💟 داستان کوتاه
قفل فروشی میگفت:
یه روز جوان روستایی ظاهرالصلاح با ریش آنکارد و تسبیح و یقه آخوندی اومد و 60 تا قفل کوچک که اصولا فروش خوبی هم نداره در رنگها و سایز مختلف خرید .
منم خوشحال.
هفته بعد اومد و 120 تا خرید.
هفته بعد 200 تا
هفته بعد 360 تا
بنده هم خوشحال و هم حیرتزده،
هرچی هم می پرسیدم: اینا برا چیه؟ چیزی نمیگفت.
پرسیدم: اینا رو میفروشی؟ جواب نمیداد.
کم کم رسیدیم به 500 عدد!!!
معامله خوبی بود و هر دو طرف راضی.
یه روز گفتم:
اگه ماجرای این قفلهای کوچک رو بهم بگی 60 تاش میدم برا خودت.
زبانش باز شد و تعربف کرد.
اهل و ساکن یکی از روستاها بود. پدر و عمویش دعانویس بودند.
میگفت:
از همه روستاها و شهر خودمون و شهرهای اطراف و راههای دور و نزدیک میان پیش پدر و عمو، واسه دعا.
زنها بیشتر میان، مرد هم میاد، اکثرا با خانواده و روزی بین 50 الی 100 دعا نوشته میشه!
واسه هر دعا، یه قفل استفاده میشه و بخت دشمن رو قفل میکنن و فلان و بهمان
هر قفل رو همراه با دعا، بین 100 الی 200 هزار تومن پول میگیریم
( سال 92 بود )
وا ماندم.
طبق قرار قبلی، 60 عدد قفل زرد نمره 32 را با احترام بهش دادم و گفتم: بارکلا، ایوالله، تو دیگه کی هستی؟ باید اسم بازاری رو از روی ما بردارن و بزارن رو شما.
ما رو هر قفل 50-100 تومن استفاده میکنیم. ولی شما از روی هر قفل 100 هزار تومن،
اونم قفل ضعیف و ارزون قیمت ساخت چین کافر! برای دعای مسلمین مومن!
گفتمش! بخدا تو شایسته احترامی، تو خودت یه پا بیل گیتس هستی!
مدتی بعد خانمم در حالی که دعا میخواند دستمالی را با احترام بسیار باز کرد و یک قفل زرد نمره 32 را به من نشان داد و گفت آن را به مبلغ یک میلیون تومان برای باز شدن بخت دخترمخریده است، هیچ نگفتم و سکوت کردم،
بعد از مدتی آن جوان دو باره برای خریدن قفل به مغازه من آمد و با گله ماجرا را برای او بازگو کردم، خندید و گفت:
ما چه کنیم؟ وقتی مردم خودشون میان و صف میبندند و با التماس از ما دعا میخواهند، چکار باید بکنیم!
سکوت کردم، و متحیر از جهل و نادانی خود و همنوعانم شدم که پایان ندارد....
@Dastan1224
🔴اﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﻴــﻄﺎﻥ...
✍ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥﻧﻔﺮﻱ ﻛﻪ ﻣﺮﻳﺪﺷﻴﻄﺎﻥ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ، ﺍﻓﺮﺍﺩﻱﻫﻢﻫﺴﺘﻨﺪﻛﻪﺷﻴﻄﺎﻥ ﺣﺮﻳﻔﺸﺎﻥ ﻧﻤﻲﺷﻮﺩ.
ﻋﺎﺑﺪﻱﭘﺮﻫﻴﺰﮔﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪﺷﻴﻄﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﻲﻛﻮﺷﻴﺪ ﻧﻤﻲﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﻓﺮﻳﺒﺶ ﺩﻫﺪ. آﺧــﺮ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻋﺒـــﺎﺩﺕ ﮔﻮﻟﺶ ﺑﺰﻧﺪ... ﺩﺭ ﻧﻴﻤﻪﺷﺐ ﻭ ﺳﺤﺮﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎﻻﻱ ﺳﺮﺍﻭ ﺭﻓﺖﻭ ﮔﻔﺖﺑﺮﺧﻴﺰ ﻛﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯﺍﺳﺖ.. ﻋﺎﺑﺪ ﺍﻭﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺳﺮ ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﻟﺤﺎﻑ ﺑﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻧﻤــﺎﺯﻱ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻛﻨﻲ ﻧﻴﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﻡ....!!
