#حکایت
✅امام حسن مجتبى(ع) و اهتمام به امور مسلمين
✍شخصى كه محرم نبود، در كنار حضرت مجتبى عليه السلام شروع به طواف كرد، گفت: يابن رسول اللّه! من بدهكارم، مال مردم خور نيستم، اما ندارم كه بدهم، واقعاً قصد جدى دارم كه پول طلب كار را بدهم. او گريبانم را گرفته و مى گويد: طلبم را بده! من به او گفتم: به اين كعبه قسم ندارم، ولى طلب تو را مى دهم، مى گويد: اگر ندارى، بايد كسى ضامن شود كه اگر پول را ندادى، او پول مرا بدهد. من هيچ كس را در مكه غير از شما نمى شناسم.
امام عليه السلام فرمود: طلبكار كجاست؟ گفت: بيرون از مسجد الحرام است. حضرت با حال احرام از طواف بيرون آمد، به طلبكار گفت: اگر اين طلب تو را نداد، من ضامن هستم. قبول كرد. حضرت برگشت و بقيه طواف را انجام داد. در سعى بين صفا و مروه، كسى به حضرت عرض كرد: آقا! در طواف واجب، آن هم دور پنجم و ششم، چرا بيرون رفتيد؟- بعضى ها از امام و خدا جلوتر مى افتند- حضرت عليه السلام فرمودند:
💥كارى مهم تر از طواف به وجود آمد؛ و
آن هم نجات يك گرفتار بود
📚برگرفته از کتاب مرگ و فرصتها
نوشته استاد حسین انصاریان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#نماز
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت؛ سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.
🔒قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
🔒قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.
🔒قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
فرمود: برای قفل اول نمازت را اول وقت بخوان!
برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان! و برای قفل سوم نماز را اول وقت بخوان!
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟! شیخ نخودکی فرمود نماز اول وقت شاه کلید است!🍃🌺
🍃#هرگز سختی های زندگی خود را برای دیگران تشریح نکنیم!
مفضل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود و فقر و تنگدستی، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی او را آزار می داد. در محضر امام صادق علیه السلام لب به شکایت گشود و بیچارگی های خود را مو به مو تشریح کرد. "فلان مبلغ قرض دارم. فلان مشکل را دارم.. متحیرم چه کنم؟ و..." خلاصه در آخر کلام از امام صادق علیه السلام درخواست دعا کرد.
امام به کنیزش دستور داد یک کیسه اشرفی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند بعد این کیسه را در افطار مفضل قرارداد.
مفضل به امام عرض کرد: آقا..! مقصود ما از آنچه در حضور شما گفتم دعا بود! حضرت امام فرمودند: بسیار خوب! دعا هم می کنم اما این را بدان هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن. اولین اثرش این است که وانمود میشود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شکست یافته ای، در نظرها کوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان می رود.
📜کافی جلد 4 صفحه 21.
ﺍﺑﺘﻬﺎﺝ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ : ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻡ، ﺩﯾﺪﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ او را در ﻗﺒﺮ بگذارند، ﭼﯿﺰﯼ ﺣﺪﻭﺩ ﯾﮏ ﻭﺟﺐ ﺳﺮﮔﯿﻦ ﻭ ﻓﻀﻮﻻﺕ ﺗﺮ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ، در ﮐﻒ ﻗﺒﺮ ریختند.
ﺍﺯ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﮐﻪ داشت ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭا ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﺍﺩ، ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩﻡ: ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺭﺳﻤﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺭﯾﺪ؟
ﮔﻔﺖ: در ﺭﺳﺎﻟﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ مستحب است ﻭ ﻣﺎ ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩﻩ ﻫﺎیماﻥ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭا ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪهیم.
