ظاهری تلخ و ناگوار دارد امّا اگر انسان توجّه کند می بیند باطن آن شیرین است و جبران می کند آن تلخی ظاهر را.
پی نوشت:
[1] النوادر، صفحۀ143.
☀️@Dastan1224
❤️ نجات گمشده و عنایت به زائرین
خادم و کلیددار حرم که مکبر مرحوم آقای روحانی که از علمای قم و امام جماعت مسجد امام حسن عسکری ع بود می گوید: شبی از شبهای سرد زمستان در خواب حضرت معصومه علیها السلام را دیدم که فرمود: بلند شو و بر سر مناره ها چراغ روشن کن.
من از خواب بیدار شدم ولی توجهی نکردم. مرتبه دوم همان خواب تکرار شد و من بی توجهی کردم
در مرتبه سوم حضرت فرمود: مگر نمی گویم بلند شو و بر سر مناره چراغ روشن کن!
من هم از خواب بلند شده بدون آنکه علت آن را بدانم در نیمه شب بالای مناره رفته و چراغ را روشن کردم و بر گشته خوابیدم. صبح بلند شدم و درهای حرم را باز کردم و بعد از طلوع آفتاب از حرم بیرون آمدم با دوستانم کنار دیوار و زیر آفتاب زمستانی نشسته، صحبت می کردیم که متوجه صحبت چند نفر زائر شدم که به یکدیگر می گویند: معجزه و کرامت این خانم را دیدید!
اگر دیشب در این هوای سرد و با این برف زیاد، چراغ مناره حرم این خانم روشن نمی شد ما هرگز راه را نمی یافتیم و در بیابان هلاک می شدیم.
خادم می گوید: من نزد خود متوجه کرامت و معجزه حضرت و نهایت محبت و لطف او به زائرینش شدم
محمدصادق انصاری، ودیعه آل محمد، ص 14
☀️@Dastan1224
🔴 زبید خاتون و بهلول
هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد… پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی ازخدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: بهلول، چه می سازی؟
بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می سازم.
همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت: آن را می فروشی؟!
بهلول گفت : می فروشم.
- قیمت آن چند دینار است؟
- صد دینار.
زبیده خاتون گفت : من آن را می خرم.
بهلول صد دینار را گرفت و گفت : این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.
زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.
بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت : این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای !!!
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت : یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش!
بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت : به تو نمی فروشم !!!
هارون گفت : اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.
بهلول گفت : اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم!!!
هارون ناراحت شد و پرسید : چرا؟
بهلول گفت : زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!
☀️@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چاهی که حضرت یوسف علیه السلام در آن انداخته شد
☀️@Dastan1224
📚#یک_داستان_یک_پند
سعید در بنگاه نشسته بود که خانهای برای ورثه و کلنگی به قیمت خوب و مناسبی برای خرید پیدا میکند.خانهای کلنگی و فرسوده در قسمت خوب شهر به قیمت 150 میلیون خریداری میکند. وراث که وضع مالی خوبی داشتند و به دنبال فروش خانه پدری و تصاحب سهمالارث خود بودند و عجله داشتند به شهر خود برگردند، سعید با مکر و ترفند از فرصت استفاده کرده خانه را در یک ساعت به قیمت ارزان معامله میکنند. یکی از وراث که برادر کوچک بود در تهران دانشجو بود که به سایر برادران وکالت فروش داده بود. سایر برادر و خواهران نیاز مالی نداشتند مگر برادر کوچک.
برادر کوچک به سعید زنگ میزند و از فروش آن سهم نارضایتی و اظهار اغفال میکند و از سعید میخواهد که مبلغ 5 میلیون به او بدهد؛ اما سعید که چشمش را مال دنیا کور کرده بود با وجود خریدار داشتن خانه کلنگی به قیمت 220 میلیون بعد از ده روز و سود 70 میلیونیِ باد آورده، راضی به راضی کردن و دادن حق برادر کوچک نمیشود. دست آخر که برادر کوچک ناامید میشود و او را نفرین و حق اش را به خدا برای گرفتن می سپارد.
