eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.4هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄ ━━━━━━━━━🏴❥•🏴━━ 🌹سلام علی قلب زینب الصبور🌹 🏴در دشت بلا قحطی ایمان شده است 🏴هر دیو و ددی نماد انسان شده است! 🏴 مردان همه سر به نیزه ها بخشیدند  🏴 سالار زنان بی سرو سامان شده است ✨۞ یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِكْشِفْ كَرْبى بِحَقِ اَخْیكَ الْحُسَیْنِ بظهـــ♡ـــور الحجة ۞✨ ━━🕯️🕯️━━━━━━━━━ ▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄ @Dastan1224
حضرت آیت الله بهجت رحمه الله علیه: وقتی که می‌خواهید به روضه بروید، اگر سؤال کردند که کجا می‌روید، نگویید می‌رویم روضه، بگویید می‌خواهیم برویم کربلا. 👈 ۸ @Dastan1224
☘ خاطره دیدار آیت الله بهجت (ره) ✍ شنیده بودم آیت‌اللّٰهی هست به نام آقای بهجت که اهل معناست. دوست داشتم ببینمش،جست‌ و جو کردم و خانه‌اش را یافتم. رفتم پشت درِ خانه و در زدم... پیرمردی با لباسِ خانه و محاسنی کوتاه در را باز کرد. در مورد آقا پرسیدم. گفت: «امری دارید؟» گفتم: «با آقا عرضی دارم.» گفت: «بفرمایید مطلب را!» گفتم: «با خودشان عرضی داشتم.» پیرمرد لبخند زد و گفت: «همین مقدور است!» فکر کردم فایده ندارد؛ اجازه نمی‌دهد که آقا را ببینم.ناچار خداحافظی کردم و برگشتم. 💥 توی راه با خودم گفتم: «به مسجد می‌روم و با خودش قراری می‌گذارم.» غروب در مسجد نشسته بودم و در این فکر بودم که چه هیئتی خواهد داشت؟ مدتی بعد از اذان، روحانیِ ساده‌ای وارد مسجد شد و به‌سمت محراب رفت.گفتم: «اینجا هم که نشد.» کمی دلگیر شدم. پرسیدم: «آقای بهجت نمی‌آیند؟» همان روحانیِ ساده را نشان داد و گفت: «ایشان که آمدند.»همان پیرمردی بود که درب منزل دیدم. شصت سال بود در وادی علوم دینی و معرفتی سیر می‌کردم؛ فکر می‌کردم می‌توانم با یک نگاه، یا یک جمله، سِره را از ناسِره تشخیص دهم، اما نتوانستم بین حضرت آقا و یک خادم فرق بگذارم. تمام نماز مغرب و مقداری از نماز عشا را در این افکار غرق بودم که روایتی از سیرۀ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به یادم آمد: «در میان اصحاب ، چنان بود که هیچ غریبه‌ای نمی‌توانست تشخیص دهد کدام رسول‌الله (صلی الله علیه و آله) است.» 📚 این بهشت ، آن بهشت ، ص۴٢-۴۴ @Dastan1224
👇👇👇 روحانی مسئول مشاوره به زندانیان محکوم ‌به اعدام در زندان رجایی شهر خاطره جالبی دارد: 🔸حدود ۲۳ سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در یک کبابی مشغول کار می‌شود، ‌شبی پس از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع می‌کند و می‌رود در بالکن مغازه تا استراحت کند. درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه می‌کند و در جریان سرقت پول‌ها، صاحب مغازه به قتل می‌رسد. او متواری می‌شود؛ اما مدتی بعد، دستگیرش می‌کنند و به اینجا منتقل می‌شود. 🔸حکم قصاص جوان صادر می شود، اما اجرای آن حدود ۱۸-۱۷ سال به طول می‌انجامد؛ می‌گویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به‌ قول‌ معروف پوست‌ انداخته و اصلاح‌ شده بود. آن‌قدر تغییر کرده بود که همه زندانی‌ها قلبا دوستش داشتند. 🔸پس از این ۱۸-۱۷ سال، خانواده مقتول که آذری‌ بودند، برای اجرای حکم می‌آیند؛ همسر مقتول و سه دختر و ۷ پسرش آمدند و در دفتر نشستند، فضا سنگین بود و من با مقدمه‌چینی و شرح احوالات فعلی قاتل، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرف‌نظر کنند. همسر مقتول گفت: " من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کرده‌ام" و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچک‌ترین برادرمان واگذار شده است. به‌هرحال برادر کوچک‌تر هم زیر بار نرفت و گفت :"اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمی‌گذرم؛ زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سال‌ها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم." 🔸به‌هرحال روی اجرای حکم مصر بود. با خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آن‌ها روبه‌رو شود، چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی را بیاورند. یادم هست هوا به‌شدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمد رفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛. او هم آرام رو به من کرد و گفت:"درخواستی ندارم." 