#بهای_بهشت
🍃🌺🍃
💐🌱
🌹
⚜لطف و مهربانی وسيع خداوند
جمعی از فقيرهای مدينه به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند:
♦️ ای رسول خدا! ثروتمندان با ثروت خود بردگان را آزاد میكنند و به ثوابش میرسند، ما برای چنين كاری توان مالی نداريم.
🔹آنها برای انجام حج، سفر میكنند، ما به خاطر نداشتن توان مالی از آن محروم هستيم.
🔹 آنها صدقه میدهند، ما چيزی نداريم كه صدقه بدهيم و به ثوابش برسيم.
🔹آنها اموال خود رادر راه جهاد مصرف میكنند و به ثوابش میرسند، چنين كاری از عهده ما بر نمیآيد و به آن ثوابها نمیرسيم، پس چه كنيم؟
🍃💐پيامبر صلی الله علیه فرمود:
✨اگر كسی صد بار
#تكبير (الله اكبر) بگويد،
بهتر از آزاد كردن صد برده است.
✨و اگر كسی صد بار
#تسبيح (سبحان الله) بگويد،
بهتر از راندن صد شتر (برای قربانی در حج است)
✨و اگر كسی صد بار
#حمد (الحمد الله) بگويد،
بهتر از فرستادن صد اسب با زين و دهنه و سوار آن (برای جهاد) در راه خدا است،
✨و اگر كسی كه صد بار
#تهلیل (لا اله الا الله) بگويد،
در آن روز از نظر عمل بهترين انسانها جز كسی كه زيادتر گفته باشد میباشد.
💥بعد از مدتی فقراء به حضور پيامبر صلی الله علیه بازگشتند و عرض كردند:
اين دستور شما را ثروتمندان شنيديد و انجام میدهند و هر دو ثواب را میبرند.
🌸رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
اين فضل خداست كه به هر كه خواهد بدهد...
📗اصول کافی، باب التسبيح و التهليل و التكبير، حديث۱، ص۵۰۵- ج۲
🌹
💐🌱
🍃🌺🍃
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
•✦✧ تعجیل در فـرج مـولا ✧✦•
•✦✧ دیگر گنـاه نکنیم ✧✦•
🌷•°*°•✨•°*°•✨•°*°•🌷
⇦ توجه به مرگ
💸 میلیـاردر بود...
🌀 تمــــام عمرشو برا جمع کردن سرمایهاش زحمت کشیده بود
👤 تو دفتر کارش نشسته بود، یکی از کارگرا اومد و ازش وام ازدواج خواست... گفت نه الان کارخونه اِله و بِله و نمیشه...
😔 کارگر که رفت...
یکی دیگه اومد... اما نه از در
✖️نه از پنجره ...
مبهوت شده بود
⁉️این کیه؟! از کجا اومد؟! اصلا چکار داره؟!
جواب شنید که من #عزرائیل هستم، وقتت تمومه...
▪️التماس کرد... قفط یه روز دیگه
▫️گفت نمیشه
▪️یک ساعت... فقط یک ساعت دیگه،
😰 انقدر سرگرم دنیا بودم که هیچ کوله باری برای سفر آخرتم بر نداشتم
▫️اون کارگر آخرین فرصت تو بود، میتونست تا آخر عمر دعاگوت باشه... اما از دست دادیش
▪️تـــــــمام ثروتمو میدم، کارخونه، خونههام، ماشینام، حسابای بانکیم، هـــــــمـــــــه چی...
▫️نـــــه، وقتت تمومه
▪️پس بذار یه جمله بنویسم
👇نوشت👇
"قــــدر عمرتونو بدونید،
خواستم یک ساعتش رو هــزار میلیارد بخرم، نـــفـــروخــتــن❌"
🌷•°*°•✨•°*°•✨•°*°•🌷
#ترک_گناه_زمینه_ساز_ظهور
#نعمت_هات_رو_بشمار
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✅ کرامات امام عصر (عج) ✅
#کرامات_مهدوی
#معجزات_مهدوی
🔴🔵 کرامت امام عصر (عج) در نجات سرنشینان هواپیماى تهران - مشهد مقدّس
🔴 خلاصه كرامت:
در تاریخ 28اسفند سال 75كه به قصد زیارت امام رضا علیهالسلام همراه عده اى از آقایان در هواپیما بودیم، وقتى بر فراز آسمان مشهد مقدّس رسیدیم، هواپیما دچار نقص فنى شد و بعد از حدود 45دقیقه به طرف تهران برگشت و با اعلام آمادگى براى هر اتفاق ناگوار، همه مسافرین با توسل به حضرت صاحب الزمان علیهالسلام و تكرار ذكر
♦️ "یا ابا صالح المهدى ادركنى"
توجه حضرت را به زائرین جد بزرگوارشان جلب كردیم و از سقوط حتمى نجات پیدا كردیم.
