هنوز حرف پیرمرد عصا به دستي
را یادم نرفته که گفت:
مثل عصا باش...
هزار بار زمین بخور
اما اجازه نده اونی که
بهت تکیه داده حتی یه بار
هم زمین بخوره
@Dastan1224
#پند
گاهی اوقات
این دردهامون نیست
که باعث رنج میشه
فکرهای منفی
باعث میشه که همه چیز
بدتر به نظر بیاد
زندگی شکایت از درد
وغم نیست
زندگی هزاردلیل است
برای شاد زیستن
و شکرگزاری ازخالقمون
@Dastan1224
#پند
من و على، پدران اين امّتيم. هر كس ما را بشناسد، خداى عزّوجلّ را شناخته است و هر كس ما را نشناسد، خداى عزّوجلّ را نشناخته است
@Dastan1224
#داستان
ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﻮﺳﻰ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﻭﺯﻯ ﻣﻠﻚ ﺍﻟﻤﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ، ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻯ، ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻳﺎ ﺑﻪ ﻗﺒﺾ ﺭﻭﺡ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻗﺒﺾ ﺭﻭﺡ. ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺍﻣﺎﻧﻢ ﺩﻩ ﻛﻪ (ﻣﺎﺩﺭ ﻭ) ﻋﻴﺎﻝ ﺭﺍ ﻭﺩﺍﻉ ﻛﻨﻢ. ﮔﻔﺖ: ﻣﻬﻠﺖ ﻧﻴﺴﺖ. ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻯ ﺭﺍ ﺳﺠﺪﻩ ﻛﻨﻢ. ﺩﺳﺘﻮﺭﻯ ﻳﺎﻓﺖ. ﺩﺭ ﺳﺠﺪﻩ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ! ﻣﻠﻚ ﺍﻟﻤﻮﺕ. ﺭﺍ ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﻬﻠﺘﻢ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻋﻴﺎﻝ ﺭﺍ ﻭﺩﺍﻉ ﻛﻨﻢ. ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﻫﺪ. ﻣﻮﺳﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﻣﺪ. (ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﺟﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭ! ) ﺳﻔﺮ ﺩﻭﺭﻡ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﺍﺳﺖ. ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﭼﻪ ﺳﻔﺮ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺳﻔﺮ ﻗﻴﺎﻣﺖ. ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﺁﻣﺪ. ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﻴﺎﻝ ﻭ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻭﺩﺍﻉ ﻛﺮﺩ. ﻛﻮﺩﻛﻰ ﺧﺮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺳﺖ ﺯﺩ ﻭ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﻮﺳﻰ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﺴﺖ. ﻣﻮﺳﻰ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ. ﺧﻄﺎﺏ ﻋﺰﺕ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﺍﻯ ﻣﻮﺳﻰ! ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﻣﻰ ﺁﻳﻰ، ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻳﻪ ﻭ ﺯﺍﺭﻯ (ﺍﺯ ﺑﻬﺮ) ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ! ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﻮﺩﻛﺎﻧﻢ ﺭﺣﻢ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ. ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﺍﻯ ﻣﻮﺳﻰ! ﺩﻝ ﻓﺎﺭﻍ ﺩﺍﺭ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻴﻜﻮ ﺩﺍﺭﻡ (ﻭ ﺑﻪ ﻧﻴﺎﺕ ﺣﺴﻨﻪ ﺷﺎﻥ ﺑﭙﺮﻭﺭﻡ. ) ﻣﻮﺳﻰ ﺑﺎ ﻣﻠﻚ ﺍﻟﻤﻮﺕ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻛﺪﺍﻡ ﻋﻀﻮ ﺟﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﺮﺩ؟ (ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻥ. ) ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﻰ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﻯ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻪﺍﻡ ﻳﺎ (ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻰ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﻟﻮﺍﺡ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻡ ﻳﺎ) ﺍﺯ ﭘﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻡ؟ ﻣﻠﻚ ﺍﻟﻤﻮﺕ ﺗﺮﻧﺠﻰ ﺑﻪ ﻭﻯ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﺒﻮﻳﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺑﻮﻳﻴﺪﻥ ﺭﻭﺡ ﻭﻯ ﺭﺍ ﻗﺒﺾ ﻛﺮﺩ. ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻳﺎ ﺍﺀﻫﻮﻥ ﺍﻟﺎﺀﻧﺒﻴﺎﺀ ﻣﻮﺗﺎ ﻛﻴﻒ ﻭ ﺟﺪﺕ ﺍﻟﻤﻮﺕ؟ ﻗﺎﻝ: ﻛﺸﺎﺓ ﺗﺴﻠﺦ ﻭ ﻫﻰ ﺣﻴﺔ. (ﻳﻌﻨﻰ: ﺍﻯ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺁﺳﺎﻧﺘﺮﻳﻦ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻯ! ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻳﺎﻓﺘﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﭽﻮﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻯ ﻛﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺍﺯ (ﺑﺪﻥ) ﺁﻥ ﺑﺮ ﻛﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺯﻧﺪﻩ
@Dastan1224
آیت الله حسن زاده: الهی،ماهمه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای ؛وما همه هیچ کاره ایم وتنها تو کاره ای.
