eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
27.8هزار دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
31هزار ویدیو
341 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســلام 🌾صبحتون 🌸پراز خیر و برکت 🌾در پناه پروردگار 🌸امروزتون بخیر و نیکی 🌾حال دلتون خوب 🌸وجـودتون سـلامت 🌾زندگیتون غرق در خوشبختی 🌸روزتون پراز انرژی مثبت 🌾دوشنبه تون مملو از شـادی
بنام خداوند وجد و سرور پدیدآور عشق واحساس وشور🌷 آغاز میکنیم دوشنبہ ۱۵ دی ماه را🌷 خدای مهربان امروز تمنایمان از تو اینست که ما را واسطه خوب شدن حال دیگران قرار دهی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســـلام صبحتون زیبـا🌸 🌼امروز اول صبح 🌺از باغ محبت 🌸سبدی از ‌مهر را 🌼مخصوص شما خوبان آورده ام 🌺تا به بوی خوش آن 🌸خاطرتان همیشه شاد شود 🌸دوشنبه دی ماهتون بی نظیر
ما در غم فقدان مالک زار بودیم دلخوش به صحبت های یک عمار بودیم ناگاه عمارِ علی هم رفت از اینجا برعکس مالک، آن زمان بیدار بودیم در سالگرد هجر قاسم رفت عمار الحق که در یک سالِ ناهموار بودیم مصباح یزدی رفت و‌ شد مهمان قاسم ما از فراق هر دو از غم زار بودیم ای کاش رهبر بیش از این تنها نباشد ای کاش ما هم میثم تمار بودیم عمارِ رهبر انقلابی بود بسیار مدیون این عالم که ما بسیار بودیم با انحرافاتی که دید او سخت جنگید ما شاهدِ یک عمر از او پیکار بودیم پیکار با اهل نفاق و اهل بدعت با نکته های ناب او هشیار بودیم مصباح یزدی واقعا مصباح دین بود ای کاش یک درصد چو او دیندار بودیم همشهری ایشان که قبل از او سفر کرد از هجر یزدی نیز ماتم دار بودیم یزدی مجاهد بود چون مصباح یزدی یک سال عزادار چهار سردار بودیم اول سلیمانی شهید راه اسلام مدیون او با آن همه ایثار بودیم سردار علمی نیز فخری زاده بود و از کار دشمن خشمگین چون نار بودیم سرداری از مسئول های انقلابی یزدی که رفت و از غمش بیمار بودیم داغ فراق حاج قاسم تازه می شد در شوک ز داغ هجر یک عمار بودیم سخت است بر رهبر فراق یاورانش ای کاش او را بیش از این غمخوار بودیم دیدم سحرگاهی علی بر جسم عمار خواند او نماز و مطلع زین کار بودیم دیدم سه بار از خوبی عمار می گفت ما آشنا با سِر این اذکار بودیم دیدم علی مثل علی (ع) تنهاست اما آقا بدان ما غایب این یک بار بودیم ما زیر تابوت سلیمانی که رفتیم او همچو گل بعضی چو من هم خار بودیم آقا بدان ما خوب یا بد با تو هستیم اما از اول خصم استکبار بودیم هر بار روی ماه تان دیدیم از دور صدبار ما مشتاق یک دیدار بودیم 📝 علی شیرازی
✨✨✨🌹 ✨✨🌹 ✨🌹 ✨اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ عَلَي اللَّهِ ✨ فَلْيَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ✨جز او خدایی نیست و ✨اهل ایمان باید تنها بر اللَّه اعتماد کنند 📚سوره مبارکه تغابن ✍آیه ۱۳ ✨🌹 ✨✨🌹 ✨✨✨🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
باشیم!! هر روز را با شکرگزاری شروع کنید و آخر شب نیز با شکر گزاری به پایان برسانید ارتعاش عالی که سپاس گزاری دارد بی اندازه شگفت‌انگیز است... خدایا شکرت برای این لحظه.. خدایا شکرت برای سلامتی.. خدایا شکرت برای زنده ماندنم.. خدایا شکرت برای مااااه، هوا، گیاهان، گلها، اسمان، زمین، خورشید، سلامتی و.. و میلیاردها نعمتی که قابل شکرگزاری و تقدیر از خداوند متعال است.. این شکرگزاری احساسی عالی به شما میدهد وشما را روی ارتعاش شگفت انگیز میگذارد.. "شکر نعمت نعمتت افزون کند" با خودت تکرار کن👇🏻 تمام چیزهای دلخواهم به آسانی نزد من می آیند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💗 ، تو که باشی من هستم خوب ، روان ، آرام . تو که باشی لبریز