eitaa logo
داستان راستان🇵🇸🇮🇷
36.4هزار دنبال‌کننده
38.3هزار عکس
34.7هزار ویدیو
371 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀هنگامی که مسجد مرو آتش گرفت، مسلمانان به مسیحی های شهر بدبین شدند و گمان بردند کار آنهاست. لذا منازل و خانه های آنان را آتش زدند و برخی در آتش سوختند. وقتی سلطان از این عمل بد مسلمانان آگاه شد، دستور داد که هر کس در این کار بد دست داشت بگیرند و مجازاتش کنند. حاکم مرو، عده ای را گرفت و چون آنها به نوع جرم و گناه خود اعتراف نمی کردند، تا قاتل و آتش زننده و ... مشخص شوند، لذا در کاغذهای قرعه، مجازات هایی چون، قتل، شلاق، بریدن دست را نوشت و هر مجرمی یک برگه بر می داشت و هر چه به نامش نوشته شده بود در حق او در ملاعام در مقابل دیدگان مسیحیان اجرا می شد. 🍀مسیحی های زیادی در میدان شهر شاهد این ماجرا بودند. بر نام جوانی قرعه به قتل اش در آمد. جوان زار گریست و در بیان علت گفت: مادر مریضی دارم اگر بمیرم او می میرد. جوان دیگری که زیاد قدرت بدنی نداشت، نزدیک او آمده و گفت: به نام من شلاق در آمده است. من هم بدنم تاب شلاق ندارد و مادر پیری هم ندارم و کسی منتظرم نیست، قرعه های مان را عوض می کنیم. قرعه ها را عوض کردند، مسیحیان که شاهد این صحنه بودند از چنین ایثار آن جوان متحیر شدند و به اسلام گرویدند. مسیحیان از حق انتقام خود گذشتند. داستان به گوش شاه رسید و گفت: یاد بگیرید که اسلام را با عمل تبلیغ می کنند نه با آتش زدن و کشتن. ٱدْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلْحِكْمَةِ وَٱلْمَوْعِظَةِ ٱلْحَسَنَةِ (125 سوره نحل) با حکمت و اندرز نیکو ، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است ، استدلال و مناظره کن. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ 🔴سعادت ما در گروی سعادت دیگران ✍دوستی می‌گفت:سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود، به هر یک از دعوت‌شدگان بادکنکی دادند. ‌ سخنران بعد خوشامدگویی از حاضرین که 50 نفر بودند خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آن را در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند.سپس از آن‌ها خواست که در پنج دقیقه به اتاق بادکنک‌ها رفته و بادکنک نام خود را بیاورند.من به همراه سایرین دیوانه‌وار به جست‌وجو پرداختیم، همدیگر را هل می‌دادیم و زمین می‌خوردیم، هرج و مرجی به راه افتاده بود. مهلت پنج دقیقه‌ای با پنج دقیقه اضافه هم به پایان رسید اما هیچ‌کس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند.این بار سخنران همه را به آرامش دعوت کرد و پیشنهاد داد که هرکس بادکنکی را بردارد و آن را به صاحبش بدهد.بدین ترتیب کمتر از پنج دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند. سخنران ادامه داد:این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما می‌افتد.دیوانه‌وار در جست‌وجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ می‌زنیم و نمی‌دانیم که سعادت ما در گروی سعادت و خوشبختی دیگران است.با یک دست سعادت آن‌ها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
2.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️اگر خدا در کار تو نباشد ...! 🎙 🤲يا رب دل‌ پاک و جان آگاهم ده ... آه شب و گريه سحرگاهم ده ... در راه خود اول ز خودم بيخود کن ... بيخود چو شدم ز خود به خود راهم ده ... الهی يکتای بی همتايی قيوم و توانايی ... بر همه چيز بينايی در همه حال دانايی ... از عيب مصفايی از شرک مبرايی ... اصل هر دوايی داروی دلهايی .... به تو رسد ملک خدايی ... به تو رسد ملک خدايی ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠گفتگوی حضرت موسی علیه‌السلام با پرودگار 📚به نقل از کتاب المراقبات، آیت الله آقا میرزا جواد آقا تبریزی در این کتاب می نویسد: 🌺« حضرت موسى(ع) عرض کرد: خداى من، نزدیک شدن به تو را خواهانم، فرمود: نزدیکى من از آن کسى است که شب قدر بیدار شود. 🌺عرض کرد: خداى من رحمت تو را خواهانم، فرمود: رحمت من از آن کسى است که در شب قدر به فقیرها رحم کند. 🌺عرض کرد: خداى من جواز عبور از صراط را خواهانم، فرمود: آن براى کسى است که در شب قدر صدقه‏اى بدهد. 🌺عرض کرد: خداى من از درختان بهشتى ‏خواهانم، فرمود: این مال کسى است که در شب قدر سبحان اللّه بگوید. 🌺عرض کرد: خداى من رضایت تو را خواهانم، فرمود: رضایت من از آن کسى است که دو رکعت نماز در شب قدر بخواند.» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
