🌸🍃🌸🍃
#سواد_زندگي
✨ در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی وگذشت باید جستجو کرد.
✨ گاهی لازم است کوتاه بیایی
گاهی نمی توان بخشید و گذشت...
✨ اما می توان چشمان را بست و عبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری
✨ گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی
ولی با آگاهی و شناخت
🌺 آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📒طنز
راز موفقیت همسرداری ملانصرالدین
ملانصرالدین را گفتند: چگونه چهل بهار بدون مرافعه و جدال با عیال سر کردی؟
او در پاسخ جماعت گفت: ما با هم در روز عروسيمان عهدی بستیم (و آن اینکه) اگر من آتش خشمم زبانه کشید او برای انجام یک امری نیکو (به جای جدل) به مطبخ رود تا کشتی طوفان زده من به ساحل آرامش و سکون برسد، و اگر رگ غضب او متورم شد، من به طویله روم و کمی ستوران را رسیدگی کنم و وارد بیت نشوم تا عیال خونش از جوش بیافتد.
و اینک من - شکر خدا - چهل سال است که بیشتر عمر را در طویله زندگی می کنم!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
〽️ بخشش امام حسين[ع]•°
✿ مردى از انصار محضر امام حسين عليه السلام رسيد، خواست نياز خود را مطرح كند،
امام فرمود:
برادر انصارى آبرويت را
از درخواست بخشش با زبانت نگهدار!
◇ هر چه مى خواهى در نامه اى بنويس و بياور كه من به خواست خداوند بقدرى به تو خواهم داد كه تو را خوشحال كند.
🌴 آن مرد نوشت....
يا ابا عبدالله!
فلان شخص پانصد دينار از من طلبكار است و به من فشار آورده و من اكنون امكان پرداخت ندارم. خواهش مى كنم با او صحبت كن كه به من مهلت دهد تا روزى كه وضع ماليم بهتر شود.
🌴 امام عليه السلام پس از خواندن نامه داخل منزل شد و كيسه اى همراه خود آورد كه هزار دينار در آن بود به او داد و فرمود: پانصد دينار آن را به قرضت بده و پانصد دينار آن را خرج زندگيت كن!
❗️ سپس فرمود:
حاجت خود را جز به سه نفر مگو؛
1⃣ آدم ديندار
2⃣ با مروت
3⃣ آبرودار
◇ چون شخص ديندار به خاطردينداريش به تو كمك خواهد كرد. انسان با مروت از مروتش حيا كرده به تو كمك خواهد نمود. و انسان آبرودار مى فهمد كه تو آبرويت را در راه اين حاجتت گذارده اى و بدون جهت اين كار را نكرده اى ، حتما مشكلى برايت پيش آمده است از اينرو آبرويت را حفظ نموده و حاجت تو را بر مى آورد.
📚 بحار الانوار ، ج 78 ، ص 118
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
🔴گناه و از دست دادن توفیق عبادت
✍«وَهْنٌ فى العِبادَةِ» از جمله عقوبتهای گناه، سلب توفیق است. سستی در عبادت و لذّت نبردن از مناجات با پروردگار نتیجه معصیت و جریمه گناه است. لذت گناه، لذت مناجات را از بین میبرد، این دو لذت قابل جمع نیستند. ذائقه انسان نمیتواند مزه گناه و مناجات را همزمان با هم بچشد. ترک گناه لذت عبادت را به دنبال دارد و لذت گناه ترک عبادت را. وقتی لذت عبادت از انسان سلب شد، یا عبادت را ترک میکند و یا عبادتش بیاثر میشود. تنها برای رفع تکلیف انجام میدهد، اثر چندانی در زندگی و اخلاق او ندارد. به او میگویی: چند سال است روزه نگرفتی، قصد کن روز بیست و یکم ماه رمضان امسال را روزه بگیری. میگوید: ما تا به حال ندیدیم آبی از خدا گرم شود! چند سال روزه نگرفتم، امسال هم روی آن چند سال. اگر خدا میخواست بلایی سر ما در بیاورد تا به حال این کار را میکرد. این بیچاره نمیداند در حال عقوبت و پرداخت جریمه است و خودش بیخبر است.
خداوند به موسی بن عمران علیه السلام: فرمود: برو نزد فلانی و به او بگو: خداوند تو را به عقوبتی دچار کرده است! موسی گفت: خدایا به چه عقوبتی گرفتار شده است؟ این که نه بیمار و نه فقیر است. خانه، مرکَب و پول هم دارد. خطاب رسید: موسی! او را به بلای عظیمی گرفتار کردم؛ لذت مناجاتم را از او گرفتم.
📚بحارالانوار: 81/ 230،
باب 16، حدیث 3؛
مصباح الشریعة: 87 .
لذت بردن از عبادت نعمت بزرگی است و نداشتن آن محرومیتی بسیار بزرگتر است. این لذت را کسانی خوب درک میکنند، که آن را چشیدهاند. فضل بن شاذان میگوید: شخصی را در عراق دیدم که سر به سجده گذاشته بود و شخصی دیگر بالای سرش نشسته بود و به او میگفت: این قدر سجدهات را طولانی نکن، چشمت آسیب میبیند. بعد از تمام شدن سجدهاش گفت: اگر سجده میخواهد چشم مرا کور کند، باید چشم ابن ابی عمیر را کور کرده باشد؛ چرا که او هر روز بعد از نماز صبح به سجده میرود و تا هزار بار از خدا طلب مغفرت نکند، سر از سجده بر نمیدارد!