┏━✨🕊✨🕊✨┓
@Dastan1224
#آیت_اللهی_که_درحال_بیهوشی #پرفسوری_را_مسلمان_کرد❗️
🔸مرحوم آیت الله سیدمحمدهادی میلانی دچار بیماری معده شده بود
پروفسور بولون جراح حاذق بلژیکی که درآن زمان (۱۳۸۲ ه ق) درشهر مشهد مشغول کار بود ایشان را عمل کرد.
پرفسور پس از یک عمل۳ساعته زمانیکه آن مرجع تقلید درحال به هوش آمدن بود، به مترجمش گفت تمام کلماتی که ایشان درحین به هوش آمدن میگوید را برایش ترجمه کند.
🔸آیت الله میلانی درآن لحظات فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکرد.
پروفسور برلون بعد ازدیدن این صحنه گفت:
برای مسلمان شدن چه باید بکنم و چه بگویم.
وقتی علت را پرسیدند،گفت:
تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، درحالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود.
🔸درآن حال به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش درهمین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های جوانان آن روزگار را زمزمه میکرد، درآن لحظه فهمیدم حقیقت نزد کدام مکتب است.
🔸طبق وصیت پرفسور، او را در شهری که قبرمرحوم میلانی بود دفن کردند. (مشهد،خواجه ربیع)
📙گلشن راز ۲،۷۶۸
@Dastan1224
♦️ استاندار نجف:
با حضور ۱۲ و ۶ میلیونی زائرین بدون ماسک حتی یک مورد ابتلای ویروس کرونا هم گزارش نشد و باعث حیرت مسئولان شد!
#کرمات_اهل_بیت_علیهم_السلام
@Dastan1224
🌷 لقمان (عليه السلام) في وَصِيَّتِهِ لِوَلَدِهِ يا بُنَيَّ ، لا تَدخُل فِي الدُّنيا دُخولاً يَضُرُّ بِآخِرَتِكَ ، ولا تَترُكها تَركا تَكونُ كَلاًّ عَلَى النّاسِ
☘ لقمان (عليه السلام) در سفارش به فرزندش
✍ فرزندم! نه چندان وارد دنيا شو كه به آخرتت لطمه بزند و نه چنان رهايش كن كه بارى بر دوش مردم باشى.
📚 تنبيه الخواطر ج 1 ص 79
📖 بحار الأنوار ج 73 ص124
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اهل_دنیا_بدانند_اهل_بیت
#ما_کار_خدای_میکنند
عنایت امام صادق(ع) به آیت الله #مامقاتی و اثرات علمی آن
#زیبــا
@Dastan1224
12.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلمی زیبا و کمتره دیده شده از مزار حضرت آمنه مادر رسول گرامی اسلام و مظلومیت آن
مزار ایشان در روستایی به نام ابواء در ميانه راه مكه و مدينه قرار دارد
پیامبر گرامی چند مرتبه برای زیارت مزار مادرشان به این مکان مشرف شده اند.
#کلیپ_تصویری
👈
@Dastan1224
#حکایت
✍شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند. آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است.
@Dastan1224
# حڪایت عجیب دزدى با نام امام حسين عليه السلام!!!
از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد.
روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟
حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد.
شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند.
امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟
اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم .
حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟
حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گيرى. اگر مال من است چرادر برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟
عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم .
امام حسين عليه السلام فرمود:پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده .
حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود.
حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد.
بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش مى كرد.
@Dastan1224