ﻓﺮﻋـــﻮﻥ ﺩﻋــﻮﻱ ﺧـﺪﺍﻳﻲ ﻣﻲڪﺮﺩ... ﺭﻭﺯﻱ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ڪﻮﺑﻴﺪ. ﻓﺮﻋــﻮﻥ ﮔﻔﺖ ڪﻴﺴﺖ ڪﻮﺑﻨﺪﻩ ﺩﺭ؟ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺧﻨﺪﻳﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: تیغ ﺩﺭ ﺭیشه ﺧــﺪﺍﻳﻲ ﻛﻪ نمــےﺩﺍﻧــﺪ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ڪﯿﺴﺖ...!
@Dastan1224
🌹پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
مؤمن، گناه خود را چونان تخته سنگ بزرگى بر بالاى سرش مى بيند كه مى ترسد به روى او بيفتد، و كافر گناه خويش را مانند مگسى مى بيند كه از جلوى بينى اش رد مى شود.
📙بحارالنوار ج۷۷ ص۷۷
@Dastan1224
✅گلایه امام زمان(عج) از شیعیان:
✍مرحوم آیت الله مجتهدی:یک روز در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان به شدت گریه می کنند. وقتی علت را از ایشان سؤال کردم، فرمودند:
«یک لحظه امام زمان (عج) را دیدم که به پشت سر من اشاره کرده و فرمودند: آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز سریع می روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی کنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است! و من از گلایه حضرت به گریه افتادم».
📚کتاب مهربان تر از مادر/ ص 74 _ انتشارات مسجد مقدس جمکران
@Dastan1224
❗️کسی که نماز نمی خواند، دستاویزی ندارد که به آن چنگ بزند و درنتیجه سقوط می کند و خداوند نیز او را به خودش واگذار می کند.
✅ نماز را جدی بگیریم و سعی کنیم حتما نمازمان را اول وقت و با آرامش و با توجه بخوانیم.
@Dastan1224
❌گناه
🌷روزی امام رضـا علیه السلام از ڪوچه رد مے شدند ڪه جـواني از ایشـان سوال ڪرد: شمـا گنـاه نمي تـوانیــد بڪنیـد یـا
دوست نـدارید؟
حضـرت حرڪت ڪردند و به خانه ای
رسیـدنـد ڪه چـاه فـاضـلاب خـود به بیـرون
مي ڪشیـدند.
🌷حضـرت از آن جـوان سـوال ڪردند :
آیـا تو گرسنـه ڪه مي شـوی حتي فڪر میڪني ڪه ڪمي از این نجـاست ها میـل ڪني؟
💠جـوان گفـت: هرگـز .....
🌷امـام فرمـودند:
گنـاه مانند آن نجـاست است. اگـر بر نجـس بـودن گنـاه علـم پیـدا ڪنیـم آنـگاه هـرگز خودمـان سمـت گنـاه نمي رویـم و نیـازی نیسـت ڪسي مـانع ما شـود.
@Dastan1224
♻دلسوزی ملک الموت برای دو نفر♻
💚روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود ، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی ، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی رحم آمد؟
عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
اولی روزی دریا 🌊طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی⛵️ غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند ، در این میان فرزند پسری از او متولد شد ، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم ، دلم به حال آن پسر سوخت.
دومی هنگامی که شداد بن عاد ، سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی نظیر خود پرداخت ، و همه توان و امکانات و💰 ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد
وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب🐎 پیاده شود و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم
آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود ، اسیر مرگ شد.
