♦️دلیل اخراج ادم(ع) و حوا(س) از بهشت!
💠هروي گفت: به امام رضا علیه السلام عرض کردم: یا ابن رسول الله! بفرمایید آن درختی که آدم و حوا از آن خوردنـد، مردم در این مورد اختلاف دارنـد. بعضـی روایت می کنند که گندم بوده و بعضـی انگور و بعضـی می گویند که درخت حسد است. فرمود: همه اینها درست است.
عرض کردم: پس این وجوه با اختلافی که دارنـد به چه نحو توجیه می شود؟ فرمود: ابا صـلت! درخت بهشت داراي انواع میوه ها است؛ در درخت گندم، انگور نیز هست، مانند درخت هاي دنیا نیست. وقتی خداوند آدم را به واسـطه سجده کردن ملائکه گرامی داشت و او را داخل بهشت نمود، در دلش خطور کرد که آیا خـدا خلقی بهتر از من آفریـده است؟ خداونـد از حـدیث نفس اومطلع گردیـد و به او وحی کرد که: اي آدم! سـربلندکن وساق عرش را نگاه کن! آدم سـر بلند نمود و به ساق عرش نگاه کرد. دید نوشـته شده: «لا اله الا الَّله، محمد رسول الله. علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین و زوجته فاطمه سیده نساء العالمین. الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه» {نیست خدایی جز خداي یگانه، محمد فرستاده اوست، علی بن ابی طالب امیر مؤمنان
است و همسرش فاطمه سرور زنان جهان است. حسن و حسین سرور جوانان بهشتی هستند}آدم عرض کرد: خـدایا! اینها کیاننـد؟ فرمود: از فرزنـدان تو هسـتند. آنها از تو و از تمام مردم بهترند. اگر آنها نبودند، نه تو را خلق می کردم و نه بهشت و جهنم و نه آسـمان و زمین را. مبادا به آنها با دیـده حسـد نگاه کنی که از جوار خود خارجت میکنم!
اما او با چشم حسـد به آنها نگاه کرد و شان و مرتبه آنها را تمنا کرد. پس شـیطان بر او چیره شـد، تا اینکه از درختی که از آن نهی شـده بود خورد. و شـیطان بر حوا چیره گشت به خاطر اینکه حوا با چشم حسد به فاطمه سـلام الله علیها نگریست، تا اینکه همچنـان که آدم از آن درخت خـورد، حـوا نیز خـورد و خـدا آن دو را از بهشت اخراج کرد و از جـوار خود خـارج کرد و به زمین آورد.
📚(عیون اخبار الرضا، ص
@Dastan1224
💠خدا از سلطان محمود بزرگتر است!
🤴روزی سلطان محمود غزنوی، بر لب ایوان بارگاه خود قدم می زد، چشمش به زن نجاری افتاد. طبع هوسبازش به سراغش آمد و فریب شیطان را خورد. از وزیرش راه چاره ای خواست.
وزیر که خیلی حیله گر بود، گفت:
اگر شاه این راز را فاش کند یا بخواهد علنی نجار را بکشد، خیلی بد می شود. چه خوب است به نجار ایرادی بگیریم و به او بگوئیم: در مدت یک شبانه روز باید برای ما یک بار جو از چوب بتراشی؛ اگر از یک بار حتی یک سیر هم کم باشد، تو را بدون چون و چرا خواهیم کشت؛
سلطان ستمگر به هوش وزیر آفرین گفت و او را مأمور این کار کرد.
وزیر رفت به خانۀ نجار و گفت:
- تا فردا باید یک بار جو از چوب بتراشی؛ و تحویل دهی!نجار بیچاره که از همه جا بی خبر بود و نمی دانست که سلطان محمود می خواهد با این بهانه او را دنبال نخود سیاه بفرستد، نزدیک بود از ترس قالب تهی کند.با ترس و وحشت آمد و قضیه را به زنش گفت و راه چاره خواست.زن نجار که خیلی دانا و هوشیار و عفیفه و پاکدامن بود، به اصل مطلب پی برد و به شوهرش گفت:
چرا خودت را باخته ای؟...
ترس نکن، خدا از سلطان محمود بزرگتر است.هرچه زن او را دلداری می داد؛ بی نتیجه بود.شب که شد، مرد نجار مشغول کار و تراشیدن جو از چوب شد و زنش مرتب می گفت:-بلند شو و با فکر راحت بخواب، تا صبح خدا بزرگ است...