ابتهاج ﻣﯿﮕﻔﺖ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻌﺠﺐ ﺁﻭﺭ ﺑﻮﺩ، ﺳﺮﯾﻊ ﮔﺸﺘﻢ یک ﺭﺳﺎﻟﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﻃﺮﻑ، به او ﮔﻔﺘﻢ: ﮐﺠﺎیش ﻧﻮﺷﺘﻪ؟
ﻃﺮﻑ ﻫﻢ ﺑﺨﺶ ﺁﯾﯿﻦ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﯿﺖ را ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻣﺎ. ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ” ﮐﻒ ﻗﺒﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ، ﻣﺴﺘﺤﺐ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﻭﺟﺐ _ﭘﻬﻦ ﺗﺮ_ ﺑﺎﺷﺪ”!!
🔴 تاثیر گذاری یک جمله،برای ترک نشدن نماز شب تا آخر عمر!
💥در حالات مرحوم شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء آمده است :
☘در یکی از شبها که برای عبادت برخاست ، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و فرمود: بلند شو به حرم مطهّر مشرّف شده و در آنجا نماز بخوانیم.
❄️آقا زاده ،بناچار از جا برخاست و وضو گرفت و با هم راه افتادند.
🔵 کنار درِ صحنِ مطهّر که رسیدند، آن جا مرد فقیری را دیدند که نشسته و دست نیاز به طرف مردم دراز کرده است.
🌟 آن عالم بزرگوار ایستاد و به فرزندش فرمود:
این شخص در این وقتِ شب برای چه این جا نشسته است ؟
🌴آقا زاده گفت : برای گدایی از مردم .
🌺فرمود: به نظر تو،چه مقدار ممکنه،مردم به این شخص کمک کنند؟
🍃 گفت : احتمالاً یک تومان (به پول آن زمان ).
🌼مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم ! درست فکر کن و ببین:
🍁 این آدم برای مبلغ بسیار اندک و کم ارزش دنیا (آن هم شاید)، در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشت و آمد در این گوشه نشست و دست ذلالت به سوی مردم دراز کرد!
🔴آیا تو، به اندازه این شخص ، به وعده های خدا درباره شب خیزان و متهجّدان اعتماد نداری که فرموده است:
🔆 هیچ کس نمی داند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده ...
☘ آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار پدرِ زنده دل خود چنان تکان خورد که تا آخر عمر از شرف وسعادت بیداری آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد...
📗شب مردان خدا،ص44،45
#حکایت_رزق_و_روزی :
دوش حمام رو ببین!
آب از بالا میاد؛ اما از پایین تنظیم میشه.
اینکه اصلا آب بیاد یا نه؛
کم باشه یا زیاد؛
سرد باشه یا گرم؛
به تو مربوط میشه؛
تا کدوم شیر بچرخونی؛
تا کدوم طرف بچرخونی؛
کم بچرخونی یا زیاد؛
اصلا بچرخونی یا نه؛
همه به خودت ربط داره.
میخوام بگم ماجرای "رزق و روزی" یک چنین ماجرایی است.
رزق ما تو آسمونه؛
به همین خاطر قرآن میگه :
"فی السماء رزقکم"
ولی اینکه فرو بباره یا نه؛
ویا کم بباره ویا زیاد؛ به سعی و تلاش ما بستگی داره.
حکایتی جالب در مورد غفلت🍃👌
حکایت غفلت، حکایت آن سه فیلسوفی است که در ایستگاه راه آهنی منتظر ورود قطار بودند. آن ها آن قدر گرم بحث و جدل بودند که غافل از ورود قطار شدند. لحظه ای که قطار خواست ایستگاه را ترک کند دو نفر از انها با عجله خود رابه درون قطار رساندند.
نفر سوم اما که خیلی هم عجله داشت نتوانست سوار شود. از بس که ناراحت بود گریه میکرد، باربری که ماجرای انها را از نزدیک مشاهده کرده بود به وی نزدیک شد و به او دلداری داد وگفت خدا را شکر که حداقل دونفر از شما سوار قطار شد.
فیلسوف به جا مانده گفت: مشکل همین جاست. آن دو نفر برای بدرقه من آمده بودند من ماندم و آن ها رفتند. مطمئناً آن ها هم در قطار دارند مانند من گریه میکنند. بله قطار زندگی در حرکت است چه سوار بشوی یا نشوی آن میرود وغفلت ازآن قابل جبران نیست.
