eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
➣ 📜 ۷ ↶↶↶ همچون ذغــال داغی می ماند ڪه با هـــــدف پرتاب ڪردن به سـمت فرد دیگری در دست خود نگه داری 👈اما این هستی که میسوزی! 📒 ســوره محمـــــد آیه ۲۹ 🚫 👉 @Dastan1224
🔆زن فقیری که با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. 💠مرد بی‌ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می‌داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی‌اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد و 🔆به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است. 💠وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و مشغول بردن خوراکی‌ها به داخل خانه کوچکش شد. 🔆منشی از او پرسید: نمی‌خواهی بدانی چه کسی این خوراکی‌ها را فرستاده؟ 💠زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم @Dastan1224
ازعالمی ..پرسیدند.. بالاترین وزنه چند کیلو است. که یه نفر بزنه وبهش بگن پهلوان؟... عالم در جواب گفتن بالاترین وزنه یه پتوی نیم یا 1کیلویی است.که یه نفر بتواند هنگام نمازصبح از روی خود بلند کند. هرکی بتونه اون وزنه رو بلند کند. باید بهش گفت پهلوان. » - رسول الله فرموده اند ترک کردن نماز صبح : نور صورت ظهر : بركت رزق عصر : طاقت بدن مغرب : فايده فرزند عشاء : آرامش خواب را از بين میبرد. @Dastan1224
از پیرمرد دانایی پرسیدند: تابهشت چقدر راه است؟! گفت یک قدم. گفتند: چطور؟! +گفت: یک پایتان را که روے نفس شیطانی بگذارید پای دیگرتان دربهشت است @Dastan1224
✨﷽✨ •☜به "زُبیر"میگفتن سیف الاسلام، مِنّا اَهلُ البَیت، فقط زُبیر بود که تو تشییع جنازه ی حضرت زهرا"س"شرکت داشت،با شمشیرش چه گره هایی رو تو راه اسلام باز کرد؟ •☜به"ابن ملجم"میگفتن شیعه ی امیرالمومنین، خودش به امیرالمومنین گفت حُبّ و عشق توست که تو خون و رگ من هست... •☜"شمر"جانباز جنگ صفین بود که داشت به درجه ی رفیع شهادت میرسید؛ میدونی که وقتی وارد قتلگاه شد زانو هاش رو بسته بود؟از بس که نماز شب خونده بود زانوهاش پینه شتری بسته بود. •☜میدونستیدکه "عمرسعد"روز عاشورا نماز صبحش رو که تموم کرد"قُربتً اِلی الله"گفت و اولین تیر رو به سوی خیمه ی"سیدالشهدا"نشونه زد؟ •☜میدونستید که همه ی اونایی که اومدن کربلا مسلمون بودن و اهل نماز و روزه؟همشونم "قربت الی الله"گفتن و اومدن برای کشتن" سیدالشهدا"... •☜"زهیر بن قین"عثمانی مسلک بود و اومد برای یاری ابی عبدالله! •☜"شمربن ذی الجوشن"هم نماز شبش ترک نمیشد ولی اومد برای کشتن ابی عبدالله... 👈🏻بصیرت نداشته باشیم... خسر الدنیا والاخره می @Dastan1224
‌ 🔴🌖 مردی مادری پیر داشت که همیشه از دست مادرش می‌نالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی وراه رفتن ضعف داشت. مرد که از زندگی کردن با او خسته شده بود به نزد شیخی رفت و به او گفت تا راه چاره‌ای به او نشان دهد. شیخ به او گفت، مادرت هست و مراقبت از ان وظیفه‌ی توست او تو را بزرگ کرده و از تو مراقبت کرده الان وظیفه‌ی توست که ازاو مراقبت کنی. مرد گفت ده‌ها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او کشیده‌ام هیچ منتی برای بزرگ کردن من ندارد که هرچه کرده بیشتر از آن برایش کرده‌ام ودیگر نمی‌توانم او را تحمل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم. شیخ که این حرف‌ها را از او شنید به او گفت، تفاوتی مهم بین مراقبت‌ کردن تو و مراقبت کردن مادرت است و آن اینست که مادرت تورا برای ادامه زندگی بزرگ ومراقبت کرد وتواز او مراقبت میکنی به امید روزی که بمیرد. پس تا عمر داری هرکاری برایش کنی نمیتوانی زحمات او را جبران کنی @Dastan1224
