〽️ امام على عليه السلام:
آنچه بخورى برود
و آنچه بخورانى فراوان
و پر بركت شود
°【ما أكَلتَهُ راحَ،
و ما أطعَمتَهُ فاحَ 】°
📚 غررالحكم حدیث ۹۶۳۴
〽️ یه کوچولو تو ذهنت مرور کن، ببین برادر یا خواهرت، فامیلای دیگه! همسایه ای، آشنایی یا هر کسی به ذهنت می رسه و می دونی شاید دستشون خالی باشه رو انتخاب کن و در حد توانت با گرفتن شماره حسابش یا هر طریق دیگه به یک یا چند خانواده مقداری کمک مالی کن که همه با هم شاد باشیم که نکنه یه وقت بچه ای برای یه مقدار میوه و تنقلات چشماش به در بمونه و دلش بشکنه! و نکنه یه وقت پدر و مادری شرمنده بشوند!
❗️ تو خیابون هم داری می ری به یک یا چند تا از کارتن جمع کن ها یا دوره گردها یه مقدار از تنقلات یا میوه هات بده...
🌱 ان شاءالله این لحظه ها و این فرصت ها رو برای خوبی ها غنیمت بدونیم...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
▫️این روزها
در جستجوی هلال ماه خدا
همه، سر به آسمان دارند.
اما افسوس!
که چرا کسی روی زمین،
در جستجوی ماهترین ماهِ خدا، نیست؟! 🌙
این المهدی...؟! ✨
#رمضان
#گرافیک_مهدوی
#عکس_ویژه_پروفایل
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwACmJxkG2JJaIUB7WPo9uYbqhojd8mifAACXwYAAhmzEFEZpeFzk7exhC8E.mp3
7.52M
🎼 چرا ماه رمضان از بقیه ماه ها مهمتر است؟
🎙 حجت الاسلام انصاریان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍀نوروز، بهار و حسین علیهالسلام🍀
شروع بهار همراه است با دعا و آرزوهای قشنگ. شروع بهار همراه است با یاد خدا؛ خدایی که مقلب القلوب و الابصار است، خدایی که حال ما را با شما خوب میکند! خدایی که دیدگان ما را مثل چشمههای جوشان بهار میکند؛ برای شما! خدایی که مدبر الیل و النهار است و چه زیبا تدبیر کرده است روزها و شبهای با یاد تو بودن را، روزها و شبهای انتظار فرزندت کشیدن را و نوروز چه زیبا انتظار را به اوج خود میرساند. خدایی که محول الحول وَالاحوال است و هزار سال گذشت از حکایت لیلی، هنوز مردم صحرا نشین سیه پوشند...
و حال این ماییم و دست نیاز به سوی پروردگار بهار؛
ای خدای زیباییهای بهار! حال ما با حسین علیه السلام خوش است... حول حالنا الی احسن الحال...
سال نو مبارک!🍃💐
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
نصیحت پدر به پسر .....❗️
✿ روزی پدری هنگام مرگ فرزندش را فراخواند و گفت فرزندم تو را چهار وصیت دارم و امیدوارم که در زندگی به این چهار توجه کنی : اول اینکه اگر خواستی ملکی بفروشی ابتدا دستی به سرو رویش بکش و بعد بفروش دوم اینکه اگر خواستی با فاحشه ای باشی سعی کن صبح زود به نزدش بروی.
◇ سوم اینکه اگر خواستی قمار بازی کنی سعی کن با بزرگترین قمار باز شهر بازی کنی. چهارم اینکه اگر خواستی سیگار یا افیونی شروع کنی با آدم بزرگسالی شروع کن
🖇 مدتی پس از مرگ پدر او تصمیم گرفت خانه پدری که تنها ارث پدرش بود را بفروشد پس به نصیحت پدرش عمل کرد و آن ملک را با زحمت فراوان سروسامان داد پس از اتمام کار دید خانه بسیار زیبا شده و حیف است که بفروشد پس منصرف شد. مدتی بعد خواست با فاحشه معروف شهرباشد .طبق نصیحت پدر صبح زود به در خانه اش رفت.