جلوی خانه کلنگی سعید کارگران کارخانهای ساعت 6 صبح منتظر سرویس کارخانه میایستادند. پنجشنبه دوم آذر دو روز مانده به عاشورای حسینی، یک علم عزاداری جلوی خانه کلنگی بر بالای تیر چراغ برقی زده بودند. شب قبل بادی زده و علم را به حرکت در آورده بود. گوشه علم که با طنابهای سبزی حلقوی دوخته شده بود، یکی از این حلقهها بر دیوار خانه کلنگی خانه سعید زیر یک آجری که ملات زیر آن پوسیده بود گیر میکند. ساعت 6 صبح باد شدیدتر میشود و بر علم میزند. در این حال همان ریسمان حلقوی علم،آجر را از جا میکند و بر سر کارگری میاندازد که زیر آن آجر به دیوار تکیه داده بود و منتظر سرویس کارخانه بود و همانجا کارگر جان میدهد.
بعد از کلی شکایت خانواده مقتول، سعید به علت سفت نکردن دیوار خانهاش و عدم نصب تابلوی هشدار به رهگذران عبوری به عنوان ضامن قتل شناخته میشود و خانه کلنگی را به همراه طلاهای همسر خود میفروشد و دیه مقتول را میپردازد. زمانی که به مخلوقی مظلوم حیله و مکر می کنیم مواظب باشیم که همان مخلوق خالقی دارد که از ما زرنگ تر است و اگر مکر کند ما را توان حتی فهمیدن مکر او نیست چه رسد به فکر علاج ودفاع آن مکر باشیم.
و مکرو و مکرالله والله خیر الماکرین
☀️@Dastan1224
🔴بیچاره ترین آدم ها در روز قیامت!
روايت داريم حق الناس در برزخ انسان را اسير مي كند مثلا يك سوم فشار قبر متعلق به غيبت است. در روايتی دیگر هست كه خداوند بر روي پل صراط كمينی قرار داده كه هر كس حق الناس بر گردن دارد، از آنجا به بعد حق عبور ندارد.
رسول_اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: بيچاره ترين مردم كسی است كه با اعمال خوب وارد #صحراي محشر شود مثلا در نماز ، حج و ... مشكلی نداشته باشد و جز اصحاب يمين قرار گيرد
اما زماني كه قصد ورود به بهشت می كند گروهی از مردم مانع می شوند.
علت را جويا مي شود و می شنوند كه حقوق آنها را پايمال كرده است.
در آن لحظه از فرشتگان كمك می طلبند و آنها می گويند: حلاليت بگير , يعنی قسمتی از اعمال خوب خود را به آنها بده تا حلالت كنند.
وقتی اين كار را می كنند متوجه می شوند ديگر هيچ چيز ندارند و نامه را به دست چپ می دهند كه از نظر پيامبر بيچاره ترين بنده ها هستند.
📚از بیانات حاج آقا رفیعی
☀️@Dastan1224
✍امام صادق عليه السلام فرمود: چهار دسته هستند که دعايشان مستجاب نمي شود:
1⃣مردي که در خانه بنشيند و بگويد، خدايا! به من روزي بده. خداوند به او مي گويد: مگر به تو دستور ندادم که دنبال آن برو و در طلبش باش؟
2⃣ مردي که زني در خانه دارد [و از او به تنگ آمده است] و دعا کند که خدايا! مرا از شر اين زن آسوده کن! خداوند به او مي گويد: مگر طلاق او در اختيار تو نيست؟!
3⃣ مردي که مالي دارد و آن را تباه سازد و بيهوده خرج کند، آنگاه بگويد: خدايا! به من روزي بده! خدا به او مي گويد: آيا من به تو دستور ندادم که در خرج کردن ميانه رو باش و مالت را تباه نکن؟
4⃣ مردي که مالي دارد و بدون شاهد و سند آن را قرض دهد [و بدهکار، مالش را به او پس ندهد و آن مرد پيوسته به درگاه خدا دعا کند] خدا به او مي گويد: مگر من به تو دستور ندادم که بي شاهد و سند قرض نده؟ !