#حکایت🐝🐜
زنبوری، موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه میکشید و در آن رنج بسیار می دید و حرصی تمام میزد. او را گفت:
ای مور این چه رنج است که بر خود نهاده ای و این چه بار است که اختیار کرده ای؟ بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است تا من از آن نخورم به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم.
این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و بر روی پاره ای گوشت نشست. قصاب کارد در دست داشت و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد.
مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید.
زنبور گفت: مرا به کجا میبری؟
مور گفت: هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد.
و اگر عاقل یک نظر در این سخن تامل کند، از موعظه واعظان بی نیاز گردد...
📚جوامع الحکایات، سدید الدین محمد
✍#حکایت_آفتابه_و_انتخابات !
می گویند مسجدشاه تعداد قابل توجهی توالت داشت که نه تنها مورد استفادۀ مسجد بروها و نمازگزاران قرار می گرفت بلکه به داد عابرین هم می رسید و حداقل باعث می شد این دسته نیز گذارشان به مسجد بیفتد.
حکایت می کنند که آفتابه داری آنجا بود که آفتابه ها را پس از مصرف یکی یکی پر می کرد و در اختیار مراجعین قرار می داد. اگر شما می خواستید که آفتابۀ قرمز رنگ را بردارید به شما می گفت آن آبی را بردار؛
اگر می خواستید آفتابۀ آبی را بر دارید می گفت آن مسی را بردار ؛
اگر دستتان به سمت مسی می رفت می گفت آن سبز را بردار ....!
یک نفر از او پرسید که چه فرقی می کند که من کدام آفتابه را بردارم؟ گفت اگر من تعیین نکنم که کدام را برداری، پس من اینجا بوق هستم!
هدایت شده از ♻💚 تبلیغات عمومی آیه گرافی♻💚
تو این وضعیت کساد بازار و تعطیلی نمایشگاه بهاره... 🙁🤔
اون کسایی خوب میفروشن که کسب و کارشون آنلاینه 😎
همین حالا کنار 13000 نفر دیگه، کسبوکار آنلاینت رو تو سایت «باسلام» راه اندازی کن 👇👇
https://bslm.me/sI6Aa
✍#حکایت پوستین ایاز🧥
ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود.
وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق میرفت و به آنها نگاه میکرد و از بدبختی و فقر خود یاد میآورد و سپس به دربار میرفت.
او قفل سنگینی بر در اتاق میبست.
درباریان حسود که به او بدبین بودند خیال کردند که ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان کرده و به هیچ کس نشان نمیدهد.
به شاه خبر دادند که ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان میکند. سلطان میدانست که ایاز مرد وفادار و درستکاری است. اما گفت: وقتی ایاز در اتاقش نباشد بروید و همه طلاها و پولها را برای خود بردارید.
نیمه شب، سی نفر با مشعلهای روشن در دست به اتاق ایاز رفتند. با شتاب و حرص قفل را شکستند و وارد اتاق شدند. اما هرچه گشتند چیزی نیافتند. فقط یک جفت چارق کهنه و یک دست لباس پاره آنجا از دیوار آویزان بود!
وقتی پیش شاه آمدند شاه گفت: چرا دست خالی آمدید؟ گنج ها کجاست؟
آنها سرهای خود را پایین انداختند و معذرت خواهی کردند.
☆ سلطان گفت:
من ایاز را خوب میشناسم او مرد راست و درستی است. آن چارق و پوستین کهنه را هر روز نگاه میکند تا به مقام خود مغرور نشود و گذشته اش را همیشه به یاد بیاورد.
🔥 شدت فساد ربا 🔥
📜 امام صادق عليه السلام فرمودند :
يك درهم ربا نزد خداوند سنگين تر است از هفتاد بار زنا كردن با محارم در خانه خدا
و فرمود :
ربا هفتاد جزء دارد که آسان ترینش اینست که مرد با مادرش در بیت الله الحرام ازدواج کند
و همچنین رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود :
اى على با رباخوار رفاقت نکن، زیرا او با خداوند به مبارزه برخواسته، چون خداوند متعال مى فرماید: «اگر دست از رباخوارى برنداشتید پس به خدا و رسولش اعلان جنگ دهید».