نجار به رختخواب هم که رفت، آرام نداشت و خوابش نمی برد.
صبح که شد، او دید فقط توانسته است یک مشت جو بتراشد؛ بنابرین با زنش وداع کرد و گفت:-الآن غلامان شاه می آیند و مرا می برند و به چوبۀ دار می کشند.
زن بازهم گفت:نترس خدا از سلطان محمود بزرگتر است.در این هنگام، در خانه به صدا درآمد. رنگ از صورت نجار پرید و نزدیک بود که روح از تنش پرواز کند. به زنش گفت:من که قادر نیستم، تو برو جواب بده.زن رفت در را باز کرد و دید نوکران سلطان محمود آمده اند، پرسید:- با کی کار دارید؟
- گفتند شوهرت را می خواهیم.
زن با نگرانی بسیار زیاد پرسید:
- چه بلایی می خواهید بر سرش بیاورید؟یکی از نوکرها گفت:
سلطان محمود مرده و شوهرت باید برای او تابوت درست کند!
زن با خوشحالی برگشت و به شوهرش گفت:نگفتم که خدا از سلطان محمود بزرگتر
@Dastan1224
💢رجبعلی ربا خوار؟!؟
رجبعلی هوایی معروف به رجب علی صراف از تجار بنام شیراز بود، مغازه اش در نبش ورودی بازار وکیل و کارش حواله دادن پول و صرافی بود و البته پول با دو درصد سود به افراد نیازمند هم وام میداد.
عوام او را نزولخوار میگفتند. بالاخره رجبعلی عزم زیارت خانه خدا کرد و برای حساب اموال به علما مراجعه کرد .به او میگویند: پول شما از راه صحیح بدست نیآمده ، حرام و قابل محاسبه، کسر خمس و زکات نیست!
در حقیقت جوابش کردند و گفتند: حق نداری مکه بروی!
رجبعلی که از مکه رفتن منع شده بود بجای سفر حج با هزینه شخصی درمانگاهی در فلکه مصدق شیراز بنا کرد که تمام موارد پزشکی، درمانی و دارویی در آن رایگان بود . وی این بیمارستان خیریه را بنا کرد تا هم ثوابی ببرد و هم کفاره گناهان آن 2 درصد سودش بشود.
در سال 1358 برخی از انقلابیون گفتند: این درمانگاه نجس است و حرام، چون از پول ربا ساخته شده و درمانگاه فوق با آن همه تجهیزات و وسایل تخریب و به توالت عمومی تبدیل گردید.
هم اینک توالت مذکور به پارکینگی متروکه تبدیل شده!
ای کاش رجب علی خان، سر از خاک بر می داشت و 27 تا 38درصد سودی را که نامش نزول هم نمیباشد می دید
@Dastan1224
💢شیطان و برصیصا💢
ابن عباس می گوید : در بنی اسراییل عابدی به نام برصیصا زندگی می کرد که بیماران و مجانین را مداوا می نمود . روزی چند برادر ، خواهر دیوانه خود را برای مداوا نزد او آوردند. برصیصا که سخت شیفنه او شده بود فریب شیطان را خورد و با آن دختر نزدیکی کرد و بدین ترتیب او را حامله نمود . هنگامی که از این موضوع اگاه شد برای درامان ماندن از رسوایی پیش آمده او را به قتل رساند و دفن نمود. شیطان هم از این فرصت استفاده کرد و ماجرا را به اطلاع یکی از برادران این دختر رساند و مکان دفن خواهرش را به او نشان داد . این خبر دهان به دهان گشت و همه ی مردم آگاه شدند . وقتی خبر به گوش پادشاه رسید ، دستور داد برصیصا را نزد ا حاضر سازند . برصیصا هم در مقابل پادشاه به عمل زشت خود اعتراف کرد . پادشاه نیز دستور به صلیب کشیدن او را داد . هنگامی که او را بر روی چوب صلیب گذاشتند شیطان به صورت انسان در برابر او حاضر شد و گفت : ای برصیصا !این من بودم که تو را رسوا ساختم آیا اکنون می خواهی از این وضعیت تو را نجات دهم ؟برصیصا هم پذیرفت . شیطان گفت : ابتدا باید برایم سجده نمایی . برصیصا پرسید : چگونه در این حالت سجده نمایم ؟شیطان گفت : با اشاره این کار را انجام ده . او هم با اشاره بر شیطان سجده کرد و بدین ترتیب کافر شد اما از مرگ رهایی نیافت و به صلیب کشیده شد . خدا در قرآن به داستان او چنین اشاره می کند :"کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر انی برئ منک انی اخاف الله رب العالمین
@Dastan1224
#تلنگر
✍انسان با سه چیز مغرور میشود
1- نامِ بزرگ
2- خانهِٔ بزرگ
3- لباسِ فاخر
🌟اماااا افسوس که بعد از مرگ!!!
