eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.2هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستان عزیز🍃💞 چهارشنبه تون به طراوت شبنم وبه شادابی وزیبایی گلها در زندگی هیچ چیز مهم تر از این نیست🌸 که قلباً در آرامش باشیم الهی همیشه قلبتون پر از عشـ💞ـق و آرامش باشه خدا یار و یاور لحظه هاتون الهی به امید خودت @Benam_pedar_madar
✨﷽✨ 🔴تله مهربانی ✍سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم هم‌خونه بشیم. خونه‌های اجاره‌ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا. می‌خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم، قیمتشم به بودجه‌مون برسه. تا اینکه خونه پیرزنی رو نشونمون دادند. نزدیک دانشگاه، تمیز و از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره‌بها! گفتند که این پیرزن اول می‌خواد با شما صحبت کنه. رفتیم خونه‌اش و شرایطمون رو گفتیم. پیرزن قبول کرد اجاره رو طبق بودجه‌مون بدیم که خیلی عالی بود. فقط یه شرط داشت که همه‌مونو شوکه کرد. اون گفت که هر شب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره، در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید. واقعا عجب شرطی!! همه‌مون مونده بودیم. من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می‌خوندن، مسخره می‌کردم. دو تا دوست دیگه‌ام هم ندیده بودم نماز بخونن. اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود. پس از کمی مشورت قبول کردیم. پیرزن گفت:یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین، می‌تونین تا فارغ‌التحصیلی همین جا باشین. خلاصه وسایل خودمونو بردیم توی خونه پیرزن. شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو ببره تا مسجد که پهلوی خونه بود. موقع نماز بلند شد رفت و پیرزنو همراهی کرد. نیم ساعت بعد اومد و گفت: مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم. همه‌مون خندیدیم. شبِ بعد من پیرزنو همراهی کردم. با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم.موقع برگشتن پیرزن گفت: شرط که یادتون نرفته، من صبحا ندیدم برای نماز بیدار بشید. به دوستام گفتم. از فردا ساعتمونو کوک کردیم. صبح زود بیدار شدیم، چراغو روشن کردیم و خوابیدیم. شب، بعد از مسجد پیرزن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود، برامون آورد. واقعا عالی بود، بعد از چند روز یه غذای عالی. کم‌کم هر سه شب یکی‌مون می‌رفتیم. نماز جماعت برامون جالب بود. بعد از یک ماه که صبح بلند می‌شدیم و چراغو روشن می‌کردیم، کم‌کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم. من که بیدار می‌شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد از چند روز دو تا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می‌خوندن.واقعا لذت‌بخش بود. لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم. تا آخر ترم هر سه تا با پیرزن به مسجد می‌رفتیم برای نماز جماعت. خودمم باورم نمی‌شد. نمازخون شده بودم، اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت. هر سه تامون تغییر کرده بودیم. بعضی وقتا هم پیرزن از یکی‌مون خواهش می‌کرد یه سوره کوچک قرآنو با معنی براش بخونیم.تازه با قرآن و معانی اون آشنا می‌شدم. چقدر عالی بود. البته بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره‌ها رو حفظ بوده. پیرزن ساده‌ای در یک شهر کوچک فقط با عمل و رفتارش همه‌مونو تغییر داده بود. @dastane_amozande
