✨﷽✨
#پندانه
✅عمری را که همچون دقایق میگذرد غنیمت شمار
✍پدر پیری در حال احتضار و در بستر بیماری فرزندش را نصیحتی کرد. پدر گفت: پسرم! هرگز منتظر هیچ دستی در هیچجای این دنیا مباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن، چراکه همه رهگذرند.
پسرم! زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی است که بتواند بهراحتی سری سخت را بشکند. پس مراقب حرفهایت باش.
فرزندم! به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بیاعتنا باش؛ آنها جایشان همانجاست، دقیقا پشت سرت، و هرگز نمیتوانند از تو جلوتر بیفتند. پس نسبت به آنان گذشت داشته باش.
پسرم! سن من 80 سال است ولی مانند هشت دقیقه گذشت و دارد به پایان میرسد؛ پس در این دقیقههای کوتاه زندگی، هرگز کسی را از خودت ناراحت نکن و مرنجان!
پسر عزیزم! قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشتههایت را پیش خدا شکوه و گلایه کنی، نظری به پایین بینداز و از داشتههایت شاکر باش!
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانه
کمکم داریم نزدیک میشیم به ماه محرم
استوری بعضی بچه هیئتیا رو باز میکنی
همه دارن تمرین خودکشی میکنن برا محرم.
بعد میبینی آخر ماه صفر هم میزنه:
(شرمندم که زندهام)..😐!
ما باید خودمون آماده عیدغدیر کنیم فعلا
که خود امام حسین سفارش کرده
بعدش
چه فایده داره محرم خودتو بکشی تو
روضه ها و هیئتا...
تموم که شد
همون آش و همون کاسه...
مگه فقط به سینه زنیه؟؟
مگه فقط به مداحی گوش دادنه؟؟
مگه به سه متر ریش بلند کردنه؟؟
مگه به پست و استوری گذاشتنه
خودتو میکشی که اربعین پای پیاده
بری تا حرم اونوقت زورت میاد
پاشی نماز صبتو بخونی،
یا چرا
موقع قرآن تو هیئت میشه بیرون میری و مداحی شروع میشه میای
چجوریاس؟؟
حالا این فقط یه نمونشه...
داریم اشتباه میزنیم دین این نیست
دینداری این نیست ولی خوش به حال
اونایی که خالصن خوش به آخرتشون
این دنیا که با تموم خوبیا و
بدیاش میگذره، ولی ماهاییم که باید درست ازش استفاده کنیم.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانـــــــهـــ
🔹 مردی که ﻋﻘﺐ تاکسی ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮی ﺳﺮﺭﺳﻴﺪﺵ ﭼﻴﺰی ﻳﺎﺩ ﺩﺍﺷﺖ میﻛﺮﺩ، ﺳﺮﺭﺳﻴﺪﺵ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮچی میدوییم، ﺑﺎﺯﻡ ﻋﻘﺒﻴﻢ. کسی جوابی ﻧﺪﺍﺩ. ﻣﺮﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ: همهاش ﺩﺍﺭﻳﻢ میدوییم، ﺑﺎﺯﻡ هیچی. زنی ﻛﻪ ﺟﻠﻮی ﺗﺎکسی ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺘﻮﻥ. ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﺮﺍ؟ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﭘﺴﺮ ﻣﻦ همه اش شش ﺳﺎﻟﺸﻪ ﻭلی نمیتونه ﺑﺪﻭئه. ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میکنیم نمیتونه.
ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻴﭻﻛﺪﺍﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﺩﻳﻢ.
🔸خیلی مواقع نعمتهایی که ما داریم، حسرت دیگرانه. پس قدرشون رو بدونیم و بابتشون سپاسگزار باشیم.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
🔅#پندانه
✍
🔸هواپیما از زمین برخاست. مدتی گذشت. همه به گفتوگو مشغول بودند. مرد در افکارش غوطهور بود که در جلسه بعدی چه بگوید و چگونه بر مردم تأثیر بگذارد. ناگاه، چراغ بالای سرش روشن شد که کمربندها را ببندید.