◇ اما چون صبح زود بود و فاحشه فرصت نکرده بود آرایش کند دید که او بسیار زشت است و منصرف شد مدتی بعد نیز خواست قمار بازی کند.پس از پرسوجوی فراوان بزرگترین قمار باز شهر را پیدا کرد.دید او در خرابه ای زندگی میکند و حتی تن پوش مناسبی هم ندارد.وقتی علتش را پرسید قمارباز بزرگ گفت همه داراییم را در قمار باخته ام.....در نتیجه از این کار هم منصرف شده و به عمق نصایح پدرش پی برد
〽️ اما زمانی که دوستانش سیگار برگی به او تعارف کردند که با آنها هم دود شود بیاد وصیت پدر افتاد و نپذیرفت تا با مرد پنجاه ساله ای که پدر یکی از دوستانش بود شروع کند ولی وقتی او را نزدیک به موت یافت که بر اثر این دود کردنها و مواد مخدر بود خدا را شکر کرد که او آلوده نشده وبه پدر رحمت فرستاد .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
😔
ما
بی تو
خستهایم!
تو
بی ما
چگونهای؟!
#یامهدی
#اللهم_عجل_فرجه 🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
🔴 «ترجیح میدهی جزء کدام دسته باشی؟»
⬜️ انسانهای بزرگ: درباره عقاید حرف میزنند
◻️ انسانهای متوسط: درباره وقایع حرف میزنند
◽️ انسانهای کوچک: پشت سر دیگران حرف میزنند
⬛️ انسانهای بزرگ: درد دیگران را دارند
◼️ انسانهای متوسط: درد خودشان را دارند
◾️ انسانهای کوچک: بی دردند
⬜️ انسانهای بزرگ: عظمت دیگران را میبینند
◻️ انسانهای متوسط: به دنبال عظمت خود هستند
◽️ انسانهای کوچک: عظمت خود را در تحقیر دیگران میبینند
⬛️ انسانهای بزرگ: به دنبال کسب حکمت هستند
◼️ انسانهای متوسط: به دنبال کسب دانش هستند
◾️ انسانهای کوچک: فقط به دنبال کسب پول هستند
⬜️ انسانهای بزرگ: به دنبال طرح پرسشهای بیپاسخ هستند
◻️ انسانهای متوسط: پرسشهایی میپرسند که پاسخ دارند
◽️ انسانهای کوچک: میپندارند پاسخ همه پرسشها را میدانند
⬛️ انسانهای بزرگ: به دنبال خلق مساله هستند
◼️ انسانهای متوسط: به دنبال حل مساله هستند
◾️انسانهای کوچک: مساله ندارند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمودند:
روزی سه نفر داشتند به مسافرت میرفتند. همینکه در دامنه کوهی میرفتند باران شدیدی بارید و این سه نفر به غاری پناه بردند.
همزمان تختهسنگی از بالای کوه حرکت کرد و در دهانه این غار افتاد و غار به قبر آنها تبدیل شد و کاملاً از زندگی ناامید شدند.
با خود گفتند که هرکدام، بهترین کار زندگی را نام ببریم و بگوییم خدایا اگر این را قبول کردی به برکت این کار ما را نجات بده.
اولی گفت: دخترعمویی داشتم که به خواستگاری او رفتم. عمویم مهریه سنگینی را تعیین کرد. در قدیم، اول مهریه را میدادند. دو سه سال مداوم و پیگیر کار کردم و دویست سکه پسانداز کردم و مهریه را دادم. شب عروسی که به حجله رفتیم دخترعمویم گفت که مرا دوست ندارد.
گفتم: خودت چنین مهریه سنگینی قرار دادی.
گفت: این را گفتم تا شاید منصرف شوی. نمیدانستم میروی و تهیه میکنی. درهرصورت دلم پیش تو نیست.
تا این را گفت، گفتم: دخترعمو! دویست سکه برای خودت. من از در حجله بیرون میروم. نمیگویم تو مرا دوست نداشتم. میگویم خودم دوست نداشتم.
بیرون آمدم و به عمو این مطلب را گفتم و رفتم.
رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: این آقا در آن غار به خدا گفت: خدایا اگر این کار را قبول کردی ما را از این وضعیت نجات بده!
این تختهسنگ جلوی غار به امر خدا یک مقداری به حرکت درآمد.
نوبت به دومی رسید.
