🌸🍃🌸🍃
اگر دو برادر همسان را به مدت سه سال هر روز به بدترین شکل کتک بزنند و به اولی بگویید کتک خوردنش جزئی از یک تمرین ورزشی است و به دومی هیچ دلیلی برای کتک خوردنش ارائه ندهید، برادر اول بعد از سه سال به ورزشکاری قوی با اعتماد به نفس بالا و برادر دوم به انسانی حقیر و سرشار از عقدهها و کینهها تبدیل می شود.
کتک خوردن و رنج برای هر دو یکسان است اما تفاوت در حکمتی است که می تواند به رنج کشیدن «معنا» بخشد. یکی به امید روزهای بهتر رنج می کشد و دیگری با هر ضربه خرُدتر و حقیرتر می شود.
اینکه چگونه با سختیها و مشقتهای زندگی کنار بیاییم و به آنها واکنش نشان دهیم، نهایتاً محصول یک «تصمیم شخصی» است. میتوانیم تصمیم بگیریم به سختیها و مصائب اجتنابناپذیر زندگی از منظر «معنا و حکمت» نگاه کنیم تا در پسِ هر ضربهٔ روحی و هر لطمهٔ جسمی تنومندتر، مقاومتر و آگاهتر بیرون بیاییم یا اینکه تصمیم بگیریم در بهترین حالت یک «قربانی منفعل» با حیاتی پر از غم باشیم.
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
پیامبر خـدا (ص) فرمودند:
گاه بنده بیمار می گردد پس دلش نازك می شود و برخی از گناهانی را که از او سر زده است، به یاد می آورد و قطره اشکی، هرچند کوچک، از دیدگانش سرازیر می شود و آنگاه، خداوند عزوجل، او را ازگناهانش پاك می سـازد. پس اگر او را از این بستر بیماري برخیزاَنـد، او را پاك شـده ازگناه بر میخیزاَنـد و اگرجانش را بسـتاند، پاکیزه شده ازگناه میستاند.
کتاب دانشنامه جامع احادیث
پزشکی ج1 صفحه 87
#@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#اصطلاح_کلاه_سر_کسی_گذاشتن
عبارت مثلی بالا در مورد افراد فریب خورده به کار می رود . کسی که به علت عدم توجه یا سادگی مرتکب اشتباه و متحمل زیان و ضرر شود در اصطلاح عامه گفته می شود : کلاه سرش رفت و یا به عبارت دیگر کلاه سرش گذاشتند .
چون میزان فریب خوردگی زیاد باشد صفت گشاد را هم اضافه کرده می گویند : کلاه گشادی سرش رفت .
در ادوار قدیمیه یکی از انوع مجازاتها این بوده است که به مقصر لباس ناموزون می پوشانیدند و کلاه دودی مضحکی بر سرش می گذاشتند آن گاه وی را پیاده یا سواره و گاهی به طور وارونه بر مرکب دوره می گردانیدند تا مردم از آن وضع مضحک و توهین آمیز عبرت گیرند ودست به اعمال ناشایست نزنند .
یک وقتی مقصود این بود که مقصر را فقط تحقیر و تخفیف کنند تا به مقام و منزلتش غره نشود . در این صورت لباس وارونه و کلاه ناموزون برای تنبیه و مجازاتش کفایت می کرد اما چنانچه گناه مقصر به میزانی بود که لازم می آمد عبرت الناظرین شود در چنین مورد قبل از آنکه مجازات نهایی را اعمال کنند لباس عجیب و غریب بر تنش می پوشانیدند و کلاه گشادی که از آن زنگوله و دم روباه آویخته بودند محتسبان بر سرش می گذاشتند تا در میان جمعیت که در حین دوره گردانی مقصر ،ازدحام می کردند کاملاً شناخته شده مورد ملامت و سخریه واقع شود .
چون افرا فریب خورده در نزد دوستان و همکاران به علت سادگی و ساده لوحی زود شناخته می شوند لذا ضرب المثل بالا را در مورد آنان به کار می برند .وقتی میزان فریب خوردگی زیاد باشد صفت گشاد راهم به کلاه داده و می گویند : در این معامله کلاه گشادی سرش رفته است .
