🌷 علامه طباطبایی (ره) :
☘ کسی که نیت کند آبروی مومنی را ببرد در اصل خود را آماده می کند برای جنگ با خدا.
🌿 ریختن آبروی مومن از گناهانی است که در دنیا و آخرت آبروی انسان را می برد
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔
@Dastan1224
🌷 پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) :
☘ اگر آسمان ها و زمين در برابر بنده اى سر به هم آورند و آن بنده تقواى خدا پيشه كند ، حتماً خداوند از ميان آن دو ، شكاف و راه خروجى برايش قرار خواهد داد.
☘ لَو أنّ السَّماواتِ و الأرضَ كانَتا رَتقا على عَبدٍ ثُمّ اتَّقَى اللّهَ، لَجَعَلَ اللّهُ لَهُ مِنهُما فَرَجا و مَخرَجا
📗 بحارالانوار ج8 ص258
@Dastan1224
#داستان
*کلاغی که مامور خدا بود*
اقای شیخ حسین انصاریان میفرمود
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه
دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن
سفره ناهار چیده شد
ماست، سبزی، نوشابه،نون
دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که...
یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله ای انداخت تو دیگ آبگوشتی..
دل همه برد
حالا هرکه دلش میشه بخوره
گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار
خیلی بهمون سخت گذشت.
توکوه
گشنه
همه ماست و سبزی خوردیم
کسی هم نوشابه نخورد
خیلی سخت گذشت
و خیلی هم رفقا تف و لعن کلاغ کردن گاهی هم میخندیدن ولی اصلش ناراحت بودن
وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن
یه دفعه ای گفتن رفقاااااااااا
بدویییییین
چی شده؟
دیدیم دیگ که خالی کردن یه عقرب سیاهی ته دیگه.
واگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود.
*اگر آقای انصاریان اون عقرب را ندیده بودن هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون گرفت*
*حالت نگرفت، جونت نجات داد*
خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده چیه.
امام عسکری فرمودند:
هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آن که نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است.
بهترین راه برای شکر نعمتهای خداوند عزیز، نماز است.
@Dastan1224
🔆 #پندانه
🔴 اخلاق، سرآمد همه علوم
🔸 بو علی بن سینا هنوز به سن ۲۰ سالگی نرسیده بود كه علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی، طبیعی، ریاضی و دینی زمان خود سرآمد عصر شد.
🔸روزی به مجلس درس ابو علی بن مسكویه، دانشمند معروف آن زمان حاضر شد.
🔸با كمال غرور، گردویی را به جلوی ابن مسكویه افكند و گفت: مساحت سطح این را تعیین كن.
🔹ابن مسكویه جزوههایی از یك كتاب كه در علم اخلاق و تربیت نوشته بود (كتاب طهارت الاعراق)، به جلوی ابن سینا گذاشت و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعیین كنم، تو به اصلاح اخلاق خود محتاجتری از من به تعیین مساحت سطح گردو.
🔸 بوعلی از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمرش قرار گرفت.
@Dastan1224
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
از عالمۍ پرسیدند
براۍ خوب بودن ڪدام
روز بهتر است؟
عالم فرمود
یڪ روزقبل ازمرگ
گفتند:
ولى مرگ راهیچڪس
نمیداند
عالم فرمود:
پس هر روز زندگۍ
را روز ِآخر فڪرڪن
وخوب باش
شاید فردایۍ نباشد
@Dastan1224
🔆 #پندانه
🔻روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه میکند.
🔸شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: «استاد، چه شده كه اینگونه اشك میريزيد؟ آيا کسی به شما چیزی گفته؟»
🔹شیخ جعفر در میان گریهها گفت: «آری، یکی از لاتهای این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرده.»
🔸همه با نگرانی پرسیدند: «مگر چه گفته؟»
🔹شیخ در جواب میگويد او به من گفت:
«شیخ جعفر، من همانی هستم که همه در مورد من میگویند. آیا تو هم همانی هستی که همه میگویند؟! و اين سئوال حالم را عجيب دگرگون كرد.»
