1.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قالَ رَسُولُ اللّٰه (ص) :
أحسَنُ النّاسِ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا و ألطَفُهُم بِأهِلهِ ، وَ أَنَا أَلْطَفُكُمْ بِأَهْلِی .
پيامبر اکرم (ص) :
با ايمان ترين مردم ، خوش اخلاق ترينِ آنها و مهرورزترين شان با خانواده خود است و من مهربانترين شما به خانوادهام هستم .
📙بحارالأنوار ، ج ۷۱ ، ص ۳۸۷ .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#داستان_مذهبی
ریاکاری و از بین رفتن تمام اعمال!
مرحوم قطب راوندی (رضوان اللّه تعالی ) روایت کرده است که :
در بنی اسرائیل عابدی بود که سالها حق تعالی را عبادت می کرد . روزی دعا کرد که :
خدایا می خواهم حال خودم را نزد تو بدانم ، کدامین عمل هایم را پسندیدی، تا همیشه آن عمل را انجام دهم،واِلاّ پیش از مرگم توبه کنم ؟!
حضرت حق تعالی ، ملکی را نزد آن عابد فرستاد و فرمود :
تو پیش خدا هیچ عمل خیری نداری!
گفت : خدایا، پس عبادتهای من چه شد؟!
ملک فرمود :
هر وقت عمل خیری انجام میدادی به مردم خبر میدادی ، و می خواستی مردم به تو بگویند چه آدم خوبی هستی و به نیکی از تو یاد کنند...
خُب،پاداشت را گرفتی!آیا برای عملت راضی شدی؟
این حرف برای عابد خیلی گران آمد و محزون و ناراحت شد ، و صدایش به ناله بلند گردید .
ملک بار دیگر آمد و فرمود :
حق تعالی می فرماید :
الحال خود را از من بخر ، و هر روز به تعداد رگهای بدنت صدقه بده .
عابد گفت:خدایا چطوری؟!من که چیزی ندارم..
فرمود : هر روز سیصد و شصت مرتبه، به تعداد رگهای بدنت بگو :
🍂سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لااِلهَ اِلا اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَر وَ لاحَوْلَ وَ لاقُوَهَ اِلاّ بِااللّهِ🍂
عابد گفت : خدایا اگر این طور است ، زیادتر بفرما ؟ !
فرمود :
اگر زیادتر بگویی ثوابت بیشتر است...
📙داستانهايي از اذکار و ختوم
و ادعيه مجرب, ج1/ علي مير خلف زاده
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹#داستانآموزنده
در قوم بنی اسرائیل قحطی آمد و مردم چارهای ندیدند جز آن که به خدا روی آورند و از او باران بخواهند.
چند بار نماز خواندند و از خدا باران خواستند اما هیچ ابری در آسمان پدیدار نشد و حضرت موسی(علیه السلام) علت را از خداوند جویا شد. وحی آمد که : "ای موسی! در میان شما، سخن چینی است که دعای شما را باطل می کند و تا او در میان شماست، دعای تان را اجابت نخواهم کرد."
موسی(علیه السلام) گفت: "بارخدایا! او را به ما بشناسان تا از میان خویش بیرون افکنیم."
باز وحی آمد که: "ای موسی! من، دشمن سخن چینی هستم. آن گاه، خود سخن چینی کنم و عیب کسی را به تو بگویم؟!"
موسی(علیه السلام) گفت: " پس تکلیف چیست؟" وحی آمد: "همه باید توبه کنند." چون همه از سخن چینی توبه کردند، خداوند، باران فرستاد.
📙(کیمیای سعادت/جلد۲)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔸️ فرزند کم بهتره یا زیاد؟!
🎙#حجتالاسلامقرائتی
زنی که صاحب فرزندنمی شد، پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.
پیامبر وقتی دعا می کند و وحی می رسد او را بدون فرزند خلق کردم.
زن میگویدخدا رحیم است و می رود.
سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است.زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.
سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش میبیند.با تعجب از خدامیپرسد :بارالها،چگونه کودکی دارد اوکه بدون فرزندخلق شده بود!!!؟
وحی میرسد:هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
دوازده گروه از امت پیامبـر ﷺ در گوشه ای از روز وحشت....
🌺رســــول الله فرمودنــــد :
در روز قیامت دوازده گروه از امت من به شڪل های مختلف از قبر حشر می گردند .
1 ــ گروهی حشر می شوند که دست و پا ندارند . آن ها کسانی هستند که با دست و پای خود همسایه ها را اذیت و آزار می دهند .
2 ــ گروهی بر صورت محشور می شوند . این ها کسانی هستند که در نمازهای پنج گانه خود همواره ضعف و سستی نشان داده اند .