💟در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و گفت: ای محمد! خدایت سلام میرساند و میفرماید:
به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شداد بن عاد بود، او را از دریای بی کران به لطف خود گرفتیم ، بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم ،
⚫️در عین حال کفران نعمت کرد ، و خودبینی و تکبر نمود ، و پرچم مخالفت با ما برافراشت ، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت ، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت میدهیم ولی آنها را رها نمیکنیم ‼️
📗[جوامع الحکایات ، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی ، صفحه 330]
@Dastan1224
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
شرط ازدواج
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز به او گفت: «برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد میکنم. اگر توانستی دم یکی از این گاوها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.»
مرد قبول کرد. اولین در طویله که بزرگترین در هم بود باز شد. باور کردنی نبود، بزرگترین و خشمگینترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود بیرون آمد. گاو با سم به زمین میکوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید و گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاو کوچکتر از قبلی بود اما با سرعت حرکت میکرد. جوان پیش خودش گفت: «منطق میگوید این را هم ول کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.»
سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود بیرون پرید. پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد اما گاو دم نداشت!
زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.
@Dastan1224
✅#برشی_از_وصیتنامه_شهدا_
#شهید_علیاکبر_آذریار🥀
⬅️ هوشیار باشید و بیدار که این آمریکای جهانخوار از پای نخواهد نشست و در برابر انقلاب اسلامی ما قد علم خواهد کرد. ما بایستی از همان اوایل انقلاب شکوهمند اسلامی که انقلاب پیروز گشت که آمریکای جهانخوار این جرثومه [ی] فساد، توسط یکی از دست نشاندگان خود به کشور ما حمله خواهد کرد.
#یاد_شهدا_صلوات
@Dastan1224
شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان میداد ، آنرا برایشان شرح میداد و بر اساس آن تربیتشان میکرد.
روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست میداشت.
شیخ همواره طوطی را محبت میکرد و او را در درسهایش حاضر میکرد تا آنکه طوطی توانست بگوید لااله الا الله.
طوطی شب و روز لااله الا الله میگفت اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه و نوحه میکند.
وقتی از او علت را پرسیدند گفت طوطی به دست گربه کشته شد.
گفتند برای این گریه میکنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم.
شیخ پاسخ داد من برای این گریه نمیکنم.
ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد طوطی آنقدر فریاد زد تا مرد . با آن همه لااله الاالله که میگفت وقتی گربه به او حمله کرد آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد.
زیرا او تنها با زبانش میگفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.
سپس شیخ گفت:
میترسم من هم مثل این طوطی باشم تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم.
زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است.
@Dastan1224
🔰سه توصیهی شهید حاج قاسم سلیمانی به یکی از نوجوانان اقوام ایشان
✅مهدی جان!
۱. تمام کسانیکه به کمالی رسیدند خصوصا کمالات معنوی که خود منشأ و پایه دنیوی هم میتواند باشد، منشأ همه آنها سحر است. سحر را دریاب نماز شب در سن شما تأثیری شگرف دارد اگر چندبار آنرا با رغبت تجربه کردی، لذت آن موجب میشود به آن تمسک یابی.
۲. زیربنای تمام بدیها و زشتیها دروغ است.
۳. احترام و خضوع در مقابل بزرگترها خصوصاً پدر و مادر؛ به خودت عادت بده بدون شرم دست پدر و مادرت را ببوسی، هم آنها را شاد میکنی و هم اثر وضعی بر خودت دارد.
قاسم سلیمانی
@Dastan1224
🌼 و اما سیزده بدر
فقط رفتن به طبیعت نیست !!
#سیزده_بدر_یعنی :
دور کردن صفات بد ، کینه ها،
زشتی ها و دشمنی ها از خودمان
امسال که باید برای سلامت جان خود
{ در خانه بمانیم }
بیاییم در این روز روح خودمان
را پاک کنیم هوای تازه و با طراوت
برای روح و رفتارمان تجویز کنیم
و بِدَر کنیم تمام رفتار های بدِ
خودمان را سخت نگیریم،
امسال این مدلی باشد بهتر است
به جایی بر نمی
@Dastan1224