1.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کراماتی از علامه طباطبایی ✔استاد بزرگوار علامه طباطبایی می‌فرمودند: «روزی در باغ بودم. ناگهان متوجه شدم همه کلاغهای روی درخت، یکپارچه « الله! الله! » می گویند» و نیز می فرمود: «هنگامی که به «ذکر» مشغولم، مشاهده می‌کنم درختهای حیاط خانه هم با من ذکر می‌گویند.» ✔سیده نجمه السادات طباطبایی (دختر علامه) نقل میکردند: «زمانی در درکهٔ تهران بودیم که دیدم مرحوم پدر بر سجاده نماز، مشغول عبادت اند. همان لحظه به حیاط رفتم و مشاهده کردم که ایشان در حیاط قدم می زنند. باز به اتاق رفته و دیدم همان لحظه،سرگرم عبادت اند! تعجب کردم که چطور در یک لحظه ایشان در دو جا هستند! این مطلب را با مادرم در میان گذاشتم و مادر فرمود: «دخترم! مگر نمی دانی این دست از انسانها (اولیاء خدا) هنگامی که دست از عبادت می کشند، خداوند فرشته ای را به شکل آنان می آفریند تا به جای آنان عبادت کند؟!». •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان زیبای حضرت نوح(ع) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
پیامبر اکرم (ص) فرمود: سه نفر از بنی اسرائیل با یکدیگر همسفر شدند. در راه ابری ظاهر شد و باریدن آغاز شد، به غاری پناه بردند، ناگهان سنگی در غار را گرفت و روز را بر آنان چون شب، تاریک ساخت. راهی جز آن که به سوی خدا روند نداشتند. یکی از آنان گفت: خوب است کردار خالص خود را وسیله قرار دهیم، باشد که نجات یابیم و هر سه نفر این طرح را قبول کردند. یکی از آنان گفت: پروردگارا! میدانی که من دختر عمویی داشتم که در کمال زیبایی بود، شیفته ی او بودم، تا آن که در مکانی او را تنها یافتم، با او درآویختم و خواستم کام دل برگیرم که آن دختر سخن آغاز کرد و گفت: ای پسر عمو! از خدا بترس و پردهی عفت مرا مدر. من به این سخن پای بر هوای نفس گذاشتم و از آن کار دست کشیدم، خدایا! این کار از روی اخلاص بوده و جز رضای تو منظوری نداشتم، این جمع را از غم و هلاکت نجات ده. ناگاه دیدند أن سنگ مقداری دور شد و فضای غار کمی روشن شد. دومی گفت: خدایا! تو میدانی که من پدر و مادری سالخورده داشتم که قامتشان از پیری خمیده بود و در همه حال به خدمت آنان مشغول بودم. شبی نزدشان آمدم که خوراک نزد آنان بگذارم و برگردم، دیدم خوابیده اند، آن شب تا صبح خوراک بر دست گرفتم و آنان را از خواب بیدار نکردم. پروردگارا! این کار را محض رضای تو انجام دادم، ما را رهایی ده؛ در این هنگام سنگ مقداری دیگر کنار رفت. سومی عرض کرد: ای دانای هر نهان و آشکارا می‌دانی که من کارگری داشتم، چون مدتش تمام شد مزد وی را دادم و او راضی نشد و بیش از آن اندازه طلب مزد می‌کرد و از نزدم رفت. من آن وجه را گوسفندی خریدم و جداگانه محافظت کردم که در اندک زمان بسیار شد. بعد از مدتی آن مرد آمد و مزد خود را طلب کرد. من به گوسفندان اشاره کردم. او گمان کرد که مسخره اش میکنم؛ بعد همه ی گوسفندان را گرفت و رفت. پروردگارا! این کار را برای رضای تو انجام داده ام، ما را از این گرفتاری نجات بده. در این وقت تمام سنگ به کناری رفت و هر سه با دلی شاد از غار خارج شدند و به سفر خویش ادامه دادند. آن گاه پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هر کس از در راستی با خدا در آید، نجات می‌یابد. 📙پند تاریخ 203/5 -204؛ به نقل از: محاسن برقی 2/ 253؛ الفرج بعد الشدة / 23. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
1.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چادری بودن با چادر سر کردن فرق داره! حجاب بدون حیا حجاب نیست. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
با یکۍازدوستانش‌قرارگذاشتھ بودند؛ یہ‌قرارِ‌خدایــے🌱' ھروقت‌درس‌میخوندند‌ ، میگفتند : یا‌ڪریم ؛ الوعدھ‌وفا♥️꧇) ما‌درسمونو‌خوندیم ؛ توبرکتشو‌بدهـ🌸! شهیدمصطفی احمدی روشن •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌱بزرگی‌میگفٺ: همه‌مردم‌نسبت‌به‌همدیگه‌حق‌الناس‌دارن!! پرسیدم‌ینی‌چی‌که‌نسبت‌به‌هم؟ فرمودن‌وقتی‌یکی‌ گریه می کنه تا‌امام‌زمانش‌روببینه. یکیم‌بی‌خیال‌داره‌گناه‌میکنه! این‌بزرگترین‌حق‌الناسیه‌که‌باهر‌گناه‌.. میفته‌به‌گردنمون(((:💔" •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
یکی از مهمترین مواردی که در نصیحت شهدا به چشم می خورد، سکوت است. اینکه سعی کنیم، گزیده و دقیق حرف بزنیم، فکر کنیم تا گرفتار گناهان زبان نشویم. تاجایۍ که امکان‌دارد کمتر حرف‌بزنید، آنگاه پس ازاین سکوت حرفهاۍحکیمانه و خوبے برزبان جارےخواهید کرد.(استاد پناهیان) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
1.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرامش ناب...💖 وقتی میگه حواسم بهت هست! 📖سوره نسا آیه ۱ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•