eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
امام على عليه السلام: نعمت با بخشش، تداوم يابد بِبَذلِ النِّعمَةِ تُستَدامُ النِّعمَةُ غررالحكم حدیث4344
✨﷽✨ ابن سیرین كسی را گفت: چگونه‏ اي؟ گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟ ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم! گفتند: وادار نبودی كه قرض و خرج وی را بدهی. گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ‏اي برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی… اينچنين است رسم انسانيت و مردانگى… کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ روزی مردی به خدمت فیلسوف بزرگ، افلاطون آمد و نشست و از هر نوع سخن می‌گفت. در میان سخن گفت: امروز فلان مرد از تو بسیار خوب می‌گفت که افلاطون عجب بزرگوار مردی است و هرگز کسی چون او نبوده است. افلاطون چون این سخن بشنید، سر فرود برد و سخت دلتنگ شد. آن مرد گفت: ای حکیم! از من تو را چه رنج آمد که چنین دلتنگ شدی؟ افلاطون پاسخ داد: ای خواجه! مرا از تو رنجی نرسید. ولی مصیبت بالاتر از این چه باشد که جاهلی مرا ستایش کند و کار من او را پسندیده آید؟ ندانم کدام کار جاهلانه کرده‌ام که او خوشش آمده و مرا به خاطر آن ستوده است. کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ « فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدرتی از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام. فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم، زیرا اگر بینا می بودم، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.» کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ ثروتمند زاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقيرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقيرزاده مناظره مى كرد و مى گفت :صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگين است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در ميان قبر، خشت فيروزه به كار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، اين كجا و آن كجا؟ کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ می‌گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت! روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ي سکه ي مردی غافل را می دزدد! هنگامیکه به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر ان نوشته است: خدایا به برکت این دعا، سکه هاي‌ مرا حفاظت بفرما.. اندکی اندیشه کرد، سپس کیسه رابه صاحبش باز گرداند! دوستانش وی را سرزنش کردند که چرا این همه ی پول را از دست داد. دزد کیسه در پاسخ گفت: صاحب کیسه باور داشت که دعا، دارایی وی را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است. من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او. اگر کیسه وی را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می‌شد. آنگاه من دزد باورهای او هم بودم، و این دور از انصاف است ! و اینروزها دراین سرزمین عده‌اي هم دزد خزانه مردمند و هم دزد باورهایشان… چونکه به نام دین دزدی می کنند… برای همین است که عده‌اي از دین زده شده‌اند و فکر میکنند که این کاری که این‌ها میکنند تعالیم دین است. + مسئول عزیز اگر می بری سکه ها را ببر نه باورها را . . کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت، دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هر چه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمی رسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد.» کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ در حکايت شیخ کتک خور نگاهی به این حکايت میندازیم در ادامه می‌توانید با حکایت جالب و خواندنی شیخ کتک خور تالاب را دنبال نمایید. مرحوم شیخ_جعفر_کاشف_الغطاء از بزرگ‏ترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است، در حدّى که علماى بزرگ شیعه از قول او نقل کرده ‏اند که فرموده بود: اگر تمام کتاب‏هاى فقهى شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه ‏ام دارم، همه ی را بیرون مى‏ دهم تا دوباره بنویسند. مرجع هم شده بود. اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در منزل بداخلاقى مى ‏کند، ولى خیلى هم خبر از حکايت نداشتند. این قدر در مقام جست‏وجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالى ‏قدر گاهى که به داخل منزل مى ‏رود، همسرش حسابى وی را کتک مى ‏زند. یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند گفتند: آقا ما داستانى شنیده ‏ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را مى ‏زند؟! فرمود : بله، عرب است، نیرومند هم هست، قوى البنیه هم هست، گاهى که عصبانى مى ‏شود، حسابى مرا مى ‏زند. من هم زورم به او نمى‏ رسد. گفتند: وی را طلاق بدهید.گفت: نمى ‏دهم.گفتند: اجازه بدهید ما زن‏هایمان را بفرستیم، ادبش کنند.گفت: اینکار را هم اجازه نمى ‏دهم.گفتند: چرا؟ گفت: این زن دراین منزل براى من از اعظم نعمت‏هاى خداست، چون وقتى بیرون مى‏ آیم ودر صحن امیر المومنین مى ‏ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مى‏ خوانند، مردم در مقابل من تعظیم مى‏ کنند؛ گاهى در مقابل این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمى ‏دارد، همان وقت مى ‏آیم در منزل کتک مى‏ خورم، هوایم بیرون مى ‏رود! این چوب_الهى است، این باید باشد کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ حكيم فرزانه اى پسرانش را چنين نصيحت مى كرد: عزيزان پدر! هنر بياموزيد، زيرا نمى توان بر ملك و دولت اعتماد كرد، درهم و دينار در پرتگاه نابودى است، يا دزد همه آن را ببرد و يا صاحب پول، اندك اندك آن را بخورد، ولى هنر چشمه زاينده و دولت پاينده است، اگر هنرمند تهيدست گردد، غمى نيست زيرا هنرش در ذاتش باقى است و خود آن دولت و مايه ثروت است، او هر جا رود از او قدرشناسى كنند، و او را در صدر مجلس جا دهند، ولى آدم بى هنر، با دريوزگى و سختى لقمه نانى به دست آورد. کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ نادانى مى خواست به الاغى سخن گفتن بياموزد، گفتار را به الاغ تلقين مى كرد و به خيال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ ياد بدهد. حكيمى او را ديد و به او گفت : اى احمق ! بيهوده كوشش نكن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند اين خيال باطل را از سرت بيرون كن، زيرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مى توانى خاموشى را از الاغ و ساير چارپايان بياموزى کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ چوپانى پدر خردمندى داشت. روزى به پدر گفت: اى پدر دانا و خردمند! به من آن گونه كه از پيروان آزموده انتظار مى رود يك پند بياموز! پدر خردمند چوپان گفت: به مردم نيكى كن، ولى به اندازه، نه به حدى كه طرف را لوس كند و مغرور و خيره سر نمايد. کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ درخت تا درخت است، حیات دارد، زنده و سبز است، هم به حال خودش سودمند است، هم به حال دیگران … اما همین درخت وقتی که بریده می‌شود دیگر چوب می‌شود، چوب که شد هر اتفاقی دیگه سود و نفعی به حال خودش ندارد، منفعتش را دیگران می‌برند، ابزار دست دیگران می‌شود، از آن دسته‌ی چاقو و داس می‌سازند، دسته‌ی بیل و کلنگ و تبر می‌سازند، نردبان می‌سازند پا می‌گذارند رویش می‌روند بالا، به حال دیگران مفید است اما به حال خودش نه، رشد و تعالی هم ندارد که هیچ، روز به روز هم پوسیده تر می‌شود، خوب هم که استفاده کردند آتشش می‌زنند و هیزم می‌شود، آدمی هم همینطور هست، در نگاه قرآن کریم همه‌ی ما درخت هستیم، آدمی هم اگر روزی ارتباطش را با خدا قطع ‌کند ، ‌بریده خواهد شد، وقتی بریده شدند، مثل چوب می‌شوند، آنها هیچ سود و منفعتی به حال خودشان ندارند،بلکه برده غیر خواهند شد کانال داستان و پند ☀@Dastan1224