امام_حسن_و_مرد_شامی روزی امام حسن (ع) سواره بودند و مردی از اهل شام امام را ملاقات کرد و پی در پی او را لعن و ناسزا گفت. امام هیچ نفرمود تا مرد شامی از دشنام دادن فارغ شد. آن گاه امام به مرد شامی سلام کرد و فرمود: برادر! گمان می‌کنم غریب باشی و گویا بر تو مشتبه شده است، اگر از ما طلب رضایت بجویی از تو راضی می‌شویم، اگر چیزی سؤال کنی عطا میکنیم، اگر طلب ارشاد کنی تو را ارشاد میکنیم، اگر گرسنه باشی تو را سیر می‌کنیم، اگر برهنه باشی تو را می‌پوشانیم، اگر محتاج باشی بی نیازت میکنی. اگر رانده شده ای تو را پناه می‌دهیم. اگر حاجت داری حاجتت را برآورده می‌سازیم، اگر بار خود را بر خانه ما فرود آوری و میهمان ما باشی تا وقت رفتن برای تو بهتر خواهد بود؛ زیرا خانه ما وسیع و از امکانات برخوردار است. چون مرد شامی این سخنان را از آن حضرت شنید، گریست و گفت: شهادت می‌دهم که تو خلیفة الله در روی زمین هستی و خدا بهتر می‌داند که خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. پیش از آن که تو را ملاقات کنم تو و پدرت دشمن ترین انسانها نزد من بودید و الآن محبوب ترین خلق نزد من هستید. پس بار خود را در خانه ی حضرت فرود آورد و تا زمانی که در مدینه بود مهمان امام بود و از محبان و معتقدان اهل بیت (ع) شد. سنگ بد گوهر اگر کاسه ی زرین بشکست قیمت سنگ نیفزاید و زر، کم نشود؟ @Dastan1224
مومن زیرک و باهوش😎 است؛ شادی😁 او در چهره اش و اندوهش در قلب❤️ @Dastan1224
🌱🕊 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃 دزد موتورسیکلت اینو اقایی که نمایشگاه موتورسیکلت داشت تعریف کرد : یه مردی میره در خانه یکی رو میزنه و میگه که من قبلا یک موتورسیکلت از در خانه شما دزدیده ام ، و حالا میخوام که سفر حج برم و اومدم که از شما حلالیت بطلبم و حلالم کنید و حاضرم که برای جبران اون ضرری که به شما وارد کرده ام یک دستگاه موتور نو براتون بخرم. زن به شوهرش میگه که حالا که این آقا پشیمان شده بهتره حلالش کنیم تا حالا که قصد سفر مکه دارد با خاطر آسوده حجش را بجا بیاره ، اما شوهرش میگه این حتما خیلی پولداره که میخواد مکه بره بگذار طلبمون را ازش بگیریم خلاصه از اون دزده می خوان که براشون یک موتور بخره ، دزده هم قبول می کنه و همراه اون مرد میان پیش موتور فروش بعد اون مرد یک موتور 125 تلاش انتخاب می کنه براش بنزین می ریزن توش و روشنش می کنند ، مرد یه دوری باهاش می زنه ، پسندش می کنه ، حالا قراره که دزده پول اون را پرداخت کنه ، اما قبلش میگه که ، بهتره خودم هم یه دوری باهاش بزنم که اگه خوب بود یکی هم برای خودم بگیرم و جفتش را حساب کنم؛ بعد سوار موتور می شه یه دوری می زنه ، اما دیگه بر نمی گرده ! حالا چندماهه که اون بابا داره قسط موتور دزده رو پرداخت می کنه @Dastan1224
نقل است در قرن نهم هجری در تبریز کودکی در پشت‌بام بازی می‌کرد، که در حین بازی پایش لیز می‌خورد و از بالا به پایین پرت می‌شود؛ پیرمرد حمّالی که امور زندگی خود را با حمل بار میگذارند كودك را که در حال افتادن بود دید؛ او به زبان محلی خود میگوید: «ساخلیان ساخلار» یعنی «نگهدارنده نگهدار»! در این هنگام بچه آرام پایین آمده، او ‌را میگیرد و بر زمین میگذارد! مردم که شاهد ماجرا بودند حمال پیر را در میان گرفتند، و لباس‌های او را تکه تکه کردند و به عنوان تبرک برداشتند و از او جویا میشدند که چگونه این‌کار را انجام داده؟! آیا او امام زمان است؟!! آیا او‌ از اولیای الهی است؟ و... او پاسخ داد: ای مردم، من آدم فوق‌العاده‌ای نیستم، کشف و کرامت ندارم، اکنون هم کار خارق‌العاده‌ای نکرده‌ام، یک عمر من امر خدا را اطاعت کردم، یک لحظه هم خداوند دعای مرا اجابت کرد. مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد. 🌺بقره آیه ۱۸۶: و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم؛ دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم؛ پس باید دعوت مرا بپذیرند. @Dastan1224
