فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو تا ترفند
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قوری قشنگی شد
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
✅دعا، بلا را دفع می کند
✍🏻ابی ولّاد حفص بن سالم خیّاط می گوید:
در مدینه به خدمت امام ابی الحسن موسی (ع) وارد شدم، و چیزی همراه من بود که آن را به ایشان رساندم. حضرت فرمود: به اصحاب و یاران خویش اطّلاع بده و بگو که: تقوای خداوند عزّوجلّ را پیشه کنید، که شما در عهد پادشاهیِ شخص سرکشی هستند (و مقصودشان، اَبُوالدَّوانیق یعنی منصور خلیفه عبّاسی بود)
💠پس زبانهایتان را حفظ کنید، و بر جانها و دینتان محافظت کنید، و اموری را که از وقوعِ آن بر ما و خودتان بیم دارید با دعا دفع کنید زیرا به خدا سوگند، که دعا و درخواست نمودن از درگاه الهی، بلا را دفع می کند در حالی که بلا مقدّر شده و اراده حتمی و قضای الهی به آن تعلّق گرفته و تنها امضای آن باقی مانده است؛ ولی وقتی خداوند خوانده می شود و از او خواسته می شود که بلا را برگرداند، آن را دفع می کند، پس در دعا اصرار کنید که خداوند خود شما را از شرّ آن کفایت فرماید.
📚ادب حضور( ترجمه فلاح السائل)
نویسنده : سید ابن طاووس
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
✍حاج آقا قرائتی :
ما وظیفه داریم دعاکنیم،چه اجابت بشه چه نشه...اگر دست بندازی تو آب همیشه نمیتونی چیزی بالا بیاری دعا هم همینطوره قرار نیس هرچی بخوای از خدا بهت بده ادعونی یعنی منو بخوان تا اجابتت کنم نه اینکه هم به من بگی هم به دیگران رو بزنی! ادعونی یعنی اونچه که صلاحمه بهم بده ... یه جا خدا میگه استجب لکم بخوان تا اجابتت کنم... یه جا میگه استجیبوا لله و للرسول تو هم خدا و رسول اجابت کن تا اجابتت کنم...
در دعا تکلیف مشخص نکن! حضرت یوسف گفت خدایا زندان بهتره واسه من تا اینکه اسیر دام زنان بشم! یوسف تو زندان فهمید با دعایی که خودش کرده افتاده زندان... بایدمیگفت خدایا نجاتم بده از شر زنان! حضرت موسی گفت خدایا من به خیری که ازجانب تو بهم برسه نیازمندم. خدا جریان طوری چید بخاطر آب دادن به بزغاله ها هم صاحب زن شد، هم مسکن، هم شغل، هم سرمایه، هم امنیت... موسی بخاطر خدا رفت جلو کمک دختران شعیب کرد خدا هم کمکش کرد همه چی بهش داد.
این یه قانونه إن تنصرالله....ینصرکم خدارو یاری کن تا خدا یاریت کنه... مهمان تکریم کن، آبگوشت نذار جلوش... حضرت ابراهیم برای دو نفر گوساله چاق کشت وآب بهشون داد پرسیدند ازحضرت سوره طولانی در نمازبخونیم بهتره یا قنوت طول بدیم؟ فرمود سوره کوچک بخون ولی قنوت طول بده... دعا مغز عبادته هنگام دعا دستت بیار بالا ده بار بگو یا رب که اجابت نزدیکه....
💥حدیث داریم از دعا خسته نشو یا اجابت شود. یا مشابهش بهت میدن. یا دفع بلا میکنن. یا اونو به نسلت میدن.یا بجاش نسل صالح میدن. یا ذخیره آخرت میکنن. یا کفاره گناهات میکنن.
و قیامت که میبینی چی بجای دعاهای اجابت نشدت دادن آرزو میکنی ایکاش هیچ حاجتم نمیدادن... هیچ دعایی پیش خدا گم نمیشه! تو صلاح خودتو نمیدونی همیشه بگو خدایا اگر اینکار خیرداره برام بده...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
این شعر فوق العاده زیبا و پر از امید،
تقدیم به همه شما دوستان عزیز♥️
ماه من غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر
که هنوز
بعدِ صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را
که دلش از سردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغازِ بهار
دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز
پُرِ امنیتِ احساس خداست
ماه من ، غصه چرا ؟!