🔹اندکی بعد، صدایی از بلندگو به گوش رسید:
لطفاً همگی در صندلیهای خود بنشینید. طوفان بزرگی در پیش است.
🔸موجی از نگرانی به دلها راه یافت، امّا همه کوشیدند ظاهر خود را آرام نشان دهند. کمی گذشت.
🔹طوفان شروع شد. صاعقه زد و نعره رعد برخاست. کمکم نگرانی از درون دلها به چهرهها راه یافت. بعضی دست به دعا برداشتند. طولی نکشید که هواپیما در طوفانی خروشان بالا و پایین میرفت. گویی هماکنون به زمین برخورد میکند و از هم متلاشی میگردد.
🔸مرد نیز نگران شد. اضطراب به جانش چنگ انداخت. از آن همه مطالب که برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود، هیچ باقی نماند. سعی کرد اضطراب را از خود دور کند امّا سودی نداشت.
🔹نگاهی به دیگران انداخت. همه آشفته بودند و نگران که آیا از این سفر جان سالم به در خواهند برد؟
🔸ناگاه نگاهش به دخترکی خردسال افتاد. آرام و بیصدا نشسته بود و کتابش را میخواند. آرامشی زیبا چهرهاش را در خود فروبرده بود.
🔹هواپیما زیر ضربات طوفان مبارزه میکرد. انگار طوفان مشتهای خود را به هواپیما میکوفت. امّا هیچکدام اینها در دخترک تأثیری نداشت. گویی در گهواره نشسته و آرام تکان میخورد و در آن آرامش بیمانند به خواندن کتابش ادامه میداد.
🔸مرد ابداً نمیتوانست باور کند. او چگونه میتوانست چنین ساکت و خاموش بماند و آرامش خویش را حفظ کند؟
🔹بالاخره هواپیما از چنگ طوفان رها شد و فرود آمد. مسافران شتابان هواپیما را ترک کردند، امّا مرد میخواست راز این آرامش را بداند. همه رفتند. او ماند و دخترک.
🔸مرد به او نزدیک شد و از طوفان سخن گفت و سپس از آرامش او پرسید که چرا هیچ هراسی در دلش نبود زمانی که همه آشفته بودند؟
🔹دخترک بهسادگی جواب داد:
چون خلبان پدرم بود. او داشت مرا به خانه میبرد. اطمینان داشتم که هیچ نخواهد شد و او مرا در میان این طوفان به سلامت به مقصد خواهد رساند.
🔸گویی آب سردی بود بر بدن مرد، سخن از اطمینان گفتن و خود به آن ایمان داشتن، این است راز آرامش و فراغت از اضطراب.
🔹به خدای مهربانیها اعتماد کنیم، حتی در سهمگینترین طوفانها، و بدانیم او خلبان ماهری است.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانه
🔴 «به من یاد بده مثل تو باشم»
✍مرد زاهدی در کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد وخستگی در کند. سنگ زیبای درون چشمه دید. آن را برداشت و در خورجینش گذاشت وبه راهش ادامه داد. در راه به مسافری برخورد که از شدت گرسنگی به حالت ضعف افتاده بود. کنار او نشست و از داخل خورجینش نان بیرون آورد و به اوداد.
مرد گرسنه هنگام خوردن نان چشمش به سنگ گرانبهای درون خورجین افتاد. نگاهی به زاهد کرد و گفت: آیا آن سنگ را به من می دهی؟ زاهد بی درنگ سنگ را درآورد و به او داد. مسافر از خوشحالی در پوست خود نمی نگجید. او می دانست که این سنگ آن قدر قیمتی است که با فروش آن می تواند تا اخر عمر در رفاه زندگی کند. بنابراین سنگ را برداشت و با عجله به طرف شهر حرکت کرد.
