eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹آیت الله بهجت (ره): وقــتی که روح انـسان بـــه عـالم دیگر رفت، می فــهمد… این همه تشریفات در دنـیا لازم نبود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ @Dastan1224
وقتي توکلت باخداست بگذارهرچقدرميخواهندبا توبي انصافي کنند وقتي اميدت باخداست بگذار هرچقدرميخواهند نااميدت کنند. وقتي يارت خداست بگذارهرچقدرميخواهند نارفيق @Dastan1224
🍀امام صادق علیه السَّلام می‌فرمایند: ✨هر چیزی را که بتوانی بنده‌ای را به آن سرزنش کنی کار خود اوست، و هر چیزی که نتوانی بنده‌ای را برای آن سرزنش کنی کار خداست. 💥حق‌تعالی می‌فرماید: ای بنده! چرا نافرمانی من کردی؟! چرا شراب نوشیدی؟! پس تمام این‌ها از بنده است، و به او نمی‌فرماید: چرا بیمار شدی؟! چرا قامت تو کوتاه است؟! چون همۀ این افعال از خداوند است. 📖بحار الأنوار @Dastan1224
🔴 آثار نام فاطمه در منزل 🔵 امام کاظم علیه السلام: لایدخل الفقر بیتا فیه اسم محمد او احمد او علی او الحسن او الحسین او جعفر او طالب او عبدالله او فاطمة من النساء. 🌕 در خانه ای که نام محمد یا احمد یا علی یا حسن یا حسین یا جعفر یا طالب یا عبدالله و یا از میان زنان، فاطمه باشد، فقر [و تنگدستی] وارد نمی شود. 📚 اصول کافی، ج ۶، ص ۱۹ ‎‎‌‌‎‎‌ @Dastan1224
🌹 امام صادق (ع) در حدیثی می‌فرمایند: موقعی که خداوند خیر بنده‌ای را بخواهد، هنگامی که گناهی انجام می‌دهد او را گوشمالی می‌دهد تا به یاد توبه بیفتد، و هنگامی که شر بنده‌ای را (بر اثر اعمالش) بخواهد موقعی که گناهی می‌کند نعمتی به او می‌بخشد تا استغفار را فراموش کند و به آن گناه ادامه دهد، این همان است که خداوند عزوجل فرموده: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِّنْ حَیْثُ لَایَعْلَمُونَ»؛ یعنی از طریق نعمت‌ها به هنگام معصیت‌ها آنها را به تدریج از راهی که نمی‌دانند گرفتار می‌سازیم (تا هرگز نتوانند توبه کنند) ».[۱] یکی از یاران امام صادق عرض کرد: من از خداوند مالی طلب کردم به من روزی فرمود، فرزندی خواستم به من بخشید، خانه‌ای طلب کردم به من مرحمت فرمود، من از این می‌ترسم نکند این استدراج باشد، امام فرمود: اگر اینها توأم با حمد و شکر الهی است استدراج نیست (نعمت است )[۲]. (۱)(تفسیر نمونه،ج۷، ذیل آیات ۱۸۲ و ۱۸۳ سوره اعراف) (۲)(تفسیر نمونه، ج ۲۴، ذیل آیات ۴۲-/ ۴۵ سوره @Dastan1224
🌿 میگفت: 🔺من برای کار در منزل طلبه ها و افراد مستحق پول نمی گیرم! در نجف روال زندگی هادی ذوالفقاری همین بود. یا درس می خواند یا برای افراد مستحق لوله کشی آب انجام میداد. 🔻یکبار گفتم: آخه پسر این چه کاریه؟ تو پول بگیر ولی کمتر. تو پس فردا به این پول احتیاج پیدا میکنی. 🔺نگاهی به چهره من انداخت و گفت: حرفی که میزنم تا زنده ام نقل نکن. 👈من هر زمان احتیاج به پول داشته باشم خود مولا مرا کمک می کند. 🔻یکبار از تهران زنگ زدند و پول میخواستند. مادرم یک میلیون تومان پول می خواست. شب طبق معمول رفتم حرم. 🔺کنار ضریح بودم که یک نفر صدایم کرد و گفت: این پاکت مال شماست. فکر کردم مربوط به حوزه است. وقتی برگشتم پاکت را باز کردم. یک میلیون تومان پول داخل آن بود... ولادت: ۱۳۶۷/۱۱/۱۳ محل تولد: تهران شهادت : ۱۳۹۳/۱۱/۲۶ محل شهادت: سامراء مدت عمر: ۲۶ سال 🌹 🔸یادشان با ذکر @Dastan1224
