✍️آیتالله بهجت قدسسره:
چقدر سخت است، اگر برای ما این امر ملکه نشود که در هر کاری که میخواهیم اقدام کنیم و انجام دهیم، ابتدا رضایت و عدم رضایت امام زمان علیهالسلام را در نظر نگیریم و رضایت و خوشنودی او را جلب ننماییم!
📚در
@Dastan1224
🔵 حق الناس را در همین دنیا تسویه کنید!
✍ شخصی از آیت الله بهجت درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند :«تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند.
بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند.
و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.»
📚 برگرفته از کتاب فریادگر توحید، ص ٢١٨
کمی
@Dastan1224
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_بورقانی_مدرس_دانشگاه
#پژوهشگر_خانواده
#نویسنده
تمام چیزهایی که برای زندگی مشترک نیاز داری تا حال خودت و زندگیت قشنگ بشه قراره تو این کانال گفته بشه.....
#مهارتهای_انتخاب_همسر
#مهارتهای_همسرداری
#مهارتهای_تربیت_فرزند
تو محکوم به زندگی بد نیستی......
https://eitaa.com/joinchat/2956066994Cbeb3281639
✨﷽✨
✅ دو زکات و دو داستان و یک انسان!
✍زرگری نزد شیخ دانایی رفت و گفت:
میخواهم زکات مال خود را بپردازم، به چه کسی بدهم؟
🔸شیخ گفت:
برو و اولین نیازمندی که در شهر دیدی، زکات مال خود را به او ده.
🔹زرگر آمد و پیر نابینایی در کنار خرابات دید که بر زمین نشسته بود. کیسهای از زر زکات مال خود به او داد و نابینا خوشحال شد.
🔸روز بعد رفت و دید نابینای دیگری کنار اوست که نابینای زکات بگیر به او میگوید:
خدا خیر بدهد. دیروز زرگری آمد و کیسهای زر به من داد و من در عشرتکده شهر رفتم و تا صبح مستی و با کنیزکان جوان عشقبازی کردم.
🔹زرگر تا این سخن شنید، برآشفت و پیش شیخ آمد و گفت:
من از تو خواستم راهی نشان دهی که بتوانم زکات مال خود بپردازم. این چه راهی بود که حرف تو را گوش کردم و مال را یکباره به یک عشرتگر دادم!
🔸شیخ دیناری به او داد و گفت:
حال این یک دینار را ببر و به اولین فقیری که دیدی ببخش.
🔹زرگر در راه مردی دید که چهرهای شکسته داشت. دینار در کف دست او نهاد. مرد سید علوی بود. شادمان شد و همانجا سجده شکری کرد.
🔸زرگر بهدنبال آن مرد علوی راه افتاد. دید در خرابهای رفت و از زیر لباس خود کبوتری مرده را به خرابه انداخت. برگشت و زرگر را دید.
🔹زرگر پرسید:
این چه بود؟
🔸مرد گفت:
فرزندانم سه روز است که گرسنهاند و تاب گرسنگی نداشتند. این کبوتر مرده را برای آنها میبردم تا بخورند که خدا تو را نزد من حواله کرد و کبوتر را در خرابه انداختم. خدا را هزارانمرتبه شکر.
🔹زرگر با چشمانی اشکبار نزد شیخ بازگشت و داستان را تعریف کرد.
🔸شیخ گفت:
دو زکات بود و دو داستان و یک انسان!
🔹هرگز در کار خداوند تردید مکن. وقتی میخواهی بدانی مالت چقدر حلال است، کافیست نگاه کنی که به دست چه کسی میرسد و در چه راهی مصرف میشود.
📚 تذکرة الأولیاء
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Dastan1224
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍یکی از دوستان که فروشنده لوازم خانگی است، نقل میکرد: روزی در مغازه نشسته بودم که مردی به مغازه من آمده و چیز بیسابقهای از من خواست. گفت: برای یک هفته چند کارتن نو و خالی لوازم خانگی اجاره میخواهم.
پرسیدم: برای چه؟! چشمانش پر از اشک شد و گفت: قول میدهید محرم اسرار من باشید؟
گفتم: بلی! حتماً. گفت: این هفته عروسی دخترم است. جهیزیه درست و حسابی نتوانستم بخرم. از صبح گریه میکند. مجبور شدم این نقشه را طرح کنم، کارتن خالی ببریم و داخلاش آجر بگذاریم تا دیگران نگویند جهیزیه نداشت.
