eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💐🍃💐🍃 🌺حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند :هر شب پیش از خواب : 🌸 قرآن را ختم کنید (=٣ بار سوره توحید) 🌸پیامبران را شفیع خود گردانید (=۱ بار: اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم، الهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین) 🌸مومنین را از خود راضی کنید (=۱بار: اللهم اغفر للمومنین و المومنات) 🌸 یک حج و یک عمره به جا آورید ( ۱ بار: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر) 🌸اقامه هزار ركعت نماز (=٣ بار: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ» ) 💥آیا حیف نیست هرشب به این سادگی از چنین خیر پربرکتی محروم شویم ..؟ 📚مجموعه خلاصه الاذکار،محدث فیض ــــــــــــــــــــ🍃🌸🍃ــــــــــــــــــــ ادرس ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌹فضیلت زیارت امام رضا علیه السلام🌹 حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام، فرمودند: 💥 کسی که قبر فرزندم را زیارت کند برای او نزد خدا ثواب هفتاد حجّ مقبول می باشد. راوی می گوید: محضرایشان عرضه داشتم: ثواب هفتاد حج؟! حضرت فرمودند: بلی، بلکه ثواب هفتصد حج؟! عرض کردم: هفتصد حج؟! فرمودند: بلی، بلکه ثواب هفتاد هزار حج. عرض کردم: هفتاد هزار حج؟! فرمودند: 👈 کسی که آن حضرت را زیارت کند و شب را نزد آن جناب بیتوته کند مثل کسی که است که خدا را در عرش زیارت کرده. 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a 📕 کامل الزیارات
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند: كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود. شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند. یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت:‌ ((درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم، من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می‌كند.)) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:‌ "درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده‌اش تأمین شود." بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است. تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند. خوبی هیچوقت دردنیا و آخرت ازبین نمی رود.. از "خوب" به "بد" رفتن به فاصله لذته پريدن از يک نهر باريک است اما براي برگشتن بايد از اقيانوس گذشت 👈ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ 👈ﺯ ﺭﻭﻱ ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ 👈ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ 👈ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ 👈ﻳﻜﻲ ﺧﻨﺪﺩ ﺯ ﺍﺑﺎﺩﻱ 👈ﻳﻜﻲ ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮﺑﺎﺩﻱ 👈ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩﻱ 👈ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ 👈ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ 👈ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ 👈ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ 👈ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ 👈ﭼﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ 👈ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ 👈ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پایین 👈ﭼﻪ ﺍﺳﻔﻠﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﻠﻴﺎ 👈ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮﻱ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ بر نمیدارد 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔴بخونید زیباست👇 🌸🍃هیچکس ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ‌ﺍﯼ، ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ. هیچڪس ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ.. ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ی ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ. ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ، ﻣﻬﻨﺪﺱ یا ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ، ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ، ﺭﻓﺘﮕﺮ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ. 