#بازخوانی
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگي
پیشقدم شوید؛
خودتان پیشقدم شوید و تغییرات کوچکی در زندگیتان ایجاد کنید. گاهی اوقات در موضوعات کوچک و نهچندان مهم کارها را متفاوت از همیشه و بدون برنامهریزی قبلی انجام دهید. این به شما کمک میکند که راحتتر با اتفاقات غیرمنتظره که خارج از کنترل شما هستند کنار بیایید. با این کار به خودتان یاد میدهید که تغییرات را بپذیرید. بهعنوان مثال:
مسیر متفاوتی را برای رفتن به محل کار انتخاب کنید.
صبحانهی متفاوتی نوش جان کنید.
گاهی به جای چای ، قهوه بنوشید.
ناگهان تصمیم بگیرید با دوستان یا همسرتان سینما بروید.
کارهای همیشگی را انجام دهید؛ اما به روشی متفاوت
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
در روایت است مردی از پیامبر اکرم (ص) سوال می کند : آیا شما گمان می کنید که بهشتیان می خورند و می آشامند ؟
حضرت می فرماید : بله ٬ قسم به خدا هر فردی در بهشت قوه و قدرت صد مرد را دارد و به اندازه صد نفر غذا می خورد و نوشیدنی می نوشد .
بعد او سوال می کند : بهشت که جای پاک و پاکیزه است و جای کثافات و آلودگی نیست ٬ پس اینها پس از این همه خوردن و نوشیدن احتیاج به دستشویی پیدا کنند چیکار می کنند ؟
حضرت می فرماید : آنچه را که خورده اید به صورت عرق خوشبو که بوی مشک و عنبر می دهد ٬ از بدنشان خارج می گردد ( و دیگر احتیاج به دستشویی ندارد . )
در روایت دیگری است که یک نصرانی از امام باقر (ع) سوال کرد : چگونه است که اهل بهشت غذا و میوه و نوشیدنی می خورند اما تغوّط نمی کنند و به دستشویی نمی روند ؟ در دنیا مثالی برای من بزن.
حضرت در پاسخ فرمودند : جنین در شکم مادرش از غذایی که مادرش می خورد او نیز می خورد اما در عین حال تغوّط نیز نمی کند و دستشویی نداريم
#بحارالانوارج٨ص١٤٩
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
سه تـجـارتـی که در آن خـسـارتـی نـیـسـت ...
1⃣تلاوت قرآن
2⃣نمـــاز خواندن
3⃣انفـــــاق ڪردن
خداوندمتعال میفرماید:
«کسانی که کتاب الله (قرآن را) می خوانند و نماز را پا برجای می دارند و از چیرهائی که بدیشان داده ایم، پنهان و آشکار، انفاق می کنند، آنان چشم امید به تجارتی دوخته اند که هرگز بی رونق نمی گردد و از میان نمی رود»
سوره فاطر ؛ آیه 29
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
راههای نفوذشیطان و وسوسه کردن انسان:
گاهی شیطان از طریق ترساندن،
انسان را فریب می دهد؛ شیطان شما را
از تهیدستی می ترساند .
«اَلشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ»بقره۲۶۸
گاهی شیطان از طریق زیبا جلوه
دادن، انسان را فریب می دهد؛ شیطان
اعمالشان را برای آنها آراسته .
«زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُمْ»نمل۲۴
گاهی شیطان از طریق وعده های
توخالی و دروغ، انسان را فریب می دهد؛
شیطان وعده شان می دهد و آنها را به
دام آرزوها می افکند، ولی شیطان جز
فریب وعده نمی دهد.
«یَعِدُهُمْ وَ یُمَنّیٖهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ
الشَّیْطانُ اِلّا غُرُورًا»نساء۱۲۰
گاهی شیطان از طریق دشمنی و
کینه(بین مردم)، انسان ها را فریب می
دهد؛ جز این نیست که شیطان می
خواهد میان شما دشمنی و کینه افکند....