📙 بحار الانوار ج 100 ، ص 117
📗 تفسیر نور نورالثقلين ج 1، ص 295
📕 میراث حدیث شیعه، ج 2، ص 46
⁉️ آیا سود 18 درصد ربا نیست؟!
📝یه ﻛﺎﺭﺕ ﻋﺮﻭﺳﻲ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺳﻴﺪ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺟﺬﺏ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭﺕ ﺷﺪﻡ،
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻢ :
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﻴﺘ ﻬﺎﻱ ﻣﻬﻢ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﻭ ﻋﺮﻭﺱ
ﻣﻴﻜﻨﻪ ، ﺑﻌﺪ ﺗﻮﻱ ﻛﺎﺭﺕ ﻋﺮﻭﺳﻴﺶ می نوﻳﺴﻪ ﻛﻪ :
ﺑِﺎﺳْﻤﻪ ﺗﻌﺎﻟﻲ ؛
" ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻒ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻛﺴﻲ ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ . "
ﺩﻭﺷﻴﺰﻩ ﻓﻼﻧﻲ ﻭ ﺁﻗﺎﻱ ﺑﻬﻤﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﻋﻘﺪ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻧﺪ !
ﺑﻨﺎ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺟﺸﻦ ﺑﺎﺷﻜﻮﻫﻲ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﻨﻴﻢ، ﻭﻟﻲ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﺑﻮﺩﺟﻪ ﺟﺸﻦ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺗﺎ ﺁن ها ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﻨﻨﺪ , ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺟﺸﻨﻲ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ .
ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭﺕ ﺟﻬﺖ ﺍﻃﻼﻉ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ ...
ﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﺍﺭﺗﺎﻥ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﻢ، ﻭﻟﻲ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻳﻢ ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺧﺪﺍﭘﺴﻨﺪﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺴﻨﺪﻳﺪ ﻭ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻛﻨﻴﺪ .
ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺗﻔﻜﺮ !!!
💠ﺁﺩم هاﻱ ﺑــــــــــﺰﺭﮒ ﻗﺎﻣﺘﺸﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ ﻧﻴﺴﺖ ؛
ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﻧﻴﺴﺖ؛
ﺛﺮﻭﺗﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻴﺴﺖ؛
ﺁن ها ﻗﻠﺒــــــــــﻲ ﺑﺰﺭﮒ
ﻭ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ...
#نماز
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت؛ سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.
🔒قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
🔒قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.
🔒قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
فرمود: برای قفل اول نمازت را اول وقت بخوان!
برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان! و برای قفل سوم نماز را اول وقت بخوان!
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟! شیخ نخودکی فرمود نماز اول وقت شاه کلید است!🍃🌺
🍃#هرگز سختی های زندگی خود را برای دیگران تشریح نکنیم!
مفضل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود و فقر و تنگدستی، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی او را آزار می داد. در محضر امام صادق علیه السلام لب به شکایت گشود و بیچارگی های خود را مو به مو تشریح کرد. "فلان مبلغ قرض دارم. فلان مشکل را دارم.. متحیرم چه کنم؟ و..." خلاصه در آخر کلام از امام صادق علیه السلام درخواست دعا کرد.
امام به کنیزش دستور داد یک کیسه اشرفی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند بعد این کیسه را در افطار مفضل قرارداد.
مفضل به امام عرض کرد: آقا..! مقصود ما از آنچه در حضور شما گفتم دعا بود! حضرت امام فرمودند: بسیار خوب! دعا هم می کنم اما این را بدان هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن. اولین اثرش این است که وانمود میشود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شکست یافته ای، در نظرها کوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان می رود.
📜کافی جلد 4 صفحه 21.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگه خدایا پس کجایی؟؟
خودت کجایی که خدا رو نمیبینی 😳😏
استاد الهی قمشه ای
•♡ @profile_313 ♡•
🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🍃
با دستهای خالی به دنیا آمده ایم
با دستهای خالی هم از دنیا خواهیم رفت
پس،
نگران چیزهایی ڪه آرامش را از تو می گیرند نباش...