🌷🍃ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ، ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ گِل ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ، ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏِ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺑﺪﻫﯿﻢ. ﺻﻮﺭﺕِ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ، ﭘﻮﺳﺖِ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ، ﺍﻧﺪﺍﻡِ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ، و ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﺗﻨﻬﺎ ﻗﻠﺐِ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ...❤️ 👇👇 💟 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🍂💐🍂🍃 کیفیت نماز شب نماز شب يازده‌ ركعت است: چهار تا دو ركعت (مثل نماز صبح) به نيت نماز شب و يك نماز دو ركعت به نيت نماز شَفْعْ و يك نماز يك ركعتي به نيت نماز وَتْر نيت: دو ركعت نماز شب مي‌خوانم قُربة اِلي الله - در ركعت اول: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + ركوع + سجده - در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام. (نماز شبي كه در قست بالا آمده است را چهار بار تكرار كنيد كه جمعاً هشت ركعت نماز شب مي‌شود). نماز شفع: نيت: دو ركعت نماز شَفْعْ مي‌خوانم قُربة اِلي الله - در ركعت اول: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو‌ الله احد + يك بار سوره قل اعوذ برب الناس + ركوع + سجده. - در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل‌ هو الله احد + يك بار سوره قل اعوذ برب الفلق + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام. نماز وتر: نيت: يك ركعت نماز وَتْر مي‌خوانم قُربة اِلي الله - در ركعت اول: يك بار سوره حمد + سه بار سوره قل هو الله احد + يك بار سوره قل اعوذ برب الفلق + يك بار سوره قل اعوذ برب الناس - در قنوت: خواندن كامل قنوت + در حاليكه دستهايتان در حالت قنوت است، (با انگشتان دست راست يا با تسبيح) چهل بار بگوييد ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنينَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمينَ وَ اَلْمُسلِماتْ ) «خدايا ببخش جميع مؤمنين مرد و مؤمنين زن را». و بعد از آن هفتاد بار بگوييد ( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبي وَ اَتُوبُ اِلَيه) «آمرزش مي‌طلبم از خدايي كه پروردگارم است و بسويش باز مي‌گردم». سپس هفت بار بگوييد (هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ اَلْنار) «اين است مقام كسي كه از آتش قيامت به تو پناه مي‌برد». سپس سيصد مرتبه بگوييد ( اَلْعَفو ) «ببخش». + و سپس يك بار بگوييد ( رَبّ اغْفِرْلى وَ ارْحَمْنى وَ تُبْ عَلىََّ اِنَّكَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحيم ) «پروردگارا ببخش مرا و رحم كن به من و توبه مرا بپذير به راستي كه تو، توبه پذيرنده، بخشنده و مهرباني». + ركوع + سجد + تشهد + سلام + (پايان نماز) + تسبيحات فاطمة زهرا (س) (تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها): (34 مرتبه، الله اكبر، 33 مرتبه، الحمد لله و 33 مرتبه، سبحان الله) در حديثي آمده: خواندن تسبيحات فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از هزار ركعت نماز مستحب، نزد خداوند بهتر است 🍃🍂💐🍂 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
💙🍵💚💙🍵💚💙🍵💚 ☘ 📗حكايت كوتاه وخواندني📘 یك وجب روغن روى آش! گویند که : ناصرالدین شاه سالی یک بار آش نذری می پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می یافت تا ثواب ببرد. رجال مملکت هم برای تهیه آش جمع می شدند و هر یک کاری انجام می دادند. خلاصه هر کس برای تملق و تقرب پیش ناصرالدین شاه مشغول کاری بود . خود شاه هم بالای ایوان می نشست و قلیان می کشید و از بالا نظاره گر کارها بود . سر آشپز ناصرالدین شاه در پایان کار دستور می داد به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد و او می بایست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد! کسانی را که خیلی می خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می ریختند . پرواضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آن که مثلا یک قدح بزرگ آش که یک وجب روغن رویش ریخته شده دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد . به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی با هر یک از اعیان یا وزرا دمخوری نداشت ، او را می گفت : آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد! 👇👇👇 ☘ http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 💙🍵💚💙🍵💚💙🍵💚