🌺 شرح واقعه از زبان آقای م ح :
در تاریخ 28اسفندماه 1375با هواپیما همراه بعضى از دوستان اهل علم و مداح تهرانى و همچنین عدهاى از مسئولین كشور عازم مشهد مقدس بودیم.
وقتى هواپیما به فرودگاه مشهد رسید، خود را آماده پیاده شدن مى كردیم، یك مرتبه متوجه شدیم هواپیما دچار نقص فنى شده است و نمى تواند در باند فرودگاه بنشیند، نزدیك 45دقیقه تا یك ساعت، هواپیما در آسمان مشهد سرگردان مى چرخید.
در نهایت مجبور شدیم به تهران برگردیم كه حدود #شش_ساعت رفت و آمد و معطل شدنمان در آسمان شهر طول كشید.
همه سرنشینان نگران بودند كه چه اتفاقى پیش خواهد آمد. وقتى از خلبان و خدمه هواپیما سؤال مى شد، اول جریان را نمى گفتند.
ولى وقتى یكى از مسئولین به طور خصوصى از خلبان پرسید، گفت: وقتى آماده فرود مى شدم،
متوجه شدم كه چرخهاى هواپیما باز نمى شوند و هرچه سعى كردیم، نتیجه نگرفتیم و الآن هم به طرف تهران بر مى گردیم و دستور داده اند كه در آنجا آتشنشانى آماده باشد،
به خاطر اینكه احتمالا سقوط مى كنیم و هواپیما آتش مى گیرد!
همین كه به نزدیكى فرودگاه تهران رسیدیم، مسئولین هواپیما اعلام كردند:
كه ما به هیچ وجه نتوانستیم چرخهاى هواپیما را باز كنیم و امكان نشستن به صورت عادى وجود ندارد، باید آماده سقوط باشیم، اگر كسى دندان مصنوعى دارد، بیرون بیاورد، همه كفشهایشان را در آورند و هركس هم عینك دارد از روى چشمش بردارد.
خوب معلوم است كه انسان در چنین موقعیتى چه حالى پیدا مى كند. بنده هم مثل سایرین منقلب شده بودم و در آخرین لحظات، عمامه ام را برداشتم و گفتم: آقایان اگر آخرین لحظه زنده بودنمان هست، بهتر است كه به امام زمان حجة بن الحسن علیهالسلام متوسل شویم.
همه منقلب بودیم، من دستم را روى سرم گذاشتم و گفتم: همه بگویید:
♦️یا أبا صالح المهدی ادركنی، یا أبا صالح المهدی أدركنی...
همه مسافران با همان حالى كه داشتند با صداى بلند مى گفتند: یا أبا صالح المهدی أدركنى ...
همه در حال توسل بودند كه یك دفعه خلبان گفت:
🌹 بشارت! امام زمان علیهالسلام عنایت فرمود، چرخها باز شد.
همه یك صدا صلوات فرستادند و به سلامت به زمین نشستیم. تمامى سرنشینان هواپیما مطمئن بودند كه تنها معجزه امام زمان علیهالسلام بود كه در آن لحظات آخر، ما را نجات داد و به زائرین جدّش امام رضا علیهالسلام توجه فرمود.
افسوس كه عمرى پى اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه زكف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعى نخریدیم
شاها به فقیران درت روى مگردان
بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم
📚 منبع كرامت:
دفتر ثبت كرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمكران، شماره 97
مشخصات: آقاى م - ح، روحانى، ساكن تهران
زمان كرامت: 28 اسفندماه سال 1375
✅ کرامات مهدوی ادامه دارد....✅
🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💙💙🌼🌼💙💙🌼🌼💙💙🌼🌼💙💙
❤️بسیار زیباست
🌷شيخ صدوق قدس سره از ابوذر رحمه الله نقل كرده است كه گفت؛ از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه مى فرمود؛
اسرافيل بر جبرائيل مباهات كرد و گفت؛
من از تو بهتر هستم!!