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم ، همه خوشبختی توست
ماه من! دل به غم دادن و از یأس سخن ها گفتن
کار آنهایی نیست
که خدا را دارند …
ماه من!
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات
از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست ، خدا هست هنوز
او همانی است که در تارترین لحظه شب ، راه نورانی امید
نشانم میداد …
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد
همه زندگی ام ، غرق شادی باشد …
ماه من! غصه اگر هست ، بگو تا باشد
معنی خوشبختی ، بودن اندوه است …
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ، میوه یک باغــند
همه را با هم و با عشق بچیین
ولی از یاد مبر ،
پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست ، خدا هست
خدا هست هنوز ...
#مهین_رضوانی_فرد
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
لطفا كامل بخونين اگه دلت شكست التماس دعا
🌷❤🌷❤🌷❤🌷
خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/
بی نهایت خسته و افسرده ام/
تا میان گور رفتم دل گرفت/
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
روی من خروارها از خاک بود/
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/
خسته بودم هیچ کس یارم نشد/
زان میان یک تن خریدارم نشد/
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/
ترس بود و وحشت و دلواپسی/
ناله می کردم ولیکن بی جواب/
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملک/
تیره شد در پیش چشمانم فلک/
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
لرزه بر اندام من افتاده بود/
هر چه کردم سعی تا گویم جواب/
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
از سکوتم آن دو گشته خشمگین/
رفت بالا گرزهای آتشین/
قبر من پر گشته بود از نار و دود/
بار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گنه کار سیه دل، بسته پر/
نام اربابان خود یک یک ببر/
گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/
گوش گویا نامشان نشنیده بود/
نامهای خوبشان از یاد رفت/
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/
چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجو/
کارهای نیک و زشتت را بگو/
هر چه می کردم به اعمالم نگاه/
کوله بارم بود مملو از گناه/
کارهای زشت من بسیار بود/
بر زبان آوردنش دشوار بود/
چاره ای جز لب فرو بستن نبود/
گرز آتش بر سرم آمد فرود/
عمق جانم از حرارت آب شد/
روحم از فرط الم بی تاب شد/
چون ملائک نا امید از من شدند/
حرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباه/
نامه اعمال تو باشد سیاه/
ما که ماموران حق داوریم/
پس تو را سوی جهنم می بریم/
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/
دست و پایم بسته در زنجیر بود/
نا امید از هرکجا و دل فکار/
می کشیدندم به خِفّت سوی نار/
ناگهان الطاف حق آغاز شد/
از جنان درهای رحمت باز شد/
مردی آمد از تبار آسمان/
دیگران چون نجم و او چون کهکشان/
صورتش خورشید بود و غرق نور/
جام چشمانش پر از خمر طهور/
چشمهایش زندگانی می سرود/
درد را از قلب انسان می زدود/
بر سر خود شال سبزی بسته بود/
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/
کِی به زیبائی او گل می رسید/
پیش او یوسف خجالت می کشید/
دو ملک سر را به زیر انداختند/
بال خود را فرش راهش ساختند/
غرق حیرت داشتند این زمزمه/
آمده اینجا حسین فاطمه؟!
