فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حديث_مهدوی
🔻امام رضا علیه السلام:
يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ يُقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ ... فَإِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ وَضَعَ مِيزَانَ الْعَدْلِ بَيْنَ النَّاسِ فَلَا يَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً
💬 خدا به وسیله او (حضرت مهدی علیه السلام) زمین را از هرگونه ستمی مطهر میکند و از هر ظلمی پاکیزه میسازد...
پس هنگامی که قیام کند زمین با نور او روشن میشود و او ترازوی عدالت را بین مردم قرار میدهد، ✨
آن وقت دیگر احدی بر دیگری ظلم نخواهد کرد.
📚 کمال الدین ج2 ص372.
✋ روزی زمین عدالت مطلق را به خود خواهد دید؛ عاری از کوچکترین ظلم....
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
♨️نمازشب در سیره شهدا؛
💠شهید مهدی زین الدین
🔸یکی از دوستان سردار شهید، مهدی زین الدین، می گوید:
«شاگرد مغازه کتاب فروشی بودم. پدر شهید گفت: ما می خواهیم برویم مسافرت، تو بیا و منزل ما بخواب.
آن سال، زمستان سردی بود. شب که رفتم منزل حاج آقا، زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود که دیدم در می زنند اول فکر کردم خیالاتی شدم.
رفتم در را باز کردم، دیدم آقا مهدی با چند نفر از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که به محض اینکه آمدند داخل، خوابشان برد.
چند ساعتی بیشتر نگذشته بود که دوباره صدایی شنیدم. انگار کسی داشت ناله می کرد.
از پنجره نگاه کردم، دیدم آقامهدی در آن هوای سرد زمستان، سجاده را توی ایوان انداخته و دارد راز و نیاز می کند».
📚خبرگزاری حوزه
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱میخواهی زندگیت زیرورو شه؟
💚
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلامعلیکیااباعبدالله✨❤️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـــــ﷽ـــــ
◍بزرگترین آزمون ایمان
زمانی است که آنچه میخواهید
بدست نمی آورید
با این حال قادرید از ته دل بگویید:
خدایا شکرت...
◍مطمئن باشید
همان گونه که بر اثر یک اتفاق
مهمترین چیزهایمان را
از دست میدهیم
با یک معجزه هم
بهترین اتفاق نصیبمان میشود...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بندهمو دوست دارم
خوب یا بد
نجاتشون میدم... :)
(سورهانبیاء 88)
#پیامیازطرفخدا🤍🍃
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🌸🌸🌸🌸
✅حق الناس
یکی از مصادیق حق الناس، رعایت حق پدر و مادر است که اگر انسان این حق را رعایت نکند و موجبات نارضایتی آنها را فراهم کند، بر اساس احادیث معصومین (ع) در دنیا و آخرت به این عواقب گرفتار می شود:🔰
1- سختی و گرفتاری در دنیا
2- لعن رسول الله (ص)
3- خشم و غضب الهی
4- محروم شدن از بهشت
4- بسته شدن زبان از کلمه "لا اله الا الله" در هنگام مرگ
5- قبول نشدن نماز
6- مستجاب نشدن دعا
7- آتش جهنم
8- ذلت و خواری
9- محروم شدن از زیارت پیامبر(ص) در قیامت
10- کم شدن مال و ثروت
11- سختی در هنگام دفن
12-کوتاه شدن عمر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#ذڪر_علے_عباده 📿💞
✍رسولاکرمﷺ فرمودند:
یاعلی! اگر امّـت من آنقدر روزه بگیرند
که از کمـر خمیده شوند، و آنقدر نماز
بخوانند که چون زه کمان لاغر گردند،
و با تو دشمنی نمایند،خداوند آنـان را
با صورت در آتش میافـکند.
📚 منابع فقط از کتب اهلسنت:
شمس الاخبار، ص 33.
كنز الفوائد، ج 2، ص 181.و ....
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✅مقدمات استجابت دعا
در روایات اسلامی به عواملی به عنوان مقدمات استجابت دعا اشاره شده است که چند مورد آن را بیان می کنیم :
1⃣ مقدمات دعا باید با استغفار و نام بردن خداوند به اسماء حسنی و صلوات فرستادن بر محمد و آلش باشد. و نیز توجه و عنایت به عظمت حضرت حق:
2⃣ دعای بعد از نماز: امام صادق(ع) فرمودند : بر شما باد به دعا بعد از نماز که به اجابت خواهد رسید.