📚رجال الکشی: 2/ 855؛
بحارالانوار: 83/ 208،
باب 44، حدیث 22.
🧎♂️بعضیها نمازشان به گونهای است که وقتی به سجده میروند، تنها صدای «سُب» از آنها شنیده میشود، «حان ربی الاعلی و بحمده» را در راه میگویند. اینگونه نماز خواندن، عقوبت گناهان اوست. برخیها هم به همین اندازه نماز نمیخوانند و به کلی از خدا دور شدهاند.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
☑️ برنامههای خود را چگونه تنظیم کنیم تا هم نماز شب بخوانیم و هم از کارهای روزانه نمانیم؟
✍آیت الله جوادی آملی: اگر می خواهيد نماز شب بخوانيد و درس روز شما هم لطمهای نبيند، شب ها بايد كمی زودتر بخوابيد و شام را سبكتر ميل كنيد؛ غذای شام هرچه سبكتر باشد، بهتر است. همانطور كه میدانيد بدن ما به بيش از دو وعده غذا احتياج ندارد. در روايات هم آمده است: اگر سير هستيد، غذا نخوريد. [1]
غذا خوردن در حال سيری استعداد را كم میكند. از بيانات نورانی حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام اين است: «لا تَجْتَمع الفِطْنَةُ والْبِطْنَة»[2] ؛ يعنی فطانت و هوشمندی با پرخورى جمع نمی شود و پُرخور هرگز خردمند نمیشود، زيرا تمام تلاش و كوشش روح او اين است كه غذاها را هضم كند و ديگر فرصت انديشيدن ندارد.
بنابراين، نماز شب انسان را از تحصيل روز باز نمیدارد، با اين شرط كه انسان مراقب مسائل ديگر باشد. بسياری برنامههای تلويزيونی، جلسات، گفت و شنودها و... سودمند نيست. اگر نيم ساعت پيش از اذان صبح بلند شويد، هم به نماز شب میرسيد و هم به نماز اول وقت، پس از نماز هم كمی استراحت میكنيد و به درس روز خود میپردازيد.
📚 نسيم انديشه، دفتر اول، ص 146 تا 148
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 618.
2. غرر الحكم، ص 360، ح 8157.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد.
پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد.
پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده.
پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت.
پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم.
پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت.
پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
خوشبختی را کجا میتوان یافت؟
از خدا پرسید: «خوشبختی را کجا میتوان یافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواستههایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانهای بزرگ داشتم بیگمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقیناً خوشبختترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر... اگر... و اگر...
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود!
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه که دوست بداری...
بخواه که دیگران را کمک کنی... بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی...»
او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها مینشیند و نگاههای سرشار از سپاس به او لذت میبخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛
در نگاه و لبخند دیگران...»
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
روزي سقراط ، مردي را ديد كه ناراحت و متاثر است . علت ناراحتيش را پرسيد ، پاسخ داد : در راه كه ميآمدم يكي از آشنايان را ديدم . سلام كردم جواب نداد و با بياعتنايي از من
گذشت و من از اين طرز رفتار او خيلي رنجيدم . سقراط گفت : چرا رنجيدي ؟ مرد با تعجب
گفت : چنين رفتاري ناراحتكننده است . سقراط پرسيد : اگر در راه كسي را ميديدي كه به
زمين افتاده و از درد و بيماري به خود ميپيچد ، آيا از دست او رنجيده ميشدي ؟ مرد گفت :
خير ، آدم كه از بيمار بودن كسي دلخور نميشود . مرد جواب داد : به جاي دلخوري ، احساس
دلسوزي و شفقت و سعي ميكردم طبيب يا دارويي به او برسانم . سقراط گفت : آيا انسان
تنها جسمش بيمار ميشود ؟ و آيا كسي كه رفتارش نادرست است ، روانش بيمار نيست ؟
بيماري فكر و روان نامش "غفلت" است . بايد به جاي دلخوري و رنجش ، نسبت به كسي كه
بدي ميكند و غافل است ، كمك كرد و به او طبيب روح و داروي جان رساند . پس از دست
هيچكس دلخور مشو و كينه به دل مگير و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان كه هر
وقت كسي بدي ميكند ، در آن لحظه بيمار است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃🌸
از خدا پرسید: «خوشبختی را کجا میتوان یافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواستههایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانهای بزرگ داشتم بیگمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقیناً خوشبختترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر... اگر... و اگر...
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.»
او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها مینشیند و نگاههای سرشار از سپاس به او لذت میبخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌳حكايت انسان بااصل و ریشه
رانندۂ کامیونی در جنگلی، الوار درختان قطعشده بر پشت کامیون خویش بار کرده بود تا به سمت شهر حرکت کند.
