#مرجع_هم_که_باشی_باید
#نمیدانم_بلد_باشی❗️
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
آری، «نمیدانمِ راست» از «می دانمِ دروغ» که ندانسته جواب غلط و خلاف واقع فتوا بدهد، بالاتر است، چون راستگویی کسی را به چاه نمیاندازد.
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۹۴
@Dastan1224
🌷 علامه طهرانی(ره) :
☘ مرحوم قاضی و مرحوم حدّاد و مرحوم علامۀ طباطبائی به مراقبه خیلی اهتمام داشتند و میفرمودند :
👌 اصل سیر سالک به مراقبه است و بیمراقبه اگر انسان هر کاری هم انجام دهد درست نیست و کارساز نمیباشد.
@Dastan1224
📚 داستان کوتاه
یک ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺩﻭﮐﻮﺯه ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ از آنها ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺯﻩ ﻫﺎ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺷﺖ وﺩﯾﮕﺮی ﺑﯽ ﻋﯿﺐ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ.
ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺯﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﮐﺮﺩﻥ ﮐﻮﺯﻩ ﻫﺎ ، ﺭﺍﻩ ﺩﺭﺍﺯ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﯿﻤﻮﺩ ، ﺁﺏ ﺍﺯ ﮐﻮﺯﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺷﺖ ﭼﮑﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺯﻣﺎنیﮐﻪ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ ، ﮐﻮﺯﻩ ﻧﯿﻤﻪ ﭘﺮ ﺑﻮﺩ.
ﮐﻮﺯﮤ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﮎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ می بالید
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻮﺯﮤ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭﻡ . ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻦ
ﺷﮑﺎﻓﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ، ﺳﺒﺐ ﻧﺸﺖ ﺁﺏ میﺷﻮﺩ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ میرﺳﯽ ،من ﻧﯿﻤﻪ ﭘﺮ ﻫﺴﺘﻢ.
ﭘﯿﺮ ﺯﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭﺑﻪ ﮐﻮﺯﮤ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺭﮔﻔﺖ :
ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻫﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍینﺳﻮﯼ ﺭﺍﻩ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ؟ ولی ﺩﺭ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﻠﯽ ﻧیست.
ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﻧﻘﺺ ﺗﻮ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﻮﺩﻡ ، ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺨﻢ ﮔﻞ ﮐﺎﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺑﺪﻫﯽ.
ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﮎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ ، ﻫﺮﮔﺰ ﺍﯾﻦ ﮔﻞ ﻫﺎ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﮥ ﻣﻦ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯽ ﯾﺎﻓﺖ.
همهء ما کاستیهایی داریم ولی با نگرش درست همین کاستیها میتواند باعث رشدمان شود.
@Dastan1224
☘ از آیت الله بهجت (ره) نقل شده که فرمودند :
👌 آنانکه که برای زیارت اربعین توانایی رفتن به کربلا را ندارند ، اگر به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) در شهر ری بروند ، لطف عمیم خداوند اقتضاء دارد آنچه آنجا باید به زائر بدهند اینجا میدهند.
✍ استاد صبرآمیز
@Dastan1224
#آموزنده
#حتما_بخونید
ﺭﻭﺯﯼ 🐝ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻭ 🐍ﻣﺎﺭ ﺑﺎ ﻫﻢ بحث شاﻥ ﺷﺪ!
ﻣﺎﺭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺱِ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﻓﻨﺎﮎِ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﯿﺶ ﺯﺩﻧﻢ!
ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻤﯽ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ.
ﻣﺎﺭ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﺮﻓﺶ، ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ؛ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﻡ ﻭ ﻣﺨﻔﯽ ﻣﯿﺸﻮﻡ؛ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻦ!
ﻣﺎﺭ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻓﻮﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻟﻌﻨﺘﯽ! ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﺟﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﻭ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺯﻫﺮ ﮐﺮﺩ.
ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻤﺶ مرهم کرد ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﯾﺎﻓﺖ.
چندی گذشت و ﺳﭙﺲ ﻣﺎﺭ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ
ﻧﻘﺸﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ:
ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ!
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ!
ﺍﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻭﺣﺸﺖ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ، ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﻧﻨﻤﻮﺩ!
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ، ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ ﻭ ﻧﯿﺶ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻣﺮﺩ...!!!
ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ از ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻧﯿﺰﻫﻤﯿﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ.
بیشتر ﻣﻮﺍﻇﺐ باورها و ﺗﻠﻘﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ مان
@Dastan1224
🌷 آیت الله فاطمي نيا :
🌱 افرادي كه موفق نميشوند روز اربعين بر مزار سيدالشهداء (علیه السلام) حاضر شوند ، آيا در اين سفره ي وسيع خداوند ، مائده و توشه اي برايشان هست يا خير؟
☘ بله هست ، اين افراد هم روز اربعين از راه دور خدمت حضرت سيدالشهداء عرض ادب كنند وزيارت اربعين را بخوانند تا آثار وبركات اين زيارت براي آنها هم حاصل شود ، بُعدِ منزل نبود در سفر روحاني!
آ
@Dastan1224
#ضرب_المثل :
#یه_آشی_برات_بپزم .....
ناصرالدین شاه سالی یک بار (آن هم روز اربعین) آش نذری میپخت و خودش در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد. در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هر یک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک می کردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند. عدهای دیگهای بزرگ را روی اجاق می گذاشتند و خلاصه هر کس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود. خود اعلی حضرت هم بالای ایوان مینشست و قلیان می کشید و از آن بالا نظارهگر کارها بود. سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.
به دستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد و او میبایست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد. کسانی را که خیلی میخواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری میریختند. پر واضح است آن که کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد. به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد٬ آشپزباشی به او می گفت:
بسیار خوب! بهت حالی می کنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Dastan1224
🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
روزی یک معلم در کلاس ریاضی شروع به نوشتن بر روی تختهسیاه کرد:
9*1=7
9*2=18
9*3=27
9*4=36
9*5=45
9*6=54
وقتی کارش تمام شد به دانشآموزان نگاه کرد، آنها دیگر نتوانستند جلوی خود را بگیرند و شروع به خنده کردند. وقتی او پرسید چرا میخندید، یکی از دانشآموزان اشاره کرد که معادله اولی اشتباه است.
معلم پاسخ داد: "من معادله اول را عمدا اشتباه نوشتم، تا درسی بسیار مهم به شما دهم. دنیا با شما همینگونه رفتار خواهد کرد. همانطور که میبینید من 5 معادله را درست نوشتم، اما شما به آنها هیچ اهمیتی ندادید! همهی شما فقط به خاطر آن یک اشتباه به من خندیدید و من را قضاوت کردید. دنیا همیشه به خاطر موفقیتها و کارهای خوبتان از شما قدردانی نمیکند، اما در مقابل یک اشتباه سریع با شما برخورد خواهد کرد. پس قویتر از قضاوتهایی که همیشه وجود خواهند داشت باشید!"
🍃
@Dastan1224
🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃
چرا می گویند به هزار و یک دلیل!؟!
کاربرد ضرب المثل:
به افرادی گفته میشود که از فاجعه کار مطلع نیستند اما اصرار به گفتن آن دارند.
داستان:
در روزگار قدیم ساعت و رادیو و تلویزیون نبود که مردم هر وقت دلشان خواست بفهمند ساعت چند است. ماه رمضان که می شد، نبودن ساعت و رادیو و تلویزیون بیشتر معلوم می شد. به همین دلیل، ماه رمضان که می شد، توپ در می کردند. یعنی وقتی که اذان می رسید ، صدای توپ بلند می شد.
معمولاً روی یکی از تپه های دور و بر هر شهر یک توپ جنگی می گذاشتند و دو سه تا سرباز را مامور می کردند که وقت افطار و سحر، گلوله ای توی توپ بگذارند و شلیک کنند. گلوله ها فقط باروت داشتند و به جایی و کسی آسیب نمی رساندند. اما صدای انفجار آن ها آن قدر بلند بود که مردم می توانستند صدای توپ سحر و توپ افطار را بشنوند.
معروف است که در دوره ناصرالدین شاه قاجار شبی از شبهای ماه رمضان توپچی از شلیک توپ سحر خودداری کرد.مردم پای سفره های سحر نشسته بودند و سحری می خوردند همه منتظر بودند توپ سحر شلیک شود تا دست از خوردن و آشامیدن بکشند. اما انگار آن شب کسی نبود که توپ سحر را در کند.
مردم همان طور که مشغول خوردن سحر بودند، یک باره متوجه شدند تاریکی هوا از بین رفت و صبح روشن فرا رسید.
سر و صدای مردم بلند شد:
- این چه وضعی است؟ چرا توپ در نکرده اند؟
جمعیت زیادی جلو فرمانداری جمع شده بودند.
امیر توپخانه توپچی خطاکار را در برابر مردم احضار کرد و با خشم از او پرسید: چرا توپ در نکردی؟
توپچی با خونسردی پاسخ داد: قربان به هزار و یک دلیل! اول این که باروت نداشتیم.
امیر توپخانه فوری حرفش را قطع کرد و گفت: همین یک دلیل کافی است و هزارتای دیگر برای خودت باشد.
🍃
🌺🍃
@Dastan1224
✅ حضرت آیتالله #بهجت(ره):
آری، «نمیدانمِ راست» از «می دانمِ دروغ» که ندانسته جواب غلط و خلاف واقع فتوا بدهد، بالاتر است، چون راستگویی کسی را به چاه نمیاندازد.
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۹۴
@Dastan1224
📚 داستان کوتاه
در زمان های قدیم مرد جوانی در قبیله ای مرتکب اشتباهی شد .به همین دلیل بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا در مورد اشتباه جوان تصمیم بگیرند در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با پیر قبیله که تجربه بسیاری داشت مشورت کنند و هر چه که او بگوید عملی کنند.
پیر قبیله از انجام این کار امتناع کرد .بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادند و پیام دادند که شما باید تصمیم نهایی را در مورد اشتباه این جوان بگیرید .
پیر قبیله کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد سپس آن را از پشت خود آویخت و به سمت بزرگان قبیله حرکت کرد .
بزرگان قبیله بادیدن او پرسیدند : قصه این کوزه چیست؟
پیر قبیله پاسخ داد : گناهانم از پشت سرم به بیرون رخنه می کنند بی آنکه به چشم آیند و امروز آمده ام که درباره گناه دیگری قضاوت کنم. بزرگان قبیله با شنیدن این سخن چیزی بر زبان نیاوردند و گناه مرد جوان را بخشیدند.
عیب مردم فاش کردن بدترین عیب هاست
عیب گو اول کند بی پرده عیب خویش را
@Dastan1224
💠 علامه #حسن_زاده_آملی(رضوان الله علیه)🔻
🍃قدم اول در سلوک توبه و پاکی از گناه و دوری از گفتار ناپاک و کردار و اندیشه های ناشایسته و خویهای نکوهیده است.
☘ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ
♦️ سعی کن تا محبوب کردگار شوی
📚 کتاب هزار و یک کلمه ج۱ ص۲۸
@Dastan1224