گفت: سالیان متمادی کارگری روزمزد گرفتم. قرارداد با او را بر اساس یک پیمانه گندم بستم. او نیز قبول کرد.
عصر که میخواستم به او مزدش را بدهم رها کرد و رفت و اثری از او نماند.
این یک پیمانه را کشت کردم و گندم پربرکتی ثمر داد. گندمها را فروختم با پول آن دو رأس گوسفند خریدم که زادوولد کردند و در رأس چند سال به یک گله تبدیل شدند.
یک روز در خانه نشسته بودم که در خانه را زدند. دیدم همان کارگر است. گفت: آمدم یک پیمانه گندم را بگیرم.
به او گفتم: پیمانه تو آماده است.
دست او را گرفتم و داخل طویله بردم و گفتم: تمام این گوسفندها همان یک پیمانه تو است.
تمام آنها را برداشت و برد.
اگر با کسی اینطور معامله کردید خدا ندارد که به شما بدهد؟
گفت: خدایا اگر این کار مرا پذیرفتهاید ما را از این دخمه نجات بده!
رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: باز یک مقداری این تختهسنگ حرکت کرد.
روایت داریم رحم کنید تا به شما رحم کنند.
نوبت به سومی رسید.
گفت: من پدر و مادر پیری داشتم. روزها دامداری میرفتم و شبها که از صحرا برمیگشتم اول کاری که میکردم یک ظرف شیر میدوشیدم و برای آنها میبردم. آنها نیز میل میکردند و میخوابیدند.
یکشب دیر رسیدم.
طبق برنامه هر شب عمل کردم و به در خانه آنها رفتم. وارد شدم. دیدم آنها در بستر خوابیدهاند.
خواستم بیدارشان کنم، دلم نیامد.
خواستم ظرف شیر را بگذارم و بروم. ولی گفتم اگر این کار را بکنم شاید نیمهشب بیدار شوند و متوجه نشوند من آمدهام و ظرف را نبینند و تا صبح گرسنه بمانند.
تصمیم سوم را گرفتم. ظرف شیر را به دست گرفتم و تا صبح بالای بستر آنها ایستادم.
صبح شد. یکدفعه پدرم بیدار شد و پرسید: کی آمدی؟
گفتم: دیشب.
گفت: چرا ما را بیدار نکردی؟
گفتم: دلم نیامد.
گفت: شیر را میگذاشتی و میرفتی.
گفتم: دلم نیامد. شاید شما از خواب بیدار میشدید و ظرف را نمیدیدید.
خدایا اگر این کار را از ما قبول کردی ما را از این مخمصه نجات بده!
رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: تختهسنگ بهطور کامل از دهانه غار کنار رفت و این سه نفر نجات پیدا کردند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🤲خداوندا🤲
🍁برگ در هنگام زوال می افتد،
🍊ميوه به هنگام کمال،
🙏اگر قرار بر رفتن است ميوه ام گردان و بعد ببر..
🤲بارالها🤲
🌍زمين تنگ است..
🌅آسمان دلتنگ...
🙏بر من خرده نگير اگر نالانم،من هنوز رسم عاشقی نمی دانم،
🤲خداوندا🤲
🙏کمکم کن پيمانی را که در طوفان با تو بستم, در آرامش فراموش نکنم و در طوفان های زندگی با خدا باشم نه ناخدا...
🤲بارالها🤲
🙏به دل نگير اگر گاهی زبانم از شکرت باز می ايستد! تقصيری ندارد قاصر است کم می آورد دربرابر بزرگی ات،لکنت می گيرد واژه هايم در برابرت،در دلم اما هميشه ذکر خيرت جاريست،من برای بندگی تو هزار و يک دليل می خواهم، ممنونم که بی چون و چرا برايم خدايی ميکنی،امکان ندارد که کسی چراغی برای دیگران روشن کند و خودش در تاریکی بماند.
🤲خدايا🤲
👈پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن ندارم، اميدم به توست، پس بی آنکه نامم را بپرسی ودفترهای ديروزم را ورق بزنى، رحمتت را بر همه دوستان وعزیزان و هموطنانم ومن جاری فرما.. آمین🙏
🌸به امید سلامتی تمام دوستان و عزیزانم .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎خواص عجیب آیت الکرسی برای اموات...
🎧استاد عالی.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•