نگرانی، مشڪل فردای تو را از بین نخواهد برد ،
اما آرامشِ امروزت را قطعا از تو خواهد گرفت...
ﻧﮕﺮاﻥ ﻓﺮﺩاﻳﺖ ﻧﺒﺎﺵ..
ﺧﺪاﻱ ﺩﻳﺮﻭﺯ و اﻣﺮﻭﺯﺕ ،ﻓﺮﺩا ﻫﻢ ﻫﺴﺖ..
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﻧﮕــــــــــــﺎﻩ
خدا...❤️
امیدوارم همیشه در نگاهش باشی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⚜حکایتهای پندآموز⚜
👞کفش مجانی👞
✍ملانصرالدین برای خرید کفش نو راهی شهر شد. در راستهی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند. فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت. هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد. بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله ی هر چه تمام به کار خود ادامه می داد.ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد. که ناگهان متوجه ی یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید. دید کفش ها درست اندازه ی پایش هستند. چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت. می دانست که باید این کفشها را بخرد از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟ فروشنده جواب داد: این کفش ها، قیمتی ندارند! ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است، مرا مسخره می کنی؟ فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند، چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی!
💥نکته: این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست، همیشه نگاه مان به دنیای بیرون است.ایده آل ها و زیبایی ها را در دنیای بیرون جست و جو می کنیم. خوشبختی و آرامش را از دیگران می خواهیم. فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است. خود کم بینی و اغلب خود نابینی باعث می شود که خویشتن را به حساب نیاورده و هیچ شأنی برای خودش قائل نباشیم. ما چنان زندگی میکنیم که گویی همواره در انتظار چیز بهتری در آینده هستیم. در حالی که اغلب آرزو می کنیم ای کاش گذشته برگردد. و بر آن که رفته حسرت می خوریم. پس تا امروز، دیروز نشده قدر بدانیم
و برای آینده جای حسرت باقی نگذاریم.
📚 هزارویک حکایت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
امام على عليه السلام:
كار خوب انجام دهيد و هيچ كار خوبى را كوچك مشماريد؛ زيرا كوچك آن هم بزرگ است و اندكش بسيار
اِفعَلوا الخَيرَ و لا تُحَقِّروا مِنهُ شَيئا؛ فإنَّ صَغيرَهُ كَبيرٌ، و قَليلَهُ كَثيرٌ
ميزان الحكمه جلد7 صفحه 56
امام على عليه السلام:
كار خوب، آسانتر از كار بد است
الخَيرُ أسهَلُ مِن فِعلِ الشَّرِّ
غرر الحكم حدیث 1199
امام على عليه السلام:
كار خوب، اندوخته اى ماندنى و ميوه اى پاكيزه و خوشگوار است
فِعلُ الخَيرِ ذَخيرَةٌ باقِيَةٌ ، و ثَمَرةٌ زاكِيَةٌ
غرر الحكم حدیث 6545
امام على عليه السلام:
فرصت، چون ابر مى گذرد. پس، فرصتهاى كار خوب را غنيمت شمريد
الفُرصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ، فانتَهِزُوا فُرَصَ الخَيرِ
نهج البلاغه، حکمت21
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌿 مجوز بهشت 🌿
🌷از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:
💢 سه کس وقتی خداوند متعال را در روز قیامت میبینند، از هر دربی که میخواهند وارد بهشت میشوند:
💢 کسیکه خلقش(اخلاق ) نیکو باشد.
💢 کسیکه در پنهان و آشکار از خدا بترسد.
💢 کسیکه مراء و جدل را ترک کند ولو اینکه حق با او باشد.