«اِنَّما یُریٖدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ
الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ....»مائده۹۱
@DastaneRastan_ir
🌸 چهارتا ذکر آرامش بخش:
حسبنا الله و نعم الوکیل (برای وقتایی که ترس و اضطراب داری)
لا اله الا انت انی کنت من الظالمین (وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته)
افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد (برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه)
ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله (برا وقتایی که طالب آرامش در دنیا هستی)
─┅─═इई ❄️🌼❄️ईइ═─┅
🌸🍃🌸🍃
#فاطميه
● مستقیم!
وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟
○ گفت: حاجی اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....
● میدونم .....ولی عزادارم!
○ "شرمنده"
و ضبط رو خاموش کرد.
○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟
● بله مادرم ....
○ واقعا تسلیت میگم. داغ مادر خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد.
● خدا رحمتش کنه
○ خدا مادر شمارم بیامرزه...
بعد پرسید
○ مادر شما هم مریض بودن؟
● نه.مجروح بود....
○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟
● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش.
○ جدأ؟شمام هیچکاری نکردی؟
● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم.....
○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟
● آره... مادرم سه ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت....
○ حاجی ببخشیدا...عجب بیناموسایی بودن! من خودم هر غلطی میکنم؛ گاهیم عرق میخورم ولی پای ناموس که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم ....
بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون عرقخور مثل تو بودن اون روز.....
نمیذاشتن به ناموس علی جسارت بشه......
سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم....
● @DastaneRastan_ir نم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه جوون باشه...
○ آخ آخ... جوون بودن؟؟
● آره فقط هجده سالش بود...
○ گرفتی ما رو حاجی؟؟؟؟؟
شما خودت بیشتر از هیجده سالته
حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله مـــادر همهی ما شیعه ها حضرت زهراست.....
یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....
○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچوقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم...
■ لحظاتی به سکوت گذشت
○ یه سیدی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه....
و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت؛
جواب ندادم...
خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط.
چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد.
#یاحسین_غریب_مادر
من بودم و راننده و صدای مداحی و نگاه خیسم به اطراف....
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
@DastaneRastan_ir
💠داستان "نفرین" 💠
🌸✨آقا امیرالمومنین (علیه السلام):
✍🏻روزی رسول خدا(ص) سراغ مردی از اصحاب را گرفت و پرسید: فلانی در چه حال است؟
✍🏻گفتند: مدتی است رنجور و بیچاره شده، و چونان مرغ بال و پر شکسته زار و پریش گشته (و زندگانی به سختی میگذراند).
✍🏻حضرت (به حال او ترحم کرد و) برخاست و به قصد عیادت او روانه منزل وی شد.
✍🏻مرد بیمار و گرفتار واقعاً رنجور و مبتلا گشته بود و پیامبر خدا(ص) به فراست دریافت که بیماری و ابتلای او مستند به یک امر عادی نیست این بود که از وی پرسید:آیا در حق خود نفرین کرده ای؟
✍🏻بیمار فکری کرد و گفت: بله، همین طور است، من در مقام دعا گفته بودم:پروردگارا اگر بناست، در جهان آخرت، مرا به خاطر ارتکاب گناهانم کیفر دهی،از تو میخواهم که در کیفر من تعجیل فرمایی و آن را در همین جهان قرار دهی....
✍🏻رسول خدا(ص) فرمود: ای مرد! چرا در حق خود چنین دعایی کردی؟!
مگر چه میشد،از پروردگار (کریم) هم سعادت دنیا و هم سعادت و نیکبختی سرای دیگر را خواستار میشدی و در نیایش خود این آیه را میخواندی:
✨ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار
✨پروردگارا! ما را از نعمتهای دنیا و آخرت، بهره مند گردان و از شکنجه دوزخ نگاهدار. (سوره بقره 201:2)
✍🏻مرد مبتلا دعا را خواند و صحیح و سالم گشت و با سلامتی بازیافته همراه ما از منزل خارج شد.