صاحب روز قیامت آمده/
گوئیا بهر شفاعت آمده/
سوی من آمد مرا شرمنده کرد/
مهربانانه به رویم خنده کرد/
گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/
من کجا و دیدن روی حسین (ع)/
گفت: آزادش کنید این بنده را/
خانه آبادش کنید این بنده را/
اینکه این جا این چنین تنها شده/
کام او با تربت من وا شده/
مادرش او را به عشقم زاده است/
گریه کرده بعد شیرش داده است/
خویش را در سوز عشقم آب کرد/
عکس من را بر دل خود قاب کرد/
بارها بر من محبت کرده است/
سینه اش را وقف هیئت کرده است/
سینه چاک آل زهرا بوده است/
چای ریز مجلس ما بوده است/
اسم من راز و نیازش بوده است/
تربتم مهر نمازش بوده است/
پرچم من را به دوشش می کشید/
پا برهنه در عزایم می دوید/
بهر عباسم به تن کرده کفن/
روز تاسوعا شده سقای من/
اقتدا بر خواهرم زینب نمود/
گاه میشد صورتش بهرم کبود/
تا به دنیا بود از من دم زده/
او غذای روضه ام را هم زده/
قلب او از حب ما لبریز بود/
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/
با ادب در مجلس ما می نشست/
قلب او با روضه ی من می شکست/
حرمت ما را به دنیا پاس داشت/
ارتباطی تنگ با عباس داشت/
اشک او با نام من می شد روان/
گریه در روضه نمی دادش امان/
بارها لعن امیه کرده است/
خویش را نذر رقیه کرده است/
گریه کرده چون برای اکبرم/
با خود او را نزد زهرا (س) می برم/
هرچه باشد او برایم بنده است/
او بسوزد، صاحبش شرمنده است/
در مرامم نیست او تنها شود/
باعث خوشحالی اعدا شود/
گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/
قلب او بوی محبت میدهد/
سختی جان کندن و هول جواب/
بس بود بهرش به عنوان عقاب/
در قیامت عطر و بویش می دهم/
پیش مردم آبرویش می دهم/
آری آری، هرکه پا بست من است/
نامه ی اعمال او دست من است/
فقط به عشق آقا امام حسین وهرچی درتوان داری پخش کن یا علی مدد.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📗رمان #سیب_دندان_زده
🖊نویسنده: شفقه مشعوفی
📃تعداد صفحات 372
🎭ژانر: #عاشقانه #ازدواج_اجباری
📚رمان سیب دندان زده
خلاصه:
دختری ب بکری سیب سرخ حوا
ب پاکی اب زمزم
وبه زیبایی خورشید
پسری از تبار گرگ که برای انتقام، از خورشید وپسر عمویش استفاده میکند...
تا آبروی خاندان درخشان را بریزد...
ازدواجی از سر اجبار...
برای جمع این آبرو ریزی
و عشقی که جرقه میزند با وجود زن دوم...
و چه چیزی در انتظار این سیبی بکری است که دندان زده شده است...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جالبه
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آشپزی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
13.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀❣🍀
هر روز صبح خندان تر باش!
آرام تر؛
مهربان تر،
بخشنده تر،
صبورتر؛
باگذشت تر..!
حواست به نگاه خالق باشد
که چشمش به زیباتر شدن و لایق تر شدن توست!
💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍀🌺🌹☘🌷🍀🌺🌹☘🌷
به عیادت دوستی رفته بودم، پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت. چند دقیقه بعداز ورود ما اذان مغرب گفتند.
آقای پیرکراواتی،باشنیدن اذان ،درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد وسجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!!برای من جالب بود که یک پیرمرد صورت تراشیده کراواتی اینطور مقیدبه نماز اول وقت باشد. از او دلیل نماز خواندن اول وقتش را پرسیدم؟
در جوانی مدتی از طرف رضا شاه مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم. ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم. آن موقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادر بچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم. رسیدیم مشهدو بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی گریه میکرد . گفت برویم داخل که من امتناع کردم چه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقا رفت.
پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن بود. هرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان میرفت!
به خود گفتم عجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه را دل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات!
پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم:چه شرطی و برای چی؟
شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه راسر وقت اذان بخوانی.!
متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد...
خلاصه گفتم :باشه قبوله و با اینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.!
همین که گفتم قبوله آقا، دیدم سر و صدای مردم بلند شد و در ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید و مردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده بود. من هم از آن موقع طبق قول وقرارم با مرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را سر وقت میخوانم.
روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتند رضا شاه جهت بازدید آمده. درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدید شاه نمازم را بخوانم. چون به خودم قول داده بودم وضو گرفتم وایستادم به نماز. رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم. نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، گفتم: قربان درخدمتگذاری حاضرم. رضاشاه هم پرسید : مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟ گفتم : قربان ازوقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا(ع)شرط کردم. شاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد و گفت: مردیکه پدرسوخته،کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.! اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد!
بعدها متوجه شدم،آن شخص زیر آب منو زده بود و شاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود. از آن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم.
(خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان)
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
كل احمد آقا در توصيف جذابيت حضرت عباس بن علي عليه السلام مي فرمودند :
ايشان در مورد مقام رفيع حضرت ابوالفضل عليه السلام نزدبرادربزرگوارشان ، خاطره اي به اين مضمون نقل كردند :
« در كربلا كه بودم ، هر روز دوبار به زيارت امام حسين عليه السلام و يك بار به زيارت حضرت ابوالفضل عليه السلام شرفياب مي شدم . پس از مدتي يك روزحضرت جلوه اي عنايت كردند
و فرمودند : برادرم عباس نزد خداوند متعال ، مقام و منزلتي دارد كه تمام شهدا به آن مقام غبطه مي خورند.سعي كن هر اندازه كه به زيارت من همت مي كني ، به همان اندازه هم به زيارت برادرم عباس بروي!»