صبح هنگام، خورشید لبخند می‌‌زند و سلام خداوند را به زمینیان می‌رساند. پاسخ سلام خداوند را با عشق، امید و ایمان بدهیم. روزتان سرشار از عشق خداوندی 🌸🌸سلام صبحتان بخیر🌸🌸 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸دعای روز دوشنبه حضرت فاطمه س 🌹پروردگارا! از درگاهت قدرتی برای عبادت و بندگی،بینشی برای درک قرآن،و فهم لازم برای درک احکامت را خواستارم...  🌹پروردگارا! بر محمد (ص)و خاندان محمد(ص) درود فرست، و فهم قرآن را دور از  دسترس فکر ما وصراط را نابودکننده ما و محمد(ص) را روی گردان از ما قرار مده. 🌸کانال داستان و رمان مذهبی 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 🍃🌸 🌸🍃🌸
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸دعای روز دوشنبه: 🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُشْهِدْ أَحَداً حِينَ فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ لاَ اتَّخَذَ مُعِيناً حِينَ بَرَأَ النَّسَمَاتِ لَمْ يُشَارَكْ فِي الْإِلَهِيَّةِ وَ لَمْ يُظَاهَرْ فِي الْوَحْدَانِيَّةِ كَلَّتِ الْأَلْسُنُ عَنْ غَايَةِ صِفَتِهِ وَ الْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ وَ تَوَاضَعَتِ الْجَبَابِرَةُ لِهَيْبَتِهِ وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْيَتِهِ وَ انْقَادَ كُلُّ عَظِيمٍ لِعَظَمَتِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ مُتَوَاتِراً مُتَّسِقاً وَ مُتَوَالِياً مُسْتَوْسِقاً (مُسْتَوْثِقاً) 🌹وَ صَلَوَاتُهُ عَلَى رَسُولِهِ أَبَداً وَ سَلاَمُهُ دَائِماً سَرْمَداً اللَّهُمَّ اجْعَلْ أَوَّلَ يَوْمِي هَذَا صَلاَحاً وَ أَوْسَطَهُ فَلاَحاً وَ آخِرَهُ نَجَاحاً وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوْمٍ أَوَّلُهُ فَزَعٌ وَ أَوْسَطُهُ جَزَعٌ وَ آخِرُهُ وَجَعٌ 🌹اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ نَذْرٍ نَذَرْتُهُ وَ كُلِّ وَعْدٍ وَعَدْتُهُ وَ كُلِّ عَهْدٍ عَاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ أَفِ بِهِ وَ أَسْأَلُكَ فِي مَظَالِمِ عِبَادِكَ عِنْدِي فَأَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَوْ أَمَةٍ مِنْ إِمَائِكَ كَانَتْ لَهُ قِبَلِي مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُهَا إِيَّاهُ فِي نَفْسِهِ أَوْ فِي عِرْضِهِ أَوْ فِي مَالِهِ أَوْ فِي أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ أَوْ غِيبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِهَا أَوْ تَحَامُلٌ عَلَيْهِ بِمَيْلٍ أَوْ هَوًى أَوْ أَنَفَةٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ رِيَاءٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ غَائِباً كَانَ أَوْ شَاهِداً وَ حَيّاً كَانَ أَوْ مَيِّتا.. ً🌹فَقَصُرَتْ يَدِي وَ ضَاقَ وُسْعِي عَنْ رَدِّهَا إِلَيْهِ وَ التَّحَلُّلِ مِنْهُ فَأَسْأَلُكَ يَا مَنْ يَمْلِكُ الْحَاجَاتِ وَ هِيَ مُسْتَجِيبَةٌ لِمَشِيَّتِهِ وَ مُسْرِعَةٌ إِلَى إِرَادَتِهِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّي بِمَا (بِمَ) شِئْتَ وَ تَهَبَ لِي مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً إِنَّهُ لاَ تَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ وَ لاَ تَضُرُّكَ الْمَوْهِبَةُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين َ🌹اللَّهُمَّ أَوْلِنِي فِي كُلِّ يَوْمِ إِثْنَيْنِ نِعْمَتَيْنِ مِنْكَ ثِنْتَيْنِ سَعَادَةً فِي أَوَّلِهِ بِطَاعَتِكَ وَ نِعْمَةً فِي آخِرِهِ بِمَغْفِرَتِكَ يَا مَنْ هُوَ الْإِلَهُ وَ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ سِوَاهُ". " 👇👇http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
