#پند
خوشبِحالاوندلۍکہ
درڪ ڪردبزرگترین
گمشدھزندگیش . . .
"امامزمانشھ :))
@Dastan1224
🖤💔امام زمان علیه السلام، در مجالس عزاي امام حسين علیه السلام تشريف فرما ميشود، اگر ...
✨مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جمعه اصفهان در سال 1392 قمری میفرمود:
▪️امام زمان علیه السلام، مخصوصاً در مجالس عزاي امام حسين علیه السلام تشريف فرما مي شود. البته در آن مجلسی از عزاي امام حسين علیه السلام كه سه شرط در آن باشد:
✨شرط اول: باني، نظرش فقط و فقط تسلاّي قلب حضرت زهراء علیهاالسلام باشد. هيچ هوي و هوس ديگري، هیچ هدف دیگری غير از تسليت و تسلاّي خاطر حضرت صدّيقه علیهاالسلام نداشته باشد
✨رکن دوم : مستمع كه در آن مجلس مي رود، فقط به منظور تسلاّي خاطر حضرت زهراء علیهاالسلام و اميرالمؤمنين علیه السلام و پيغمبر صلّی الله علیه و آله برود، و هيچ هدف ديگري نداشته باشد.
✨ركن سوم: خواننده، خواه واعظ باشد،خواه روضه خوان و مرثيه خوان، يا مداح يا نوحه خوان باشد، او هم هيچ غرضي جز عرض ارادت به ساحت امام حسين علیه السلام و تسلاّي قلب پيغمبر صلّی الله علیه و آله و اميرالمؤمنين علیه السلام و حضرت زهراء علیها السلام نداشته باشد.
▪️اگر اين سه ركن در مجلسي پيدا شد، میخواهد غوغا و پرجمعيت باشد، میخواهد جمعيتی اندك داشته باشد، در اينگونه مجالس گاهي به نگاهي دلي را شاد مي كند. گاهي اين سلطان حقيقي به بنگاه آن درويش مي رود. گاهی از روزنه آن خانه، آفتاب جمالش را متلألأ مي كند.
اين مطلب را كه مي گويم، ديده شده است كه مي گويم. لفظ نمي گويم. به احتمال و به خيال و به توهّمات و به نقلهاي پوسيده اين و آن، اتكاء نمي كنم. ديده شده است که در مجلس عزاي امام حسين علیه السلام آمده و گريه كرده است.
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
➥ | شیخ احمد ڪـافی
┏━✨🕊✨🕊✨┓
@Dastan1224
✍استـــاد فــاطمـــےنيــا :
مشـڪل ڪارهاي ما از ڪجـاست.
مشکل اکثر ما از ناحیهزبان است!
وقتیدرخانه، سرِیکموضوعساده
دل فرزند يا همسرت را میشکنـی
و با او تندی میڪنی، آیا متوجـہ
هستی که خودت را از برکاتالهـی
محــروم میڪنی؟!
پناه میبریم به خدا از این زبــان!
@Dastan1224
حضرت علامه حفظه الله :
باید سعى كرد كه ذكر را قلب بگويد كه عمده حضور قلب است و گر نه ذكر با قلب ساهى(غافل) پيكر بی روان و كالبد بی جانست...
@Dastan1224
💠داستان کفن دزدی که سوزانده شد و خاکسترش را باد برده.
🔆علی بن الحسین (ع ) فرمود : در زمان بنی اسرائیل شخصی زندگی می کرد که به کارش نباشی بود ، یکی از همسایگان او بیمار شد ، ترسید که بمیرد و آن کفن دزد ، کفن او را برباید . شخص بیمار همسایه کفن دزدش را صدا زد و به او گفت : من چطور همسایه ای با تو بودم ؟ گفت : برای من که همسایه خوبی بودی . بیمار گفت : حالا به تو حاجتی دارم . شخص کفن دزد گفت : بگو جاجت تو را برآورده سازم . آنگاه بیمار دو کفن جلو او گذاشت و به او گفت : هر یک را که می خواهی و بهتر است برای خود بردار و دیگری را بگذار که مرا در آن کفن کنند و اگر من مردم دیگر نبش قبرم نکن و کفن مرا نبر . آن نباش از گرفتن کفن خودداری می کرد ولی بیمار اصرار نمود ، تا او کفن بهتر را برداشت .
🔆چون آن شخص مرد ، او را کفن کرده و دفن نمودند . نباش با خود گفت : این مرد بعد از مردن چه می داند که من کفن او را برداشته ام یا برنداشته ام !
🔆شبانگاه آمد و قبر او را شکافت ، ناگاه صدایی شنید که کسی بانگ بر او می زند که : این کار را مکن . او ترسید و کفن را گذاشت و برگشت . بعد از مدتی که آثار مرگ در او پیدا شد به فرزندان خود گفت : من چگونه پدری برای شما بودم ؟ گفتند : پدر خوبی بودی . گفت : حاجتی به شما دارم ، می خواهم
🔆درخواست مرا بر آورده سازید گفتند : حاجت خود را بگو ، حتما آن را خواهیم کرد که می فرمایی .