📜در روايت ديگري رسول خدا صلي الله عليه و آله در حديثي فرمود: از جمله کساني که دعايش مستجاب نمي شود مردي است که زير ديوار شکسته برود و دعا کند که ديوار بر سرش فرود نيايد
📚خصال صدوق، ج ۱، ص ۱۹۹
☀️@Dastan1224
ـ﷽ #سلام_امام_زمانم ﷽
السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ
اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز
اَلسَّلامُعَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُویاشَریکَالْقُران
وَیااِمامَ الْاُنسِوَالْجان
سلام بر خورشید تاریڪیها
و ماه ڪامل
سلام آفتاب حقیقت
سلام ماه تمام قلبم
داشتنت، داشتهاے است
بسیار عظیم تر از حد تصورات ما ؛
بسان ذرهاے ڪه
خورشید داراییش باشد!!
#صبحتون_مهدوی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴 چرا باید خدا را عبادت کنیم با اینکه از ما بی نیاز است؟
روزی جوانی نزد حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت: ای موسی خدا را از عبادت من چه سودی می رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟
حضرت موسی علیه السلام فرمود: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی برایش بیفتد.
با هزار مصیبت و سختی خودم را به صخره رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز ! خدا داند این همه دویدن من دنبال تو وصدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود.
می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.
ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا شیطان بر ما احاطه پیدا نکند و در دام حیله های شیطان نیفتیم... "وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ " و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست (زخرف 36)
📚الانوار النعمانیه
☀️@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️عزت نفس از دوران جنینی
دکتر انوشه
☀️@Dastan1224
❤️ شکایت شراب فروش
در روزگارانی نه چندان دور، سرمایه داری در نزدیکی مسجد ، رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص نیز برقرار بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد. ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خداوند صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل گردد.
یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدیدی پیش آمد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید. ملای مسجد روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را به جا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود.
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید. صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست! بدیهی است که ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند.
قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دوجانب دعوا را شنید، گلویی صاف کرد و گفت :
راستش نمی دانم چه بگویم؟ سخن هر دو را شنیدم .
یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند! و سوی دیگر مرد شراب فروشی است که به تاثیر دعا ایمان دارد!
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
☀️@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادت باشه انسان هايی هستند
که ديوار بلندت را می بينند ولي به دنبال
همان يک آجر لق ميان ديوارت هستند
که تو را فرو بريزند ...
تا تو را انکار کنند ...
تا از رويت رد شوند ...
مراقب باش...
دست روزگار هلت ميدهد ؛
ولي قرار نيست تو بيفتی ،
اگر بی تاب نباشی و خودت را
به آسمان گره زده باشی ، اوج می گيری ...
به همين سادگی ... پس...
حتی اگر آدم های اطرافت خوب نيستند ،
حتی اگر همه از خوبی هايت سو استفاده کردند
حتی اگر جواب خوبی هايت را با بدی دادند ،
تو خوب باش...
☀️@Dastan1224
#آیا_می_دانستید 💡
اصطلاح "چو فردا شود فکر فردا کنیم" زمانی به کار می رود که شخصی به دنبال تفریحات و سرگرمیهای لحظه ای باشد و آینده ی خود را به طور کامل فراموش کند و وقتی دیگران به این رفتار او اعتراض کنند او در جواب آنها این مصرع را به کار می برد. این مصرع بخشی از شعری است که "نظامی گنجوی" شاعر بزرگ پارسی در کتاب" اسکندرنامه ی" خود آورده است اما آنچه که باعث معروف شدن آن در بین عوام شده است مربوط به یک واقعه ی تاریخی است که آنرا به طور خلاصه در اینجا بیان می کنیم.
