5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤 #ویدئو کوتاه_و_شنیدنی
💠 حجت الاسلام #قرائتی
👌 استدلال محکم بر امامت امام زمان(علیه السلام)
┏━✨🕊✨🕊✨┓
@Dastan1224
✍ روزی امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) نزد اصحاب خود فرمودند :
من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود:
شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید'
و دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من علی فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی علی عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان علی در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان عثمانی محکم بست سه شبانه روز بود او و خانواده اش هیچ نخورده بودند.
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼حقِّ رفیق مؤمنت بر تو این است که ..
✍مرحوم حاج اسماعیل دولابی: مؤمنین وقتی توبه میکنند، از گناه دوستشان توبه میکنند. گناه دوست که آمرزیده شد، دل خود آدم پاک میشود. توبه که میکنیم، اوّل توبه برای گناه دوست است. اگر دوستانمان گیر داشته باشند، در دستگاه خدا ما را مؤاخذه میکنند. مثل اینکه وقتی شاگردها درس بلد نباشند، از معلّمشان مؤاخذه میکنند.
مسئولیت کوچکترها را از بزرگشان میخواهند. پس روزی هفتاد بار برای گناهان دوستان و زیردستانتان استغفار کنید. همانگونه که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم برای گناه امّت استغفار مینمود. برای گناهان دوستانتان روزی هفتاد بار استغفار کنید و الاّ راهتان مسدود خواهد بود. وقتی استغفار کنی، دورت خلوت میشود، آنگاه علی علیه السّلام در کنارت مینشیند. استغفار یکی از دو امان الهی است.
حقِّ رفیق مؤمنت بر تو این است که تو برای او استغفار نمایی و او هم برای تو. ما باید بار گناه رفقایمان و دوستانمان را تحمّل کنیم و در درگاه حقتعالی برای آنها شفاعت و عذرخواهی کنیم.
📚 مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب
@Dastan1224
داستان کوتاه
🌷معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را بنویسند،
دانش آموزان شروع به نوشتن کردند.
معلم نوشته های آن ها را جمع آوری کرد، با آن که همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند .
اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و ....
در میان نوشته ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می خورد ، معلم پرسید: این کاغذ سفید مال چه کسی است؟
یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد.
معلم پرسید : دخترم چرا چیزی ننوشتی؟
دخترک جواب داد :
عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند ،و من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم.
معلم گفت : بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم .
در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت :به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از....لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن .
☘️پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت . اکنون تازه همه به حقیقتی مهم آگاه شده بودند ، آری ،عجایب واقعی همین نعمت هایی هستند که ما ، آن ها را ساده و معمولی می انگاریم
@Dastan1224
🌱🕊
✍ تخمه ژاپنی يا جابونی ؟
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃
روستای جابان در غرب روستای کرمانجنشین سربندان دماوند واقع شده و مردم آن به زبان کردی کرمانجی صحبت می کنند.
نسل آنها به کرمانجهای قوچان قدیم برمیگردد که در زمان کریمخان زند از چناران در استان خراسان رضوی به این منطقه مهاجرت كردند.
ایسنا: شاید برای شما هم پیش آمده باشد که از خود بپرسید چرا به «تخمه ژاپنی» میگوییم «تخمه ژاپنی»؛ این در حالیست که برخی پژوهشگران معتقدند نام اصلی این تخمه چیز دیگریست و استفاده از این لفظ تنها بر اثر یک شباهت و اشتباه شنیداری پیش آمده است.
ژاپن یا جابان ؟
به گزارش برخی منابع اینترنتی در لغتنامه دهخدا آمده است: «جابانی» نام محلی است که در آنجا شاه اسماعیل با فرخ یسار جنگ کرده است. (تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون ص 65).