چند روز بعد همان مسافر نزد زاهد آمد و گفت: من خیلی فکر کردم تو با این که میدانستی این سنگ چقدر ارزش دارد، خیلی راحت ان را به من هدیه کردی. بعد دست در جیبش برد و سنگ را در آورد و گفت: من این سنگ را به تو بر می گردانم ولی در عوض چیز گرانبهایی از تو می خواهم. به من یاد بده که چگونه می توانم مثل تو باشم.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
🔅#پندانه
✍ آیا خدا رو بهاندازه دندونپزشک قبول نداریم؟
🔹ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻧﺪﻭنپزشکی ﺭفتین؟ ﺍﻭﻝ ﺩﮐﺘﺮ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﻮﺯﻥ میزنه ﺗﻮ ﻟﺜﻪﺗﻮﻥ، ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻪ ﺭﻭ میگیره ﺩﺳﺘﺶ.
🔸ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ، ﺩﺳﺘﻪﻫﺎﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺭﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﻓﺸﺎﺭ میدین ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ چشماتون ﺟﻤﻊ میشه.
🔹ﭼﺮﺍ نمیزنین ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺶ؟! ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺩﻭﻫﻮﺍﺭ ﻧﻤﯽکنین؟!
🔸ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﺭﻭ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩین، ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺯﻥ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﻭ ﻣﺘﻪ ﻭ ﺍﻧﺒﺮ ﻭ... خب ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ کنین ﺑﻬﺶ!ﭼﺮﺍ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﻤﯽکنین؟!
🔹ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﺍﺯﺵ ﺗﺸﮑﺮ میکنین ﻭ وقتی میخواین ﺑﯿﺎین ﺑﯿﺮﻭﻥ میگین:
ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻭﻗﺖ ﺑﻌﺪﯼ ﮐﯽ هست؟!
🔸ﻧﻤﯽﺧﻮﺍین ﺧﺪﺍ ﺭﻭ بهﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ ﺩﻧﺪﻭنپزشک ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎشین؟ ﻣﺪﺭﮎ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭین؟
🔹ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﻤﯽکنین ﭼﻮﻥ ﻣﯽﺩﻭﻧﯿن ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺑﻬﺒﻮﺩ میشه، میدونین ﯾﻪ ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﻩ، خب ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺣﮑﯿﻤﻪ.
🔸ﺍﺻﻼ ﻗﺒﻼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ «ﺣﮑﯿﻢ»، ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺣﮑﻤﺖ ﺍﺳﺖ.
🔹پس ﻭﻗﺘﯽ خدا ﺩﺭﺩ ﻭ ﺭﻧﺠﯽ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ، ﺍﺯﺵ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ و ﺑﮕﯿﻢ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻌﺪﯼ ﮐﯽ هست؟ ﺭﻧﺞ ﺑﻌﺪﯼ؟
💢ﯾﺎﺩتون ﻧﺮﻩ ﺍﻭﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺧﺪﺍﺳﺖ.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
🔅#پندانه
✍️ خوشبختی در کنار ماست
🔹قبل از طلوع خورشید از خواب برمیخاست و تا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود. همزمان با غروب خورشید از نردهها بالا میرفت تا کمی استراحت کند.
🔸در دوردستها خانهای با پنجرههایی طلایی همواره نظرش را جلب میکرد و با خود فکر میکرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد، لذتبخش و عالی خواهد بود.
🔹با خود میگفت:
اگر آنها قادرند پنجرههای خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود. بالاخره یک روز به آنجا میروم و از نزدیک آن را میبینم.
🔸یک روز پدرش به او گفت:
من امروز بهجای تو کارها را انجام میدهم و تو میتوانی در خانه بمانی.
🔹پسر هم که فرصت را مناسب دید، غذایی برداشت و به طرف آن خانه و پنجرههای طلایی رهسپار شد. راه بسیار طولانیتر از آن بود که تصورش را میکرد.
🔸بعدازظهر بود که به آنجا رسید و با نزدیکشدن به خانه متوجه شد که از پنجرههای طلایی خبری نیست و در عوض خانهای رنگ و رو رفته با نردههایی شکسته را دید.