چون میگویند: دختر بیجهاز مانند روزه بینماز است. اشک در چشمانم جمع شد و...........
در دین اسلام بدعت گذاشتن امری حرام است. یکی از این بدعتهای غلط بازدید جهیزیه دختر است. که باعث رو شدن فقرِ فقراء میشود. کسی که بتواند این بدعتها را به نوبه خود بشکند و در عروسی خود کسی را به دیدن جهاز خود دعوت نکند، یقین به عنوان مبارز با بدعت، یک جهادگر است و طبق احادیث جایگاه معنوی بزرگی دارد.
@Dastan1224
داستان کوتاه
"حکایت پادشاه و پیرزن"
نقل است که پادشاهی از پادشاهان خواست تا مسجدی در شهر بنا کند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند...
چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود بدون کمک دیگران و دیگران را از هر گونه کمک برحذر داشت...
شبی از شب ها پادشاه در خواب دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت!!
چون پادشاه از خواب پرید، هراسان بیدار شد و سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست؟!
سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند:
آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است...
مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است.!
در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید...
دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بجای اسم پادشاه نوشت...
صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست...
رفتند و بازگشتند و خبرش دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد هست.
پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد...
تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد!
پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد مینوشت را از بر کرد، دستور داد تا آن زن را به نزدش بیاورند...
"پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود حاضر شد"
پادشاه از وی پرسید:
آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟
گفت: ای پادشاه من زنی پیر و فقیر و کهن سالام و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی میکردی، من نافرمانی نکردم...
پادشاه گفت تو را به خدا قسم میدهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟!!
گفت: بخدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز...
پادشاه گفت: بله!! جز چه؟
گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد میگذشتم، یکی از احشامی ( احشام مثل اسب و قاطری که به ارابه میبندند برای بارکشی و...) که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل میکرد را دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود...
تشنگی بشدت بر حیوان چیره شده بود و بسبب طنابی که با آن بسته شده بود هر چه سعی میکرد خود را به آب برساند نمیتوانست...
برخواستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد بخدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم...
پادشاه گفت : آری!!
این کار را برای "رضای خدا" انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد!
"پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر مسجد بنویسند..."
👈 * از اکنون شروع کن، هر کاری را برای رضای خدا انجام بده پس فرق آن را خواهی یافت.! *
@Dastan1224
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
حکایت به قلم "ســاده و روان"
📚 باب دوم : در اخلاق درویشان
🌺 حکایت 38 سعدی
💫 يكى از مريدان نزد پير مرشد خود آمد و گفت: چه كنم كه از دست مردم در رنج مى باشم. آنها زياد نزد من مى آيند و وقت عزيز مرا مى گيرند. پير مرشد به او گفت: به اين دستور عمل كن تا از دور تو پراكنده گردند و آن اينكه به فقيران آنها قرض بده و از ثروتمندان آنها چيزى را بخواه. در اين صورت فقيران بر اثر نداشتن پول براى اداى قرض و ثروتمندان از ترس پول دادن، نزد تو نيايند و اطرافت خلوت گردد.
🔸گر گدا پيشرو لشکر اسلام بود
🔹كافر از بيم توقع برود تا در چين (1)
1_ مفهوم شعر: اگر فقير جلودار سپاه مسلمانان شود، دشمن از ترس چشم داشت او تا دروازه كشور چين، فرار می
@Dastan1224
💟 داستان کوتاه
👞"ریگ به کفش داشتن"
این "ضرب المثل" یعنی فرد غیرقابل اطمینان است و مکر و حیله ای در سر دارد.
ریشه آن برمی گردد به اینکه در قدیم یکی از جاها برای پنهان کردن سلاح برای مواقع دفاع از خود و حمله به دشمن ساقه کفش بود. در ساقه پوتین یا چکمه شمشیر و خنجر و سنگ و ریگ می توان پنهان کرد که دیده نشود و موجب بدگمانی نشود ولی در موقع مقتضی از آن استفاده کرد.
وقتی می گویند؛ "فلانی ریگی به کفش دارد،"
یعنی ظاهرا شخص "سالم و بی خطری" به نظر می آید اما در موقع مناسب باطن بد خود را ظاهر می کند و "خطر" می آفریند.
روزی روزگاری در سرزمینی بسیار دور، مرد دانا، شجاع و جنگاوری به نام "سنجر" زندگی می کرد و او همیشه قبل از جنگیدن خوب فکر می کرد.
