eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 ‍ . 👇 به نام خدا وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ و صبر كن و صبر تو جز به [توفيق] خدا نيست نحل/١٢٧ 🌿🌿🌿🌿🌿 تیره‌بخت‌ترین انسان کسی است که سودای فهم کلّ خلقت را در سر داشته باشد و به قول شاعر "به پژوهش در اعماق زمین بپردازد" و با دقّت در پی کشف اسرار ارواح دیگران باشد غافل از آن‌که به روحِ خویش پرداختن و خادمِ وفادارش بودن، او را کفایت می‌کند. مارکوس اورلیوس 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 @Dastan1224
🔷رفع تنگدستی 🍃آیت الله بهجت (ره): از آقا سید عبدالهادی شیرازی رحمه ا... که واقعاً عالم بزرگی بود، نقل کرده‌اند که فرمود: در کوچکی بعد از فوت پدرم (میرزای بزرگ) تکفّل خانواده به عهده‌ی من بود. می‌گوید: پدرم را در خواب دیدم. از من پرسیدند: آقا سید عبدالهادی، حال شما چطور است؟ می‌گوید در جواب گفتم: خوب نیست. فرمود: به بچه‌ها و اهل خانه سفارش کنید که را اول وقت بخوانند، تنگدستی شما رفع می‌شود... 📚در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج۳، ص ۱۸۸. کمی @Dastan1224
🔻حاج‌آقا : آقای مکرر به ما می‌فرمود که جایی برای روضه بروید که خلوت باشد. @Dastan1224
العبدالصالح 🌺🌺 ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻃﺮﻓﺔُ ﺍﻟﻌﯿﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺟﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﻭ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ. 👈@Dastan1224
❗️ ✅حضرت آیت الله بهجت قدس سره: اهل مکه و مدینه هم نعمت ولایت و اهل‌بیت علیهم‌السلام را داشتند، ولی در روایت آمده است که آنها از نعمت ولایت قدردانی نکردند، لذا به اعاجم منتقل گردید. خدا کند ما عجم هم نعمت مفت به‌دست‌آمده، را مفت از دست ندهیم! 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۲۱۲ 👈 @Dastan1224
. حکایت 📚 مردي متوجه شد كه گوش همسرش سنگين شده و شنوائيش كم شده است. به نظرش رسيد كه همسرش بايد سمعك بگذارد ولي نميدانست اين موضوع را چگونه با او در ميان بگذارد. بدين خاطر، نزد دكتر خانوادگيشان رفت و مشكل را با او در ميان گذاشت. دكتر گفت: «براي اين كه بتواني دقيقتر به من بگويي كه ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است آزمايش ساده اي وجود دارد. ابتدا در فاصله ٤ متري او بايست و با صداي معمولي مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد همين كار را در فاصله ٣ متري تكرار كن. بعد در ٢ متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب دهد. اين كار را انجام بده و جوابش را به من بگو.» آن شب، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق تلويزيون نشسته بود. مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود ٤ متر است. بگذار امتحان كنم. سپس با صداي معمولي از همسرش پرسيد: «عزيزم شام چي داريم؟» جوابي نشنيد. بعد بلند شد و يك متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسيد: «عزيزم شام چي داريم؟» باز هم پاسخي نيامد. باز هم جلوتر رفت و از وسط هال كه تقريباً ٢ متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت: «عزيزم شام چي داريم؟» باز هم جوابي نشنيد . باز هم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسيد. سوالش راتكرار كرد و باز هم جوابي نيامد. اين بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت: «عزيزم شام چي داريم؟» زنش گفت: «مگه كري؟ براي پنجمين بار ميگم: خوراك مرغ !!! @Dastan1224