"جمال الدین ابواسحاق اینجو" از امیرزادگان دولت چنگیزی بود که در قرن هشتم هجری به علت
ضعف دولت مرکزی بر قسمت جنوبی ایران دست یافت و در شهر شیراز به نام شاه ابواسحاق به سلطنت نشست. ابواسحاق پادشاهی خوش خلق
بود و به شعر و شاعری علاقه ی فراوانی داشت اما از طرفی مردی عشرت طلب بود و به امور پادشاهی توجه چندانی نشان نمی داد و حاضر نبود در هیچ شرایطی عیش خود را بر هم زند .
در سال 754 هجری "محمد مظفر"از رقبای ابو اسحاق از یزد به شیراز لشکر کشی کرد . شاه ابواسحاق طبق معمول به عیش و عشرت مشغول بود و هر چه بزرگان گفتند که :" اینک دشمن رسیده است " خود را به نادانی می زد و می گفت :" هرکس از این نوع سخن در مجلس من بگوید اورا سیاست کنم " به همین جهت هیچ کس جرئت نمی کرد دیگر خبری از دشمن به او دهد تا اینکه مظفر امیرمبارزالدین و سپاهیانش به دروازه شیراز رسیدند .در این شرایط حساس" شیخ امین الدوله جهرمی" ندیم و مقرب شاه ابواسحاق برای اینکه شاه را از شرایط به نحوی آگاه کند، از شاه خواست که بر بام قصر رود زیرا تماشای بهار در جای بلند و مرتفع بیشتر نشاط انگیز است.
خلاصه با این تدبیر شاه را بر بام قصر بردند . شاه ابواسحاق دید که دریای لشکر در بیرون شهر موج می زند . پرسید که :" این چه آشوب است ؟" گفتند :" صدای کوس محمد مظفر است " فرمود که :" این مردک ستیزه روی هنوز اینجاست ؟" و یا به روایت دیگر تبسمی کرد و گفت :" عجب ابله مردکی است محمد مظفر ، که در چنین نوبهاری خود را و ما را از عیش دور می گرداند !" و این بیت از اسکندرنامه را خواند و از بام فرود آمد :
همان به که امشب تماشا کنیم
چو فردا شود فکر فردا کنیم
در نهایت محمد مظفر شهر شیراز را بدون زحمت و درگیری فتح کرد و شاه ابواسحاق متواری گردید و سرانجام پس از سه سال در به دری و سرگردانی در سال 757 هجری در اصفهان دستگیر شد . او را به شیراز بردند و به دستورامیرمحمدمظفر یعنی همان مردک ابله کشتند.
☀️@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حجت الاسلام دارستانی
محبت خدا به گنهکاران!!!
☀️@Dastan1224
روایت کرده اند که #رسول_خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روزی از قبرستان گذر می نمودند نزدیک قبری رسیدند به اصحاب خویش فرمودند: عجله کنید و بگذرید. اصحاب تعجیل کردند و از آن جا گذشتند و در وقت مراجعت چون به قبرستان و آن #قبر رسیدند خواستند زود بگذرند. حضرت فرمودند: عجله نکنید. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! چرا در وقت رفتن امر به عجله کردن فرمودید؟ حضرت فرمودند: صاحب این قبر را #عذاب می کردند و من طاقت شنیدن ناله و فریاد وی را نداشتم اکنون خدای تعالی رحمتش را شامل حال او کرد، گفتند: یا رسول الله! سبب عذاب و #رحمت به او چه بود؟
حضرت فرمودند: این مرد، مرد فاسقی بود که به دلیل فسقش تا این ساعت در این جا معذب بود #کودکی از وی باقی مانده بود در این وقت او را به مکتب بردند و معلم به این فرزند #بِسْمِ_اللَّهِ_الرَّحْمنِ_الرحیم را تعلیم نمود و کودک آنرا بر زبان جاری نمود، در این موقع به فرشتگان عذاب خطاب رسید که دست از این بنده فاسق بردارید و او را عذاب نکنید روا نباشد که #پدر را عذاب کنیم در حالیکه #پسرش به یاد ما باشد.