1- نامش... مرحوم
2- خانه اش ... قبر
3- لباسش ... کفن
بر چرخِ فلک مَناز که کَمَر شِکَن است
بررنگِ لباس مَناز که آخر کفن است
مغرور مشو که زندگی چند روز است
در زیرِ زمین شاه و گدا یک رَقَم است
@Dastan1224
#تلنگر
🌷جای خدا نباشیم!
🔹روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ خورد.
زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود.
بعد از نماز همه او را سرزنش کردند
و او دیگر آنجا به نماز نرفت.
🌿 همان مرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست.
مرد کافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره، فدای سرت...
او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد.
✅حکایت ماست:
🔅جای خدا مجازات میکنیم،
🔆جای خدا میبخشیم،
🔅جای خدا...
🌿 اون خدایی که من میشناسم
اگه بنده اش اشتباهی بکنه، اینجوری باهاش برخورد نمیکنه.
شما جای خدا نیستی اینو هیچوقت یادت نره.
🔹چقدر خوبه که اگه کسی اشتباهی میکنه با خوشرویی باهاش برخورد کنیم نه این که با خشم تحقیرش کنیم و باعث ترک اعمال خوب
@Dastan1224
#پند
🍃 مطابق میل خانمتان لباس بپوشید، در خانه نیز آراسته و دلربا باشید، هوش و حواس همسرتان را ماهرانه به خود جلب کنید، با این کار، غدد جنسی او را نسبت به خود فعال کنید و عفت او را نسبت به دیگران فزونی میبخشید.
@Dastan1224
#پند
🍀 مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ
🍃 هرکس خود را بشناسد، قطعاً خدایش را خواهد شناخت
علامه حسنزاده آملی:
✍ كم كم برايت بخوبى روشن مى گردد كه هر كس از اين گردنه گذشت، يعنى در معرفت نفس راسخ شد و خويشتن را بخوبى شناخت، بسيارى از مسائل را حل كرده است.
@Dastan1224
#داستان کوتاه
✍پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و هر لحظه از او عیادت می کرد. یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است پس باشتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند. از مادرش پرسید: مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟
مادر گفت: از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند و در یخچال غذاهای خوب بگذاری، چه شبها که بدون غذا خوابیدم. فرزند باتعجب گفت: داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی؟ و قبلا به من گلایه نکردی. مادر پاسخ داد: بله فرزندم من با این گرما و گرسنگی خو گرفتم وعادت کردم ولی می ترسم تو وقتی فرزندانت در پیری تورا به اینجا می آورند، به گرما و گرسنگی عادت نکنی. تو این دنیا به هیچ چیز هم اعتقاد نداشته باشی به مکافات عمل اعتقاد داشته باش. از مكافات عمل غافل مشو، گندم از گندم برويد جو ز جو.
@Dastan1224
✍ درباره فضیلت و آثار ذکر «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، روایات مختلفی نقل شده که در اینجا به بیان تعدادی از آنها که از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) منقول است، بسنده میشود :
1⃣ هر کس میخواهد که خداوند، او را از نگهبانانِ نوزدهگانه دوزخ نجات دهد، "بسم الله الرّحمن الرّحیم" را بخواند؛ زیرا این ذکر، نوزده حرف است، تا خداوند، هر حرفى از آنرا سپر او در برابر یکى از آن نگهبانان دوزخ قرار دهد
2⃣ کسی که "بسم الله الرَّحمن الرَّحیم" را بخواند، خداوند به هر حرف چهار هزار حسنه برای او مینویسد، چهار هزار گناه او را پاک میکند و چهار هزار درجه او را بالا میبرد
3⃣ زمانی که معلم، به شاگردش یاد دهد که بگوید: "بسم الله الرَّحمن الرَّحیم" و شاگرد نیز بگوید؛ خداوند آن شاگرد، پدر و مادرش و معلم را از آتش جهنم نجات خواهد داد
4⃣ زمانی که شخصی در موقع خواب، بگوید: "بسم الله الرَّحمن الرَّحیم" خداوند به فرشتگان میگوید تا صبح برایش حسنات بنویسید
5⃣ هر کار ارزشمندى که در آن بسم الله ذکر نشود، ابتر و ناقص است
📚 جامع الاخبار ، ص ۴۲
@Dastan1224
💟 آیت الله بهجت(ره):
در بین تمام مستحبات ، دو عمل است که بی نظیر می باشد و هیچ عملی به آنها نمےرسد.