الکافی ج ۲ ص ۳۰۰📚
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺یكى از عبادتهاى دینى درود و صلوات فرستادن بر حضرت ختمى مرتبت و اهل بیت معصوم آن حضرت است.🌺 🌺این عبادت ریشه قرآنى دارد و خداوند متعال در قرآن به آن دستور داده است. «ان الله و ملائكته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما.» (1)
در روایتى از پیامبر(صلى الله علیه و آله) آمده است كه درود فرستادن بر حضرت فاطمه زهرا (ع) آثار معنوى بالایى دارد و در قیامت شایستگى الحاق به پیامبر اكرم(ص) را براى انسان فراهم مى كند. پیامبر اكرم (ص) فرمود:
«یا فاطمة من صلى علیك غفر الله له، و الحقه بى حیث كنت من الجنة؛ اى فاطمه! هر كس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را مى آمرزد و در هر جاى بهشت كه باشم وى را به من ملحق سازد.»
كیفیت صلوات بر حضرت زهرا (س) چنین است:
« اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ »
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان_زیبا📚
دعای چوپان ساده دل ...
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید:
«چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم».
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست
تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد،
با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش
زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
به نام خدای آن چوپان ...
گاهی دعای یک دل صاف، ازصدنماز یک دل پرآشوب بهتراست.
دلامون صاف...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#حکایت_کوتاه
✍( اندر فواید خاموشی )
بازرگانى در يكى از تجارتهاى خود هزار دينار خسارت ديد. به پسرش گفت : مگذار کسی از این موضوع مطلع شود. پسر گفت: اى پدر! از فرمانت اطاعت مى كنم، اما مى خواهم بدانم راز اين پنهانكارى چيست؟ پدر گفت : تا مصيبتی که بر ما وارد شده دو برابر نشود
۱ - خسارت مال
۲ - شماتت همسايه و ديگران
🔸مگوى اندوه خويش با دشمنان
🔹كه لا حول گويند شادى كنان
يعنى: غم خود را با دشمن در ميان مگذار كه او در زبان به ظاهر از روى دلسوزى، (لاحول و لا قوه الا بالله) به زبان آورد (و عجبا گويد) ولى در دل شادى كند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠امام باقر (علیهالسّلام) فرمود:
روزی موسی (ع) در کنار دریا عبور میکرد، ناگاه دید صیادی کنار دریا آمد و دربرابر خورشید سجده کرد و سخنان شرکآلود گفت، سپس تور خود را به دریا انداخت و بیرون کشید، آن تور پر از ماهی بود، و این کار سهبار تکرار شد، در هر سهبار، تور او پر از ماهی بود. او ماهیها را برداشت و از آنجا رفت. سپس صیاد دیگری به آنجا آمد و وضو گرفت و نماز خواند و حمد و شکر الهی را بجا آورد، آنگاه تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید توخالی است.
بار دوّم تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید تنها یک ماهی کوچک در میان تور است. حمد و سپاس الهی گفت و از آنجا رفت.
موسی (ع) عرض کرد:
«خدایا! چرا بنده کافر تو با اینکه با حالت کفر آمد آن همه ماهی نصیب او شد، ولی نصیب بنده با ایمان تو، تنها یک ماهی کوچک بود؟»
خداوند به موسی (ع) چنین وحی کرد: «به جانب راست خود نگاه کن.» موسی نگاه کرد، نعمتهای فراوانی را که خداوند برای بنده مؤمن فراهم کرده مشاهده نمود. سپس خداوند به موسی وحی کرد: «به جانب چپ خود نگاه کن.» موسی (ع) نگاه کرد، آنچه از عذابهای سخت را که خداوند برای بنده کافرش مهیا نموده دید. سپس خداوند فرمود:
«ای موسی! با آن همه عذاب که در کمین کافر است آنچه را که به او (از ماهیهای فراوان) دادم، چه سودی به حال او دارد؟ و با آن همه از نعمتهای فراوان که برای بنده مؤمن ذخیره کردهام، آنچه را که امروز از او بازداشتهام، چه ضرری به حال مؤمن خواهد داشت؟»
موسی (ع) عرض کرد:
«یا ربّ یحقّ لمن عرفک ان یرضی بما صنعت؛ پروردگارا! برای کسی که تو را شناخته سزاوار است که به آنچه انجام دهی راضی و خشنود باشد.»
📚دیلمی، حسن بن ابی الحسن، اعلام الدین، ص۴۳۳
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۴۹
#احادیث
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•