🔹بهسمت در قدیمی رفت و آن را به صدا درآورد. پسری همسن خودش در را گشود.
🔸سؤال کرد:
آیا او خانه پنجرهطلایی را دیده است یا خیر؟
🔹پسرک پاسخ مثبت داد و او را بهسمت ایوان برد.
🔸در حالی که آنجا مینشست، نگاهی به عقب انداخت و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود و همزمان با غروب آفتاب، خانه خودشان را دید که با پنجرههایی طلایی میدرخشید.
💢خوشبختی در کنار ماست، قدرش را بدانیم.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانه
✍️ عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
🔹مردی بهسرعت و چهارنعل با اسبش میتاخت. اين طور به نظر میرسيد که جای بسيار مهمی میرود.
🔸مردی که کنار جاده ايستاده بود، فرياد زد:
کجا میروی؟
🔹مرد اسبسوار جواب داد:
نمیدانم، از اسب بپرس!
🔸و اين داستان زندگی خيلی از ماست. سوار بر اسب عادتهايمان میتازیم، بدون اينکه بدانیم کجا میرویم.
🔹وقت آن رسيده که کنترل افسار را به دست بگيريم و زندگیمان را در مسير رسيدن به جایی قرار دهيم که واقعاً میخواهيم به آنجا برسيم
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانه
✍ مسئله را درست بشناس
🔹هنگامی که ناسا برنامه فرستادن فضانوردان را به فضا آغاز کرد با مشکل کوچکی روبهرو شد.
🔸آنها دریافتند که خودکارهای موجود، در فضای بدون جاذبه کار نمیکند. جوهر خودکار بهسمت پایین جریان پیدا نمیکند و روی سطح کاغذ نمیریزد.
🔹برای حل مشکل 12میلیون دلار صرف شد و در نهایت آنها خودکاری طراحی کردند که در ماهیت بدون جاذبه مینوشت. زیر آب کار میکرد و روی هر سطحی حتی کریستال مینوشت و از دمای زیر صفر تا 300 درجه سانتیگراد کار میکرد!
🔸اما رقیب آنها در آن زمان راهحل سادهتری برای این مشکل ارائه کرد؛ آنها از مداد استفاده کردند. چون مسئله اصلی، نوشتن بود، نه ننوشتن خودکار در فضا
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانه
♦️یکی ازشیعیان ساکن آمریکا نقل میکرد، دهه اول محرم مراسم روضه گرفته بودیم، شب اول یه سیاهپوستی ازسرکنجکاوی اومده بود تو جلسه، یکی از بچهها هم براش ترجمه میکرد روضه خوان چی میگه، فردا شب دیدیم باچندتا سیاه پوست دیگه اومدن، پس فردا تعدادشون بیشتر شد.
🔸همین جوری تعداد سیاهپوستها زیاد شد تا مجبور شدیم یه جای دیگه روهم برای مراسم در نظر بگیریم. شب آخر ۱۵۰تا سیاهپوست گفتن ما میخوایم مسلمون بشیم! پرسیدم: چیشده مگه؟ همشون نگاه کردن به اونی که شب اول اومده بود.
📌ازش پرسیدم چیشده؟ گفت: شب اول که اومدم یه تیکه از روضه جون، غلام سیاه اباعبدالله رو خوندین، همونی که اباعبدالله مثل پسرخودش سرشو گذاشت رو پاهای خودش، بلند بلند براش گریه کرد؛ همون شب رفتم به این سیاه پوستا گفتم بیاید یه دینی و یه آقایی رو پیدا کردم که توش سیاه و سفید فرقی نداره.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
🔅#پندانه
✍ انتخاب با خودت است؛ افسرده یا شاد؟
🔹دوستی داشتم که همیشه شاد و خندان بود. او را غمگین و ناراحت ندیده بودم، حتی هنگامی که رو به موت رفته بود.