✨۱- نماز شب
✨۲- گریه بر امام حسین علیه السلام
@Dastan1224
عارف کامل شیخ حسنعلی نخودکی(ره):
بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ما بر سه چیز است؛
شب زندهداری،
لقمه حلال
و توجه به نماز،
به ویژه نماز اول وقت
و حضور قلب در آن.
@Dastan1224
🌷 امام رضا(علیه السلام) :
☘ هرگاه تو را چشم زنند ، ڪف دستت را مقابل صورتت قرار ده و #حمد ، #توحید و #معوذتین (سوره فلق و ناس) را بخوان و هر دو ڪف را به صورتت بڪش.
📚 مکارم الاخلاق
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرد ایستاد جلوی برده فروش، خضوع خاصی برده فروش را فرا گرفت، نیمچه تعظیمی کرد. زن بیهوا چشم از خیرگی به افق برداشت و گل پلاسیده اش را به سمت مرد گرفت. مرد به آرامی گل را گرفت، بویید و بعد سکه ای به برده فروش داد. به آن زن اشاره کرد و گفت: تو در راه خدا آزادی.
برده فروش با دستپاچگی گفت:
این کنیز عجم فقط یک شاخه گل پژمرده به شما هدیه داد، آن وقت شما آزادش می کنید؟
مرد گفت: این گونه خدای تعالی ما را ادب کرده که فرموده "وقتی تحیهای به شما دادند، تحیتی بهتر دهید" و بهتر از آن گل، آزادی اوست.
@Dastan1224
CQACAgQAAxkDAAEzwTRg2u2JpsxN6vp9dF8arEevSQT5vgACSAoAAvGkiFKU9IMCDCLYSyAE.mp3
4.21M
🎙 مناظره قرآنی امام رضا علیه السلام و مامون
@Dastan1224
🌷 آیت الله حق شناس(ره) :
👌 اگر در زندگیتان شكافهايی هست، دليل آن اين است كه از بندگى تان براى خداى متعال كم گذاشته ايد.
@Dastan1224
🌷 امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمودند «روز خود را بیهوده با چنین و چنان از دست مده ، و این را بدان که در کنارت کسی(فرشته ای) است که تمام رفتارها و گفتارهای تو را ثبت و ضبط میکند»
@Dastan1224
🌷 امام صادق (علیه السلام) :
🌿 إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْجَمَالَ وَ التَّجَمُّلَ وَ يَكْرَهُ الْبُؤْسَ وَ التَّبَاؤُسَ فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَنْعَمَ عَلَى عَبْدٍ نِعْمَةً أَحَبَّ أَنْ يَرَى عَلَيْهِ أَثَرَهَا قِيلَ كَيْفَ ذَلِكَ
☘ قَالَ : يُنَظِّفُ ثَوْبَهُ وَ يُطَيِّبُ رِيحَهُ وَ يُجَصِّصُ دَارَهُ وَ يَكْنُسُ أَفْنِيَتَهُ حَتَّى إِنَّ السِّرَاجَ قَبْلَ مَغِيبِ الشَّمْسِ يَنْفِي الْفَقْرَ وَ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ.
🌱 خداوند زيبايى و خودآرايى را دوست دارد و از فقر و تظاهر به #فقر بيزار است. هرگاه خداوند به بنده اى نعمتى بدهد ، دوست دارد اثر آن را در او ببيند.
🌸 عرض شد : چگونه؟ فرمودند: لباس تميز بپوشد ، خود را #خوشبو كند ، خانه اش را #گچكارى كند ، جلوى در حياط خود را جاروكند ، حتى روشن كردن #چراغ قبل از غروب خورشيد ، فقر را مى برد و روزى را زياد مى كند.