🔸وقت کم بود و چاره دیگری نبود. مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و ۹ برادر و خواهر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند. جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آن‌ها گفت که اگر از قصاص صرف‌نظر کنند شیرش را حلالشان نمی‌کند. به‌هرحال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد همه‌چیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت: "من یک خواسته دارم" من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگه‌ دارید تا آخرین خواسته‌اش را هم بگوید. 🔸 شاگرد قاتل، گفت: "۱۸ سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کرده‌اید، حالا تنها ۹ روز تا محرم باقی‌مانده و تا تاسوعا، ۱۸ روز. می‌خواهم از شما خواهش کنم اگر امکان دارد علاوه بر این ۱۸ سال، ۱۸ روز دیگر هم به من فرصت بدهید. *من سال‌هاست که سهمیه قند هر سالم را جمع می‌کنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس (علیه السلام )، شربت نذری به زندانی‌های عزادار می‌دهم. امسال هم سهمیه قندم را جمع کرده‌ام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل (علیه السلام ) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم 🔸 حرف او که تمام شد فضا عوض شد. یک‌دفعه دیدم پسر کوچک مقتول منقلب شد، رویش را برگرداند و با بغض گفت من با ابوالفضل درنمی‌افتم من قصاص نمی‌کنم. برادرها و خواهرهای دیگرش هم با چشمان اشکبار به یکدیگر نگاه کردند و هیچ‌کس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد. 🔸 وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟ پسر بزرگ مقتول ماجرا را برای مادرش تعریف کرد. مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص می‌کردید شیرم را حلالتان نمی‌کردم. *خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس(علیه السلام ) ختم به خیر شد و دل ۱۱ نفر با نام مبارک ایشان نرم شد و از خون قاتل پدرشان گذشتند. 🌷صلی الله علیک ایها العبد الصالح @Dastan1224
🏴حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 💦 فردای قیامت که هیچ چیز از انسان نمی‌خرند، اشک بر سیدالشهدا علیه‌السلام را مثل دانۀ درّی برایش نقد می‌کنند. 📚 رحمت واسعه، ص٢٧١ ( مجموعه فرمایشات حضرت آیت‌اللّٰه بهجت پیرامون حضرت سیدالشهداء علیه السلام و اصحاب و یاران آن حضرت) @Dastan1224
🌷 آیت الله حق شناس (ره) : ✍ در مجلس موعظه و روضه شرکت کنید برخورد امام حسین (علیه السلام) با عزادارش ما فوق تصور ماست در بابت رحمت. @Dastan1224
☘ ماجرای جالب درس خواندن آیت الله شبیری زنجانی نزد آیت الله بهجت (ره) @Dastan1224
« یک خیابان کرده مجنونم تو می‌دانــی ڪجاسـت؟! آن خیــابان ڪوی جـانان قطعه‌ای در ڪربلاست... ➫ @Dastan1224
◼️ منتقم خون حسین علیه‌السلام ▪️حضرت آیت‌الله بهجت(ره): روایت دارد که امام زمان علیه‌السلام که ظهور فرمود، به اهل عالم پنج ندا می‌کند. این ندا بدون هیچ دستگاهی و [دخالت] اختراعی، به همه می‌رسد. به هرکسی به لغت (زبان) خودش می‌رسد. در عالم؛ نه در این پنج قاره یا …. [حضرت ندا می‌فرماید:‌] «ای اهل عالم، من امام قائم هستم؛ ای اهل عالم، من شمشیر انتقام‌گیرنده هستم؛ ای اهل عالم، همانا جدم، حسین علیه‌السلام را تشنه کشتند؛ ای اهل عالم، همانا [پیکر] جدم، حسین علیه‌السلام را عریان رها کردند؛ ای اهل عالم، همانا [پیکر] جدم، حسین علیه‌السلام را از روی دشمنی کوبیدند» 📚 برگرفته از کتاب رحمت واسعه، ص١٢٧ -------------------------------- @Dastan1224
✅حضرت آیت‌الله بهجت(ره): روایت دارد که خود حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام در خیمه‌گاه [علی‌اصغر علیه‌السلام] را دفن کرد، لکن نقل شده است که یکی از همین اشقیا مطلع شد، و [شروع کرد به] الله‌اکبر گفتن و [سر و] صدا کردن، و با آنکه طفل بود و دفن [شده] بود، سرش را برید. به‌هرحال [چنین کاری] بعید نیست از اینهایی که کلابند(همچون سگ‌اند) و انسان نیستند. 📚 رحمت واسعه، ص٢٧٣ --------------------------------- آ @Dastan1224