در راه بازگشت به حرف لیلا فکر مى کردم. قبل از اینکه با مهرداد ازدواج کند همه سعى داشتند همین حرف را به اوبقبولانند، اما زیر بار نمى رفت، حالا چه زود خودش به این نتیجه رسیده بود. چند هفته از شروع ترم جدید مى گذشت و من هر روز را با سختى به پایان مى بردم. پدر و مادرم به محض رسیدن زنگ زده بودند. مادرم قول داده بود هر وقت خانه پیدا کردند و از خاله طناز جدا شدند به ما خبر بدهند. یک تماس دیگر هم با حسین داشتم که ساعت و شماره پروازشان را اطلاع داده بود. بلیط هایشان قطعى شده بود و دل من و سحر بى قرار مى تپید. شب قبل از ورودشان با هم قرار گذاشته بودیم تا در فرودگاه همدیگر را پیدا کنیم و با هم منتظرشان باشیم. چند ساعت مانده به ورودشان، سهیل را بیچاره کردم. از بس عجله داشتم، آنها را هم هول و دستپاچه مى کردم. عاقبت به فرودگاه رسیدیم. سهیل، گوسفند درشتى در حیاط خانه ما بسته بود و به آقاى محمدى سفارش کرده بود یک قصاب پیدا کند تا به محض ورود حسین به خانه، گوسفند را قربانى کند. وقتى وارد فرودگاه شدیم سحر و خانواده خودش و شوهرش گوشه اى ایستاده بودند. به همراه سهیل و گلرخ جلو رفتیم و همه با هم سلام و احوالپرسى کردیم. به سحر نگاه کردم که بى قرار چشم به تابلوى اعلام پروازها داشت. چادرش روى شانه رها شده و لبانش بهم فشرده بودند. صداى شل ووارفته دخترى در بلندگو بلند شدن و نشستن هواپیماها را اعلام مى کرد و با هر دفعه نواختن زنگ مخصوص بلندگو،قلب من از جا کنده مى شد. مادر و پدر على هم بى قرار و مضطرب بودند. مادر سحر روى صندلى نشسته بود و با تسبیح درون دستش ذکر مى گفت. به سهیل و گلرخ نگاه کردم که صورتهایشان را به شیشه قدى و سرتاسرى سالن چسبانده بودند. سرانجام پرواز بن- تهران با یکساعت تأخیر به زمین نشست و اشک من سرازیر شد. حالا صورت هاى من و سحرهم به پشت شیشه اضافه شده بود. صداى خشمگین سحر را شنیدم: واى! چقدر لفتش مى دن! نمى دانم چقدر پشت شیشه چسبیده بودم که صداى سهیل بلند شد:- اوناها، آمدن!روى پنجه پا بلند شدم و نگاه کردم. سهیل راست مى گفت. حسین عزیزم آنجا بود. با یک بلوز آبى و شلوار جین، على هم کنارش ایستاده بود و داشت با مسئول پشت میز صحبت مى کرد. چشمان حسین در جستجو بود، شروع کردم به دست تکان دادن، عاقبت مرا دید. صورتش را خنده اى زیبا پر کرد. با عجله آستین على را گرفت و به طرف در کشید. چند نفر را که پشت سرم ایستاده بودند به کنارى هل دادم و با عجله به طرف در خروجى دویدم. سحر هم پشت سرم بود. اول على بیرون آمد و با خوشحالى دستان سحر را در دست گرفت، اما من بدون خجالت، خودم را در آغوش بازحسین انداختم. حسین هم بى ملاحظه دیگران صورتم را مى بوسید، صدایش مثل یک آهنگ لطیف در گوشم نواخته شد: - عزیزم... دلم برات خیلى تنگ شده بود. عروسکم.عقب رفتم تا خوب نگاهش کنم، همزمان با سهیل گفتم: - ماشاءالله چاق شدى!حسین با خنده به طرف سهیل رفت و برادرم را در آغوش کشید:- چاکرم! سهیل با خنده گفت: ما بیشتر! لحظه اى بعد، همه داشتند با حسین و على روبوسى و احوالپرسى مى کردند، مادر على، پسرش را در آغوش گرفته بود وبى اعتنا به حضور مردم مى گریست. سرانجام همه سوار ماشینها شدند و از هم خداحافظى کردیم. من و حسین روى صندلى عقب ماشین سهیل نشستیم و سهیل به طرف خانه حرکت کرد. در بین راه حسین، دستم را در دستش گرفته بود و گاهگاهى مى بوسید. وقتى رسیدیم، آقاى محمدى به مرد قد بلندى که کنارش بود، اشاره کرد و مرد گوسفند را جلوى پایمان سر برید. گلرخ با ترحم گفت: حیونکى!سهیل خندان جواب داد: کاش من گوسفند بودم دلت برام مى سوخت. به حسین که اشک در چشمانش حلقه زده بود، خیره شدم. حسین با صدایى که به سختى شنیده مى شد به سهیل گفت:شرمنده کردى.از آقاى محمدى تشکر کردیم و همه داخل خانه شدیم. سهیل چمدان حسین را در اتاق خواب گذاشت و با صداى بلند گفت: خوب دیگه خیال مهتاب راحت شد. شوهر جونش آمد.در آشپزخانه مشغول درست کردن چاى بودم که صداى سهیل را شنیدم:- حسین مى گم بهت بد نگذشته، چاق شدى ها! حسین خندید: همش باده سهیل جون، مصرف زیاد کورتن اشتهاى کاذب و پف مى آره! 👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662