جبرائيل گفت؛
چگونه و به چه دليل تو از من بهترى؟
گفت؛ به خاطر اينكه من يكى از هشت فرشته اى هستم كه عرش الهى را بدوش دارند،
و من مأمور دميدن در صور هستم،
و من نزديكترين فرشته به درگاه ربوبى ام.
جبرئيل گفت؛ من از تو بهترم!!
اسرافيل گفت؛
چگونه و به چه علّت تو از من بهترى؟
جبرائیل گفت؛
به خاطر اينكه من امين پروردگار بر وحى،
و فرستاده او بسوى انبياء و رسولانم،
امر خسوف (ماه گرفتگى)
و غرق كردن اشياء به دست من است،
و خداوند امّتهائى را كه بخواهد هلاك كند به دست من هلاك ونابود مى كند.
سپس فرمود :
اين دو نزاع خود را به پيشگاه الهى عرضه داشتند،
خداوند به آنها خطاب كرد و فرمود؛
ساكت باشيد و مباهات نكنيد،
به عزّت و جلالم قسم كسانی را آفريده ام
كه از شما بهتر هستند...
عرض كردند؛
آيا مخلوقى بهتر از ما آفريده اى در حاليكه ما از نور آفريده شده ايم؟
فرمود؛
بلى، آنگاه به حجاب قدرت فرمان داد كه ظاهر شود، وقتى آشكار شد ديدند كه بر ساق عرش نوشته شده است؛
لا إله إلّا اللَّه،"
محمّد رسول اللَّه،"
وعليّ وفاطمة،"
والحسن والحسين،"خير خلق اللَّه.
«خدائى جز خداى يگانه نيست،جل جلاله
محمّد (ص) فرستاده خداست،
على،( ع )فاطمه(س)
حسن ( ع )و حسين(ع)
بهترين مخلوقات پروردگار هستند».
جبرئيل عرض كرد؛
يا ربّ؛
أسألك بحقّهم عليك أن تجعلني خادمهم!
خداوندا ! ازتو درخواست مى كنم بحقّ اين بزرگواران كه مرا خدمتگزار ايشان قرار دهى»،
و خداوند آن را پذيرفت،
پس جبرئيل از اهل بيت قرار گرفت
و او خادم و خدمتگزار ما اهل بیت مى باشد.
📚ارشادالقلوب ج2ص295
مدینه المعاجز ج2ص394
هُمْ فاطِمَةُ وَ اَبوها وَبَعلُها وَبَنوها....
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💚💚🌸🌸💚💚🌸🌸💚💚🌸🌸💚💚
🌸﷽🌸
✨ #یڪ_داستــان
✍ مـــــردی نـزد دانشمنــــدی از پــدرش شڪایت ڪرد . گفت پــــدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیــر شده است و از مــن میخواهد یڪ روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر میگوید پنبه بڪار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته ڪرده است، بگو چه ڪنم؟ دانشمند گفت با او بساز گفت نمیتوانم.
✍دانـشمنــــــد پـرسیـــد: آیا فــــرزنــــد ڪوچڪی در خانه داری؟ گفت بلی. گفت اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب ڪند آیا او را میزنی؟ گفت: نه، چون اقتضای سن اوست. آیا او را نصیحت میڪنی؟ گفت نه چون مغزش نمیرود و...
✍گفـــت میدانـــی چــرا با فــــرزنــدت چنین برخورد میڪنی؟ گفت نه. گفت: چون تو دوران ڪودڪی را طی ڪردهای و میدانی ڪودڪی چیست ،اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نڪردهای ، هرگز نمیتوانی اقتضای یڪ پیر را بفهمی!!!
✍در پـــــیـری انــــســان زود رنـــــــج میشــود، گوشهگیر میشود، عصبی میشود. احساس ناتوانی میڪند و... پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست.
💟http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💠 #احادیث_داستانی
🔸برترين دو دينار!
🔅 #امام رضا علیه السلام:
مردی، دو دينار، نزد #پیامبر_اکرم_(ص) آورد و گفت: ای پيامبر خدا! می خواهم اين دو دينار را در راه خدا (جهاد) بپردازم.
▫️فرمود: «آيا والدين تو، يا يکی از آن دو، زنده اند؟».
گفت: آری.
▫️فرمود: «برو و اين دو دينار را خرج والدينت کن؛ زيرا اين کار برای تو، بهتر از آن است که در راه خداوند، انفاقشان کنی».
مرد، باز گشت و چنين کرد.
سپس دو دينار ديگر آورد و گفت: آن کار را کردم و اينک اين دو دينار را می خواهم در راه خدا بدهم.
