eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
28.3هزار دنبال‌کننده
35.7هزار عکس
30.1هزار ویدیو
332 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
BQACAgQAAx0CVc35HwACCO9gdfgbCZenSb1kc6NqAgAB7aup5PcAAm0IAAIb7DFQEQiW_lr_6N0eBA.gif
14.71M
💖 زندگی زیباست و اگر با قوانین و رازهای آن آشنا شوی چشمانت به روی همه ی زیباییها گشوده خواهد شد... زندگی یک آرزوی دور نیست... زندگی یک جستجوی کور نیست... زیستن در پیله ی پروانه چیست؟؟؟ زندگی کن‌ زندگی افسانه نیست... گوش کن‌ دریا صدایت می زند ،،، هر چه ناپیدا صدایت می زند... پیله ی پروانه از دنیا جداست ،،، زندگی یک مقصد بی انتهاست... هیچ جایی انتهای راه نیست ،،، این‌ تمامش ماجرای زندگی ست...💖 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 خشونت امام زمان(عج)!!! ┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 💠 استاد مسعود عالی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
! گویند: سه نفر پیمان بستند که یکی از علما را که مردی بسیار بردبار و حلیم بود بیازارند. شبی نزدیک خانه ی عالم آمدند و هنگامی که یقین داشتند به خواب رفته، در را به شدت کوبیدند. بر اثر ضربات پی در پی اهل خانه بیدار شدند، آن عالم در را باز کرد و به آنان سلام کرد. گفتند: مسئله ای داریم. او با خوشرویی گفت: سوالتان را بپرسید. کمی فکر کردند و گفتند: ببخشید، سؤال مان را فراموش کرده ایم. گفت: اشکالی ندارد، هر وقت یادتان آمد بپرسید. آنها رفتند و برای مرتبه ی دوم موقعی که می‌دانستند به خواب رفته آمدند و این بار نیز گفتند: فراموش کرده ایم. بار سوم که عالم پشت در آمد، پرسید: آیا سؤال یادتان آمد؟ گفتند: بله؛ اما خجالت میکشیم بپرسیم. گفت: خجالت ندارد، هر چه هست بپرسید. گفتند: می‌خواستیم بدانیم فضله ی انسان چه مزه ای دارد! آن مرد بدون هیچ گونه ناراحتی گفت: اول که خارج می‌شود شیرین است، بعد ترش می‌شود و پس از آن تلخ میشود! گفتند: مگر شما آن را خورده اید که این طور دقیق می‌دانید؟! جواب داد: نه، من نخورده ام؛ اما تغییرات مزه ی آن را به این دلیل دانسته‌ام که مگس به شیرینی علاقه دارد؛ از این رو مگس گرد فضله ی تازه، جمع می‌شود، مدتی که گذشت پشه جای مگس را می‌گیرد، چون پشه به ترشی علاقه دارد، پس از مدتی پشه هم می‌رود و کرم به وجود می‌آید، چون کرم به تلخی علاقه دارد. آن سه نفر با کمال شرمندگی اجازه ی مرخصی خواستند و از پی کار خود رفتند. 📙پند تاریخ 3/ 77 - 78. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🖊📝🎈💌 ⚜هر چه درد را آشکارتر کنی؛ دوا دیرتر پیدا می‌شود ... اگر با ادب بودی و چیزی نگفتی شاید خدا خودش در را باز کند ... لبت را کنترل کن ! و لو به تو سخت می‌گذرد گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو ❤️ حتی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا به راستی بر تو معلوم شود ... که خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می‌کردی فی الواقع راست می‌گفتی و خدا خوب خدایی بود...💠 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