اگر از حقوق انسانیِ خودت دفاع می‌کنی و حقوق انسانیِ کسی را نادیده نمی‌گیری، اگر نخواسته‌ای که به هر قیمتی به آسایش و رفاه برسی، تو یک مردی و روز مرد، مبارکت باشد. اگر از کوچه یا خیابان خلوتی رد می‌شدی و دختر یا زنی تنها دیدی و سرت را پایین انداختی و با فاصله از کنارش جوری گذشتی که احساس امنیت کند و نترسد، روز مرد مبارکت باشد. اگر حواست به نگرانی‌ها و اضطراب‌های مادرت هست، به چشم‌های کم‌سو یا پاهای دردمندش، اگر کمک‌حال پدرت هستی، اگر برای خواهرت امنیت و آزادی‌عمل فراهم می‌کنی، اگر در زمان خشم یا سرخوشی، فحش‌های ناموسی ورد زبانت نیست؛ روز مرد مبارکت باشد. اگر هرکجا نشستی و در هر صنف و جایگاهی زنی را هم ردیف خودت یا بالاتر دیدی و سعی نکردی تحقیرش کنی، اگر نگاهت به دختران و زنان، انسانی‌ست، نه جنسی، اگر در همه‌حال آماده‌ای که تکیه‌گاه کسی از خودت ضعیف‌تر باشی و بدون چشم‌داشت خوب باشی و کسی را حمایت کنی، اگر شانه‌هات آماده‌اند برای دلگرمی دادن و آغوشت آماده است برای تعهد، تبریک می‌گویم، تو یک مرد هستی و امروز و تمام روزهای دیگر، تا زمانی که -فارغ از جنسیت- انسان خوبی باشی، روز توست. لطفا خوب بمان، دنیا نیاز دارد که تو خوب باشی. @Dastan1224
🍃 «وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ ۖ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ» « و آیاتم را [در تورات که اوصاف محمّد و قرآن در آن است، با تغییر دادن و تحریف کردن] به بهایی ناچیز نفروشید، و فقط از من پروا کنید. وبه آنچه [بر پیامبر اسلام] نازل کرده ام که تصدیق کننده [تورات وانجیلی] است که با شماست، ایمان آورید و نخستین کافر به آن نباشید که نسل به نسل پس از شما به پیروی از شما به آن کافر شوند» ٤1 @Dastan1224
✨﷽✨ 📝✍🏻مرد فقیری از خدا سوال کرد: چرا من اینقدر فقیر هستم؟! خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی! مرد گفت: من چیزی ندارم که ببخشم خدا پاسخ داد: دارایی هایت کم نیست! یک صورت، که میتوانی لبخند بر آن داشته باشی! 📝✍🏻یک دهان، که میتوانی با آن از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی! یک قلب، که میتوانی به روی دیگران بگشایی! و چشمانی که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی! 🔘فقر واقعی فقر روحی است.. @Dastan1224
حضرت آیت ‌الله مجتهدی تهرانی (ره): ♡ سجده گناهان را می ریزد ♡ روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد ، "شکراً الله و الهی العفو" بگوید ، مخصوصا در نماز شب ، ده دقیقه ، یک ربعی در سجده باشد ، حسّ می کند وقتی که به سجده می رود ، سبک می شود . " آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. 🍁 همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد ، سجده هم گناهان را می ریزد.🍁 @Dastan1224
❤ یا الله ❤ وَلَيَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِیٌّ عَزِيزٌ خداوند به کسانی که [دین] او را یاری می‌‌ دهند یاری می‌ رساند؛ مسلماً خداوند نیرومند و توانای شکست ناپذیر است. 🌹 سوره حج ، آیه ۴۰ @Dastan1224
﷽ 🍃درسی از علامه‌حسن‌زاده‌آملی 🔸️روزى يكى از شاگردان درس ، مصرانه و عاجزانه از حضرت استاد حسن زاده آملى تقاضا كردند كه : حضرت آقا عنايتى بفرماييد ذكرى ، دعايى ، چيزى بفرماييد، بلكه از اين گرفتارى روحى نجات پيدا كنم ، خيلى گرفته و در قبض هستم . 🔹️حضرت استاد (دام عزه)چند لحظه اى درنگ فرمودند و فرمودند: دو مطلب به شما عرض ‍ مى كنم ، يقينا اثر دارد به شرط اينكه اقلا يك اربعين (۴۰ روز) بر آن مداومت داشته باشيد. 1⃣ ذكر شريف "يٰا حَىُّ يٰا قَيُّوم يامن لااله‌الا انت" كه گفته اند، اكثار(یعنی زیاد گفتن) در آن سبب حيات و زيادت‌عقل مى شود و مجرب هم است . 2⃣سوره‌غنى (واقعه) را بخوانيد تا غنى در علم و بعدا هم چيزهاى ديگرى شويد. چون روايت شده كه : ابن مسعود از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نقل كرده:هر كس سوره واقعه را هر شب بخواند هيچ گاه محتاج نمى شود. 📙صراط سلوک @Dastan1224