نباش گفت : می خواهم وقتی که من مردم ، مرا بسوزانی و چون سوخته شدم ، استخوانهای مرا بکوبید و در هنگامی که باد تندی وزیدن گرفت ، نصف خاکستر مرا به طرف صحرا و نصف دیگر را به طرف دریا باد دهید . فرزندانش قبول کردند و چون آن مرد مرد به وصیت او عمل کردند .
🔆در آن زمان خداوند به صحرا امر کرد که آنچه از خاکستر آن مرد ، به طرف تو آمده جمع کن و به دریا فرمود : آنچه هم به طرف تو آمده جمع کن . چون همه خاکستر او جمع آوری شد ، آن شخص را زنده کرد و به او فرمود : چه چیزی باعث شد که تو با خود چنین کردی ؟ گفت : به عزت و جلال تو سوگند که از ترس و خوف و مقام تو دست به چنین کاری زدم .
⚜خداوند متعال فرمود :
چون از خوف من چنین کردی ، هر کس بر گردن تو حقی داشته باشد از تو راضی می کنم و ترس و خوف تو را به ایمنی مبدل می سازم و گناهان تو را می آمرزم
@Dastan1224
✨﷽✨
#حکایت
💠 داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ 💠
✍امام صادق(ع) مى فرمايد: گروهى نزد پيامبر خدا آمدند و او را به مرگ سعد بن معاذ خبر دادند، پيامبر با اصحاب براى تجهيز سعد حركت كردند، به غسل دادن بدن سعد فرمان دادند. هنگامى كه او را كفن كردند و بر تخته اى براى حمل به سوى بقيع قرار دادند، حضرت با پاى برهنه و بدون عبا دنبال جنازه حركت كردند، گاهى طرف راست جنازه را بر دوش مى گرفتند و گاهى طرف چپ را تا به قبر رسيدند. پيامبر وارد قبر شد و با دست مباركش لحد چيد و از اصحاب مى خواست كه سنگ و خاك به حضرت دهند تا روزنه هاى بين لحد را بگيرد؛ چون فارغ شدند و خاك روى لحد ريخته شد و قبر به طور كامل بسته شد،
فرمود: من مى دانم به زودى جنازه مى پوسد ولى خدا بنده اى را دوست دارد كه هرگاه كارى مى كند محكم و استوار انجام مى دهد، به اين خاطر در چينش لحد و بستن روزنه هاى آن با سنگ و خاك دقت كردم. در آن لحظه مادر داغديده ى سعد از گوشه اى فرياد برداشت: اى سعد! بهشت بر تو گوارا باد، ولى پيامبر فرمودند: اى مادر سعد! مطلبى را بر پروردگارت در مورد فرزندت اين گونه قاطع و يقين نسبت مده؛ زيرا فشار سختى به سعد وارد شد!!! چون پيامبر و مردم از دفن سعد برگشتند، گفتند: اى پيامبر خدا! كارى را از شما در مورد سعد ديديم كه بر كسى نديديم، با پاى برهنه و بدون عبا تشييع جنازه آمديد. فرمودند: در اين حالت به فرشتگانى كه به تشييع آمده بودند اقتدا كردم. گفتند: گاهى جانب راست و گاهى جانب چپ جنازه را بر دوش گرفتيد.
💥فرمود: در تشييع جنازه دستم در دست جبرئيل بود، آنچه او انجام داد من انجام دادم. گفتند: شما براى غسلش اجازه دادى و بر او نماز گزاردى و لحدش را چيدى آن گاه فرمودین: فشارى سخت بر او وارد شد! فرمود: آرى، زيرا با خانواده اش بداخلاق بود! ولى اگر انسان از ايمانى متوسط يا حداقل، و عملى اندك برخوردار باشد ولى با سرمايه اى سرشار از مكارم اخلاقى زندگى كند، و با خانواده و اقوام و مردم در همه ى زمينه هاى اخلاقى خوش رفتار باشد در دنيا كمتر دچار مشكل مى شود و در آخرت مكارم اخلاقش رحمت و فيوضات بى نهايت حق را جذب مى كند.
📚برگرفته از کتاب زيبائى هاى اخلاق
@Dastan1224
#تلنــگر
✍از بزرگمردی پرسیدم :
بهترین چیزی که میشه
از دنیا برداشت چیه ؟
کمی فکر کرد و گفت : دست ؛
با تعجب گفتم :چی؟ دست ؟!!
گفت بله ، اگر از دنیا دست برداریم
کار بزرگی انجام دادیم که
کوچکترین پاداشش رضوان
خداونده و ادامه داد که :
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة»
"عشق به دنیا ریشهٔ هر گناه است"
📚اصول کافى، جلد 2
@Dastan1224
💎یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست؟
روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است، تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم.