3 ــ گروهی که شکم های بسیار بر آمده دارند که مملو از مار و عقرب است . کسانی هستند که زکات امول خود را ادا نکرده اند .
4 ــ کسانی هستند که از دهان هایشان خون جاری است . آن ها در معاملات با یکدیگر حقه بازی و دروغ گویی کرده اند .
5 ــ کسانی هستند که بدن های آن ها باد کرده و بد بو شده است . این ها کسانی هستند که از ترس و بیم مردن گناه کرده اند ولی از خداوند نترسیده و گناه کرده و بدون توبه مرده اند .
6 ــ ڪسانی هستند که حلقوم ندارند . آن ها در دنیا گواهی و شهادت دروغ می دادند .
7 ــ ڪسانی هستند ڪه از دهانشان خون و آب بد بو جاری می شود این ها شهادت و گواهی خود را در مسیر حق نداده اند .
8 ــ ڪسانی هستند ڪه با سر شکستگی و خجالت از قبور محشور می شوند. آنان که بر روی سر حرکت می کنند ، همان بزهکاران می باشند .
9 ــ ڪسانی هستند ڪه با صورت سیاه و چشم های سبز رنگ و با شکمی پر از آتش محشور می شوند . این ها مال یتیم را خورده اند .
10 ــ ڪسانی هستند ڪه به انواع امراض مبتلا هستند . این ها نافرمانی پدر و مادر را کرده اند .
11 ــ ڪسانی هستند ڪه با چشم و قلب ڪور محشور می شوند و دارای دندان های بسیار و لب های کشیده و بسیار بدبو می باشد . این ها ڪسانی هستند ڪه در دنیا عادت مشروب خوردن داشته اند .
12 ــ گروه آخر مومنین راستینی هستند ڪه همچون برق تیز از چشم انسان بگذرد به بهشت می روند و فرشتگان اعلام می کنند این ها کسانی هستند که اعمال صالح انجام داده اند و از گناهان پرهیز کرده اند و نماز های پنج گانه را محافظت نموده و بر سر توبه مرده اند امروز پاداش آنها بهشت ، مغفرت ، رحمت و رضایت خداونداست .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) روايت شده که فرمودند:
انسان، هر موقعی از شب که بیدار می شود و وضو می گیرد و به نماز می ایستد، خداوند به هفت صف از ملائکه دستور می دهد که پشت سر این بنده اقتدا کنند و نماز بخوانند.
عدد هر صف آنها را جز خدا هیچ کس نمی داند.
موقعی که نماز شما تمام شد، به عدد هر يک از این ملائکه، خدا مقامی از مقامات بهشتی به شما می دهد.
#بحارالانوارج84ص136
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
با سلام
راحت ترین کار جهان بی تفاوت بودن است اما بهترین راه نیست.
مرکز نیکوکاری و خیریه حضرت صاحب الزمان عجل الله، با توجه به شروع فصل سرما آماده دریافت کمک های خدا پسندانه و انسان دوستانه شما عزیزان جهت رسیدگی به خانواده های نیازمند و فقیر میباشد.
شماره کارت
6037997950260886
شماره مجوز
1700004461
شماره تماس ضروری
09158360012
بخونید قشنگه واقعا..
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید:
«چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم».
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست
تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد،
با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم.
حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
🌺به نام خدای آن چوپان ...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
2.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که به همراه داشتن این آیات بر روی کاغذ در ابطال سحر و جادو و دفع شیاطین و اجنه موثر است. ان شالله...
سوره مبارکه یونس آیه ۸۱ و ۸۲
سوره مبارکه نازعات، آیات ۲۷ تا ۳۲
سوره مبارکه اعراف، آیات ۱۱۸ تا ۱۲۲
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
حضرت امام علی (ع) میفرمایند:
مَن كَرُمَت علَيهِ نَفسُهُ لَم يُهِنْهابالمَعصيَةِ
هر كه براى شخصيت خود احترام قائل باشد، آن را با معصيت خوار نمى گرداند.
غرر الحكم ،ح 8730
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
4.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 ماجرای امام زمان (عج ) و شیخ مرتضی زاهد
پشت پنجره جمعه ایستاده ام تا تو بیایی سرورم✨
اما روزها میرود ومن به در زل زده ام بیا آقا بیا مهدی✨
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔆 #توبه_بشر_حافی🔆
بشر حافی یکی از اشراف زادگان بود که شبانه روز به عیاشی و فسق و فجور اشتغال داشت . خانه اش مرکز عیش و نوش و رقص و غنا و فساد بود که صدای آن از بیرون شنیده می شد . روزی از روزها که در خانه اش محفل و مجلس گناه برپا بود ، کنیزش با ظرف خاکروبه ، درب منزل آمد تا آن را خالی کند که در این هنگام حضرت موسی ابن جعفر(ع ) از درب آن خانه عبور کرد و صدای ساز و رقص به گوشش رسید . از کنیز پرسید : صاحب این خانه بنده است یا آزاد ؟ کنیز جواب داد : البته که آزاد و آقا است . امام (ع ) فرمود : راست گفتی ؛ زیرا اگر بنده بود از مولای خود می ترسید و این چنین در معصیت گستاخ نمی شد . کنیز به داخل منزل برگشت .