3⃣ دعا برای همه کردن: پیامبر اکرم(ص) فرمودند :( چون یکی از شما دعا می کند همه را دعا کند که این گونه دعا به اجابت نزدیکتر است و اگر کسی پیش از دعا برای خود برای چهل تن از برادران دینی دعا کند برای خودش و آنها به اجابت می رسد)
4⃣ دعا هنگامی که دل نرم و شکسته باشد: پیامبر(ص ) فرمودند: دعا را هنگامی که دلتان شکسته می شود غنیمت دانید که رقت قلب ، رحمت است
5⃣ با بسم الله الرحمن الرحیم شروع شود پیامبر(ص) فرمودند : دعائی که با بسم الله الرحمن الرحیم شروع گردد مردود نشود
📚بحار، جلد 59
📚بحار الانوار جلد 93
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد. دو پرتو نورانی داد که وقتی باز میشوند، به خوبی میتوانم سیاهی را از سپیدی تمیز دهم.
و بنگرم پس زمینه پر ستاره را در آسمان بالای سرم و ببینم از میان انبوه مردمان، کسی را که دوستش دارم.
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد. گوشی داد تا با تمام وسعتاش ضبط کنم – شب و روز – آوای جیرجیرک و قناری را، چکشها و توربینها و آجرها و طوفانها را، و صدای دلنشین محبوبم را.
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد. صدا و الفبا را داد و با آنها کلماتی که بیندیشم و بیان کنم:
«مادر»، «دوست»، «برادر»
و روشنایی بتابد به مسیر روحی که عشق میورزد.
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
توان رفتن داد با پاهای خستهام.
با آنها از شهرها و گودالها گذشتم، از درهها و دشتها، کوهها و بیابانها، و از خانه تو، از خیابان و حیاط خلوت ات.
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد. دلی را داد که باعث میشود چهار ستون تنم بلرزد وقتی که میبینم میوه و ثمره ذهن آدمی را.
وقتی که میبینم خوبی چقدر از بدی فاصله دارد.
وقتی که میبینم روشنی را در چشمان تو.
سپاس از زندگی
مرسدس سوسا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃🌸
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
در راه با پرودرگار سخن می گفت:
( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❒✨ نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده میشد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
❒✨ عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بیدلیل مغرور نشو! اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند. معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند، خدا بهشت را بر او واجب مینماید و بلافاصله مشاهدهکرد که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟
عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند و سعی میکند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
✨ از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو میخواهند. ""علی""برای این جماعت حیف است...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#شیرپاکمادر❤️
مرحوم حجة الاسلام دکتر هادی امینی فرزند علامه امینی میگوید: مادر بزرگم (مادر علامه امینی) یک روز آمده بودند منزل ما در نجف.
من مطالبی درباره زندگی علامه از ایشان پرسیدم. مادر بزرگم به یکی از نکات عجیبی که اشاره کردند این بود که میگفت:
من بعد از اینکه ایشان متولد شد تا دو سال تمام هیچ وقت بدون وضو به ایشان شیر نمیدادم و هر وقت موقع شیر دادن ایشان میشد مثل اینکه به من القاء میشد و من میرفتم وضو میگرفتم و بعد به ایشان شیر میدادم، به یاد ندارم بدون وضو به ایشان شیر داده باشم و برکات زیادی در این وضو گرفتن و شیر دادن نصیبم شد.
📚 منبع: مردان علم در میدان عمل، ج1
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ وقت دیر نیست برای...
شروع دوباره:
به طبیعت نگاه کنید.
هیچ چیز ثابت نمی ماند.
چرا شما باید بمانید؟!
خردمندانه از تغییرات استفاده کنید.
مثل یک قهرمان ورزشی،نتیجه بازی باخته را عوض کنید.
چیزهای مهم را نگه دارید.
چیزهایی را که مهم نیستند دور بریزید.
اهدافی را مشخص کنید.
از نو شروع کنید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃🌸
✍🏻دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی میکرد.
نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست.
گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطر مادرم بر نفسم پشت پا زدهام. من خود، خود را مقطوعالنسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از من نگیر.»
گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.»
🌟از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامعترین لغتنامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷🌷🌷
روزی مردی در بیابان در حال گذر بود که ندائی رااز عالم غیب شنید: « ای مردهرچه همین الآن آرزو کنی، به تو داده میشود.»