همچنین در منبع دیگری آمده است: «باید دانست که این نوع تخمه در یکی از روستاهای اطراف دماوند «جابان (jâbân)» که همسایه غربی سربندان بوده و ساکنان آن نیز از کرمانج هستند کشت میشود و در واقع نام اصلی آن «تخمه جابانی» است؛ اما تطور زبانی صورتگرفته در این واژه و قلب مصوت «آ» (â) به «–و» (ô)، آن را به صورت «جابونی» درآورده و پس از آن با تبدیل همخوان «ج» (j) به «ژ» (ž) و «ب» (b) به «پ» (p) - به دلیل نزدیکی واجگاه- به صورت نادرست «ژاپنی» درآمده است.
🍃
🌺🍃
@Dastan1224
🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃
*پروفسور پری رخ دادستان*
تنها روانشناس ایرانی بود که از ژان پیاژه "پدر روانشناسی شناختی" مدرک گرفت. بسیاری او را مادر روانشناسی ایران می نامند!
وی در 22 آبان 1389 به علت سرطان درگذشت!
از بخشی از دفتر خاطرات ایشان:
در دو سالی که در سوئیس درس می خواندم نود درصد غذای من نان و پنیر بود. سوئیس کشور گرانی بود. رساله ام با پیاژه بود و او روش و سخت گیریهای خاص خودش را داشت!
وسع مالی نداشتم، با این وجود دوره لیسانس را به جای چهار سال، سه ساله خواندم. روز امتحانی که با پیاژه داشتم سر جلسه از شدت گرسنگی در حال از هوش رفتن بودم. امتحان شش ساعت طول می کشید و من دو روز بود که چیزی نخورده بودم!
خانه من درست نقطه مقابل دانشگاه آن سوی دریاچه ژنو بود. صبح پول نداشتم با قایق از رودخانه رد شوم، برای همین از 5 صبح پیاده راه افتاده بودم تا به موقع به امتحان برسم!
دو ساعتی که از امتحان گذشت، دیدم در حال از هوش رفتن هستم و ممکن است فرصت موفقیت را از دست بدهم. در این شرایط سخت، به دلیل طولانی بودن امتحان اندکی استراحت دادند. وسیله پذیرایی آوردند اما من پولی برای خرید نداشتم. مغزم قفل کرده بود. دوستی یونانی داشتم. پرسید: چرا چیزی برنداشتی!؟ غرورم اجازه نداد بگویم پول ندارم و گفتم میل ندارم!
دوستم نگاهی به من کرد و گفت: بی خود! چند ساعته داری فکر می کنی باید چیزی بخوری. و خودش برایم یک کیک و قهوه خرید و من را نجات داد. من آن امتحان را با نمره خوبی قبول شدم!
بعد از اتمام تحصیلاتم پیاژه که از پشتکار من خوشش آمده بود، پیشنهاد داد که زیر نظر مراکز تحقیقاتی او کار کنم!
او می گفت: ما تو را برای ایران نساختیم. خواهشا بمان و به ایران نرو!
اما من گفتم: :شما امثال من زیاد دارید ولی مملکت من ندارد و من باید برگردم"!
بعد از آن هر سال به دیدنش می رفتم و او می گفت: اگر پشیمان شدی برگرد. ولی من هرگز پشیمان نشدم!
این متن ارزش آن را دارد تا برای 80 میلیون جمعیت ایرانی به اشتراک گذاشته شود!
روحش شاد و یادش گرامی!
@Dastan1224
✍ هر سال بعد از ماه محرم و صفر که می شد مرحوم علامه امینی خطاب به عزاداران سیدالشهداء (علیه السلام) می فرمودند:
👌 کبوتر بازها وقتی یه کبوتر از بازار می خرند ، چند روزی بال و پرش رو می بندند ، روی پشت بام خونه بهش آب و دانه میدن ، بعد چند روز بال و پرش رو باز می کنند ، و پروازش میدن ، اگه اون کبوتر رفت و مجددأ برگشت روی همون پشت بام نشست ، میگن هنر داره و رگه داره ، اما اگه برنگشت و رفت ، روی پشت بام کس دیگه ای نشست ، میگن بی هنر وبی رگ بود.