🔸از او پرسیدم:
شما همیشه باعث شگفتی ما هستید. چه دلیلی باعث شد این لحظههای آخر بخندی؟
🔹چنین گفت:
«روزگاری من هم مثل شما بودم. تا اینکه در دوره نوجوانی برای انتخاب کاری، مردی بسیار شاد و خوشرو را زیر درختی دیدم که بدون هیچ دلیلی شاد بود.
🔸هیچکس در اطرافش نبود و هیچ اتفاق خندهداری هم نیفتاده بود و همچنان میخندید. علتش را جویا شدم. در جواب گفت روزی متوجه این موضوع شدهام که این ناراحتی و غم انتخاب خود من است.»
🔹از آن روز به بعد هر روز قبل از برخاستن از خواب از خودم این سوال را میکنم که امروز میخواهی از ته دلت بخندی و دنیا را زیبا ببینی یا مثل ایام قدیم، افسرده باشی و ماتمزده بنشینی؟
🔸و خب معلوم است که همیشه شادی را انتخاب میکنم.
🔹وقتی میبینم کسی لبخند بر لب دارد، میفهمم که او در هوشیاری زندگی میکند.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
🔅#پندانه
✍ دست خدا دیدنیست
🔹پسر جوانی عاشقِ زنی شد و شور عشق، خواب و خوراک از او ربود.
🔸هرگاه که این عاشق، نامهای به معشوق خود مینوشت و ضمن آن اظهار عشق و علاقه میکرد، نامهرسان یا خدمتکار آن زن از روی حسادت در مفادِ نامه دست میبرد و کلمات آن را تغییر میداد و خلاصه نمیگذاشت که عریضه عاشق به طور کامل به معشوق برسد.
🔹هفتهشت سال بدینمنوال گذشت تا اینکه شبی داروغۀ شهر در کوچهای خلوت و تاریک، جوان عاشق را میبیند و به خیال آنکه دزد یا مُجرمی یافته، فرمان ایست میدهد، امّا جوان میگریزد.
🔸جوان حین تعقیب و گریز از دست مامور دولت، برای اینکه خودش را پنهان کند، از دیوار خانهای بالا میرود و خودش را به حیاط خانه میاندازد و با کمال تعجب میبیند همان زنی که او هشت سال در غمش و بهدنبالش خانه به خانه میگشت، در این حیاط منزل دارد.
🔹با اینکه داروغه در نگاه اول شر بود و آمده بود تا جوان را دستگیر کند، اما بعد از وصال او با معشوقهاش، متوجه شد که کار داروغه از اسباب الهی بوده و باعث شده که او به وصال برسد.
🔸مانند شرور و سختیهایی که ما در طول زندگی تحمل میکنیم و از دست آنها کلافه هستیم، اما روزی متوجه میشویم که تمام آنها وسایلی بودند تا ما را به سعادت برسانند و آنگاه در حق تمام افرادی که باعث چنین اتفاقاتی شدند، بهجای ناسزا و نفرین، دعا میکنیم.
💢کافیست کمی حواسمان به وقایع اطرافمان جمع باشد. دست خدا دیدنیست.
مکالمه بسیار جالب دو هموطن
یکیشون توی سوئده و اون یکی توی ایران
اونی که ایرانه یه سیستم خفن گرفته و گیم میزنه و ویدئو درست میکنه، اونی که توی سوئده پوشک سالمندان رو عوض میکنه و میگه تا آخر ماه به زور میرسونم
بعد اینی که ایرانه حسرت زندگی اونی که سوئده رو میخوره!
💯💯اینم بفرستید برای غرب گداها که خیلی دوستداران اونجا باشن
یا یسری دوستداشتن گاو🐂 باشن تو سوئد
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانه
🌼 اصل در کار نیک و بد، نیت شماست
✍برخی از ما به اشتباه تصور میکنیم که یک گناه، زمانی گناه است که فقط پیامد و نتیجه بدی داشته باشد.
بهطور مثال، وقتی کسی به کسی تهمتی میزند یا توهین میکند، فکر میکند که اگر دل او را نشکند این کار او گناه محسوب نمیشود.