به همين دليل كل احمد آقا ، اعتقاد بسيار محكمي به زيارت حضرت قمربني هاشم عليه السلام داشتند و به اطرافيان و دوستان خود نيز اين موضوع را سفارش مي كردند و مي فرمودند :
« هرگاه به كربلا رسيديد ، نخست به حرم ابوالفضل العباس عليه السلام و پس از آن به زيارت سالار شهيدان مشرف شويد ؛ زيرا هركس قصد ورود به قلعه اي را داشته باشد ، نخست بايداز درگاه و باب آن وارد شود و عباس بن علي عليه السلام باب حضرت سيدالشهدا عليه السلام است .»
📚کتاب طوبای کربلا....صفحه 153
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍒مادامى که گیلاس با بند باریکش به درخت متصل است؛
همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند.
🍒باد، باعث طراوتش میشود،
آب، باعث رشدش میشود،
و آفتاب، به او پختگی و کمال میبخشد.
🍒اما …
به محض پاره شدن آن بند؛
و جدا شدن از درخت،
🍒آب، باعث گندیدگی؛
باد باعث پلاسیدگی؛
و آفتاب باعث پوسیدگی
و ازبین رفتن طراوتش میشود!
🍒بنده بودن یعنی همین،
یعنی بند به خدا بودن،
که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در فساد ما مؤثر خواهند بود.
🍒پول، قدرت، شهرت، زیبایی…. تا بند به خداییم برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است اما به محض جدا شدن بند بندگی، همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📚#داستان_کوتاه_آموزنده
خانم معلمی شوهرش کارمند است و چهار فرزند دارند. به خاطر شغلشان یک خانم خدمتکار از شرق آسیا آوردند.
یک روز همسر از مدرسه برگشت، چون قرار بود شوهرش برای مسافرت به شهر دیگری برود، میخواست با او خداحافظی کند. وقتی وارد منزل شد و خواست وارد اتاق خوابش شود شوهرش را دید که در آغوش خدمتکار است. زن بلافاصله.......😳
خواندن ادامە این داستان واقعی شگفت زده خواهید شد! روی کلمە ادامە داستان بازشود کلیک کنید👇
☑️👈ادامه داستان 👇👇❤️
http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاقیت در عکاسی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جالبه و خنده دار
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
⚜حکایتهای پندآموز⚜
💠نجسترین چیزها💠
✍گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش میآید که نجسترین چیزها در دنیای خاکی چیست؟! برای همین کار وزیرش را مأمور میکند که برود و این نجسترین نجسها را پیدا کند. پادشاه میگوید تمام تاج و تخت خود را به کسی که جواب را بداند میبخشد.
وزیر هم عازم سفر میشود و پس از یک سال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که نجسترین چیز مدفوع آدمیزاد اشرف است. عازم دیار خود میشود، در نزدیکیهای شهر چوپانی را میبیند و به خود می گوید از او هم سؤال کند شاید جواب تازهای داشت. بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید: «من جواب را می دانم اما یک شرط نشنیده شرط را میپذیرد. چوپان هم می گوید: «تو باید مدفوع خودت را بخوری.»
وزیر آنچنان عصبانی میشود که میخواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید:«تو میتوانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کردهای غلط است. تو این کار را بکن اگر جواب قانع کنندهای نشنیدی من را بکش.» خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول میکند و آن کار را انجام چوپان به او می گوید: کثیفترین و نجسترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر میکردی نجسترین است بخوری!