مرد قدری تأمل کرد، به آسمان نگاه کرد و گفت: میخواهم کوهی روبرویم قرار گرفته، به طلا تبدیل شود.
در کمتر از لحظه ای کوه به طلا تبدیل شد. ندا آمد: « آرزوی دیگرت چیست؟ »
مرد گفت: کور شود هرکه آرزو و دعای کوچک داشته باشد.
بلافاصله مرد کور شد!
نکته : وقتی منبع برآورده کردن آرزوهایت خداست، حتی خواستن کوهی از طلا نیز کوچک است. خدا بزرگ است، از خدای بزرگ چیزهای بزرگ بخواهید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷🌷🌷
ازابو سعید ابوالخیرسوال کردند.
این حُسن شهرت را از کجا آوردی ؟
ابوسعید گفت :
شبی مادر از من آب خواست، دقایقی طول
کشید تا آب آوردم، وقتی به کنارش رفتم،
خواب، مادر را در ربوده بود، دلم نیامد که
بیدارش کنم، به کنارش نشستم تا پگاه،
مادر چشمان خویش را باز کرد و وقتی
کاسه ی آب را در دستان من دید، پی به
ماجرا برد و گفت:
"فرزندم، امیدوارم که نامت عالمگیر شود"
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگرانه👌
ای کاش زنده بشه... 🤍◍
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷
کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه میکرد.
زنی... درحال عبور او را دید.
او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت مواظب خودت باش.
کودک پرسید ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد:
نه من فقط از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: میدانستم با او نسبتی داری!!!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🦋 زنی صالحه در زمان حضرت عیسی علیه السلام
🌿🦋در زمان عیسی بن مریم علیه السلام ، زنی بود صالحه عابده. چون وقت نماز می شد، هر کاری که داشت می گذاشت و به نماز و طاعت مشغول می شد روزی نان می پخت، مؤذن بانگ کرد، نان پختن را رها کرد و به نماز مشغول گشت. چون در نماز ایستاد، شیطان در وی وسوسه کرد: تا تو از نماز فارغ شوی همه نان ها خواهد سوخت. زن به دل جواب داد:
اگر همه نان بسوزد بهتر که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد. دیگر بار شیطان وسوسه کرد که: پسرت در تنور افتاد و سوخت. زن در دل جواب داد: اگر خدای تعالی قضا کرده است که من نماز کنم و پسرِ مرا به آتش بسوزاند، من به قضای خدای تعالی راضی گشتم و از نماز دست برندارم، که اللّه تعالی فرزندم را نگاه دارد از آتش.
شوهرِ زن از درِ خانه درآمد، زن را دید در نماز، نان را در تنور به جای خویش دید نسوخته و فرزند را دید در آتش بازی می کند و یک تار موی از او کم نشده و آتش به قدرت خدای عزّوجلّ بر وی بوستان گشته. چون زن از نماز فارغ گشت، شوهر دست او را گرفت و نزدیک تنور آورد و در تنور نگریست. فرزند را دید سلامت و نان به سلامت، هیچ بریان نشده، تعجّب کرد و شکر باری تعالی کرد و زن سجده شکر به جا آورد خدای عزّوجل را. شوهر فرزند را برداشت و به نزدیک عیسی علیه السلام برد و حال قصه با وی بگفت: عیسی علیه السلام گفت: برو از این زن بپرس تا چه معاملت کرده است و چه سرّ دارد از خدای؟
چنانچه این کرامت برای مردان بود، او را وحی می آمد و جبرئیل برای وی وحی می آورد. شوهر پیش زن آمد و از معالمت وی پرسید. زن جواب داد: کار آخرت پیش گرفتم و کار دنیا را بازپس داشتم. و دیگر تا من عاقلم هرگز بی طهارت ننشستم، الا در حال زنان. و دیگر اگر هزار کار در دست داشتم، چون بانگ نماز بشنیدم همه کارها به جای رها کردم و به نماز مشغول گشتم. و دیگر هر که با ما جفا کرد و دشنام داد، کین و عداوت وی در دل نداشتم و او را جواب ندادم و کار خویش با خدای خویش افکندم و به قضای خدای تعالی راضی شدم و فرمان خدای را تعظیم داشتم و بر خلق وی رحمت کردم وسائل را هرگز باز نگردانیدم، اگر اندک و اگر بسیار بودی بدادمی. و دیگر نماز شب و نماز چاشت رها نکردمی، عیسی علیه السلام گفت: اگر این زن، مرد بودی پیامبر گشتی.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•