در حالی که این تصور کاملاً اشتباه است، چون اگر بنا بر این باشد؛ پس وقتی به کسی هم نیکی میکنیم، تا او شاد نشود، نیکی ما بدون اجر و ثواب است.
وقتی یک فعل گناه صادر شد؛ اصل، نیت بدی است که به پشتوانۀ آن کار بد اتفاق میافتد، نتیجه آن هرچه باشد زیاد مهم نیست. در کار خیر هم به همین منوال است.
برای عاق والدین شدن نیازی به نفرین والدین نیست. هرچند نفرین کار را سختتر و بخشش را تقریباً غیرممکن میسازد
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
#پندانه
✍شاید در مسیر برگشتن از یک سفر طولانی باشد یا روزهای اول یک سفر، هرچه که بود همه حسابی خسته بودند و قرار شد در محل مناسبی استراحت کنند.
🔸به محض اینکه حیواناتشان را در محل مناسب بستند، عدهای رفتند بهدنبال آنکه هرچه سریعتر بساط غذا را فراهم کنند.
🔹یكی از اصحاب گفت:
سر بریدن گوسفند با من.
🔸یکی گفت:
كندن پوست آن با من.
🔹سومی:
پختن گوشت آن با من.
🔸پیامبر هم گفتند:
جمعكردن هیزم از صحرا با من.
🔹جمعیت گروه باهم گفتند:
یا رسولالله، شما زحمت نكشید و راحت بنشینید، ما خودمان با كمال افتخار همه این كارها را میكنیم.
🔸رسول خدا هم گفتند:
میدانم كه شما میكنید، ولی خداوند دوست نمیدارد بندهاش را در میان یارانش با وضعی متمایز ببیند كه برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده باشد.
🔹بعد هم واقعا بهسمت صحرا رفته و هیزم کافی برای پختن غذا جمع کردند.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانه
✍️ عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
🔹مردی بهسرعت و چهارنعل با اسبش میتاخت. اين طور به نظر میرسيد که جای بسيار مهمی میرود.
🔸مردی که کنار جاده ايستاده بود، فرياد زد:
کجا میروی؟
🔹مرد اسبسوار جواب داد:
نمیدانم، از اسب بپرس!
🔸و اين داستان زندگی خيلی از ماست. سوار بر اسب عادتهايمان میتازیم، بدون اينکه بدانیم کجا میرویم.
🔹وقت آن رسيده که کنترل افسار را به دست بگيريم و زندگیمان را در مسير رسيدن به جایی قرار دهيم که واقعاً میخواهيم به آنجا برسيم
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانه
🌼 اصل در کار نیک و بد، نیت شماست
✍برخی از ما به اشتباه تصور میکنیم که یک گناه، زمانی گناه است که فقط پیامد و نتیجه بدی داشته باشد.
بهطور مثال، وقتی کسی به کسی تهمتی میزند یا توهین میکند، فکر میکند که اگر دل او را نشکند این کار او گناه محسوب نمیشود.
در حالی که این تصور کاملاً اشتباه است، چون اگر بنا بر این باشد؛ پس وقتی به کسی هم نیکی میکنیم، تا او شاد نشود، نیکی ما بدون اجر و ثواب است.
وقتی یک فعل گناه صادر شد؛ اصل، نیت بدی است که به پشتوانۀ آن کار بد اتفاق میافتد، نتیجه آن هرچه باشد زیاد مهم نیست. در کار خیر هم به همین منوال است.
برای عاق والدین شدن نیازی به نفرین والدین نیست. هرچند نفرین کار را سختتر و بخشش را تقریباً غیرممکن میسازد.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
#پندانه
✍ ارزشت را بالا ببر
یک شمش آهن را در نظر بگیرید که ارزش آن حدود 5 دلار است.
اگر با این شمش در کوره نعل اسبی ساخته شود، تقریبا 20 دلار میشود.
چنانکه همین شمش آهن را به یک کارگاه سوزنسازی دهید، ارزشی حدود 2800 دلار به خود میگیرد.