▫️گفتا؛ شیخا، هر آنچه گویی هستم
▪️آیا تو چنانکه مینمایی هستی ؟
@Dastan1224
#چند_خط_تلنگر
ای فرزند آدم:
💟⇦•از تاریکی شب میترسی،
اما از عذاب قبر چرا نه؟
✳️⇦•در جنت میخوای داخل شوی
اما در مسجد چرا نه؟
✴️⇦•رشوه میدی
اما به یک فقیر غذا چرا نه؟
⇦•کتاب های متنوع جهان را میخوانی
اما قران پاک را چرا نه؟
💭⇦•برای قبولی در امتحانات دنیوی
تمام شب بیداری میکشی
اما برای امتحان آخرت آمادگی چرا نه؟
شب تا صبح ساعتهاباذوق وشوق بازی فوتبال وفیلمهای آنچنانی تماشا می کنی اما برای نماز وقت و ذوق وشوق چرا نه ؟؟
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان
دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی میکرد.
نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست.
گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطر مادرم بر نفسم پشت پا زدهام. من خود، خود را مقطوعالنسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از من نگیر.»
گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.»
از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامعترین لغتنامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد.
@Dastan1224
✨﷽✨#داستان
🔴ترس از خدا...
✍️رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاریکی مشغول #دعا و گریه زاری شد. امّ سلمه که جای رسول خدا صلی الله علیه و آله را در رختخوابش خالی دید، حرکت کرد تا ایشان را بیابد. متوجه شد رسول اکرم صلی الله علیه و آله در گوشه خانه، جای تاریکی ایستاده و دست به سوی آسمان بلند کرده اند. در حال گریه می فرمود: خدایا! آن نعمت هایی که به من مرحمت نموده ای از من نگیر! مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان!وخدایا! مرا به سوی آن بدیها و مکروه هایی که از آنها نجاتم داده ای برنگردان! خدایا! مرا هیچ وقت و هیچ آنی به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چیز و از هر گونه آفتی نگهدار!
در این هنگام، امّ سلمه در حالی که به شدت می گریست به جای خود برگشت. پیامبر صلی الله علیه و آله که صدای گریه ایشان را شنیدند به طرف وی رفتند و علت گریه را جویا شدند. امّ سلمه گفت: یا رسول الله! گریه شما مرا گریان نموده است، چرا می گریید؟ وقتی شما با آن مقام و منزلت که نزد خدا دارید، این گونه از خدا می ترسید و از خدا می خواهید لحظه ای حتی به اندازه یک چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس وای بر احوال ما!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالی که حضرت یونس علیه السلام را خداوند لحظه ای به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمی بایست!
@Dastan1224
#داستان
زندگی_کَلَمی
💠 شخصی گرسنه بود برایش کلم آوردند اولین بار بود که کلم میدید. با خود گفت: حتما میوهای درون این برگها است اولین برگش را کند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید. و زیر آن برگ یک برگ دیگر و... با خودش گفت: حتما میوهی ارزشمندی است که اینگونه در لفافهاش نهادند. گرسنگیاش بیشتر شد و با ولع بیشتر برگها را میکند و دور میریخت. وقتی برگها تمام شدند متوجه شد میوهای در کار نبود! آن زمان بود که دانست کلم مجموعهی همین برگهاست.
💠 ما روزهای زندگی را تند تند ورق میزنیم و فکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم درحالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم! زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم بنابراین قدر فرصتها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم.
@Dastan1224
✨﷽✨
#داستان آموزنده
✅حق کسی که بر تو احسان نموده
✍اما حق کسی که تو را کمک نموده است به خاطر دوستی یا ملک یا قرابت و... بر تو آن است که بدانی او از مالش گذشته و با صرف مال تو را؛ از ذلت بندگی و بردگی دیگران و وحشت آن نجات داده است و مزه آزادی و آسایش را به تو چشانیده است و تو را از اسارت دیگران رهانیده؛و زنجیرهای بردگی را از تو باز نموده و بوی خوش عزت و آزادی را به مشام تو رسانیده است.