شیخ بهایی می‌نویسد: عابدی در کوه لبنان در زمان‌های پیشین زندگی می‌کرد. وی روزها روزه می‌گرفت و هر شب گرده ی نانی برای او می‌آمد. با نیمی از آن افطار و نیم دیگر را برای سحر می‌گذاشت. مدتی بر این وضع زندگی می‌کرد و از کوه پایین نمی آمد. شبی اتفاق افتاد که نان برایش نرسید. گرسنگی او را فرا گرفت، آن شب خوابش نبرد، بعد از نماز پیوسته انتظار می‌کشید که غذای هر شبه اش برسد، چیز دیگری نیز نیافت تا گرسنگی اش را رفع کند. در پایین کوه قریه ای وجود داشت که ساکنان آن نصرانی بودند. صبحگاه عابد از کوه پایین آمد و از مردی نصرانی تقاضای غذا کرد. دو گرده نان جوین به او دادند. نان‌ها را گرفت و به طرف کوه رهسپار شد، سگ گر و لاغری که بر در خانه ی مرد نصرانی بود دامن او را گرفت. عابد یک نان را نزدش انداخت شاید برگردد. سگ نان را خورد و برای مرتبه ی دوم به دامن او چسبید و او نان دیگر را نیز جلوی سگ انداخت. سومین مرتبه نیز عابد را رها نکرد و دامنش را پاره کرد. عابد گفت: سبحان الله! سگی به این بی حیایی ندیده بودم. صاحب تو دو گرده ی نان بیشتر به من نداد هر دو را از من گرفتی دیگر چه می‌خواهی؟! خداوند آن سگ را به زبان آورد و گفت: من بی حیا نیستم. بر در خانه ی این مرد مدتی است زندگی میکنم، گوسفندان و خانه اش را نگه داری میکنم و به نان یا استخوانی قانع هستم. گاهی چند روز میگذرد که چیزی برای خود پیدا نمی کند و به من هم نمی دهد، با این وصف در خانه ی این مرد را رها نکرده ام؛ اما تو یک شب که نانت قطع شد تاب نیاوردی و به دشمن روی آوردی. اکنون بی حیا منم یا تو؟ عابد این سخن را که شنید چنان تحت تأثیر قرار گرفت که بر سر خود زد و غش کرد. سگی را لقمه ای هرگز فراموش نگردد، ور زنی صد نوبتش سنگ 📙پند تاریخ 148/5 ؛ به نقل از: کشکول شیخ بهایی 27/1. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✅ماه رمضان به سه قسمت تقسیم میشه 1-دهه اول رحمت 2-دهه دوم مغفرت 3-دهه سوم اجابت 🦋پس دهه اول را دعا کنیم رحمت خدا نصیب حال ما بشه و کلمه طیبه را زیاد بخوانیم لا اله الا الله 🦋دهه دوم را استغفار بخوانیم تا عفو شویم. استغفرالله و اتوب الیه 🦋دهه سوم برای طلب بهشت و رهایی از جهنم دعا کنیم. اللهم اجرنی من النار وادخلن الجنه •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
♥️🍃 💠 هیچوقت از توبه خسته نشوید! ✨آیا هر بار که لباست کثیف میشود، آن را نمیشویی؟ 🔸گناه هم این چنین است: 🔸باید پشت سر هم استغفار کرد؛ تا گناهان، پاک شود... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
مردی از اولاد خلیفه ی دوم در مدینه بود که پیوسته حضرت موسی بن جعفر را اذیت می‌کرد و دشنام میداد. هر وقت با آن حضرت رو به رو می‌شد به امیر مؤمنان جسارت می‌کرد. روزی بعضی از بستگان حضرت عرض کردند: اجازه دهید این فاجر را به سزایش برسانیم و از شرش راحت شویم؛ اما موسی بن جعفر آنها را از این کار نهی می‌کرد. محل کار آن مرد را پرسید. معلوم شد در اطراف مدینه به زراعت اشتغال دارد. حضرت برای ملاقات او از مدینه خارج شد. وقتی به آن جا رسید آن شخص در مزرعه ی خود کار می‌کرد. موسی بن جعفر همان طور سواره داخل مزرعه شد. آن مرد بانگ برداشت که: زراعت ما را پایمال کردی. موسی بن جعفر همان طور رفت تا به او رسید، با گشاده رویی و خنده شروع به صحبت کرد، پرسید: چقدر خرج این زراعت کرده ای؟ گفت: صد اشرفی. پرسید: چه مقدار امیدواری بهره برداری کنی؟ گفت: غیب نمی دانم. فرمود: چقدر امیدواری عایدت شود؟ گفت: امیدوارم دویست اشرفی عایدم شود. حضرت کیسه ی زری را که سیصد اشرفی داشت به او داد و فرمود: این را بگیر، زراعتت در جای خود باقی است، خداوند آنچه امیدوار هستی به تو روزی خواهد کرد. آن گاه مرد برخاست و سر آن حضرت را بوسید و از ایشان درخواست کرد که از تقصیرش بگذرد و او را عفو کند، حضرت تبسم کرد و باز گشت. بعد از این پیش آمد روزی او را دیدند که در مسجد نشسته، همین که چشمش به موسی بن جعفر افتاد گفت: خدا میداند رسالتش را در کجا قرار دهد. همراهان او گفتند: تو را چه شده است؟ پیش از این رفتارت این طور نبود. گفت: آنچه گفتم باز بشنوید و دوباره شروع کرد به دعا کردن آن حضرت همراهانش با او از در ستیز وارد شدند، او نیز با آنها دشمنی کرد. موسی بن جعفر به یاران خود فرمود: همانا امر او را به مقدار پولی اصلاح و شرش را کوتاه کردم. 📙پند تاریخ 3/ 62 - 63؛ به نقل از: منتهی الامال 3/ 125. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سيّد شرف الدّين جبل عاملى صاحب كتاب «المراجعات» مى گويد: يكى از مسيحيان ثروتمند لبنان نزدم آمد و گفت: مى خواهم مسلمان شوم، وظيفه ام چيست؟ گفتم: دو ركعت نماز صبح بخوان و سه ركعت نماز مغرب. گفت: مسلمانان هفده ركعت نماز مى خوانند! گفتم: مسلمانى آن ها يك مقدار قوى شده اسـت، از اين جهت پيامبر اسلام براى تازه مسلمانان، بنابر نقل تواريخ، دو ركعت نماز صبح و سه رکعت نماز مغرب را دستور می دادند، اكنون كه شـما مسلمان شده ايد، همين اعمال را انجام بدهيد كافى اسـت. كم كم اين شخص تازه مسلمان، قوى شد، و بـه مساجد مى رفت و مانند ساير مسلمانان، نمازهاى پنجگانه را بـه جا مى آورد. تا اينكه ماه رمضان فرارسيد، ايشان سراسيمه نزد من آمد و گفت: آيا من هم بايد روزه بگيرم؟ گفتم: خير، روزه مربوط بـه كهنه مسلمان ها اسـت، مسلمانان صدر اسلام، پس از مدّت طولانى كه از بعثت پيامبر گذشت، بـه روزه گرفتن مأمور شدند. گفت: مى خواهم روزه بگيرم. گفتم: هر اندازه كه آمادگى دارى روزه بگير. همين روش باعث گرديد كه درسال دوّم، تمام ماه رمضان را روزه گرفت، و اكنون او از مسلمانان نيرومند لبنان اسـت، نماز شبش ترك نمى شود، و مهم‌ترين بودجه ها و كمبودهاى مالى جنوب لبنان را تأمين مى كند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
تــــ❗️ــــلنگر باید قتلگاهی رقم زد ؛ باید کشت!! منیت را تـکبر را دلـبستگی را غـرور را غـفلت را آرزوهای دراز را حـسد را حـرص را تـرس را هـوس را شـهوت را حب دنـیا را ... باید از خود گـذشت باید کشت نـفس را ...❗️ " شــهادت " درد دارد دردش کشتن لـذت هاست ... باید کشته شویم ، تا شـهید شویم ‼️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🔍 💠 دعای روز اول ماه رمضان 🌙 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸 روزه مومنانه و امیدوارانه ✍پیامبراکرم صلوات الله علیه: «ماه رمضان ، ماهى است كه خداوند ، روزه آن را بر شما واجب ساخت . پس هر كس آن را از روى ايمان و به اميد پاداش الهى روزه بدارد ، از گناهانش بيرون مى آيد ، همچون روزى كه مادرش او را زاده است» 📚 تهذيب الأحكام ج 4 ص 152 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•