🌺 مردی خدمت امام کاظم (علیه السلام) رسید و عرض کرد: ده نفر عائله دارم تمامشان بیمارند، نمی دانم چه کنم و چگونه گرفتاریشان را بر طرف سازم؟ امام(علیه السلام) فرمود: آنان را به وسیله صدقه و احسان به نیازمندان مؤمن در راه خدا، معالجه کن که هیچ چیزی سریع تر از صدقه حاجت را برآورده نمی کند و هیچ چیز برای بیمار سودمندتر از صدقه نمی باشد... گاهی امام سجاد (علیه السلام) هنگامی که به سائل چیزی می بخشیدند دست مبارک خود را می بویید و می‌فرمودند: این دست به دست الهی رسیده؛ چون خداوند در آیه 104سوره توبه فرموده است: «خداست که توبه را از بندگانش می پذیرد و اوست که صدقات آنها را می گیرد...». (بحارالانوار،ج62، ص269). @Dastan1224
! سلیمان بن خالد گفت: به امام صادق عرض کردم: فدایت شوم! مردم گمان میکنند که آدم (ع) دختر خود را به ازدواج پسرش در آورده. حضرت فرمود: مگر نمی دانی پیامبر فرمود: در صورتی که آدم این کار را کرده بود من هم [دخترم] زینب را به ازدواج [پسرم] قاسم در می‌آوردم و از رویه ی آدم روگردان نمی شدم. گفتم: مردم می‌گویند کشته شدن هابیل به دست برادرش قابیل نیز به خاطر همین بود که خواهر قابیل زشت رو بود؛ از این رو اختلاف بین دو برادر حاصل شد. فرمود: خجالت نمیکشی به پیامبری مثل آدم (ع) این گونه نسبت میدهی؟! پرسیدم: پس علت این که قابیل برادرش را کشت چه بود؟ فرمود: به واسطه ی وصیت و جانشینی الهی بود؛ زیرا خداوند به آدم وحی کرد که اسم اعظم و وصیت نبوت را به هابیل اختصاص دهد، قابیل که برادر بزرگتر بود پس از اطلاع خشمگین شد و اعتراض کرد. خداوند به آدم وحی کرد برای این که امتیاز هر کدام آشکار گردد، بگو قربانی کنند از هر کدام قبول شد، او صاحب امتیاز است. در آن زمان رسم بود هر کس قربانی می‌کرد وقتی مورد قبول واقع میشد که آتشی آسمانی قربانی را فرا گیرد. خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ "مائده" »: [ ای پیامبر! ] حکایت دو فرزند آدم را برای آنها بخوان هنگامی که هر یک از آن دو قربانی کردند، از یکی قبول شد و از دیگری مقبول واقع نگشت. هابیل گوسفنددار بود، گوسفندی فربه از میان گله ی خود جدا کرد و به محل معین آورد؛ ولی قابیل که کشاورزی میکرد یک دسته از گندم‌های بی ارزش را که دانه‌های لاغر داشت با خود به آن محل آورد. در این هنگام شراره ای از آسمان فرود آمد و قربانی هابیل را فرا گرفت و معلوم شد که خداوند قربانی او را قبول کرده است؛ از این رو قابیل بر برادر خود حسد ورزید و زمینه ی کشتن او را فراهم کرد. روزی قابیل گریبان برادر خود را گرفت و او را به وسیله ی سنگی کشت. پس از کشتن سرگردان شد که با جسد برادر خود چه کند. در این هنگام دو کلاغ را مشاهده کرد که با یکدیگر می‌جنگند، یکی از آن دو دیگری را کشت و با چنگال خود زمین را حفر کرد و لاشه را در آن جا پنهان کرد. قرآن، تجربه آموختن قابیل را این گونه حکایت می‌کند: «یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ "مائده"» ای وای بر من! از کلاغی کمترم که بدن برادرم را بپوشانم. وی پس از انجام عمل پشیمان شد. 📙پند تاریخ 152/2 ؛ به نقل از: بحار الأنوار 11/ 228 و 245. @Dastan1224