روزی حاکم به او گفت:
قرار است کاروانی از هدایای بسیار گران قیمت به نشانه ی پایان جنگ به کشورمان وارد شود. من به این کاروان "اعتماد" ندارم. چون سال ها با این کشور در جنگ بوده ایم.
شاید آوردن "هدایا" حیله باشد و نقشه ی شومی در سر داشته باشند.
سنجر تا رسیدن کاروان هدایا خوب فکر کرد. او به سربازان سپرد که کسی را با شمشیر و نیزه و خنجر به قصر راه ندهند.
اما تازه واردان هیچ اسلحه ای همراه خود نداشتند. کاروان پادشاه کشور همسایه بدون هیچ مشکلی وارد "قصر حاکم" شد.
درست وقتی که فرستاده ی پادشاه کشور همسایه، پشت در اتاق حاکم منتظر ایستاده بود تا نامه ی "صلح و هدایا" را با او تقدیم کند. سنجر از راه رسید. رو به آن ها کرد و گفت:
حاکم سرزمین ما منتظر ورود شما مهمانان عزیز است؛ اما من به عنوان رئیس تشریفات از شما می خواهم که چکمه هایتان را قبل از ورود به اتاق حاکم درآورید.
با شنیدن این حرف، افراد تازه وارد و سردسته ی آنان به همدیگر نگاهی انداختند.
رنگ صورتشان سرخ سرخ شد.
یکی از آن ها "بهانه" آورد:
ولی قربان! این لباس رسمی ماست. ما نمی توانیم بدون آن به حضور حاکم برسیم.
سنجر گفت: اما این قانون حاکم و قصر اوست. کسی نمی تواند آن را زیر پا بگذارد. حالا "چکمه هایتان" را درآورید.
آن چند نفر وقتی اصرار خود را بی فایده دیدند، ناگهان خم شدند و خنجرهای کوچک "زهرآگین" را از چکمه های خود بیرون آوردند.
آن ها با سنجر درگیر شدند. سنجر که از قبل حیله ی آن ها را فهمیده بود و آمادگی جنگ را داشت، با"شجاعت" با آن ها جنگید و همه را دست بسته به ماموران کاخ تحویل داد.
حاکم به "هوش و درایت" سنجر آفرین گفت و به او هدیه داد.
از آن روز به بعد به افرادی که در ظاهر خطرناک نیستند ولی در سرشان پر از نقشه است،
می گویند:
" حتماً ریگی به کفشش دارد.
🔸برای دیگران هم ارسال
@Dastan1224
✨﷽✨
✍آیتالله بهجت (ره):
خداوند انسان را طورى آفريده كه مىتواند از راه عبوديت و بندگى خالص، از مقام ملائكه گام فراتر نهد و مقامات انبيا و اوليا را كسب نمايد.
ما بايد اهل محاسبه باشيم، هر چند اهل توبه نباشيم و تدارك نكنيم، خود محاسبه مطلوب است. اگر بدانيم فلان روز حسينى و فلان روز يزيدى هستيم، بهتر از اين است كه اصلاً ندانيم يزيدى هستيم يا حسينى. سرانجام ممكن است روزى به خود بياييم و بخواهيم تدارك(جبران) كنيم. استجابت دعا شرطش توبه است. اگر شرايط دعا جمع باشد، استجابت دعا حتمى خواهد بود. البته استجابت به اين معنا نيست كه تا دعا كرديم فوراً نتيجهاش را ببينيم…
💥البته توبهى هر چيز به حسب خود آن چيز است؛ اگر مال كسى را از بين برده باشيم، بايد اول آن را به صاحبش برگردانيم، سپس از آن استغفار كنيم.
@Dastan1224
ای کاش می دانستیم....
🌺حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره)
🌙 #نماز_شب
@Dastan1224
11.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹از جوونا میپرسن حدس میزنید کی ازدواج میکنید؟
پسرا: با این اوضاع اقتصاد مگه دیوانم ازدواج کنم؟!
دخترا: ماهی ۶ میلیون هزینه لباسامه! شوهرم باید بتونه تامین کنه؛ حقوقشم باید بین ۱۵ تا ۲۰ میلیون باشه!
+حالا مسئولین بهمون رحم نمیکنن، خودمون یکم رحم کنیم به هم😕
👈
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دختران_بی_حیا_ولی_چادری‼️
❇️ماجرای حجاب آمریکایی که در کشور بین دختران مذهبی باب شده است و #خطرناک_تر از بدحجابی است!
حجاب آمریکایی🔥🔥
👈 کمی
@Dastan1224