📚احتجاج، ص 223؛ بحار، ج 17، ص 293
❄️♡
هدایت شده از 「𝙶𝚒𝚛𝚕 🎸🎶دخترونه」
😍دستور 50 نوع #غذا گزاشتم کانالم 👇
فلافل🍔 پیراشکی کوکوشامی
انواع #خورشت های ایرانی و فرنگی
🍗غذاهای گوشتی وبدون گوشت🍲
انواع غذاهای #نونی🍞 باکمترین هزینه باطعمعالی😋
#سفره_آرایی ، #میوه_آرایی
دستور پخت شیرینی شب #عید
http://eitaa.com/joinchat/982056977Cf400702006
✅بجای عضو شدن تو چندتا کانال اینجا عضوشید👆👆
🌸🍃🌸🍃
#سواد_زندگي
واکنش آدم ها به مشکلات وسختی ها شبیه واکنشِ فلز در مقابل ضربه است
بعضی ها مثل «فولاد»، نه شکل می گیرند، نه می شکنند، بی هدف می ایستند و از درون، عذاب می کشند.
بعضی ها مثل «آهن»، سعی می کنند قوی باشند، اما در نهایت، یا خم می شوند، یا می شکنند.
و بعضی ها مانند «مس»، با ضربه ها ساخته می شوند، حالت می گیرند و بهتر می شوند...
یک ضربه "در آنِ واحد" می تواند مهلک و کشنده یا تاثیر گذار و سازنده باشد
بستگی دارد به تو
به اینکه «تو» چه کسی باشی!
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
شیخ صدوق می نویسد:
روزی معاذ بن جبل به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و با چشمانی اشکبار عرضه داشت: یا رسول اللَّه! جوانی زیبا بیرون خانه شما ایستاده و زار زار گریه می کند و می خواهد به حضور شما برسد.
حضرت فرمود: او را نزد من بیاور! جوان با همان حالت گریان داخل شد و سلام کرد.
پیامبر علت گریه اش را پرسید. گفت: یا رسول اللَّه! گناهان بزرگی مرتکب شده ام که شاید خداوند هیچ گاه مرا نیامرزد. حضرت با ناراحتی فرمود:
«وَیحَک یا شابُّ ذُنُوبِک اعْظَمُ امْ رَبُّک؛»
وای بر تو ای جوان! آیا گناهان تو بزرگ تر است یا پروردگارت؟
گفت: ای پیامبر! پروردگارم از همه چیز بزرگ تر است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا مرا به یکی از گناهانت خبر نمی دهی؟
او گفت: یا رسول اللَّه! من هفت سال بود که نبش قبر می کردم و بعد از بیرون آوردن مرده ها کفن آنان را می ربودم تا اینکه دختر جوانی از انصار مرد. من آن شب بعد از نبش قبر وی کفن او را دزدیدم و عریان رهایش کردم. در آن حال، شیطان مرا وسوسه کرد و من به عمل شنیع زنا مرتکب شدم.
هنگامی که گورستان را ترک می کردم، آوازی از آن مرده شنیدم که تمام وجود مراDastaneRastan_irار داد و آن صدا این گونه مرا ندا داد: ای جوان! وای بر تو از روز قیامت، هنگامی که خداوند مرا و تو را احضار خواهد کرد. کفن مرا ربودی و از قبر بیرون آوردی و مرا ناپاک رها کردی!
یا رسول اللَّه! من با این اعمال ننگین گمان نمی کنم که هرگز بوی بهشت را استشمام کنم.
پیامبر صلی الله علیه و آله بر او نهیب زد: از من دور شو ای فاسق! می ترسم من نیز به آتش تو بسوزم، چقدر به جهنم نزدیکی!
حضرت رسول صلی الله علیه و آله این سخن را می گفت و همواره با دست به او اشاره می کرد که از حضورش بیرون رود تا اینکه آن جوان از حضور پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون رفت.