به نقل از:تفسیر متهج الصادقین /۳۲
#حکایت_روایت_حدیث
#خدای_رحیم
#پروفایل_مذهبی
☀️@Dastan1224
میتوان از روی امتحانهای خدا و مشکلات و نعماتی که به انسان میرسد خود را شناخت، نقاط ضعف و قوت خود را پیدا کرد و انتظار #خدا را از خود فهمید.
#امام_صادق (علیه السلام) فرمود:
«خداوند هرگاه بنده ای را دوست بدارد، او را در بلا فرو می برد.
باز امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هرگاه خداوند قومی یا بنده ای را دوست داشته باشد، باران بلا را بر سر او می باراند، پس از اندوهی بیرون نیاید جز آن که در اندوهی دیگر فرو رود.
#امتحان_الهی
#حدیث_روایت
☀️@Dastan1224
بسم الله الرحمن الرحیم
#تقوا راه نجات انسانهاست.
#رسول_خدا صلی الله علیه واله می فرمایند:
اگر آسمانها و زمین در برابر بنده ای سر بر هم آورند و آن بنده تقوای الهی پیشه کند،
حتماً خداوند از میان آن دو، شکاف و راه خروجی برایش قرار خواهد داد.
بحار الانوار، جلد 70
#خداوند متعال مى فرمايد:
#جـوانى كه بـه تقـدير من #ايمـان داشته باشـد، به كتـاب مـن راضى و بـه رزق مـن قانع باشـد و به خاطر من از #شهـوت و دلخواه خود بگذرد، او نزد من همچون بعضى از #فرشتگان من است.
[كنز العمّال، ج 15، ص 786]
#حدیث_روایت
#پروفایل_مذهبی
☀️@Dastan1224
#حدیث_روز🥀
🗓امروز دوشنبه:
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
۲۰ محرّم ۱۴۴۴
۷ اوت ۲۰۲۳
📿ذکر روز:
یا قاضی الحاجات
✨﷽✨
💠 آسایش دنیا یا سعادت آخرت
🔹ابوبصير که راوی حديث و از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلام، است، نابينا شده بود. روزی محضر مبارك مولايش امام محمّد باقر عليه السلام وارد شد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! آيا شما وارثان و جانشنان پيامبر خدا هستيد؟ حضرت در پاسخ فرمود: بلي.
🔹سؤ ال كرد: آيا پيامبر خدا صلي الله عليه و آله وارث علوم همه انبياء عظام عليهم السلام بوده است؟ حضرت فرمود: بله ، او در تمام علوم و فنون وارث تمامي پيامبران الهي می باشد. گفت : آيا شما اهل بيت عصمت و طهارت ، نيز در تمام علوم و فنون وارث پيامبر هستيد؟ فرمود: بلي ، ما وارث تمامي علوم و فنون او مي باشيم. سپس افزود: آيا شما توان آن را داريد كه مرده را زنده و مريض را شفا دهيد؟ و آيا از آنچه انسان ها انجام مي دهند و يا در درون خود پنهان دارند، آگاه هستيد؟ امام عليه السلام فرمود: بلي ، وليكن تمامي آنچه را كه ما انجام مي دهيم ، با إ ذن و اراده خداوند متعال است. پس از آن فرمود: اي ابوبصير! نزديك بيا، چون كنار حضرت قرار گرفت ، دست مبارك خود را بر صورت و چشم او كشيد كه تمام فضاء برايش نوراني شد و همه چيز را به خوبي مشاهده كرد.
🔹سپس فرمود: آيا اين حالت را دوست داري كه بينا باشي و در قيامت همانند ديگر افراد گرفتار حساب و بررسي اعمال گردي ؟ و يا آن كه همان حالت نابينائي را دوست داري و اين كه در قيامت بدون دردسر وارد بهشت گردي ؟ ابو بصير عرض كرد: مي خواهم همانند قبل نابينا باشم . پس امام محمّد باقر عليه السلام دستي بر چشم هاي ابوبصير كشيد و به حالت اوّل بازگشت.