🌼مراقب رخنه دیگران در روابط خانوادگی‌ات باش ✍دوستی نقل می‌کرد که پدرِ بسیار بهانه‌گیر و بدخلق و بددهان و بداخلاقی داشتم. روزی پدرم در خانۀ من میهمان بود. خانواده همسرم هم بودند. همسرم برای او چای آورد و او شروع به ایراد گرفتن کرد که چرا چای کم‌رنگ آورده است. ناراحت شد. قهر کرد و بعد از کلی فحش و ناسزا خواست که برود. دستش را بوسیدم و التماس کردم ببخشد، اما پدرم پیش همه سیلی محکمی بر گوشم زد و گفت: تو پسر من نیستی و... با این شرایط نتوانستم مانع رفتنش شوم. پدرزنم که از این اتفاق زیاد هم ناراحت نبود، به من گفت: واقعا تحمل زیادی داری، با این پدر بداخلاق و بددهان چگونه می‌سازی؟اجازه ندادم حرفش را ادامه دهد و گفتم: اشک چشم شور است و نمک هم شور؛ اما اشک چشم چون از خود چشم تراوش می‌کند، هرگز چشم را نمی‌سوزاند! فحش و ناسزا و سیلی پدرم که من شیرۀ جان او هستم هرگز مرا نسوزاند، اما این کلام تو مانند شوری نمک بود که از بیرون در چشم من ریختی!شرمنده شد و تا پایان میهمانی سکوت کرد. ما هرگز نباید اجازه دهیم دیگران بین ما و والدین و خواهر و برادرانمان رخنه و شکاف ایجاد کنند. باید هوشیار باشیم. هرگز بین دو سنگ آسیاب که روی هم می‌چرخند، انگشت فرو نکنیم. @Dastan1224
…❗️ 💠✨آیت الله بهجت (ره): چرا به این معرفت نرسیده ایم که هر حرفی می زنیم قبل از این که ما بشنویم به گوش امام زمان می رسد، اگر این مطلب را درک کردیم حضور و غیاب حضرت برای ما یکسان می شود @Dastan1224
از حضرت علیه‌السّلام پرسیدند: مردی زن جوان دارد و در اثر مصیبتی که به وی وارد شده چند ماه بلکه یک‌سال است با همسر جوانش نزدیکی نکرده، البته قصد آزارش را هم نداشته و علت همان مصیبت‌زدگی بوده‌ است؛ آیا در این کار گناهی است...؟ فرمود: آری، بعد از چهار ماه گناهکار است. 📚 تهذیب‌الاحکام 📚 ازدواج مکتب انسان‌سازی، ص ۱۶۰ 👈 @Dastan1224
💼قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم !!💵 مردی ثروتمندی پسری عیاش داشت. هرچه پدر نصیحت می کرد که با این دوستان ناباب معاشرت مکن و دست از این ولخرجی ها بردار اینها عاشق پولت هستند، جوان جاهل قبول نمی کرد تا اینکه لحظه مرگ پدرفرا می رسد. پسرش را خواسته و میگوید فرزند با تو وصیتی دارم، من ازدنیا می روم ولی درمطبخ (آشپزخانه) را قفل کردم و کلید آن را به تو می دهم، آنجا یک طناب از سقف آویزان است و هر وقت از زندگی ناامید شدی و راه به جایی نبردی برو و خودت را دار بزن. پدراز دنیا می رود و پسر در معاشرت با دوستان ناباب و زنان آنقدرافراط می کند که بعد از مدتی تمام ماترک و ثروت بجا مانده به پایان میرسد. کم کم دوستانش که وضع را چنین می بینند از دوراو پراکنده می شوند. پسر در بهت و حیرت فرومی رود و به یاد نصیحت های پدرمی افتد و پشیمان می شود اما سودی نداشت. روزی در حالی که برای ناهار گرده نانی داشت کناری می نشیند تا سد جوع (رفع گرسنگی) کند، در همان لحظه کلاغی از آسمان به زیر آمده و نان را برداشته و میرود. پسرناراحت و افسرده با شکم گرسنه به راه میافتد و در گذری دوستانش را میبیند که مشغول خنده و شوخی هستند. نزد آنها رفته سلام میکند و آنها به سردی جواب او را میدهند. سرصحبت را باز می کند ومی گوید گرده نانی