جوان گنهکار توشه تهیه کرده و به یکی از کوه های مدینه رفت و دست هایش را به گردن بست. پیوسته داد می زد و می گفت: پروردگارا! تو مرا می شناسی و گناهم را می دانی. خدایا! من پشیمان شدم و به نزد پیامبرت رفتم، اظهار توبه کردم، امّا مرا از خود دور و خوفم را زیاد کرد.
از تو می خواهم به حق نام های بزرگوارت که مرا ناامید نگردانی! چهل شبانه روز می گفت و می گریست تا اینکه خداوند متعال این آیه را نازل کرد:
(وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ
ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکرُوا اللَّهَ
فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یغْفِرُ
الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ؛)[1]
(بندگان خوب خدا) آنهایی هستند که هرگاه کار ناشایستی انجام دهند یا به خودشان ستم کنند، خدا را یاد می کنند و برای بخشش گناهانشان استغفار می کنند و جز خدا چه کسی گناهان را می آمرزد؟
پس از نزول آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه اصحاب به دنبال آن جوان پشیمان که همان بهلول نبّاش بود، آمد و پذیرش توبه اش را به وی ابلاغ کرد و وعده بهشت به او داد و سپس به یارانش توصیه کرد: گناهان خود را همانند این جوان جبران کنید![2]
پی نوشت ها
[1] سوره آل عمران، آيه 135.
[2] الامالى، صدوق، ص 42، با تلخيص
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#سواد_زندگي
انسانهای خوب
خوشبختی را تعقیب نمی کنند
زندگی می کنند
وخوشبختی پاداش مهربانی، صداقت،
درستکاری و گذشت آنهاست
خوب بودن را تمرین کنیم.
@DastaneRastan_ir
🌟🌟💟🌟🌟💟🌟🌟💟🌟🌟💟
#داستانک_آموزنده
#حتما_حرفمان_را_از_سه_صافی_عبور_دهیم
شخصی نزد همسایهاش رفت و گفت:“گوش کن، میخواهم چیزی برایت تعریف کنم.
دوستی به تازگی در مورد تو میگفت…”
همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:
“قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا
حرفت را از میان سه صافی گذراندهای یا نه؟
”گفت: “کدام سه صافی؟”
✅ اول از میان صافی واقعیت.
🌟 آیا مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟
گفت: “نه… من فقط آن را شنیدهام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.”
✅سری تکان داد و گفت:“پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذراندهای.
🌟یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالیام میشود.”
گفت: “دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.”
✅بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمیکند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است.
🌟آیا چیزی که میخواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم میخورد؟
نه، به هیچ وجه!
همسایه گفت:
✨“پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.”✨
↴↴↴↴↴↴↴↴↴↴↴↴↴
⚜📿
🌸🍃🌸🍃
#مصالح_ساختماني_بهشت
پیامبر اکرم (ص) می فرماید : وقتی که مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم ، دیدم فرشته هایی مشغول ساختمان سازی هستند با یک خشت از طلا و با یک خشت از نقره و گاهی هم مکث میکنند و دست از کار میکشند .
گفتم : چرا بعضی وقتها می سازید اما بعضی وقت ها نمی سازید ؟
گفتند : صبر میکنیم تا مصالح ساختمانی برسد .