📚چهل داستان و چهل حديث
از امام محمد باقر علیه السلام/ عبدالله صالحی
کانال داستان و پند
☀️@Dastan1224
💎💎💎💎💎
🔰 نجات از مرگ یا رفع شبهه؟
🔶 شخصي نزد امام حسن عسکري عليه السلام آمد و گفت: اي آقاي ما، اگر يکي از برادران شيعه ما در دست کفار اسير شده، جانش در خطر باشد؛ از سويي ديگر شخصي از شيعيان گرفتار يک فرد بدانديش و گمراه شده که البته نميخواهد او را بکشد، ولي شبهههايي القا ميکند که ايمانش ضعيف شود، نجات دادن کدام يک ارزش بيشتري دارد؟ گرچه شايد براي رهايي شخص اول خود به خطر افتاده، کشته شوم، رهايي شخص دوم تنها نيازمند فرصت و نيرويي است که نگذارم عقيدهاش دگرگون و ايمانش زايل شود، با آنکه خودش سالم و حتي به دور از زيان مالي و جاني است.
🔹امام در پاسخ فرمودند: آيا ميداني اين دو قلمرو چقدر با هم تفاوت دارند؟
🔹آن مرد گفت: آمدهام از شما بپرسم در ميان اين دو راه تکليفم چيست.
🔶 امام عليه السلام فرمودند: در کنار دريايي ايستادهاي، گنجشکي در دريا افتاده و در حال غرق شدن است؛ در کنارش هم مؤمني شريف و ارزشمند در آب غوطه ميخورد و هر لحظه امکان دارد در آب غرق شود. بايد کدام را نجات دهي؟ ثواب کدام بيشتر و نجات کدام مقدم است؟ اگر آن پرنده را برهاني، آن ديگري که انساني شريف است خفه ميشود.
🔹مرد پاسخ داد: بسيار روشن است. البته بايد آن شخص را نجات دهم؛ زيرا آن پرنده در برابر چنين انساني ارزشي اندک دارد.
🔹امام فرمودند: به همان اندازه که نجات آن مؤمن بر نجات آن پرنده کوچک برتري دارد، حفظ ايمان يک انسان از امواج شبههها بر نجات مسلماني که تنها از نظر بدني و جاني در دست کفار اسير است و هر لحظه امکان دارد کشته شود، برتري دارد.
📚 آفتاب مطهر؛ آیت الله مصباح یزدی ص ۱٣۴ و ۱٣۵
کانال داستان و پند
☀️@Dastan1224
✨﷽✨
💎 مورچه نَر بود یا ماده
🔹شیخ احمـد جامی بر بالای منبر گفت: مردم هرچه می خواهید از من سوال کنید. زنی از میان جمعیت فریاد زد ای مـرد ادعا ی بیهـوده نکن ، خداوند رسـوایت خواهـد کرد ، هیچ کس جز علی علیه السلام نمی تواند بگوید که پاسخ تمام سؤالات را میداند
🔸شیخ گفت اگر سؤال داری بپرس. زن سـوال کرد مورچه ای که بر سر راه سلیمان نبی آمد نر بود یا ماده؟ شیخ گفت سؤال دیگر نداشتی!؟ این دیگر چه سؤالی است؟ من که نبودم ببینم نر بوده یا ماده.
🔹زن گفت نیاز نبود که آنجا باشی ، اگر کمی با قـرآن آشنا بودی می دانستی. درسوره نمل آمده است که قالت نمله مشخص می شـود مورچه ماده بوده
🔸مردم هم به جهل شیخ وزیرکی زن خندیدند. شیخ با عصبانیت گفت: ای زن با اجازه شوهـرت در اینجا هستی یا بدون اجازه؟ اگر با اجازه آمـده ای که خدا شوهرت را لعن کند و اگر بی اجازه آمدهای، خدا خودت را لعن کند
🔹زن پرسید: ای شیخ بگو بدانیم آیا آن زن بااجازه پیامبر به جنگ امام زمان خود ، علی علیه السلام رفته بود و یا بدون اجـازه؟ شیخ بیچـاره نتوانست جواب گوید.
📚 الغدیر ، علامه امینی
کانال داستان و پند
☀️@Dastan1224