ولی اگر آن را به یک کارخانه ساعتسازی دهید که از آن چرخدنده و فنر و... بسازند که مورد استفاده قرار بگیرد، حدود 5000 دلار ارزش میگیرد.
حال شما با خود چه میکنید؟ با مطالعه و کسب مهارت و آموزش ارزشت را بالا میبری؟
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
#پندانـــــــهـــ
⭕️ گناه مثل میکروب است...
آلودگی اگر کم هم باشد اثر خودش را میگذارد. آدمهای زیرک به جای اینکه روی عبادت سرمایهگذاری کنند، روی ترک کار بد سرمایهگذاری میکنند.
گناه مثل سوراخ در کشتی است. رفته رفته کشتی را در آب غرق میکند. تَرَک روی سد باعث میشود، سد از بین برود. اول حرامها را بشناسید و بعد آنها را ترک کنید.
کسی که اصرار روی گناه دارد از چشم خدا میافتد انسان ممکن است، دچار گناه شود ولی هیچ وقت اصرار به گناه نمیکند.
اصرار به گناه باعث میشود تمام زحمات عمر انسان هدر رود چون لجبازی با خداوند است. امیرالمومنین فرمودند: پرهیز از گناهان سزاوارتر از انجام کارهای خیر است.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
#پندانه 🌹
✨﷽✨
چقدر این متن زیباست
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...
"مهربان خدایم دوستت دارم"ُ🌿🌹
#پندانه 🌹
✨﷽✨
💠 پنج راه خونه تکونی ذهن
1. از هیچکس متنفر نباشید. تنفر هاله انرژی شمارو خراب میکنه!
2. الکی نگران نباشید و استرس بی مورد نداشته باشید.
3. آدم هارو ببخشید. بخشش هاله انرژی شمارو به شدت تقویت میکنه.
4. از هییییچکس از هییییچکس هییییچ توقعی نداشته باشید!
5. ساده زندگی کنید. چشم و هم چشمی و نگاه کردن به دست و زندگی این و اون هیچ وقت اجازه نمیده شما احساس خوشبختی کنید.
#پندانه 🌹🙏
✨﷽✨
تاثیر عجیب دعا در حق دیگران
اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش
برای او دعا کند
از عرش ندا می شود
برای تو صد هزار برابر مثل او است
صد هزار برابرش رو روزی برای
خودت مستجاب میکنم
این در حالی است كه اگر برای خودش
دعا می كرد،
فقط به اندازه همان یك دعایش
به او داده می شد.
پس دعای تضمین شده ای که صد هزار برابر
آن داده می شود، بهتر است
از دعایی(دعای شخص دعا کننده برای خود)
که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود.
✍🏻 #امام_صادق (ع)
✨﷽✨
#پندانه💖🌷
❖
در هر 3 ثانیه یه نفر تو
دنیا میمیره و یکی از
این 3 ثانیهها نوبت ماست
در همین مدت که
جمله ی بالا رو خوندی
حداقل 2نفر مردن!
پس قدر ثانیه ثانیه ی
زندگیتون رو بدونید 🥀
✨﷽✨
#پندانه💖🌷
❖
در هر 3 ثانیه یه نفر تو
دنیا میمیره و یکی از
این 3 ثانیهها نوبت ماست
در همین مدت که
جمله ی بالا رو خوندی
حداقل 2نفر مردن!
پس قدر ثانیه ثانیه ی
زندگیتون رو بدونید 🥀
#پندانه💖🌷
فوق العاده زیباست👌🌺
من اگر روزی شود نقاش این دنیا شوم
این جهان را عاری از هر غصه و غم میکشم
بهر دلها مهربانی، بی قراری، یکدلی،
هر دلی را در کنار شاخه ای گل میکشم
اندر این دنیا کسی بر کس ندارد برتری
من غنی را با فقیر، یکجا یکسان میکشم
زشت وزیبا خالق وپروردگار ما یکیست
زشت و زیبا، پیش هم، اما انسان میکشم
عشقهایی که در آن بوی خیانت میدهند
تا ابد محکوم دلتنگی به زندان میکشم
هرکجا قلبی شکست، ما بی تفاوت بوده ایم
آری آری بهر دلهای شکسته نیز درمان میکشم
من در این دنیا تمام مردمش را بی درنگ
با تنی سالم، لب خندان، خرامان میکشم...