🍃آیت الله مجتهدی (ره): من هرشب یک قرآن برای پدرومادرم مےخوانم اگرپدرومادرتان ازدنیا رفتند هرشب برایشان قرآن بخوانید مقیدباشیدهنگام سحردعایشان کنید این کارهاخیلی موثر است @Dastan1224
🌷 آیت الله جوادی آملی : 👌 اگر اين نماز را خوانديم و تا غروب آلوده نشديم، نه بيراهه رفتيم و نه راه کسي را بستيم، زبان ما، چشم ما، گوش ما پاک بود، خدا را شاکر باشيم که اين نماز قبول شد . @Dastan1224
🔰گاهی با خودت خلوت کن ✍️مرحوم آیت الله مشکینی: گاهی با خودت خلوت کرده و کتاب نفس خود را باز کنید و دقیق تر از مطالب مشکل مکاسب و کفایه، آن را مطالعه کن یک وقت می‌بینی سر تا پا غلط است! @Dastan1224
🌹 مرحوم حاج شیخ عباس قمی صاحب کتاب مفاتیح الجنان فرمود: وقتی کتاب (منازل الاخرة) را تألیف و چاپ کردم، به دست شیخ عبدالرزاق مسئله‌گو (که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه علیه‌السلام مسئله می‌گفت) رسید. . پدرم کربلائی محمدرضا از علاقه‌مندان شیخ عبدالرزاق بود و هر روز در مجلس او حاضر می‌شد. شیخ عبدالرزاق روزها کتاب منازل‌الاخرة را می‌گشود و برای مستمعین می‌خواند. یک روز پدرم به خانه آمد و گفت: شیخ عباس! کاش مثل این مسئله‌گو می‌شدی و می‌توانستی منبر بروی و این کتاب را که امروز برای ما خواند، می‌خواندی! . چند بار خواستم بگویم این کتاب از تألیفات خودم است، اما هر بار خود داری کردم و چیزی نگفتم، فقط عرض کردم: دعا بفرمایید خداوند توفیقی مرحمت @Dastan1224
از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟ گفت:آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود یکی را شب برایم ذبح کرد از طعم جگرش تعریف کردم صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد گفتند:تو چه کردی؟ گفت: پانصدذگوسفند به اوهدیه دادم گفتند پس تو بخشنده تری گفت:نه.چون او هرچه داشت به من داد،اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم @Dastan1224
هر كه خشنودى خدا را با ناخشنودى مردم بطلبد، خداوند او را از امور مردم بى‌نياز كند و هر كه خشنودى مردم را با ناخشنود كردن خدا بجويد، خداوند او را به مردم وا گذارد. @Dastan1224
🔴 تفاوت گذر زمان در برزخ ✍ مؤمنان در بهشت برزخی با این لذت ها در خوشی و سرور هستند و اصلا مرور زمان را تا قیامت حس نمی کنند، ولی از آن طرف کفار در جایگاه های جهنمی خود و یا در برهوت معذب اند و هر لحظه جهنم بر آنها همانند سال و قرنی می گذرد. شما فرض کنید اگر بخواهید در یک استخر آب جوش صد درجه ده دقیقه داخل شوید، چقدر سخت می گذرد!؟ انگار ثانیه هایش ساعت هاست. تازه آتش دنیا اصلا قابل مقایسه با آن طرف نیست. اگر اهل جهنم و آتش را در آتش دنیا بیاورند اینجا می گیرند می خوابند؛ چرا که آتش دنیا در مقابل آتش جهنم سرد است. خلاصه این که گذر زمان در برزخ نسبت به افراد فرق می کند. اگر کسی در بهشت برزخی باشد، گذر زمان را هر قدر هم طولانی باشد، حس نمی کند. ولی اگر در جهنم باشد، هر ساعتی را قرنی می بیند. 📚 برزخ و نفخه صور @Dastan1224
💎 سید بن طاووس به فرزندش محمد می‌نویسد؛ 🔸مبادا فکر کنی علیه السلام به دعای تو محتاج است، 🔸هرگز چنین نیست و هرکس چنین فکری کند بیمار است، 🔸این که می‌گویم برای او دعا کن، فقط برای این است که او حق بزرگی بر تو دارد و بسیار در حق تو احسان نموده است، 🔸و اگر قبل از دعا برای خودت برای او دعا کنی، ابواب اجابت زودتر به رویت گشوده می‌شود، 🔸زیرا تو با گناهت باب دعا را بر روی خود بسته‌ای، ولی هنگامی که برای آن مولایی دعا کنی که از خواص درگاه خداست، 🔸به احترام او باب اجابت به رویت گشوده می‌شود و آنگاه خود و همه‌ی کسانی که در حقشان دعا می‌کنی بر خوان احسان او می‌نشیند و مشمول رحمت، کرم و عنایت الهی می‌شوید، چون خود را به او مرتبط کرده‌اید! 📚 فلاح السائل، سید بن طاووس @Dastan1224