▫️فرمود: «آيا فرزندی داری؟».
گفت: آری.
▫️فرمود: «برو و آنها را خرج فرزندت کن؛ زيرا اين کار برای تو، بهتر از آن است که در راه خداوند، انفاقشان کنی».
مرد، باز گشت و چنين کرد.
پس دگر بار، دو دينار ديگر آورد و گفت: ای پيامبر خدا! آن کار را کردم، و اينها دو دينار ديگرند و می خواهم آنها را در راه خداوند، انفاق کنم.
▫️فرمود: «آيا همسر داری؟».
گفت: آری.
▫️فرمود: «آنها را خرج همسرت کن؛ زيرا اين کار، برايت بهتر از آن است که در راه خداوند، انفاقشان نمايی».
مرد، بر گشت و چنين کرد.
پس باز، دو دينار ديگر آورد و گفت: ای پيامبر خدا! آن کار را کردم، و اينها دو دينار ديگرند که می خواهم در راه خدا انفاق کنم.
▫️فرمود: «آيا خدمتکاری داری؟».
گفت: آری.
▫️فرمود: «آنها را خرج خدمتکارت بکن؛ زيرا اين کار، برايت بهتر از آن است که در راه خداوند، انفاقشان کنی».
مرد چنان کرد. آن گاه دو دينار ديگر آورد و گفت: ای پيامبر خدا! اينها دو دينار ديگرند که می خواهم در راه خدا بدهم.
▫️فرمود: «بده، و بدان که اين دو دينار، برترين دو دينار تو نيست [؛ بلکه ثواب آن دينارهای قبلی، از ثواب اينها بيشتر است] ».
📚 دانشنامه قرآن و حديث ج 3 ص 534.
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🙈
مثل خدا باش👌😊
مثل خدا باش ، خوبی دیگران راچندین برابر جبران کن!
مثل خدا باش ، با مظلومان و درمانده گان دوستی کن…
مثل خدا باش ، عیب و زشتی دیگران را فاش نکن…
مثل خدا باش ، در رفتار باهمه ی مردم عدالت رارعایت کن…
مثل خدا باش ، بدون توقع و چشمداشت نیکی کن…
مثل خدا باش ، بدی دیگران را با خوبی و محبت تلافی کن…
مثل خدا باش ، با بزرگواری و بی نیازی از مردم زندگی کن…
مثل خدا باش ، اشتباهات و بدی دیگران را نادیده بگیر و ببخش...
مثل خدا باش ، برای اطرافیانت دلسوزی کن...
مثل خدا باش ، مهربان تر از همه...
مثل خدا باش چون خدا از روح خودش در تو دمید و تو رو اشرف مخلوقات نامید ...
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🍂...داستـــــان هـاے
پنـــد آمـ👌ــوز...🍃🍂
🌸✨فردی هنگام راه رفتن پایش به سکه ای خورد. تاریک بود، فکر کرد طلاست. کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند. دید 2 ریالی است. بعد دید کاغذی که آتش زده، هزار تومانی بوده. گفت: چی را برای چی آتش زدم. و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست که چیزهای با ارزش را برای چیزهای بی ارزش آتش می زنیم و خودمان هم خبر نداریم. آرامش امروزمان را فدای چشم و هم چشمی ها و مقایسه کردن های خود می کنیم و سلامتی امروزمان را با استرسها و نگرانی های بی مورد به خطر می اندازیم✨
#حکایت_عبرت
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
🍃🌺
🌺
ملانصر الدین و روز بارانی
روزی باران شدیدی می بارید. ملا پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد. در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت.
ملا داد زد: آهای فلانی! کجا با این عجله؟ همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟
ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟
همسایه خجالت کشید و آرام آرام راه خانه را در پیش گرفت. چند روزی گذشت و بر حسب اتفاق دوباره باران شروع به باریدن کرد و این دفعه همسایه ملا پنجره را باز کرده بود و داشت بیرون را تماشا می کرد که
یکدفعه چشمش به ملا افتاد که قبایش را روی سر کشیده است و دارد به سمت خانه می دود.
فریاد زد: آهای ملا! مگر حرفت یادت رفته؟ تو چرا از رحمت خداوند فرار می کنی؟ ملانصرالدین گفت: مرد حسابی، من دارم می دوم که کمتر نعمت خدا را زیر پایم لگد کنم.