گفتم : مصالح ساختمانی شما چیست ؟
گفتند : ذکر و سخن مومن در دنیا که بگوید : « سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر »
#بحارالانوارج٨ص١٢٣
@DastaneRastan_ir
ــــــــــــــــــــــــــــ✍
♏️یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید❓
👈برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
📚داستان کوتاهی تعریف کرد:📚
♏️یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.😔👍
🌷سه پند #لقمان_حکیم به پسرش🌷
🌸در زندگی بهترین غذا را بخور
🌸در بهترین رختخواب جهان بخواب
🌸در بهترین خانه ها زندگی کن
🌼پسر گفت :
🌼ما فقیریم چطور این کارها را بکنم ؟
🌺لقمان :
🌺اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری ،
🌺هرغذایی طعم بهترین غذای جهان را میدهد
🌸اگر بیشتر کار کنی و دیرتر بخوابی
🌸هرجا که بخوابی بهترین خوابگاه جهان است
🌼و اگر با مردم دوستی کنی
🌼در قلب آنها جای میگیری و آنوقت
🌼بهترین خانه های جهان مال توست
یکی تعریف می کرد:کوچیک که بودم یه روز با دوستم رفتیم به مغازه خشکبار فروشیِ پدرم در بازار. پدرم کلی دوستم رو تحویل گرفت و بهش گفت یک مشت آجیل برای خودت بردار، دوستم قبول نکرد. از پدرم اصرار و از اون انکار. تا اینکه پدرم خودش یک مشت آجیل برداشت و ریخت تو جیب ها و مُشت دوستم. از دوستم پرسیدم: تو که اهل تعارف نبودی چرا هرچه پدرم اصرار کرد همون اول خودت برنداشتی؟ دوستم خیلی قشنگ جواب داد:
" آخه مشتهای بابات بزرگتره...! "
🌺🙏خدایا اقرار میکنم که مشت من کوچیکه و معجزه های تو بزرگ. پس به لطف و کرمت ازت می خوام که با مشت خودت از هر چی که خیر و صلاح منه به من و زندگی دوستانم هدیه کنی❤️
🌺●❥
🌸🍃🌸🍃
سلطان عبدالحمید ناصرالدوله هنگام تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان میرود و در یکی از این مسافرتها چند تن از سرداران بلوچ از جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان میکند. پسر خردسال سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند.
چند روز بعد فرزند سردار حسین خان در زندان به دیفتری مبتلا میشود. حسین خان هر چه التماس میکند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند ناصرالدوله قبول نمیکند.
سردار حسین خان به افضل الملک، پیشکار فرمانفرما متوسل میشود. افضل الملک نزد فرمانفرما میرود و وساطت میکند، اما باز هم نتیجهای نمیبخشد. سردار حسین خان حاضر میشود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و به فرمانفرما بدهد تا کودک بیمار او را آزاد کند، اما باز هم فرمانفرما نمیپذیرد.
افضل الملک به فرمانفرما میگوید: قربان آخر خدایی هست، پیغمبری هست، ستم است که پسری در کنار پدر در زندان بمیرد؟ اگر پدر گناهکار است، پسر که گناهی ندارد؟
فرمانفرما پاسخ میدهد:
چیزی نگو که من، نظم مملکت خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسین خان نمیفروشم. پسر خردسال حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان میسپارد.
چند روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار میشود. هرچه پزشکان برای مداوای او تلاش میکنند اثری نمیبخشد. به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در آن روزها پی در پی قربانی میکنند و به فقرا میبخشند اما نتیجه نمیدهد و فرزند فرمانفرما جان میدهد.
فرمانفرما در عزای پسر خود در نهایت اندوه بسر میبرد. در همین ایام روزی افضل الملک وارد اتاق فرمانفرما میشود. فرمانفرما به حالی پریشان به گریه افتاده و به صدایی بلند میگوید:
افضل الملک! باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری! والا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند میبایست فرزند من نجات مییافت.
افضل الملک در حالی که فرمانفرما را دلداری میدهد میگوید:
قربان این فرمایش را نفرمایید، چرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری، اما میدانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند رشوهی شما نمیفروشد...
@DastaneRastan_ir
🌸 #تلنگر
مردی به دندان پزشک خود تلفن می کند و به خاطر وجود حفره بزرگی در یکی از دندان هایش از او وقت می گیرد.
موقعی که مرد روی صندلی دندان پزشکی قرار می گیرد، دندان پزشک نگاهی به دندان او می اندازد و می گوید: نه یک حفره بزرگ نیست! خوردگی کوچکی است که الان برای شما پر می کنم.
مرد می گوید: راستی؟ موقعی که زبانم را روی آن می مالیدم احساس می کردم که یک حفره بزرگ است.
دندان پزشک با لبخندی بر لب می گوید: این یک امر طبیعی است، چون یکی از کارهای زبان اغراق است!
🌟 نگذارید زبان شما از افکارتان جلوتربرود ..
@DastaneRastan_ir