🔸بعد از اینکه مسافتی را طی کرد به ناگاه در مسیر جادۂ جنگل هنگام پیچیدن از پیچ جاده، لبهٔ سپر کامیون به درختی در کنار جاده برخورد کرد و کامیون از توقف ایستاد و از این تصادف تکانی که به کامیون خورد، تمام الوار از درب عقب کامیون به بیرون پرتاب شدند.
🔸 رانندۂ کامیون که همراه پسرش در کامیون بودند بعد از آن اتفاق به پایین از کامیون آمدند و صحنه را دیدند. پدر گفت: پسرم! با دیدن این حادثه بیاموز که یک درخت صاحبِ ریشه توانست صد درخت بیریشه را جابجا و واژگون کند.
🌸 همیشه سعی کن ریشهٔ خانوادگی و خداباوری خود را حفظ کنی که یک انسان صاحبِ ریشه میارزد به صد انسان بیریشه!!! و تکیه بر یک انسان صاحبِ ریشه تو را بسیار سودمندتر از تکیه بر صدها انسان بیریشه است. یک انسان صاحبِ ریشه در برابر مشکلات مقاومت میکند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
🔴"داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون"
"گوهر شاد" یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود.
"او می خواست در کنار "حرم امام رضا (ع)" مسجدى بنا کند."
به همه کارگران و معماران اعلام کرد؛ دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى "شرطش" این است که؛
فقط با "وضو" کار کنید و در حال کار با یکدیگر "مجادله و بد زبانى" نکنید و با "احترام" رفتار کنید. "اخلاق اسلامى" را رعایت و "خدا" را یاد کنید.
او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآوردند، علاوه بر دستور قبلى گفت؛
سر راه حیوانات "آب و علوفه" قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که "تشنه و گرسنه" بودند آب و علف بخورند.
بر آنها "بار سنگین" نزنید و آنها را "اذیت" نکنید. من "مزد شما را دو برابر مى دهم."
گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به "مسجد" میرفت.
روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى "چهره" او را دید.
جوان بیچاره دل از کف داد و "عشق گوهرشاد" صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به "مرگ" نزدیک کرد.
چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را "جویا شد."
به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به "عیادت" او رفت.
چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید "تصمیم گرفت" جریان را به گوش "ملکه گوهرشاد" برساند و گفت؛ اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست.
او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر "عکس العمل" گوهرشاد بود.
ملکه بعد از شنیدن این حرف با "خوشرویى" گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از "ناراحتى یک بنده خدا" "جلوگیرى" کنیم؟
و به مادرش گفت؛ برو به پسرت بگو من براى "ازدواج" با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد.
یکى اینکه "مهر" من "چهل روز اعتکاف" توست در این مسجد تازه ساز.
اگر "قبول" دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط "نماز و عبادت خدا" را به جاى آور.
و "شرط دیگر" این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم "طلاق بگیرم."
"حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن."
جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این "مژده" درمان شد و گفت؛ چهل روز که چیزى نیست اگر "چهل سال" هم بگویى حاضرم.
جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به "امید" اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و "وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد" باشد.
"روز چهلم" گوهر شاد "قاصدى" فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد.
قاصد به جوان گفت؛ فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه "منتظر" است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد.
جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به "نماز" پرداخته و حالا پس از چهل روز "حلاوت" نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد:
به گوهر شاد خانم بگویید؛
"اولا "از شما ممنونم و "دوم" اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم.
قاصد گفت؛ منظورت چیست؟!
"مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟!"
جوان گفت؛ آنوقت که "عشق گوهرشاد" من را "بیمار و بى تاب" کرد هنوز با "معشوق حقیقى" آشنا نشده بودم، ولى اکنون "دلم به "عشق خدا" مى طپد "و جز او" معشوقى" نمى خواهم.
من با خدا "مانوس" شدم و فقط با او "آرام" میگیرم.
اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند "آشنا" کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم.
و آن جوان شد "اولین پیش نماز" "مسجد گوهر شاد" و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک "فقیه کامل" و او کسی نیست جز؛
"آیت اله شیخ محمد صادق همدانی."
گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد "مشهد" است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠شخصی از امام سجاد (ع) سوال کرد:
🌙 چگونه صبح کردی ای پسر رسول خدا (ص)!؟ (یعنی روز را چگونه آغاز کردی؟)
فرمود: صبح کردم در حالیکه به هشت کس بدهکارم و آنان هر زور هشت چیز از من طلب میکنند و مرا به سوی خود میخوانند:
1- خدای تعالی از من واجبات را میخواهد.
2- پیامبر(ص) سنتش را
3- زن و فرزند، نفقه و مخارج زندگی را
4- نفس از من شهوت
5- شیطان از من نافرمانی و معصیت
6- فرشتگان نویسنده اعمال، ازمن صداقت و درستکاری
7- ملکالموت از من روح و جان
8- قبر از من بدن را میخواهد.
و من در میان این هشت طلبکار، مسئول و ناتوان شدهام.
📚منابع:
1-بحارالانوار، ج46، ص69، ب5، ح42
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•