‌ در زمان یکى از اولیاى حق، مردى بود که عمرش را به بطالت و هوسرانى ولهو و لعب گذرانده بود، نزدیک مرگ پرونده خود را ملاحظه کرد، گذشته عمر را به بازبینى نشست و از عمق دل آهى کشید و بر چهره تاریک اشکى چکید و به عنوان توبه و عذرخواهى از حریم مبارک دوست عرضه داشت : 《یا مَنْ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَهُ اِرْحَم مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَهُ 》. پس از مرگ، اهل شهر به مردنش شادى کردند و او را در بیرون شهر در خاکدانى انداخته، خس و خاشاک به رویش ریختند! آن مرد الهى در خواب دید به او گفتند : او را غسل بده و کفن کن و در کنار اتقیا به خاک بسپار. عرضه داشت: او به بدکارى معروف بود ، چه چیز او را به نزد تو عزیز کرد و به دایره عفو و مغفرت رساند؟ جواب شنید : خود را مفلس و تهیدست دید، به درگاه ما نالید، به او رحمت آوردیم. کدام غمگین از ما خلاصى خواست او را خلاص نکردیم، کدام درد زده به ما نالید او را شفا ندادیم. 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی اثر استاد انصاریان @Dastan1224
! 🌷در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت: این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره. فرمانده گفت: خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری. 🌷یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد. در کمال تعجب دیدم شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت: دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه. بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت: ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است. می گم سه روز برات مرخصی بنویسند. 🌷سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند؛ گوشی را از دستش گرفت و گفت: برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟ برای من؟ نمی خواد. من لیاقتش را ندارم. بعد هم با گریه بیرون رفت. 🌷بعدها شنیدم آن سرباز، راننده و محافظ شهید بروجردی شده. یازده ماه بعد هم به شهادت رسید. آخرش هم به مرخصی نرفت.... 🌹 قهرمان لرستان، سردار سرلشکر پاسدار محمّد بروجردى @Dastan1224
✅حکایت پند آموز ✍فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت.استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد . استاد به او گفت: آیامیتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‎┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Dastan1224
📚حسودی روزگاری در سرزمینی، زنى بود بسیار حسود، همسایه‌اى داشت به نام خواجه سلمان كه مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشك مى‌برد و مى‌كوشید كه اندكى از نعمتهاى آن مرد شریف را كم كند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى كارى از پیش نمى‌برد و خواجه به حال خود باقى بود. عاقبت روزى تصمیم گرفت، كه خواجه را مسموم كند، حلوایى پخت و در آن زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد؛ هنگامى كه خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است. خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد. در راه به دو جوان برخورد كه خسته و مانده و گرسنه بودند، خواجه را بر آن