#پندانه💖🌷
✍ حساب جادویی زمان
🔹تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزهات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز میکنه و توش ۸۶هزار و ۴۰۰ دلار پول میذاره، ولی دوتا شرط داره.
🔸یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس میگیرند. نمیتونی تقلب کنی یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگهای منتقل کنی.
🔹شرط بعدی اینه که بانک میتونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
⁉️حالا بگو چطوری عمل میکنی؟
🔸همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم: زمان!
🔹این حساب با ثانیهها پُر میشه. هر روز که از خواب بیدار میشیم، ۸۶هزار و ۴۰۰ ثانیه به ما جایزه میدن و شب که میخوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم.
🔸لحظههایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو میشه و ۸۶هزار و ۴۰۰ ثانیه به ما میدن.
🔹یادت باشه که من و تو فعلاً از این نعمت برخورداریم و بانک میتونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده.
🔸ما بهجای استفاده از موجودیمون نشستیم بحثوجدل میکنیم و غصه میخوریم.
🔹بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. به امتحانش میارزه.
#پندانه 🌹👌
🔻ارزش اعمالمان در قیامت مشخص میشود
آوردهاند که روزی شخصی با صدای بلند، سلمان را مورد خطاب قرار داد و گفت:
ای پیرمرد! قیمت ریش تو بیشتر است یا دُم سگ؟!
🔸سلمان با دنیایی از آرامش گفت:
پاسخ درست را نمیدانم و نمیتوانم بگویم.
🔹او گفت:
این که توانستن ندارد؛ پاسخ من یک کلمه بیشتر نیست.
🔸سلمان گفت:
ولی این کلمه باید راست باشد و این را جز در قیامت و کنار پل صراط نمیشود فهمید.
🔹آن شخص گفت:
چه ربطی به پل صراط دارد؟
🔸سلمان فرمود:
ربط دارد. اگر از پل صراط گذشتم، ریش من بهتر است وگرنه دُم سگ از تمام وجودم بهتر است.
🔹آن مرد نگاهی به سلمان کرد. شرمنده شد و به خود آمد و گفت:
ای پیرمرد مرا ببخش.
🔸سلمـان فرمود:
خطایی نکردهای. شما تنها از من قیمت یک جنس را پرسیدی و من نیز پاسخ دادم.
#حکایت
#سلمان
#پندانه 🌹🙏
فرشته از شیطان پرسید:
بزرگترین حربه ات برای فریب
انسانها چیست؟
شیطان گفت:
به آنها می گویم هنوز فرصت هست...
شیطان از فرشته پرسید:
تو برای امید دادن به انسانها
چه می گویی؟
فرشته گفت:
به آنها می گویم هنوز فرصت هست...
لینک جهت عضوت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
#پندانه 🌹👌
هیچگاه به دنبال صورت زیبا نباشید!
"روزی پیر خواهد شد..."
هیچگاه به دنبال پوست خوب نباشید!
"روزی چروک خواهد شد..."
هیچگاه به دنبال اندام خوب نباشید!
"روزی عوض خواهد شد..."
هیچگاه به دنبال موی زیبا نباشید!
"روزی سپید خواهد شد..."
در عوض به دنبال قلبی وفادار باشید،
که تا ابد دوستتان خواهد داشت
کانال سخن و مداحی ناب 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
این ویدیو را ببینید؛ روایت تلخی است از ماجرای یک دختر که خواهری معلول دارد!
🔹نوع مواجه برخی خواستگارها با او و خانوادهاش شگفت انگیز بیرحمانه است؛ البته که حتما در اطرافمان از این آدمها کم ندیدیم!
#امام_زمان
لینک جهت عضویت 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d