داشتم کلاغی آن را برداشت وحال آمدم که روزخود را با شما بگذرانم. رفقایش قاه قاه خندیدند و مسخره اش کردند. پسر ناراحت و دلشکسته راهی منزل می شود و در راه به یاد حرف های پدرمی افتد کلید مطبخ را برداشته قفل آن را باز میکند و به درون میرود. چشمش به طناب داری میافتد که از سقف آویزان است. چهارپایه ای آورده طناب را روی گردنش می اندازد و با لگدی چهارپایه را به کناری پرت میکند که در همان لحظه طناب از سقف کنده شده او با گچ و خاک به همراه کیسه ای کف زمین می افتد. با تعجب کیسه را باز کرده درون آن پراز جواهر و سکه طلا میبنید. به روح پدر رحمت فرستاده و از فردای آن روز با لباسهای گرانقیمت در محل حاضر میشود و دوستانش همدیگر را خبر کرده و یکی یکی از راه میرسند و گردش را گرفته و شروع به چاپلوسی میکنند. او هم وعده گرفته و آنها را برای صرف غذا به منزل دعوت کرده و از طرفی ده نفر گردن کلفت با چماق در گوشه ای پنهان میکند و وقتی همه آنها جمع میشوند به آنها میگوید: دوستان بزغاله ای برای شما خریده بودم که ناگهان کلاغی از آسمان بزیر آمد و بزغاله را برداشت و فرار کرد. دوستان ضمن تائید حرف او دلداریش دادند که مهم نیست از این پیش آمدها میشود و امروز ناهار بازار را میخوریم که در این لحظه پسر فریاد میزند: قرمساق ها، پدرسگ ها در روزگار فقر و محنت بشما گفتم نان مرا کلاغ برد به من خندیدید، حال چطور باور میکنید که کلاغ بزغاله ای را برده است؟ و چماق دارها را خبر می کند و آنها هجوم آورده کتک مفصلی به رفقایش می زنند و از آن روز به بعد طریق درست زندگی را پیش میگیرد. ✓ @Dastan1224
📖خاطره ای زیبا از دکتر حسابی پرفسور حسابی می‌گفت: در دوره تحصیلاتم در آمریکا در یک کار گروهی با یک دختر آمریکایی به نام "کاترینا و همین‌طور فیلیپ" که نمی‌شناختمش هم‌گروه شدم از کاترینا پرسیدم فیلیپ رو می‌شناسی؟! کاترینا گفت: آره همون‌پسر که موهای بلوندِ قشنگی داره و ردیف نخست جلو می‌شینه...گفتم نمی‌دونم کیو میگی گفت: همون پسرِ خوش‌تیپ که معمولا پیراهن ‌و شلوار روشن شیکی تنش می‌کنه گفتم بازم نفهمیدم منظورت کیه! گفت همون پسر که: کیف و کفشش رو با هم ست می‌کنه! بازم نفهمیدم منظورش کی بود. کاترینا تن صداشو یکم آورد پایین و گفت: فیلیپ دیگه! همون پسر «مهربونی که روی ویلچر می‌شینه...» این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر آدم چقدر باید نگاهش به اطرافش مثبت باشه که بتونه از ویژگی منفی چشم‌پوشی کنه. چقدر خوبه مثبت دیدن! با خودم گفتم اگه که کاترینا از من«در مورد» فیلیپ می‌پرسید چی می‌گفتم؟ حتما سریع می‌گفتم همون معلوله دیگه! وقتی، نگاه کاترینا رو "با نگاه خودم مقایسه کردم" خیلی خجالت کشیدم، حالا ما با چه دیدگاهی به اطراف نگاه می‌کنیم؟ مثبت یا منفی؟ ✓ @Dastan1224
هدایت شده از  تبلیغات پر بازده هادی
🔴⁉️ علامه تهرانی میگفت این داستان را از زبان سیدعبدالکریم کشمیری شنیدیم: ایشان می‌فرمود در یه بود که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، میگفت زنده‌س یا مرده و کجا دفنه،ازش چندنفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. آیت الله کشمیری گفت ازش درباره علیه السلام پرسیدم. گفتم فرزند نرجس،دیدیم مرتاض بعدچند لحظه شدیدی گرفت، و با و گفت.......😱😱😱 ♨️بقیه در کانال زیر بخوانید🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/4000645139Cde96dd3d95