او تو را از زندان قهر و جبر بیرون آورده و عُسر حَرج و سختی را از تو دور نموده و با خوشی و خوشرویی و زبان انصاف با تو سخن گفته و تمام دنیا را (به جهت احسانی که نموده است) به تو بخشیده است و تو را فارغ البال ساخته که به عبادت پروردگارت پردازی و در این راستا ضرر مالی را تقبل و تحمل نموده است.
بدان که او نزدیکترین مخلوق خداوند است نسبت به تو بعد از پدر و مادر و برادر و خواهرت و سزاوارتر از دیگران است که در مواقع لزوم به کمک او بشتابی و به خاطر خدا و احسانی که برای تو نموده است یاریش نمایی و خودت را هیچ وقت در اموری که مورد نیاز اوست مقدم ننمایی
@Dastan1224
#پند
راز آرامش
رها کردن ذهن از نگرانیهاست
چرا غمگین نشستی؟!
یادت نره،قدرتی بالاتر از همه وجود داره
که حواسش به همه چیز هست
همه چیز را به اون بسپار و آروم باش.
@Dastan1224
#حکیمانه
البرهان
🌿 مردی به زن خود گفت: «برو خدمت حضرت_فاطمه و از او سؤال کن که آیا من از شیعیان آنها هستم یا نه». آن زن خدمت حضرت_زهرا آمد و پرسید. حضرت فرمود: «به شوهرت بگو اگر بدانچه ما فرمانت دادیم عمل میکنی و از آنچه تو را نهی کردیم خودداری میکنی، تو از شیعیان مایی، و الّا نه». زن بازگشت و جریان را به شوهرش گفت. مرد تا شنید، گفت: «وای بر من! کیست که بتواند از گناه و لغزش جدا شود؟! پس من در دوزخ جاوید و همیشگی هستم... زن دوباره خدمت حضرت زهرا آمد و سخن شوهرش را عرض کرد. حضرت فرمود: «به او بگو چنین نیست. شیعیان ما بهترین مردم بهشتند.
و اما هرکس که محب ماست، دوستدار دوستان ما و دشمن دشمنان ماست و با دل و زبان تسلیم ماست، اگر مخالفت دستورات ما کند، از شیعیان ما نیست،با اين حال آنها نیز اهل بهشتند. امّا پس از ابتلا به مصیبتهای دنیا یا در عرصات قيامت و انواع شدايد یا رفتن در طبقه بالای دوزخ از گناهان پاک شود. و وقتی پاک شد، چون از دوستان ماست، او را نجات میدهیم و او را به جایگاه خود منتقل میسازیم.
@Dastan1224
اسرار روزه _4.mp3
8.23M
#اسرار_روزه ۴
▫️بعضی وقتها، که حس میکنی، نَفْس بر تو غالب شده، و هواهایِ نفس، فرصت و قدرتِ جولان مییابند ؛
میتوانی با روزه، این هواها را خاموش نموده، و نفس را تضعیف و در کنترل خویش درآوری!
※ روزه چگونه، چنین آثاری را در نفس ایجاد میکند؟
#استاد_شجاعی
@Dastan1224
✨﷽✨#داستان
✍🏻دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت: چرا به جای تحصیل علم،چوپانی می کنی؟
✍🏻چوپان در جواب گفت :
آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.
دانشمند گفت :خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت :پنج چیز است:
•☜تا راست تمام نشده دروغ نگویم
•☜تامال حلال تمام نشده، حرام نخورم
•☜تاازعیب وگناه خودپاک نگردم،عیب مردم نگویم
•☜تاروزیِ خداتمام نشده،به درخانهٔ دیگری نروم.
•☜تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
✍🏻دانشمند گفت : حقاً که تمام علوم را دریافته ای ،هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده است.
@Dastan1224
💟﷽#داستان
🌷✨پیرمردی داخل حرم دستی ڪشید روی پای جوانی ڪه ڪنار او نشسته بودو گفت سواد ندارم برایم زیارتنامه میخوانی تاگوش دهم.