می‌شوم از ، ، . تو که باشی تنهایی‌ام بی‌معنی ست . شاید ندانی ، اما تو که باشی همین مرا کافیست •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ ✍روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند. خیلی او را صدا می زند اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود! به ناچار مهندس، یک اسکناس 10دلاری به پایین می اندازد تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند! کارگر 10دلار را برمیدارد و توی جیبش می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود! بار دوم مهندس 50دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد!! بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند. در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید!! این داستان همان داستان زندگی انسان است. خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما ما سپاسگزار ا نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمیکنیم این نعمتها از کجا رسید!! اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی اند. به خداوند روی می آوریم!! بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد!! ↶【به ما بپیوندید 】↷ _______________________ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
عبادت و اطاعت ! از پیرهرات پرسیدند عبادت چیست ؟ فرمود : عبادت خدمت کردن به خلق است پرسیدند چگونه؟ گفت اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال داری رضای خدا که بالطبع رضای مردم را هم همراه دارد در نظر داشته باشی نامش عبادت است. پرسیدند: پس نماز و روزه و خمس و این ها چه هستند؟! گفت : اینها اطاعت هستند که باید بنده برای نزدیک شدن به خدا انجام دهد تا انوار حق بگیرد. عبادت به جز خدمت به خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست 📘✍ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌طوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره آمد؛ و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب لیمو است. این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد. مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجر کش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدرجان داد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍گفتگوى جبرئيل با آدم عليه‏السلام‏ در روايت آمده: آدم و حوا عليهماالسلام وقتى كه از بهشت دنيا اخراج شدند، در سرزمين مكه فرود آمدند، حضرت آدم عليه‏السلام بر كوه صفا در كنار كعبه، هبوط كرد و در آن جا سكونت گزيد و از اين رو آن كوه را صفا گويند كه آدم صفى الله (برگزيده خدا) در آن جا وارد شد. حضرت حوا عليهاالسلام بر روى كوه مَروه (كه نزديك كوه صفا است) فرود آمد و در آن جا سكونت گزيد. آن كوه را از اين رو مروه گويند كه مرئه (يعنى زن كه منظور حوّا باشد) در آن سكونت نمود. آدم عليه‏السلام چهل شبانه روز به سجده پرداخت و از فراق بهشت گريه كرد. جبرئيل نزد آدم عليه‏السلام آمد و گفت: اى آدم! آيا خداوند تو را با دست قدرت و مرحمتش نيافريد، و روح منسوب به خودش را در كالبد وجود تو ندميد، و فرشتگانش بر تو سجده نكردند؟! آدم گفت: آرى، خداوند اين گونه به من عنايت‏ها نمود. جبرئيل گفت: خداوند به تو فرمان داد كه از آن درخت مخصوص بهشت نخورى، چرا از آن خوردى؟ آدم عليه‏السلام گفت: اى جبرئيل! ابليس سوگند ياد كرد كه خيرخواه من است و گفت: از اين درخت بخورم. من تصور نمى‏كردم و گمان نمى‏بردم موجودى كه خدا او را آفريده، سوگند دروغ به خدا، ياد كند.(43) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•