بشر که بر سفره شراب نشسته بود از کنیز پرسید : چرا دیر آمدی ؟ کنیز داستان سؤ ال مرد ناشناس و جواب خودش را نقل کرد . بشر پرسید : آن مرد در نهایت چه گفت ؟ کنیز جواب داد : آخرین سخن آن مرد این بود : راست گفتی ، اگر صاحب خانه آزاد نبود (و خودش را بنده خدا می دانست ) از مولای خود می ترسید و در معصیت این چنین گستاخ نبود .
سخن کوتاه حضرت موسی بن جعفر(ع ) همانند تیر بر دل او نشست و مانند جرقه آتشی قلبش را نورانی و دگرگون ساخت . سفره شراب را ترک کرد و با پای برهنه بیرون دوید تا خود را به مرد ناشناس برساند . دوان دوان خودش را به موسی بن جعفر(ع ) رسانید و عرض کرد : آقای من ! از خدا و از شما معذرت می خواهم . آری من بنده خدا بوده و هستم ، لیکن بندگی خودم را فراموش کرده بودم . بدین جهت ، چنین گستاخانه معصیت می کردم . ولی اکنون به بندگی خود پی بردم و از اعمال گذشته ام توبه می کنم . آیا توبه ام قبول است ؟ حضرت فرمود : آری خدا توبه ات را قبول می کند . از گناهان خود خارج شو و معصیت رابرای همیشه ترک کن .
آری بشر حافی توبه کرد و در سلک عابدان و زاهدان و اولیای خدا در آمد و به شکرانه این نعمت ، تا آخر عمر با پای برهنه راه می رفت .طبیب مسلمان شد یا نه ؟
وقتی بشر حافی مریض شد ؛ همان مرضی که بر اثر آن فوت کرد . دوستان و اطرافیانش در کنار بالینش جمع شده ، گفتند : باید ادرارت را به طیب نشان دهیم تا راهی برای علاج بیابد .
گفت : من در پیشگاه طبیبم ، هر چه بخواهد با من می کند .
گفتند : این کار باید حتما انجام شود .
گفت : مرا رها کنید ، طبیب واقعی مریضم کرده است .
دوستان بشر اصرار ورزیده ، گفتند : طبیبی است نصرانی که بسیار حاذق و ماهر است . بشر وقتی دید که دست بردار نیستند به خواهرش گفت :
فردا صبح ادرارم را برای آزمایش به آنها بده .
فردا که ادرارش را پیش طبیب بردند ، نگاهی به آن کرد و گفت : حرکت دهید ، حرکت دادند ، گفت : بر زمین بگذارید ، گذاردند سپس گفت : حرکت دهید ، دستور داد تا سه مرتبه این کار را کردند . یکی از آنها گفت :
در مهارت تو بیش از این شنیده بودیم که سرعت تشخیص داری ، ولی حالا می بینیم چند مرتبه حرکت می دهی و به زمین می گذاری ؟ !
طبیب گفت : به خدا سوگند در مرتبه اوّل فهمیدم ولی از تعجّب ، عمل را تکرار می کنم ، اگر این ادرار از نصرانی است متعلق به راهبی است که از خوف خدا کبدش فرسوده شده و اگر از مسلمان است ، قطعا از بشر حافی می باشد .
گفتند : همانطور که تشخیص دادی از بشر است . همین که طبیب نصرانی این حرف را شنید ، مقراضی (قیچی ) گرفت و زنار خود را پاره کرد و گفت :
اءشهد ان لا اله الا الله و اءن محمدا رسول الله
رفقای بشر با عجله پیش او آمدند تا بشارت اسلام آوردن طبیب را به او بدهند ، همین که چشمش به آنها افتاد گفت : طبیب اسلام آورد یا نه ؟ جواب دادند : آری . ولی تو از کجا خبردار شدی ؟ گفت : وقتی شما رفتید ، مرا خواب گرفت . در عالم خواب یک نفر به من گفت : به برکت آبی که برای طبیب فرستادی آن مرد مسلمان شد و ساعتی نگذشت که بشر از دنیا رفت .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•