چند روز بعد پدرم روزنامه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا میتوانی آن را داشته باشی، من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت را از دست بدهم،
در همین گیر و دار پدرم لبخندی زد و گفت : حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج به چیست؟ در عشق میکوشی تا تمام محبت و احساست را صرف شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما ازدواج کتاب با ارزشیست که به خیال اینکه همیشه فرصت خواندنش هست به حال خود رهایش میکنی
عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید
@Dastan1224
📚حکایت
میگویند که در زمان موسی خشکسالی پیش آمد.
آهوان در دشت، خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن.
موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود.
خداوند فرمود: موعد آن نرسیده
موسی هم برای آهوان جواب رد آورد.
تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست.
آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:
دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد
موسی معترض پروردگار شد، خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود
هیچوقت نا امید نشوید، شاید لحظه اخر نتیجه عوض شود، پس مجددا توکل کنید 🙏🏻📿
@Dastan1224
پند لقمان
لقمان حکیم پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هرچه بر زبان راندی، بنویس. شبانگاه همه آنچه را که نوشتی، بر من بخوان. آنگاه روزهات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشتهها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفتهام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت، آنان که کم گفتهاند، چنان حال خوشی دارند که اکنون تو داری.
@Dastan1224
✨﷽✨
🏴معجزات زیارت عاشورا
✍عنایت به اهل قبرستان
نقل شده است ،فرد صالح و مومنی همسایه ای داشت که از کودکی با هم بزرگ شده بودند اما شغل و درآمد حرامی داشت. تا اینکه آن همسایه از دنیا رفت و در قبرستان محل دفن شد. رفیق او که مرد صالحی بود، پس از مدت کوتاهی او را در خواب دید که در وضع خوبی به سر می برد. گفت: من از ظاهر و باطنت خبر دارم و شغل تو جز عذاب را نمی طلبد. کدام عمل تو را به این مقام رسانده؟ گفت: همانطور است که می گویی. من از وقتی مُردم در بدترین وضع بودم. تا اینکه دیروز همسر اشرف آهنگر را در قبرستان دفن کردند. و به محل قبر اشاره کرد. در شب فوت او، ابا عبد الله الحسین(ع) سه مرتبه او را دیدن نمود و در مرتبه سوم به برداشته شدن عذاب از این قبرستان امر کرد. پس از آن، حال ما خوب شد و در نعمت افتادیم.
آن مرد صالح از خواب بیدار شد و حالی که اشرف آهنگر را نمی شناخت! پس از پرس و جو، در بازار آهنگرها او را یافت و پرسید: آیا تو همسری داشتی؟ گفت آری؛ دیروز فوت کرد و در فلان قبرستان دفنش کردیم. پرسیدم: او به زیارت امام حسین(ع) رفته بود! گفت نه. پرسیدم: روضه خوانی می کرد؟ گفت نه. پرسیدم: مجلس عزا می گرفت؟ گفت نه! برای چه می پرسی؟ من هم خواب را تعریف کردم. او گفت: آن زن به خواندن زیارت عاشورا مواظبت و مداومت داشت.
📚حکایات عنایات حسینی ص11
@Dastan1224
✨﷽✨
🏴حضرت امام حسین علیه السلام و تکان دادن وجدان انسان مسلمان
✍امام حسین (ع) میخواست همه مصیبتها و از خودگذشتگیها و دردهایی را که ممکن است یکجا بر سر کسی فرود آید، یکجا بر خود جمع آورد؛ زیرا هر چقدر هم که منش شکست در مشروعیت این کار شک کند که کسی برای کشته شدن خروج کرده است، هرگز شک نخواهد کرد که این کار نفرتانگیزی که سپاهیان بنیامیه و سپاهیان کژرو با باقیماندگان نبوت کردند، براساس هیچ معیار و اعتباری کار درستی نبوده است.
امام حسین (ع) ناگزیر بود خون خود را، فرزندان و کودکان و زنان و ناموس خود را و همۀ اعتبارهای عاطفی و تمام اعتبارهای تاریخی را وارد کارزار کند، حتی آثاری را که از دورۀ رسول خدا (ص) بهجا مانده بود، حتی عمامه را، حتی شمشیر را و ... .
ایشان عمامۀ رسول خدا (ص) را برگرفت و شمشیر رسول خدا (ص) را بربست. همه این انگیزشهای تاریخی و عاطفی را وارد کارزار کرد؛ چنین کرد تا هر راه و روزنی را بر منش شکست ببندد تا مبادا این منش به صحنه آید و به گونهای بر این کار نیز اعتراضی بگذارد. چنین کرد تا وجدان انسان مسلمان شکست خوردهای را که اراده اش نابود شده، تکان دهد.
📚 امامان اهلبیت (علیهمالسلام) ، ص 538
@Dastan1224