📚مجموعه شهر حکایات
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📚آشنایی خضر ع باموسی ع
روزی موسی در بین اسرائیل بپا خاست و ضمن ایراد خطبه ای آنان را از روزگار گذشته و سرگذشت بنی اسرائیل آگاه ساخت، بیانات او به حدّی بنی اسرائیل را تحت تأثیر قرار داد که اشک از دیدگان آنها جاری ساخت. آنگاه که خطبه موسی پایان یافت،
مردی دامن او را گرفت و گفت؛ ای رسول خدا! آیا در میان زمین کسی از تو داناتر پیدا می شود؟
موسی گفت؛ نباید. مگر او بزرگ انبیاء بنی اسرائیل و درهم شکننده فرعون نبود؟ او صاحب معجزاتی همچون ید بیضاء و عصا بود و به کمک آن دریا را شکافت. خداوند موسی را بوسیله نزول تورات گرامی داشت و با او علنی سخن گفت! راستی چه مقامی از این بالاتر و چه شرافتی از این برتر؟!
اما در همین هنگام خداوند به او وحی کرد؛ ای موسی! علم اعظم آن است که در انحصار یک فرد درآید و یا مخصوص پیغمبری گردد. ای موسی! در روی زمین کسی است که علمی بیش از علم تو به او داده ام.
موسی عرض کرد؛ پروردگارا او کیست و مکان این بنده شایسته کجاست؟ تا او را ملاقات کنم و از فیض دیدارش بهره مند گردم.
خداوند در پاسخ فرمود؛ این مرد در مجمع البحرین زندگی می کند و او را در آنجا می توانی ملاقات کنی. موسی نشانه دقیق آن مرد را از خداوند سؤال کرد.
خداوند فرمود؛ راهنمای تو این است که یک ماهی بردار و در زنبیلی بگذار هرکجا ماهی را از دست دادی آن مرد را پیدا می کنی.
موسی وسایل سفر خود را آماده کرد و به همراه خدمتگذار خود یوشع بن نون به راه افتادند. زنبیل را هم بر دوش او گذاشت و طبق دستور ماهی را در آن نهاد. موسی عهد کرد تا آن مرد را پیدا نکند آرام ننشیند، حتی اگر روزها و سالها طول بکشد. موسی به یوشع سفارش کرد هرگاه ماهی گم شد به من اطلاع بده تا به جستجوی آن مرد بشتابیم.
وقتی به مجمع البحرین رسیدند. خواستند کنار آب دریا قدری استراحت کنند که ناگهان موسی خوابش برد در همان حال از آسمان بارانی بارید و ماهی به قدرت خداوند تازه و زنده شد و خود را به دریا انداخت.
وقتی موسی از خواب بیدار شد. یوشع را نیز بیدار کرد و به او گفت؛ آماده شو که سفرخود را ادامه دهیم. وقتی موسی و همراه خود مقداری از راه را، پیمودند، موسی به او گفت؛ غذا را بیاور که ما در این سفر خسته شدیم.
چون یوشع خواست غذا را از داخل زنبیل بیرون بیاورد، متوجه شد که ماهی در داخل زنبیل نیست. موسی گفت؛ مگر نگفتم اگر ماهی گم شد به من اطلاع بده. خلاصه یوشع جواب داد همان موقع که در کنار دریا خوابیدی، باران بارید، ماهی زنده شد و به آب پرید ولی چون خواب بودی نخواستم بیدارت کنم، بعد هم فراموش کردم.
در این هنگام موسی طعم پیروزی و بوی مراد را احساس کرد و گفت؛ این پیشامد همان بوده است که طالب آن بودیم، آماده شو تا به همان مکانی که ماهی را از دست دادیم برگردیم که ما به هدف خود نزدیک هستیم. موسی و یوشع از راهی که آمدند، باز گشتند. و در بازگشت برای رسیدن به مقصود از جای پای خویش مسیر حرکت خود را بدست آوردند.
چون آنها به محل گم شدن ماهی رسیدند، پیرمردی لاغر اندام با چشمانی گود افتاده را دیدند که آثار رسالت در جبینش نمودار است و صورت او حکایت از بزرگواری و تقوی دارد، لباس خود را به خویش پیچیده، یک طرف آن را زیر پا و طرف دیگر را زیر سر گذاشته و دراز کشیده است. موسی به پیرمرد سلام کرد. پیرمرد روی صورت خود را باز کرد و گفت؛ آیا در سرزمین من اثری از صلح و سلام وجود دارد؟! شما کیستی؟
موسی؛ من موسی هستم.
پیرمرد؛ موسی! پیغمبر بنی اسرائیل؟
موسی؛ بلی، پیغمبر بنی اسرائیل. ولی چه کسی این موضوع را به شما اطلاع داده است؟
پیرمرد؛ آنکس که تو را نزد من فرستاده است.