📖 وسایل الشیعه ج 5 ، ص 7 ، ح 5746
@Dastan1224
🌷امام صادق (علیه السلام) میفرمایند :
☘ اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند ، از عرش ندا می شود؛ برای تو صد هزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است)
👌 این در حالی است كه اگر برای خودش دعا می كرد، فقط به اندازه همان یك دعایش به او داده می شد.
✨ پس دعای تضمین شده ای که صد هزار برابر آن داده می شود، بهتر است از دعایی(دعای شخص دعا کننده برای خود) که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود.
📕 من لایحضره الفقیه ، ج۲ ، ص۲۱۲
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿💕
🌷 #رأفت امام رضا (علیهالسلام)
🌸 استاد فاطمی نیا
@Dastan1224
Produce_110.mp4
22.75M
🌿💕
🌷 انیس النفوس
🌸 استاد معاونیان
@Dastan1224
#پند
کاش میشد
حالِ خوب را
لبخندِ زیبا را
بعضی دوست داشتنها را ، خشک کرد !
لایِ کتاب گذاشت ،
و نگهشان داشت
@Dastan1224
◈
✍ #سخــــن_بــــزرگان
🌿 آیــت اللـہ بهجــت (ره) :
خضوع و خشوع در نماز به وسیله
دوری از حرفهای لغو و بیـهوده و
حرام محقـّق میشود.
➮
@Dastan1224
ღ
📜 #حــدیثامـــروز
❤️رسولاڪرمصلىاللهعليهوآله :
سه چيز است ڪه در هر ڪس باشد
منــافـــق اسـت اگر چـہ روزه دارد و
نمـــاز بخواند و حـج و عمره ڪند و
بگــويد من مسلمانــم :
کسىكه هنگامسخنگفتندروغبگويد
وقتى ڪـہ وعـده دهد تخلــف نمايد
و چون امـانت بگيرد، خيــانت نمايد.
📔 نهــج الفصــاحـہ
@Dastan1224
🌷شیخ رجبعلی خیاط (ره) :
☘️ امام زمان(علیه السلام) دنبال رفیق می گرده ، خوب شو ؛ خودش می آد و پیدات می کنه.
@Dastan1224
#داستان
📚پیرزنی برای سفید کاری منزلش کارگری را استخدام کرد.
وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت.
اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است.
او درحین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد...
در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد.
پس از پایان سفید کاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.
پیرزن از کارگر پرسید که شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟
کارگر جواب داد: من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست.
پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست...
به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم.
پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و گریه کرد.
زیرا او می دید که کارگر فقط یک دست دارد.
@Dastan1224
#پندانه
چارلى چاپلين میگوید:
پس از كلی فقر
به ثروت وشهرت رسیدم.
آموخته ام كه:
باپول
میتوان ساعت خريد، ولى زمان نه
ميتوان مقام خريد، ولى احترام نه
ميتوان كتاب خريد، ولى دانش نه
ميتوان دارو خريد، ولى سلامتى نه
میتوان رختخواب خرید، ولی خواب راحت نه.
میتوان قلب را خرید، اما عشق را نه.
ارزش آدمها به دارایی نیست
به "معرفت " آنهاست.
@Dastan1224
#حکیمانه
از حقوق مهمان است که تا دم در، با او بروی و بدرقهاش کنی.
💠
@Dastan1224
حضرت يوسف وقتی عزیز مصر بود و در وقت قحطي براي مردم گندم توزيع مي نمود يك نو جوان سه بار آمد و گندم همراي خود برد. آخر يوسف (ع) مجبور شد و به آن نوجوان گفت:
اَي برادر به مردم يك بار گندم نمي رسد و از تو چندم بار است كه گندم ميبري دگر بس كن! هنوز بسيار مردم محتاج باقي مانده اند !
حضرت جبرییل که کنار یوسف استاده بود گفت:
آیا او را مى شناسى؟
گفت: نه، نمى دانم كیست.
جبرییل گفت: اى یوسف! این مرد با این لباس كهنه و پاى برهنه همان شاهدى ست كه تو را از اتهام نجات داد. این همان طفلك هست كه موقع تهمت زدن زليخا شهادت پاك بودن ات را گفت!