دو، شفقت آمد، نان وحلوا را به آنها داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فى‌الحال مردند. خبر به حاكم شهر رسید و خواجه را دستگیر كرد، هنگامى كه از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت. حاكم كسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر كردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز كرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد كه آن دو تن، یكى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است. خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع پس از یكى دو روز مرد. این حسود بدبخت، گور خود را با دست خود كند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش كرد. @Dastan1224
روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى می ‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید که عابدى در آن‏جا زندگى می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده‏ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر. مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏کار محشور مکن. در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
📚داستان زیبا مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند. هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند . ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن. روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد . پس این نصیب توست ... صدقه را بنگر که چه چیزیست! !! صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است . ‌ ‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
📚غازی خان در زمان قدیم یک شکارچی بود که هر روز به شکار می رفت و دست خالی بر میگشت . یکی از روزها این مرد شکارچی غازی شکار کرد و به خانه آورد و به زنش گفت : از تو می خوام که این غاز را درست و تر و تمیز بپزی تا دو نفری بدون اینکه کسی بفهمد آنرا بخوریم . خودت میدانی چقدر برای شکار این غاز زحمت کشیده ام . مبادا کسی از قضیه سردربیاورد . زن شکارچی هم که خیلی خوشحال شده بود قبول کرد وغاز را توی کماجدان گذاشت و رفت به مطبخ که آنرا بپزد . از قضا نزدیکیهای غروب بود که در خانه شان زده شد . وقتی زن شکارچی در را باز کرد دید ای داد و بیداد مهمان است که حتما شب را مزاحمشان میشود . مهمان آمد داخل و نشست . وقت شام خوردن که شد شکارچی به زنش گفت :« مبادا غاز را برای مهمان بیاوری برو دو تا پیاز و کمی پنیر بردار و بیار تا بخورد ، ماهم خودمان را میزنیم به سیری و چند لقمه ای زورکی میخوریم تا اشتهایمان کور نشود وبتوانیم نصف شب که مهمان خوابش برد غاز رابخوریم .مرد شکارچی هرچه گفت زنش گوش کرد . ولی مهمان از قصه غاز خبردار شد و سعی کرد کم بخورد بلکه بتواند یک جوری برای غاز نقشه ای بکشد . بعد از شام هر سه نفرخوابیدند . شکارچی و زنش به خواب رفتند ولی مهمان به هوای غاز نگذاشت خوابش ببرد و بیدار ماند . وقتی خروپف زن و شوهر به هوا رفت از جایش بلند شد و رفت پای خام نونی دو تا از آن نان های ترو تازه برداشت و یواش یواش رفت توی مطبخ و غاز را که توی کماجدان بود پیدا کرد . در کماجدان را برداشت وگفت : بی انصافها لامصبا چه میشد که سرپسین غاز میآوردید و باهم میخوردیم . راستی خدا را خوشتر نمیآمد که خودتان میخوردید و یک لقمه ای هم به من میدادید ؟ خیلی از این حرفها با خودش گفت و غاز راخورد و یک ذره هم برای آنها نگذاشت . یک کفش ساغری سلطون هم –که شکارچی برای زنش خریده بود – دم دراطاق بود . آنرا برداشت و به جای غاز توی کماجدان گذاشت و با شکم سیر سرجایش راحت گرفت خوابید .