نگرانی آرامش‌ بخش نگران نگاه خدا به خودت باش تا نگرانی از نگاه دیگران اسیرت نکند. مشکل خود را رسیدن به رضایت خدا قرار بده تا بسیاری از مشکلاتت برطرف شود. استاد @dastane_amozande
داستان جالبی در مورد تلقین کردن روزی زنبور و ماربا هم بحثشان شد،مار گفت انسان ها از ترس ظاهر خوفناک من می میرند نه به خاطر نیش زدنم اما زنبورقبول نکرد مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت آنها رفتند و رفتند تارسیدند به چوپانی که در کنار درختی خوابیده بود مار رو به زنبور کرد و گفت من او را می گزم و مخفی می شوم و تو در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خود نمایی کن مار نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن در بالای سر چوپان کرد چوپان فورا از خواب پرید و گفت”ای زنبور لعنتی”و شروع به مکیدن جای نیش و تخلیه زهر کرد مقداری دارو بر روی زخمش قرار داد و بعد چندی بهبودی یافت اینبار که باز چوپان در همان حالت بود مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند اینبار زنبور نیش می زد و مار خودنمایی می کرد این چنین شد چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید از ترس پا به فرار گذاشت و به خاطر وحشت از مار دیگر زهر را تخلیه نکرد و از پمادی هم استفاده نکرد چند روز بعد چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد برخی بیماری ها و کارها نیز همین گونه هستند فقط به خاطر ترس از آنها افراد نابود می شوند @dastane_amozande
امام حسین عليه السلام: خدایا با تدبیر خودت مرا از تدبیر خودم مستغنی(بی نیاز) گردان إِلَهِي أَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي فرازی از دعای عرفه 🔹 گاهی ما یک چیزی را از خدا می‌خواهیم و یک شرایطی را از خدا طلب می‌کنیم که برایمان خوب نیست یا به مصلحت ما نیست، اما این‌قدر اصرار می‌کنیم که خدا به ما می ‌دهد. 🔹 وقتی خدا آن را به ما داد، می‌بینیم که شرایط ما برای گناه‌نکردن، خیلی سخت شده؛ یعنی در فضایی قرار گرفته‌ایم که نمی‌توانیم از عهدۀ امتحاناتِ آن فضا، بر بیاییم... 🔹 مثل اهل‌بیت علیهم السلام دعا کنیم: خدایا با تدبیر خودت مرا از تدبیر خودم مستغنی(بی نیاز) کن «أَغْنِنِي‏ بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي‏» البته خودمان هم باید فکر کنیم و برنامه‌ریزی کنیم اما از خدا بخواهیم که برای ما تدبیر کند... 🔹 برخی از خواسته‌هایمان را چون به مصلحت ما نیست، خدا به ما نمی‌دهد، اما در برخی موارد هم خدا به ‌خاطر اصرار خودمان به ما می‌دهد، آن ‌وقت در شرایطی قرار می‌گیریم که می‌بینیم امتحاناتش سخت است و از عهدۀ آن بر نمی‌آییم و دچار خطا و گناه می‌شویم! حاج آقا علیرضا پناهیان @dastane_amozande
🔴خطرناک ترین جمله دنیا چیست؟ ✍️گفته می‌شود خطرناک‌ترین جمله این است: «من همینم که هستم.» در این جمله کوتاه می‌توانیم غرور، لجاجت، خودرایی، خودخواهی، درجا زدن و به ‌تدریج راندن آدم‌ها از اطراف خود را حس کنیم پس مراقب باشیم ، هر روز فرصتی هست برای یه قدم بهتر شدن. قرآن می‎فرماید: "ان الله لا یحب المتکبرین" (سوره نمل آیه 22) یعنی خداوند متکبران را دوست ندارد! @dastane_amozande
مهم‌ترین درس از بازی‌های کودکانه ما زندگی خود را با بازی شروع می‌کنیم. آنچه در بازی‌های دوران کودکی وجود دارد تماماً در طول زندگی ما جاری است. معماها، تلاش‌ها، هیجان‌ها، رقابت‌ها، قهرها و آشتی‌ها... زندگی ما را شبیه بازی‌های کودکانه می‌کند. اما مهم‌ترین درسی که باید از بازی‌های دوران کودکی بگیریم این است که جدی نگیریم. استاد ‎‎‌‌‎‎‌@dastane_amozande