🌷✨جوان باڪمال میل پذیر فت و شروع ڪرد به خوانـدن زیارت نامه
السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ ....
وسـلام داد به معصومیـن تا امام عسڪری(ع).
🌷✨جوان با لبخندی پرسیـد: پدرم امام زمانـت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟
جوان گفت: پــس سلام ڪن.
پیرمـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت و گفت :
السَّلامُ عَلَیْکَ یا حجة بن الحسـن العسڪری
🌷✨جوان نگاهی به پیرمرد ڪرد و لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر مرد گذاشت وگفت:
«و علیڪ السلام و رحمـة الله و برکاتة»
⚠️مبادا امـام زمـان ڪنارمان باشد و او را نشناسیم..
🌷✨آقا سلام، باز منم، خاڪ پایتان
دیوانه ای ڪه لڪ زده قلبش برایتان!
در این ڪلاس سرد، حضور تو واجب است. این بار چندم است ڪه استاد غایب است؟
@Dastan1224
✨﷽✨
#داسـتان مـعـنوی
✍شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود، ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیهالسّلام برمیخورد، به حضرت سلام میداد. آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پروندهی اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنّمی تمام عیار است.
لذا حکم صادر شد او را به جهنّم ببرند. ملائکه پروندهی او را گرفتند و او را به سمت جهنّم بردند. در بین راه آن شخص بیرق امام حسین علیهالسّلام را دید. محکم ایستاد و به ملائکهای که او را میبردند گفت من در دنیا هیچ وقت بدون سلام کردن از این بیرقها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم، بعد با شما به جهنّم میآیم. ملائکه گفتند نمیشود، کار تو تمام است و باید به جهنّم بروی.
تا این گفتگو بین آنها در گرفت، حضرت اباعبدالله علیهالسّلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه، آن شخص و ملائکهی همراهش، خود را در حضور حضرت مشاهده کردند. حضرت فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پروندهی اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند. حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیه؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند.
ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنّم ببرند امّا در بین راه متوجّه شدند که به سمت بهشت میروند خیلی تعجّب کردند!
به پروندهی آن شخص نگاه کردند، دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامهی اعمال آن شخص نوشتهاند: یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِ ای کسی که بدیها را به خوبی تبدیل میکنی. ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند.
@Dastan1224
#داستان
📚«زندانی و هيزم فروش»
فقيری را به زندان بردند.
او بسيار پرخُور بود و غذای همه زندانيان را ميدزديد و ميخورد.
زندانيان از او ميترسيدند و رنج ميبردند و غذای خود را پنهانی ميخوردند.
روزی آنها به زندانبان گفتند: به قاضی بگو، اين مرد خيلی ما را آزار میدهد.
غذای 10 نفر را ميخورد.
گلوی او مثل تنور آتش است، سير نميشود.
همه از او ميترسند. يا او را از زندان بيرون كنيد، يا غذا زيادتر بدهيد.
قاضی پس از تحقيق و بررسی فهميد كه مرد پُرخور و فقير است. به او گفت: تو آزاد هستي، برو به خانهات.
زندانی گفت: ای قاضی، من كس و كاری ندارم, فقيرم، زندان برای من بهشت است. اگر از زندان بيرون بروم از گشنگی ميميرم.
قاضی گفت: چه شاهد و دليلی داري؟
مرد گفت: همة مردم ميدانند كه من فقيرم.
همه حاضران در دادگاه و زندانيان گواهی دادند كه او فقير است.
قاضی گفت: او را دور شهر بگردانيد و فقرش را به همه اعلام كنيد.
هيچ كس به او نسيه ندهد، وام ندهد، امانت ندهد. پس از اين هر كس از اين مرد شكايت كند. دادگاه نميپذيرد... آنگاه آن مرد فقير شكمو را بر شترِ يك مرد هيزم فروش سوار كردند.
مرد هيزم فروش از صبح تا شب، فقير را كوچه به كوچه و محله به محله گرداند.