حضرت به مأمور خود گفت: برو او را بیاور. او را آورد،
يوسف (ع) آن نوجوان را در آغوش گرفت و امر نمود به اين جوان دروازه هاي خزاين را باز كنيد هر قدر وهر چه ميتواند ببرد.
سپس به ماموران اش گفت: براى او لباس و كفش بیاورید، به او پول و شغل متناسب با عقل و فهمش بدهید و حقوقى نیز براى او قرار بدهید.
جبرئیل تعجب كرد، حضرت یوسف(ع) گفت: چه شد؟ گفت: كرم خدا مرا متحیر كرد، آه از نهادم برآمد؛ چون كسى كه براى تو شهادت به حق داده، ببین براى او چه كار كردى؟ آن وقت بندگانش كه عمرى مى گویند: «أشهد أن لا اله الا الله» به وحدانیت او شهادت مىدهند، در قیامت براى آنها مى خواهد چه كند؟
الله جل جلاله برای یوسف وحي كرد؛ كه اَي يوسف ! تو يك بنده هستي يك نَفَر پاكي ترا ياد كرد تمام خزانه ها را برايش باز كردي و اگر كسي پاكي مرا ياد كند ذكر مرا بكند چه برايش خواهم نمود...! شما فكر كنيد خزانه هاي يوسف (ع) کجا و خزانه هاي الله جل جلاله ! کجا
بياييد ذكر حق را به كثرت یاد نمايم و اهل ذکر باشیم.
@Dastan1224
روزى حضرت موسی (ع) به عروسی دو جوان مؤمن و نیک سرشتِ قومش دعوت شده بود ،
آخرِ شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت و حجله عروس و داماد دید !!!
از او پرسید تو اینجا چه میکنی ؟!
عزرائیل گفت امشب آخرین شب زندگی این عروس و داماد است .
ماری سمی در میان بستر این دو جوان خوابیده و من باید در زمان ورود و همبستر شدن آنها در این حجله جان هر دو را به امر پروردگار در اثر نیش مار بگیرم .
موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دو جوان نیکوکار و مومن قومش رفته و صبحگاهان برای برگذاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت اما در کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد زنده و خندان از دیدن پیامبر خدا در حال بیرون انداختن جسد ماری سیاه دید !!!
از خداوند دلیل عطاى این وقت و عمر اضافه به ایشان را پرسید ؛
جبرئیل نازل شد و گفت دلیل را خود با سؤال از اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت .
موسی از داماد سؤال نمود دیشب قبل ورود به حجله چه کرديد ؟!
جوان گفت وقتی همه رفتند ، سائلى (گدايى) در زد و گفت من خبر عروسی شما را در روستای مجاور دیر شنیدم و تمام بعدازظهر و شب را برای خوردن و بُردن یک شکم سیر از غذای شما برای خود و همسر بیمارم در راه بودم لطفاً بمن هم از طعام جشنتان بدهید .
به داخل آمدم و جز غذای خودم و همسرم چيز ديگرى نیافتم . غذای خود را به آن مرد گرسنه دادم خورد ، برایم دعای طول عمر کرد و گفت برای همسرم نيز قدرى غذا بدهید ، چرا كه او همچون من سه روز است غذای مناسبی نخورده است . با خجالت قصد ورود و بستن درب را داشتم که همسرم با رویی خندان غذای خودش را به مرد داد و او در هنگام رفتن برای هر دوی ما دعای طول عمر ، رفع بلا و شگون مصاحبت با پیامبر خدا در اولین روز زندگی مشترکمان را کرد و رفت .
وقتی قصد ورود به حجله را داشتیم ، مجمعه
(سینی بزرگ و سنگین غذا از جنس مس ) از دست همسرم بر روی رختخواب افتاد و باعث مرگِ این مار سمی که در رختخواب ما بود گشت . پس ما هر دو دیشب را تا اکنون به عبادت گذراندیم و العجب ، شادی ما از اینست که دعای آن مرد بر شگون مصاحبت با شما نیز به اجابت رسید !
جبرئیل (ع) فرمود : ای موسی بدان صدقه و انفاق باعث رفع بلا و طول عمر شده است !
این بر ایشان بیاموز و داستانشان بر همگان باز گو …! باشد که چراغی گردد بر خَلقِ
@Dastan1224