💗الـــهی امـــروز ❄️هديه زندگیتونو 💗از خــــــدا بـگیرید ❄️یک جعبه خوشبختی 💗یک بسته شادی ❄️یک کیسه آرامش 💗یک پاکت سلامتی ❄️و یک سبد خیرو برکت 💐سلام صبح زیباتون بخیر💐 @Benam_pedar_madar
‍ ‍ ✍ آيت الله مرعشي مي فرمودند: روزگاري كه جوانتر بودم ، روزي بر اثر مشكلات فراواني كه داشتم ، از جمله آن كه مي خواستم دخترم را شوهر دهم ولي مال و ثروتي نداشتم تا براي دخترم جهيزيه تهيه كنم ، با ناراحتي به حرم حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام رفته و با عتاب و خطاب ، در حالي كه اشكهايم سرازير بود، گفتم اي سيده و مولاي من ، چرا نسبت به امر زندگي من اهميتي نمي دهي ؟ من چگونه با اين بي مالي و بي چيزي دخترم را شوهر دهم ؟ سپس با دلي شكسته به منزل بازگشتم . در اين حال حالت غشوه اي مرا فرا گرفت و در همان حال شنيدم كسي در مي زند. رفتم پشت در و آن را باز كردم . شخصي را ديدم كه پشت در ايستاده ، وقتي مرا ديد گفت : سيده تو را مي طلبد، با عجله به حرم رفتم و چون به صحن شريف آن حضرت رسيدم ، چند كنيز را ديدم كه مشغول تميز كردن ايوان طلا هستند. از سبب آن پرسيدم . گفتند هم اكنون سيده مي آيد. پس از اندكي حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام آمد، در حالي كه بسيار نحيف و لاغر و رنگ پريده و در شكل و شمايل چون مادرم فاطمه زهراعليهاالسلام بود (چون جده ام فاطمه زهرا را سه بار پيش از آن در خواب ديده بوده و مي شناختم ). به نزد عمه ام رفته و دست وي را بوسيدم . آنگاه آن حضرت به من فرمود اي شهاب : كي ما به فكر تو نبوده ايم كه ما را مورد عتاب قرار داده و از دست ما شاكي هستي ؟ تو از زماني كه به قم وارد شدي ، زير نظر و مورد عنايت ما بوده اي . در اين حال از خواب بيدار شدم و چون دانستم كه نسبت به حضرت معصومه عليهاالسلام اسائه ادب كرده ام ، فورا براي عذرخواهي به حرم شريف رفتم . پس از آن حاجتم برآورده شد و در كارم گشايشي صورت گرفت. @dastane_amozande
حاج اسماعیل دولابی ره: در بازار چوب فروشها، در هر حجره روزی چند كاميون چوب معامله می‌شود، ولی در پايان روز كه سؤال كنی چقدر كاسبی كرده ايد، می‌گويند مثلاً ده هزار تومان. امّا يك منبّت كار تكّه‌ی كوچكی از آن چوبها را می‌گيرد و حسابی روی آن كار می‌كند و بر رو‌ی‌ آن نقش می‌اندازد و همان تكّه چوب را صد هزار تومان يا بيشتر می‌فروشد. گاهی اوقات آن قدر نفيس می‌شود كه نمی‌توان روی آن قيمت گذاشت. در اعمال عبادی هم زياد عبادت كردن چندان ارزش ندارد بلكه روي عمل حسابی كار كردن و آن را خوب از كار درآوردن و حقّ آن را ادا كردن نتيجه بخش است. @dastane_amozande
✅ایمان خود را تا قبل از ظهور تکمیل کنید ✍️استاد : امام صادق(ع) می‌فرماید: ایمان خود را تا قبل از ظهور تکمیل کنید. چون در لحظات ظهور ایمان‌ها به سختی مورد امتحان و ابتلا قرار می‌گیرند. هیچ وقت یک امام معصوم سخن به گزافه نمی‌گوید. آخرالزمان شبیه آخر عمر یک انسان است که در روایات دارد ابلیس بیشترین فشارش را در لحظات پایان عمر انسان بر انسان تحمیل می‌کند. در پایان دوران غیبت و غربت و آغاز دوران ظهور که مرگ ابلیس را به همراه دارد طبیعی است که او فشار بیشتری وارد کند. اتفاقا ما که درایت ابلیس را داریم و یا بیشتر از او باید بفهمیم، انَّ کَیدَ الشیطان کانَ ضَعیفا. ما باید خیلی خوب دست ابلیس را بخوانیم. ‎‎‌‌‎‎‌@dastane_amozande
» ✨امام صادق عليه السلام: ⚫️زمانی که مومن می‌شود، ❤️خداوند تا هفت ساعت به او مهلت می‌دهد؛ 🌿اگر در این زمان کند برایش نوشته نخواهد شد... «کافی ، جلد٢» @dastane_amozande