موسی دریافت که این پیرمرد، همان گمشده و مراد اوست. پس در گفتار و کردار خود شرایط ادب و تواضع را منظور داشت و گفت؛ «ای بنده صالح خدا، آیا به مردی که در راه دیدار تو رنج و سختی دیده است. اجازه می دهی تا از نور علم و چراغ هدایت تو بهره مند شود و خود را پیرو و مجری امر و نهی شما گرداند؟
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💚 براي خوردن هر غذا بسم الله بگو
در کتاب لئالي الاخبار نقل شده است که روزي حضرت اميرالمومنين علي(ع) بالاي منبر فرمودند:
هر کس هنگام غذا خوردن بسم الله الرحمن الرحيم را ترک نکند من ضامن مي شوم که آن غذا به او ضرري نرساند.
ابن کوا که فردي منافق و دو رو بود، خواست سخن امام را لوث و بي رنگ جلوه دهد به اين خاطر گفت: من ديشب چون خواستم غذا بخورم، بسم الله گفتم ولي آن غذا حال مرا دگرگون ساخت.
حضرت علي(ع) در پاسخ او فرمودند: شايد شب گذشته از يک نوع غذا بيشتر خورده اي و اگر بخواهي که غذاها به تو ضرر نرسانند، بايد براي خوردن هر کدام (برنج، خورشت،ماست ،سالاد ، )بسم الله الرحمن الرحيم بگويي. تا از هیچکدام آنها به تو ضرر و آسیبی نرسد
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
(يكى از بانوان خانواده مبتلا به بيمارى كبدى شد) و نظر پزشكان اين بود كه بايد جراحى شود.
زيارت كربلا نصيبم شد، در حرم مطّهر (حضرت عباس (ع )) متوسل به حضرتش شدم و عرض كردم : (يا حضرت عباس شما جوانمرد هستيد، هر كس به شما متوسل شود خداى متعال حاجتش را روا مى كند و من هم شفاى بيمارم را از شما مى خواهم .)
وقتى كه به تهران مراجعت كردم ديدم آن بانو را مرخص كرده اند، در روز عمل ، جراحش اظهار داشته بود: (نمى دانم چطور شده كه كيسه صفراى اين بيمار خالى شده است ؟
بحمدلله از توسل به حضرت عباس (ع ) نتيجه كامل گرفتم و آن بانو هنوز حالش خوب است .
بهترين مرتبه حضرت عباس على (ع )
اينكه سالار و علمدار شه كرببلاست
دردهائى كه نباشد بجهان درمانش
بخدا نام ابوالفضل بر آن درد دواست
يا ابوالفضل توئى آنكه بفرداى جزا
فخر زهرا بتو و دست تو در نزد خداست
هر كه امروز بود چاكرش از جان (صابر)
ياورش لطف ابوالفضل بفرداى جزاست
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📚 #ماجـــرایجالـــبوخواندنی
در زمان قدیم مردی ازدواج کرد
در روز اول ازدواج جمع شدن جهت خوردن نهار با خانواده شوهر .
و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد ، و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا ،بدون هیچ احترامی ...
در این لحظه عروس که شخصیتی اصیل و با حکمت داشت، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد.
و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت،
با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم .
متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند ،فکر می کنند ، بر مادر شوهر پیروز شدند.
عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت.
و با همسری که به مادر خودش احترام می گذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد
و در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند، و مادر را بسیار احترام می گذاشتند،
در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت ،و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد. مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند مادر همسر سابقش را شناخت، گفت: چرا هیچ کس اعتنایی و کمکت نمی کند؟
آنها کی هستند؟
گفت: فرزندانم هستند ،
گفت : من رامی شناسی؟ پیرمرد گفت: نه
زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست ،
همانگونه که می کاری درو خواهی کرد
به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام می گذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن،
چون تو به مادرت اهانت کردی،
و این جزای کارهای خودت هست،
و زن با تدبیر به فرزندانش گفت:
کمکش کنید برای خدا .
هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد ، که شما با پدر و مادر خود رفتارمی کنید.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
.