☘ آهای مردم محرم و صفر گذشت و توی این دو ماه امام حسین (علیه السلام) ما ها رو خرید ، بال و پرمون رو بست پیش خودش نگه داشت در این دو ماه میهمان امام حسین (علیه السلام) بودیم و هر جا دعوتمون کردند به احترام امام حسین(علیه السلام) بود و در واقع از آب و نان اقا خوردیم ، حالا بعد دو ماه بال و پر مون رو باز کرده که پرواز کنیم ، نکنه که بی هنر و بی رگ باشیم. بریم روی بام کس دیگه بشینیم ، نکنه نان و نمک بخوریم و نمکدون بشکنیم.
@Dastan1224
#میخوای_به_پیامبر_نزدیک_بشی⁉️
#بی_مقدمه
🍃رسول خدا( ص) فرمود : نزدیکترین شخص به من در فردای قیامت کسی است که صلوات بیشتری بر من فرستاده باشد.
❣زیاد صلوات بفرس❣
@Dastan1224
🌷 پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله) :
✍ من أحسن فیما بینه و بین اللَّه کفاه اللَّه ما بینه و بین النّاس و من أصلح سریرته أصلح اللَّه علانیته و من عمل لآخرته کفاه اللَّه دنیاه.
👌 هر که روابط خویش با خدا را نیکو دارد خدا روابط او را با مردم اصلاح و هر که پنهان خویش اصلاح کند خدا عیان او را اصلاح کند و هر که براى آخرت خویش کار کند خدا دنیاى وى را کفایت کند.
📚 نهج الفصاحه
┏━✨🕊✨🕊✨┓
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پند
برای دقیقه های سرد چای دم کن ☕️
در فنجان ثانیه های تلخ شکـر بریـز🌸
شاید لحظه های دلخوشی آنقدر نباشد🍃
که فرصت حتی یک تبسم را🌸
به نگاهمان وصله بزنند 🌸🍃
اوقاتتون بخیر و شادی ☕️🌸😊
@Dastan1224
#حکایت
حکایت این روزامون خیلی جالبه...
یه ویروس کوچیک شد معلم مون، خیلی چیزا رو بهمون یادآوری کرد،
یادمون اومد که ...
نظافت چقدر مهمه
تدبیر چقدر لازمه
سلامتی چقدر با ارزشه
اطرافیانمون چقدر برامون عزیزن
در کنار عزیزانمون بودن، چقدر لذت بخشه
تک تک ثانیه های عمرمون چقدر ارزش دارن
انسان چقدر ناتوانه
مرگ چقدر میتونه نزدیک باشه
این ویروس یادمون انداخت که سلامتی، امنیت و آرامش چه نعمت های بزرگی بودن و حواسمون بهشون نبود
و مهمترین چیزی که یادمون انداخت، آره مهمترینش
این که خدا چقدر بزرگه، چه قدرت بزرگیه...
ویروسی که حتی با چشم دیده نمیشه، خیلی چیزا رو به یک دنیا یاد آوری کرد
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صد بار اگر توبه شکستی باز آ 😔☺️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
📔#حکایتی_زیبا_و_آموزنده
مردی می خواست کاملا خدا را بشناسد .
ابتدا به سراغ افراد و کتابهای مذهبی
رفت ، اما هر چه جلوتر رفت گیج تر شد .
افراد و کتاب های نوع دیگر را نیز
امتحان کرد اما به جایی نرسید .
خسته و نا امید راه دریا را در پیش
گرفت کنار ساحل کودکی را دید که
مشغول پر کردن سطل آب کوچکی
از آب دریا بود . سطل پر و سر ریز
می شد اما کودک همچنان آب می ریخت
مرد پرسید : چه می کنی؟
کودک جواب داد : به دوستم قول
دادم همه آب دریا را در این سطل
بریزم و برایش ببرم
تصمیم گرفت پسر را نصیحت کند
و اشتباهش را به او بگوید
اما ناگهان به اشتباه خود هم پی برد که می خواست با ذهن کوچکش خدا را بشناسد و کل جهان را در آن جا دهد فهمید که با دلش باید به سراغ خدا برود
به کودک گفت : من و تو
در واقع یک اشتباه را مرتکب شده ایم
مولانا می گوید :
هر چه اندیشی پذیرای فناست
آنچه در اندیشه ناید آن
@Dastan1224