در بازار و جلو حمام و مسجد فرياد ميزد: «ای مردم! اين مرد را خوب بشناسيد، او فقير است. به او وام ندهيد! نسيه به او نفروشيد! با او دادوستد نكنيد، او دزد و پرخور و بيكس و كار است. خوب او را نگاه كنيد.» شبانگاه، هيزم فروش، زندانی را از شتر پايين آورد و گفت:
مزد من و كرايه شترم را بده، من از صبح برای تو كار ميكنم.
زندانی خنديد و گفت: تو نميدانی از صبح تا حالا چه ميگويي؟ به تمام مردم شهر گفتی و خودت نفهميدي؟
سنگ و كلوخ شهر ميدانند كه من فقيرم و تو نميداني؟
دانش تو، عاريه است.
نكته: طمع و غرض، بر گوش و هوش ما قفل میزند. بسياری از دانشمندان يكسره از حقايق سخن ميگويند ولی خود نميدانند مثل همين مرد هيزم فروش.
@Dastan1224
🌷 مرحوم دولابی :
☘ *سجده طولانی ، اخلاق را عوض میکند*
🌱 در هر شبانه روز لااقل یک سجده طولانی داشته باشید.هیچ عبادتی مثل سجده نیست.
🌸 به تربت امام حسین(علیه السلام) ، زیاد سجده کردن اخلاق را عوض می کند.
┏━✨🕊✨🕊✨┓
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حکایت
روزی روزگاری
دروغ به حقیقت گفت:
«میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم؟»
حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد.
آن دو باهم به کنار ساحل رفتند،وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباس هایش را در آورد.
دروغ حیله گر لباس های اورا پوشید و رفت.
از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است،
اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان میشود
@Dastan1224
🍃﷽🍃
#تلنگر
روایت تکان دهنده از عاقبت شیعه
🌹مرحوم آیت الله مجتهدی فرمودند:
🔸روزی فردی آمد خدمت امام معصوم (امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام که تردید از بنده است) و به ایشان عرض کرد:
🔹اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود؟
امام در پاسخ به وی فرمودند:
خداوند به او یک بیماری عطا می نماید تا سختی های آن بیماری کفاره ی گناهانش شود.
آن مرد دو مرتبه پرسید : اگر مریض نشد چه ؟
💠امام مجدد فرمودند:
🔶 خداوند به او همسایه ای بد می دهد تا او را اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه، کفاره ی گناهانش شود.
☑️آن مرد گفت : اگر همسایه ی بد نصیبش نشد چه ؟
💠امام فرمودند : خداوند به او دوست بدی می هد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفاره گناهان دوست ما باشد.
🔹آن مرد گفت : اگر دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟!
💠امام فرمودند : خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزار های آن همسر بد ، کفاره ی گناهانش شود.
🔸آن مرد گفت :اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟
💠امام فرمودند : خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می فرماید.
🔺باز هم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت: و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه ؟
💠امام فرمودند : به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد
@Dastan1224
#پند
شبها آرامشی دارند از جنس خدا پروردگارت هموارہ با تو همراہ است. امشب از همان شبهایی است که برایت یک شب بخیر خدایی آرزو کردم
🌸لحظههاتون مملو از آرامش الهی
@Dastan1224
#داستان
*کلاغی که مامور خدا بود*
اقای شیخ حسین انصاریان میفرمود
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه
دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن
سفره ناهار چیده شد
ماست، سبزی، نوشابه،نون
دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که...
یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله ای انداخت تو دیگ آبگوشتی..
دل همه برد
حالا هرکه دلش میشه بخوره
گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار
خیلی بهمون سخت گذشت.
توکوه
گشنه
همه ماست و سبزی خوردیم
کسی هم نوشابه نخورد
خیلی سخت گذشت
و خیلی هم رفقا تف و لعن کلاغ کردن گاهی هم میخندیدن ولی اصلش ناراحت بودن
وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن
یه دفعه ای گفتن رفقاااااااااا
بدویییییین
چی شده؟
دیدیم دیگ که خالی کردن یه عقرب سیاهی ته دیگه.
واگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود.
*اگر آقای انصاریان اون عقرب را ندیده بودن هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون گرفت*
*حالت نگرفت، جونت نجات داد*
خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده چیه.
امام عسکری فرمودند:
هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آن که نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است.
بهترین راه برای شکر نعمتهای خداوند عزیز، نماز است.
@Dastan1224
🌸🍃🌸
🍃🌸
#داستان
🔸 توکل به خدا چون راه رفتن روی سیم شل است ...تردید و ترس سبب می شود که تعادل و توازن را از دست بدهید و به ورطه تنگدستی و محدودیت بیفتید ... البته اشکالی ندارد چون توکل به خدا نیز مانند سیرک بازی تمرین می خواهد .
🔸تا لحظه ای خواسته آدمی تحقق نیافته است نباید از آن با کسی سخن بگوید.شايد زمان آن فرا رسيده باشد كه كسـي ( يـا خودتان ) را بخاطر چيزي كه اتفاق افتاده و يا گفتـه شـده مـورد بـخشايـش قـرار دهــيد.
🔸اتفاقات و اشتباهات گذشته را پـذيرفته و فراموش كنيد. بدانيد كه نميـتوانيد زمان را بـه عـقب برگردانيد.
🔸شادمانی خود را با از ياد بردن نوميدي ها و شكستهای گذشته دوباره بدست آوريد.
🔸برای دشمن خود برکت بطلبید تا او را خلع سلاح کنید . از این طریق ، مهمات او را از چنگش می ربایید و تیرهای او را به برکات بدل می کنید .
🌸
🍃🌸
@Dastan1224
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
بسم الله الرحمن الرحیم
تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍
مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌
با بیش از 650k عضو😍😍
💠 تعرفه تبلیغات 👇
http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59
http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59
پیشنهاد عضویت 👌👌👆👆👆
🔔 #تلنگر
💠 آیه ۲۸سوره فرقان خیلی تکونم داد
🔥یه عده جهنمی روز قیامت دستاشونو گاز میگیرند با حسرت میگن کاش با فلانی دوست نمیشدم!
⚠️مواظب باشیم دوستانمان ما را
جهنمی نکنند.
@Dastan1224
📚شانس خرکی و بزبیاری یا بز آوردن
اصطلاح اول مانند "نقش آوردن" و کنایه از بخت و اقبال غیرمترقبه است که تصادفی و بدون انتظار قبلی به کسی روی کند. البته اصطلاح "نقش آوردن" به صورت جدی و مثبت ولی عبارت "شانس خرکی" در لباس شوخی و دوستانه و گاهی به طعنه و حسادت گفته میشود. اصطلاح دوم به معنای بدشانسی به کار میرود.
"نقش آوردن" از اصطلاحات بازی "سه قاپ" است که در گذشته از بازیهای مورد علاقهی طبقات پایین اجتماع بوده است، زیرا هم وسایل و تشریفات خاصی لازم نداشت و هم بازی مشغول کنندهای بود. این بازی همان گونه که از نام آن پیداست با ریختن سه قاپ انجام میشد که به آن ها جیک، اسب و خر میگفتند و نتیجهی قاپ ریختنِ هر بازیکن بسته به آن داشت که چه شکلی از حالات ترکیبی این سه قاپ پیدا شود. اشکالی را که بازیکن با آنها دور را میبرد "نقش" مینامیدند. اشکال خنثی را که نه برد بود و نه باخت و تنها نوبت بازی را به بازیکن بعدی میداد "بهار" میگفتند که هجده شکل داشت و آن اشکالی را که موجب باخت بازیکن میشد (که پنج شکل داشت) و او را مجبور به پرداخت مبلغ شرطبندی میکرد "بز" مینامیدند و پیشآمدن آن را "بز بیاری" میگفتند که نهایت بدشانسی بود، زیرا مبلغ باخت در این بازی معمولا بسیار بالا بود.