در «سفینهالبحار» و «نفسالمهموم» نقل شده است:
روزى، میثم در مجلس «بنىاسد» دیداری با حبیببنمظاهر داشت. مدتى گفتوگو کردند. در پایان حبیب گفت: «گویا پیرمرد خربزهفروشى را مىبینم که در راه دوستى خاندان پیامبر (ص)، او را به دار مىآویزند و بر چوبه دار، شکمش را مىدرند.»
میثم هم در پاسخ گفت: «من هم گویا مرد سرخرویى را مىبینم و مىشناسم که براى یارى فرزند دختر پیامبرش قیام مىکند و کشته مىشود و سرش در کوفه گردانده مىشود.»
سپس از هم جدا شدند و رفتند. اهل مجلس که آن دو را به دروغ متهم مىکردند، هنوز متفرق نشده بودند که «رشید هجرى» (از یاران حضرت امیرالمؤمنین، علی صلوات الله علیه) فرا رسید و سراغ آن دو را گرفت. گفتند: این جا بودند و شنیدیم که چنین و چنان گفتند. گفت: «خدا میثم را رحمت کند! فراموش کرد این را هم بگوید که به آن کسی که سر بریده حبیب را به کوفه مىآورد، صد درهم بیشتر داده مىشود» و رفت. آنان گفتند: «این شخص از آن دو هم دروغگوتر است.» روزهایى چند نگذشت که تمام ماجرا معلوم شد.
📚سفینه البحار، ج۱، ص۲۰۵؛ نفس المهموم، ص۶۰
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
▫️چگونه مزاح کنیم؟▫️
✍روایت دارد که امام صادق علیه السلام از شخصی پرسید : « مزاح هم میکنی؟» آن شخص گفت: نه. حضرت فرمودند: چرا؟ حتی دستور دادند که گاهی انسان یک مزاحی هم بکند. همه اش،خشک نباشد. اما کم، زیاد مزاح کردن ، تَذْهَبُ بِبَهاءِ المُؤمِن، قیمت مومن را می برد. آبروی مومن مےرود. زیاد شوخی نکنید، اما گه گاهی عیب ندارد.
✸ پیغمبر صلےالله علیه وآله خرما مےخورد و هسته های آن را جلوی امیرالمومنین علیه السلام می گذاشت. می خواست با امیرالمومنین شوخی کند و سر به سر امیرالمومنین بگذارد. بعد حضرت صلےالله علیه وآله فرمودند: «یاعلی ، خرما خیلی خوردی!»
✸ مثل بعضی ها که پرتغال مےخورند و پوستش را آن طرف مےگذارند. حضرت صلےالله علیه وآله هم هسته های خرما را پیش امیرالمومنین علیه السلام گذاشت و فرمود: یاعلی ، خیلی خرما خوردی! امیرالمومنین علیه السلام هم بازاری بود ، جواب دادند: «یا رسول الله ، کسی خرما زیاد خورده است که خرما را با هسته های آن خورده.» چون جلوی پیغمبر صلےالله علیه وآله هسته نبود.
✸ حضرت علیه السلام فرمود: «خرما کسی خیلی خورده که آن را با هسته هایش خورده است. » شوخی مےکردند. حتما نباید آدم مثل مربای آلو اخمو باشد.
✸ یک قدری هم مزاح داشته باشید. اما حرف بیهوده نزنید. حرف لغو نزنید. آبروی کسی را نبرید.
📚منبع: ڪتاب بدیعالحکمة حکمت ۳۳
از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانۍ(ره)
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#شربت_گل_ختمی 💙
یه مقدار ختمی خشک رو بریزید رو آب سرد ده دقیقه بزارید بمونه بعد صافی کنید با ۱ ق غ تخم شربتی و کمی شکر و گلاب سرو کنید ...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تزیین_کیک
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📚#داستان_کوتاه_آموزنده
خانم معلمی شوهرش کارمند است و چهار فرزند دارند. به خاطر شغلشان یک خانم خدمتکار از شرق آسیا آوردند.
یک روز همسر از مدرسه برگشت، چون قرار بود شوهرش برای مسافرت به شهر دیگری برود، میخواست با او خداحافظی کند. وقتی وارد منزل شد و خواست وارد اتاق خوابش شود شوهرش را دید که در آغوش خدمتکار است. زن بلافاصله.......😳
خواندن ادامە این داستان واقعی شگفت زده خواهید شد! روی کلمە ادامە داستان بازشود کلیک کنید👇
☑️👈ادامه داستان 👇👇❤️
http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6