شکارچی کمی که گذشت از خواب بیدار شد و زنش را هم بیدار کرد . گفت: بنده خدا وقت خوردن غاز حالا است . زنش گفت : مهمان را امتحان کنیم ببینیم خواب است یا بیدار؟ اگر خواب بود آن وقت میرویم و غاز را میخوریم . شوهرش قبول کرد دونفری شروع کردند به صحبت .یکی می گفت من نادرشاه را یاد میدهم . یکی گفت من شاه عباس را یاد میدهم . شکارچی برای اینکه بفهمد مهمان خواب است یا بیدار خطاب به مهمان گفت : تو چه پادشاهی بیادت میآید ؟... مهمان آهی از ته دل کشید و گفت : ای ... من هیچ پادشاهی یادم نمیآید ، هرکاری میکنم یادم میرود فقط زمانیکه ساغری سلطون جانشین غازی خان شد یاد میدهم دیگر هیچی یاد ندارم ... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
📚 🌷عقابی بر بچه گوسفند حمله آورد و او را به چنگال صید کرده و ربود. 🌷کلاغی که شوق تقلید داشت، این احوال را دید. خواست که زور خود بر گوسفندی بیازماید ولیکن پنجه‌اش در پشم گوسفند چنان اسیر ماند که بیچاره خود را از آن خلاص دادن نتوانست. 🌷شبان آمد و او را اسیر یافته، بگرفت و به خانه برد تا از بهر بازیچه به فرزندان خود دهد. 🌷چون فرزندان شبان کلاغ را دیدند، از پدر خود پرسیدند که این پرنده چه نام دارد؟ 🌷راعی گفت این پرنده‌ایست که پیش از یک ساعت خود را عقاب تصور کرده بود، اکنون خوب دانسته باشد که کلاغ بیشه است حماقت‌ پیشه. 🌷آدمی را باید که در کاری که مافوقِ استطاعت او باشد قدم ننهد و اگر نهد، هم از سرانجام آن نومید شود و هم مصدر تضحیک ابنای روزگار. @Dastan1224
📚 داستان کوتاه سلطان به وزیر گفت 3 سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خدا چه میخورد؟ سوال دوم: خدا چه میپوشد؟ سوال سوم: خدا چه کار میکند؟ وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی دانا و زیرک داشت. وزیر به غلام گفت سلطان 3 سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم. اینکه :خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟ غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...! اما خدا چه میخورد؟ خداغم بنده هایش را میخورد. اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد. اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟ وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند. 🔹 قانون زندگی، قانون باورهاست 🔹بزرگان زاده نمی‌شوند، ساخته می‌شوند @Dastan1224
📚شخصیت‌شناسی مرد نابینا مردی نابینا زیر درختی بر سر دو راهی نشسته بود. پادشاهی نزد او آمد، از اسب پیاده شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان، از چه راهی می‌توان به پایتخت رفت؟ پس از او وزیر پادشاه نزد مرد نابینا رسید و بدون ادای احترام گفت: آقا، راهی که به پایتخت می‌رود کدام است؟‌ سپس سربازی نزد نابینا آمد، ضربه‌ای به سر او زد و پرسید:‌‌ احمق،‌ راهی که به پایتخت می‌رود کدام است؟هنگامی که همه آن‌ها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد. مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید: به چه می‌خندی؟ نابینا پاسخ داد: اولین مردی که از من سؤال کرد، پادشاه بود، مرد دوم وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود. مرد با تعجب از نابینا پرسید: چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟ نابینا پاسخ داد: فرق است میان آن‌ها. پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می‌برد که حتی مرا کتک زد. نحوۀ رفتار هرکس نشانه شخصیت اوست، شرافت انسان به اخلاقش است. @Dastan1224