ولی برندهی بازی در اشکال ششگانهی "نقش" از یک تا سه برابر مبلغ شرطبندی را از حریفانش میبرد. این اشکال چنین بودند:
1- اگر قاپها یکی اسب و دو تا جیک و یا یکی خر و دو تا جیک بنشیند یک نقش به شمار میآید و برنده همان مبلغ شرطبندی را میبرد.
2- اگر دو تا از قاپ ها اسب یا خر و قاپ سوم جیک بنشیند دو نقش به شمار میآید و برنده دو برابر مبلغ شرطبندی را میبرد.
3- اگر هر سه قاپ اسب یا خر یعنی سه اسب یا سه خر بنشیند، این بزرگترین نقش برای قاپ باز (سه نقش) است و او سه برابر مبلغ شرطبندی را میبرد.
در حالت نقش سه خر تماشاچیان بازی به شوخی و یا تحقیر دربارهی برندهی بازی میگفتند که طرف "نقش خرکی آورده" است، یعنی برد کلانی کرده است.
تا حدود یک صد سال پیش این اصطلاح به صورت "نقش خرکی" در میان مردم ضربالمثل و رایج بوده است. ولی پس از وارد شدن واژهی فرانسوی "شانس" به زبان فارسی، به صورت "شانس خرکی" تغییر شکل داده است و در همان مورد به کار برده میشود.
"شانس خرکی" و "بز بیاری" دو حالت مخالف هم بوده و به معنای اوج خوششانسی و اوج بدشانسی به کار میروند.
@Dastan1224
✍#سرآمد_گناهان
سدید الدین محمد عوفی در جوامع الحکایات مینویسد: آورده اند که یکی از نوعهدان اسلام نزد امیر مؤمنان علی، کرم الله وجهه، آمد و گفت: یا امیر مؤمنان در اسلام، مناهی بسیار است و مرا اجتناب از آن جمله (از همه میسر نمی شود. یک خصلت از خصال ذمیمه، مرا اختیار کن تا از آن، دور باشم. امیر مؤمنان - رضی الله عنه - فرمود: از دروغ گفتن اجتناب کن. مرد از خدمت او بازگشت، در راهگذر او را نظر بر خانه ی خمار مشروب فروشی) افتاد و طبیعت او به نوشیدن خمر (شراب) میل کرد. خواست که آن را ارتکاب نماید، اندیشید که اگر امیر مؤمنان بپرسد که خمر خورده ای، اگر اقرار کنم، حد زند و اگر گویم نه، دروغ گفته باشم و عهد کردهام که دروغ نگویم. پس از سر آن در گذشت. همچنین به سر زنا رسید و داعیهی شهوانی او را در آمد و به همان علت اول، ممتنع شد و بر هر گناه که میرسید از بیم آن که نباید به سبب ارتکاب آن دروغ گفتن گیرد، عنان باز میکشید. (مرتکب نمیشد)، پس به خدمت امیر مؤمنان علی - رضی الله عنه - رسید و گفت: یا امیر مؤمنان! جمله طریقت (تمامی راهها) بر من بسته گردانیدی و مرا معلوم شد که سر همه ی بدی ها، دروغ گفتن است. پس از سر گناهان در گذشت.
📙جوامع الحکایات / 288. نظیر این حکایت به رسول اکرم (ص) نیز نسبت داده شده است.
✍
@Dastan1224
سلام و صلوات فرستادن بر حضرت زهرا سلام الله علیها آثار عجیبی دارد و مایه «برکت» است.
در روایات آمده است:
شخصی به محضر حضرت زهرا سلام الله علیها شرفیاب شد. حضرت زهرا سلام الله علیها در سلام پیشقدم شدند
و پرسیدند: چه شده که صبح زود به دیدن من آمده ای؟
گفت: خواهان «برکت» هستم. ✨
.
🌱 حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
پدرم رسول خدا صلی الله علیه وآله به من خبر داده هرکس بر او و بر من، سه روز سلام بفرستد بهشت بر او واجب میشود...
چه در زمان حیات ما، چه پس از فوت ما.
📙(بحارالانوار، ج 43، ص185)
@Dastan1224