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌺
🍃🌺
🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
...پلاسكو ريخت ، هشتگ زديم : ايران تسليت.درست هم بود
سانچي آتش گرفت ، نوشتيم: ايران تسليت. بجا هم بود
زلزله كرمانشاه ، نوشتيم ايران تسليت. بایدهم می نوشتیم .
هواپيماي اي تي آر سقوط كرد، نوشتيم ايران تسليت. باید هم چنین میکردیم
اما يازده تا از جوون هاي بسيجي و پاسدار اين مملكت كه صالح ترين بودن براي امنيت و پاسداري از كشور شهيد شدن، هشتگ نزديم ... ''ايران تسليت''
◾چه فرقی هست بین اون یازده نفری که برای وطن تو زمین فوتبال میجنگن و اون یازده نفری که برای دفاع از وطن ، وسط میدون میجنگن و شهید میشن؟
برا اولی اون همه هیاهو و برا دومی این همه سکوت؟!!!!
...اینوگفتم تا کمتر زیر دین شهیدان مریوان باشیم.
بخدا تاابد شرمنده تونیم شهدا...
درسته ماازتون غافلیم، ولی به اون خدایی که درپیمانش جان دادید،شما ازما غافل نباشید...
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
رزق معنوی 💰💰
🌷پدر آیتالله زنجانی نقل کردند از حاج آقای نخودکی سوال کردیم میشه علم کیمیا رو به ما یاد بدی! گفت میخواه یه چیزی بهتون یاد بدم که قدرتش از علم کیمیا هم بالا تر باشه.
گفتیم بله حاج آقا
به مافرمودند:
بعد هرنماز اینها را بخونید:
🌹اول تسبیحات حضرت زهرا
🌹دوم آیت الکرسی تاوهوالعلیُ العظیم
🌹سوم 3 تا قل هو الله
🌹چهارم 3 تا صلوات
🌹پنجم آخر آیه 2 سوره طلاق از من یتق الله و آیه 3
🌺🌺وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکِّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا.🌺🌺۳ مرتبه
سپس فرمود: هرچه من دارم از عمل کردن به این 5 مورد بعد از هر نماز دارم.
🌹🌹یکی از عوامل تحکیم دوستی و رفاقت هدیه دادن به دوستانه .🌹🌹
این هدیه معنوی مبارکتون باشه ان شاءالله همگی بخونیم و بهش عمل کنیم. .
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
•┈••✾🍃🍃✾••┈•
داستـــــــان زیبا
👌در قدیم یک فردی بود در همدان به نام " اصغر آواره "
🍃اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرم کنی میکرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را میشناختند...
🌿و چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش می گفتند اصغر آواره!
انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود میرفت در اتوبوس برای مردم میزد و میخوند و شبها میرفت در بهزیستی میخوابید.
🍃تا اینجا داستان را داشته باشید!
✍در آن زمان یک فرد متدین و مومن در همدان به نام "آیت الله نجفی" از دنیا میره و وصیت کرده بوده اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است🌿 بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند.🙏
🍃خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر اومدند برای تشیبع جنازه اون در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت....🙏
🌿حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج مولا حسین همدانی فاتحه ای بخوانم و برگردم.
🍂وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه میبردند!
🍂کنجکاو شد و به سمت آنها رفت...
پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟
یکی از کارگران گفت این اصغر آواره است!
🍃تا اسم او را شنید فریادی از سر تاسف زد و گریست....
مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند چه شد که شما برای این فرد اینطور ناله کردید؟!
🍃حاجی گفت: مردم این فرد را میشناسید؟
همه گفتند: نه! مگه کیه این؟
حاجی گفت: این همون اصغر آواره است.
🍂مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود شما از کجا میشناسیدش؟!
و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی....
گفت: سالها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر میرفت
سوار اتوبوس که شدم دیدم.... وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد...
ترسیدم و گفتم: یا امام حسین (ع)، اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین میرود ، اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمیذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید... چه کنم؟!
🍁خلاصه از خجالت سرم را به پایین انداختم.
..
#اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری؟ چرا نمیزنی؟
گفت: من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) موسیقی ننواختم.😔..
🍂خلاصه حرمت نگه داشت و رفت...
اونروز تو دلم گفتم: اربابم حسین (ع) برات جبران کنه،🙏
حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه ای بشود برای این امر؛
🌾خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند...
این نمکدان حسیــ💕ــن جنس عجیبی دارد❣
هر چقدر می شکنیم باز نمک میریزد😭😭
"یا حسین ياحسین
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#فوروارد_فراموش_نشه